مادر!
تو ای قصيده ی زندگی!
مادر!
تو ای بنای خوشبختی!
مادر!
تو ای کوه اميد!
مادر!
همه عشق
همه زندگی
چقدر سخی هستی تو
مث دريا
چقدر آبی هستی تو
مث رويا
م.رهايي
مادر!
تو ای قصيده ی زندگی!
مادر!
تو ای بنای خوشبختی!
مادر!
تو ای کوه اميد!
مادر!
همه عشق
همه زندگی
چقدر سخی هستی تو
مث دريا
چقدر آبی هستی تو
مث رويا
م.رهايي
مادرم
دستای گرمت
ياور احظه های تلخه
نگاهت
زينت اين دل تنگه
بمون برام
بخون برام
از زندگی
از زندگی
تاج از فرق فلک برداشن
تا ابد آن تاج برسر داشتن
روز در انواع نعمت های ناز
شب بتی چون ماه در برداشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس عقدی بر ساغر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
چقدر به حرفایی که می زنی عمل میکنی؟؟؟؟نوشته شده توسط rsz1368 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چشمايم را مي بندم
ارام سرم را رو دامنت ميگذارم
ارام دستهايت را مي گيرم ومي بوسم
ارام ميگريم و اشك ميريزم
سرم را بالامي اورم
اماتونيستي مادر
چشمان گريانم را به قاب عكس اتاق ميدوزم
شاید نتونم بگم صد درصد ولی سعی خودم رو می کنم تا به همشون نزدیک بشمنوشته شده توسط shahab2007 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بتونم پای مادرم رو ببوسم .وقتی به صورتش نگاه می کنم توش خدا رو ببینم
بتونم توی نگاه پدرم عشق و محبت و هستی رو ببینم
بتونم توی نگاه همه مردم وجود خدا رو درک کنم
کار سختی ولی عملی .من تلاشم رو در همه زمینه ها می کنم
مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد.
مادر بی تو تنها وغریبم
اتاق خالیم بی توچه سرد
مادر، مادر خوب و قشنگم
بدون تو دل من پر درد
فضای خونه بی بویه تو هیچه
صدای تو هنوز اینجا می پیچه
مادر مادر
هنوزم تو دلم تموم قصه هات جوونه
خاله سوسکه دیگه، شعرآشتی مثل قدیما نمی خونه
مادر،مادر، شبا با صدای لالایی های تو خوابیدم
لالایی مادرم حالا نوبت توست،تو بخواب امیدم
مادر، مادر
مادر، مادر
مادران
نیمه شب
از ناله مرغی که در ژرفای ظلمت
بال و پر می زد
زجا جستم
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور می امد
لحظه ای در بهت بنشتم
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور می امد
ماه غمگین
ابر سنگین
خانه در غربت
ناله ان مرغ زخمی همچنان از دور می امد
لحظه هایی شهر سرشار از صدای ناله مرغان زخمی شد
اوج این موسیقی غمناک در افلاک می پیچد
مانده بودم سخت در حیرت که ایا هیچ کاری می توانستم؟
اسمان هستی .خدا.شب. برگ ها چیزی نمی گفتند
اه در هر خانه این شهر
مادران با گریه می خفتند
دانستم
(فریدون مشیری)
بنــــــــــــازم همت والاي مــــــــــادر
به قـــــــربان قـــــــد و بالاي مـــــادرتن جـــــان و سر و پايم فــــــدا بـــــاد
بــــــــه راه صبر جـــــــانفرساي مادرنمي رفتم به خــــواب راحت و خوش
نبــــــود از نغمه يي لالاي مـــــــــادرفــروغش روشنايي بخش جانهــــاست
رخ همر جهـــــــــان آراي مــــــــادرادا نتوان كنـــــم حقش ,اگــــــــــر سر
بريزم همچــــــو زر در پـــــــاي مادربه كودك , بـــــوي مادر مـي دهد جان
نگيرد دايه هـــــرگز, جاي مـــــــــادرهمه شب دـــــيده گان من , بــــــود باز
كه باشد انـــــدر آن , مـــــاواي مـــادرلبم را بوسه ها مــــــــــــي زد شبانگاه
لب شيــــرين شكـــــــــر زاي مـــــادرمي عشق و وفـــــا, دركــام من ريخت
بـــــود اين مستي از صهباي مـــــــادرمــــــرا با شيره ي جان , پرورش داد
دل پر مهــــــــــــر و پرغــوغاي مادرنخستين حـــــــرف را , او يـاد من داد
منم يك قطر ه از در پــــاي مـــــــــادرگلـم با آب مهر ش , چـون عجين گشت
بـــــــه سر باشد مرا , سوداي مـــــادرنبي فـــــــــرموده انــــــدر شــــان مادر
كــــــه جنت هست , زيـــــــر پاي مادراز حسن نعیتی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)