تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 97 از 640 اولاول ... 478793949596979899100101107147197597 ... آخرآخر
نمايش نتايج 961 به 970 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #961
    حـــــرفـه ای H M R 0 0 7's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    Shanzelize Street
    پست ها
    4,959

    پيش فرض

    بی تو آغاز کردم
    سالی دگر را
    بودی در اعماق قلبم
    در نسوج تنم اما
    ای کاش حضورت ر ا می توانسم در کنار خویش
    با دیدگان سرم ببینم
    افسوس
    که نیستی

  2. این کاربر از H M R 0 0 7 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #962
    حـــــرفـه ای H M R 0 0 7's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    Shanzelize Street
    پست ها
    4,959

    پيش فرض

    از کجا آمده بودی.
    این چنین آرام آرام
    از کنار آخرین پنجره که از آن می گذشتم.
    خسته خسته راه رفته بودم.
    تنهایی ام در امتداد دستهایت بزرگتر خواهد شد.
    من اینجا
    تا تلاقی تمام خطوط موازی.
    تا پر شدن صدای قلبم
    به انتظارت خواهم ایستاد

  4. #963
    داره خودمونی میشه schizophrenic's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    22

    پيش فرض

    دیوانه ای در خوابهاش ماه را رصد نکرده
    آفتابی شوی
    خطر بروز دیوانگی در شهر جدی است
    این روزها نبودنت را
    قول داده ام
    انتظار مفهوم خوبی برای کشیدن نیست
    و عذاب
    عذاب
    تنها مفهومی است که کشیدنش بر کاغذ های بی شعر طول می کشد
    عزیزم
    به مردم شهر میندیش
    بگذار این دیوانه بودنت را چشم باز کند
    قول می دهم
    تا باشی
    دیوانه خوبی باشم

  5. #964
    داره خودمونی میشه schizophrenic's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    22

    پيش فرض

    من گلی بودم
    در رگ هر برگ لرزانم خزیده عطر بس افسون
    در شبی تاریک روئیدم
    تشنه لب بر ساحل رود ارس
    بر تنم شبنم خورشید می لغزید
    با لب سوزندۀ مردی که با چشمان خاموشش
    سرزنش می کرد دستی را که از هر شاخه سرسبز
    غنچۀ نشکفته ای می چید
    پیکرم،فریاد زیبائی
    در سکوتم نغمه خوان لبهای تنهائی
    دیدگانم خیره در روًیای شوم سرزمینی دور و روًیایی
    که نسیم رهگذر در گوش من می گفت:
    (( آفتابش رنگ شاد دیگری دارد))
    عاقبت من بی خبر از ساحل ارس
    رخت بر چیدم
    درره خود بس گل پژمرده را دیدم
    چشمهاشان چشمۀ خشک کویر غم
    تشنۀ یک قطره شبنم من به آنها سخت خندیدم
    تا شبی پیدا شد ازپشت مه تردید
    تک چراغ شهر روًیاها
    من در آنجا گرم و خواهشبار از زمینی سخت روئیدم
    نیمه شب جوشید خون شعر در رگهای سرد من
    محو شد در رنگ هر گلبرگ رنگ درد من
    به پنجره ی سکوت من یه سر بزن با تبادل چه جوریای؟؟؟؟؟

  6. #965
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    11

    پيش فرض

    روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت
    زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
    چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم
    آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
    روز ميلاد ، همان روز که عاشق شده بود
    مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت
    او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد
    عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
    هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
    دختری ساده که يک روز کبوتر شد و رفت
    Last edited by ba_to_arezoost; 05-04-2008 at 17:57.

  7. #966
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    بنال اي دل كه من غم دارم امشب
    نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
    دلم زخم است از دست غم يار
    هم از غم چشم مرهم دارم امشب

    همه چيزم زيادي مي‌كند حيف
    كه يار از اين ميان كم دارم امشب
    چو عصري آمد از در گفتم اي دل
    همه عيشي فراهم دارم امشب

    برفت و كوره‌اي در سينه افروخت
    ببين آه دمادم دارم امشب
    بدل جشن عروسي وعده كردم
    ندانستم كه ماتم دارم امشب

    در آمد يار و گفتم دم گرفتم
    دمم رفت و همه غم دارم امشب
    غم دل با كه گويم شهريارا
    كه محرومش زمحرم دارم امشب

  8. #967
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    این روزا هوای خونه بدجوری تاریک و سرده
    برف و بوران، سوز و سرما همه جارو دوره کرده

    تن آدما می لرزه زیر آفتاب زمستون
    حتی هَرم نفسا هم نداره سودی برامون

    کوچه ها خلوت خلوت کسی نیست توی خیابون
    یخ زده تموم جاده شده همرنگ بیابون

    برگ زرده روی شاخه انگاری طاقت نداره
    به هوای سرد اینجا انگاری عادت نداره

    دوست داره بمونه اما نیست دیگه جونی تو دستاش
    وقتشه بره ولی اون نداره نائی تو پاهاش

    سنگ شده رو تن شاخه یخ زده حتی نفس هاش
    دیگه جم نمی خوره اون آخه خوابه توی رویاش

    داره می بینه بهاره سبز شدن همه درختا
    دوباره همون قناری ساخته لونشو همین جا

    با صدای خیس بارون پامیشه از خواب دیروز
    این همون بهار رویاست اون بهار ناب دیروز

  9. #968
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    توی قلبم دیگه هیچ کس مثل تو پا نمی ذاره
    تو که رفتی دل تنگم دیگه همسایه نداره

    با تو بودن دیگه رویاست با تو موندن مثل قصه
    حتی نیستی تو خیالم، پر زدی مثل پرنده

    هر چی که خاطره داشتم از روزای با تو بودن
    حتی یک جمله نمونده برای دوباره خوندن

    رفتنت مثل یه خوابه مثل یک کابوس غمناک
    مثل یک دربه دری که مونده بین برف و کولاک

    رفتی اما جاگذاشتی دلی که همسفرت بود
    هر کجا که پا می ذاشتی سایه ی پشت سرت بود

    دوباره تنهای تنهام مثل روزای گذشته
    لحظه های بی تو بودن کمر منو شکسته

    کاش می شد تو رو ببینم توی رویای شبونه
    کاش می شد برات بخونم با صدای عاشقونه

    اما افسوس من اینه که دیگه نیستی کنارم
    جز تحمل دقایق دیگه چاره ای ندارم

  10. #969
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    به دل هست مرا غم که گفتن ندارد
    چه گویم از این غم شنفتن ندارد
    که گوید که با کس غم دل توان گفت
    از این غم چه گویم که گفتن ندارد
    ببین غنچه ی خنده روی لب من
    که بی رویت ای گل شکفتن ندارد
    نشسته غبار غمت بر دل من
    غبار غم عشق رفتن ندارد
    شبی نیست کاید بچشمم دمی خواب
    که شب بی خیال تو خفتن ندارد

  11. #970
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خیال کردم تو هم درد آشنایی
    به دل گفتم تو هم همرنگ مایی
    خیال کردم تو هم در وادی عشق
    اسیر حسرت و رنج و بلایی
    ندونستم تو بی مهر و وفایی
    نفهمیدم گرفتار هوایی
    ندونستم پس دیدار شیرین
    نهفته چهره تلخ جدایی
    تو که گفتی دلت عاشقترینه
    دلت عاشقترین قلب زمینه
    همیشه مهربونه با دل من
    برای قلب تنهام همنشینه
    چرا پس دل به تیر بی وفایی
    شده قربانیت بی خون بهایی
    نفهمیدی امید ناامیدی
    رها کردی دلم رفتی کجایی؟
    ز بس آزار دادی روز و شب دل
    دل دیوانه ام آخر شد عاقل
    دل غافل شد عاقل، دست برداشت
    ز امید خیالی خام و باطل


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •