تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 1 از 1

نام تاپيک: تربیت اروپایی/ رومن گاری/ مهدی غبرایی/ نیلوفر

  1. #1
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    11 تربیت اروپایی/ رومن گاری/ مهدی غبرایی/ نیلوفر

    خبر های مهم هرگز نمی ميرند و فنا نمی شوند هرگز... عشق و آزادی چيز هايی است که قابل نابودی نيستند اما بدست آوردن آنها بهايی دارد اما هرگز بشريت آنها را از ياد نخواهد برد و هيچ قدرتی نميتواند آنها را از انسان ها بگيرد.تربيت اروپايی اولين رمان رومن گاری ميباشد رمانی که به زيبايی حال و احوال زندگی يک پسر چهارده سال که تمام خانواده اش در طی دوران اسارت لهستان توسط آلمان نازی کشته شده اند و او تنها در جنگل های سرد با نيروهای پارتيزن سبز ها هم خانه شده است. يانک کودکی است که به دنبال يافتن استقلال و آزادی ميهن خود است اما در راه بدست آوردن اين آزادی اتفاقات ديگری تفکرات او را نسبت به اين مغولات تغيير می دهد.
    گاری در اين کتاب به زيبايی صحنه سازی جاودانی از اوضاع يک نوجوان بوجود آورده است نوجوانی که عاشق موسيقيست و ميخواهد با دختر مورد علاقه اش ژوسيا که مجبور است به دليل به دست آوردن خبر ها برای سبز ها با سربازان آلمانی همخوابی کند زندگی آرامی داشته باشد.
    يانک علواه بر زشتی و تجاوزات متعدد نازی ها مناظرگر اين صحنه هاست که نيروهای سبز ها که به دنبال آزادی ميهن هستند دست به چه کارهای کثيفی می زنند از مجبور کردن يک دختر به تن فروشی برای بدست آوردن اخبار نظامی تا ضرب و شتم مردم روستاهای مختلف برای بدست آوردن آذوقه و یا ديدن صحنه زجر کشيدن يک پيرمرد تير خورده .يانک متوجه ميشد در جنگ هر دو طرف دست به چه کارهای کثيفی می زنند.

    بخش زيبايی از کتاب:
    بعد از خودم پرسيدم چطور مردم آلمان به اين فجايع راضی می شوند؟ چرا شورش نمی کنند؟ بی شک بسياری از وجدان های آگاه آلمانی که به اساسی ترين و فروتنانه ترين شکل انسانيت دست يافته اند، قيام می کنند و از اطاعت کور کورانه دست می کشند. بالاخره يک روز، نور حقيقت، همان طور که تاکنون قلب بسياری از مردم جهان را روشن کرده است، در قلب آلمانی ها هم خواهد تابيد. خوب، بگذريم...درست همان وقت ها بود که يک سرباز جوان به جنگل آمد. فرار کرده بود و مثل يک انسان شريف و شجاع آمده بود تا به ما بپيوندد و دوشادوش ما بجنگد. هيچ ترديدی ندارم که نور حقيقت به قلبش تابيده بود. او ديگر به نژاد برتر تعلق نداشت. حالا ديگر يکی از ما بود. به دنبال نور حقيقت، علايق آلمانی خود را گسيخته و به دور انداخته بود. اما ما فقط ظاهر و لباس آلمانيش را می ديديم. همه می دانستيم که نور حقيقت به قلبش تابيده. همين که به چشمش خيره می شدی نور را می ديدی. تمام شب آن نور خيره ات می کرد. پسرک يونيفورم آلمانی پوشيده بود، و ما همه می دانستيم که نور حقيقت در اوست، پيش چشمان ماست- نوری که همه می کوشيديم آن را به چنگ آوریم و به دنبالش برویم- اما او لباس ديگری پوشيده بود.. برای همين او را کشتيم. چون او نشان ديگری به پيشانی داشت: نشان آلمانی. و چون ما نشان ديگری داشتيم: نشان لهستانی. چون او در بدترين موقع شب به ميان ما آمده بود- وقتی که هنوز از ويرانه های شهرها و دهات دود بلند می شد- و ياس و نفرت در قلب ما بيداد می کرد. يکی از ما پيش از اجرای حکم اعدام، موقعيت را برايش تشريح کرد- يا اگر بشود گفت از او پوزش خواست. گفت که : خيلی دير است دوست عزيز!. اما اشتباه می کرد. نه تنها دير نبود، بلکه خيلی هم زود بود.

  2. 6 کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •