آنها که اسیر عشق دلدارانند .......از دست فلک همیشه خونبارانند
هرگز نشود بخت بد از عشق جدا..... بدبختی و عاشقی مگر یارانند
آنها که اسیر عشق دلدارانند .......از دست فلک همیشه خونبارانند
هرگز نشود بخت بد از عشق جدا..... بدبختی و عاشقی مگر یارانند
بگذار شبی محرم اسرار تو باشم
در پرده جان راز نگهدار تو باشم
ای یوسف بازار ملاحت من مسکین
ان مایه ندارم که خریدار تو باشم
جسمم همه در تب است و جان هم
این سوخت در اتش تو ان هم
تنها نه من این کنم که عالم
سر در قدمت فشاند و جان هم
گفتی تو را بینم و جان را فدا کنم
من کی در این معامله چون و چرا کنم
من عهد کرده ام که به پای تو جان دهم
باز ای تا به شرط محبت وفا کنم
تا کی از ناله دل خون شده خاموش کنیم
تا کی این اتش افروخته خس پوش کنیم
تا کی اندام تو از چاک گریبان دیدن
باز کن تا که تماشای بر و دوش کنیم
با تو دزدیده یک نگه کردیم
عمر از ان یک نگه تبه کردیم
در تمنای ان دو زلف سیاه
روز خود را چو شب سیه کردیم
امشب گهی خموشم و گاهی فغان کنم
گه شکوه از زمین و گه از اسمان کنم
در دل مرا غمیست که با یک جهان شکیب
دیگر نیارمش سر مویی نهان کنم
چند روزی به تنگنای جهان
صید بر دام بسته را مانم
رخم از خون دیده رنگین شد
صید در خون نشسته را مانم
هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار امانش نمیدهد
این بیت رو برای خانوم مهستی خواننده... نوشتم.
Last edited by pooria roohie; 27-06-2007 at 03:23.
تا تواني به جهان حاجت محتاجان ده
به دمي يا درمي يا قلمي يا قدمي
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)