تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 94 از 640 اولاول ... 4484909192939495969798104144194594 ... آخرآخر
نمايش نتايج 931 به 940 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #931
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    می خوام برم بدون تو ، بدون حس بودنت
    نداره رنگی از خوشی دقیقه های موندنت

    نگاه سردتو بگیر بریدم از نگاه تو
    نمی تونم که جون بدم به جرم هر گناه تو

    میرم که از نبودنت به حس بودن برسم
    میرم که تو فکر نکنی پرنده ای تو قفسم

    اگه یه وقت دلت گرفت برای بچه بازیام
    خیال نکن صدام کنی دوباره باز پیشت میام

    بدون که رفتنم دیگه برای بی تو بودنه
    تموم آرزوی من به جاده دل سپردنه......

  2. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #932
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    پشت سرت

    باران

    کلمه کلمه شد

    تا حرف های نزده مان

    کنج دنج سینه مان

    تر و تازه بماند

  4. #933
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    مرا

    میان شعرهایی که

    مدام غر به جان من می زنند

    که تو کوشی پس

    نیمه کاره رها کردی و

    رفتی که

    رفتی

    کاردستی نیمه کاره ای ام که

    به دست هات

    اعتماد کرده بودم

  5. #934
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    مي نويسم اسم خود را رويِ ديوانی که نیست
    رويِ ديــوان غزلــهاي پــريشانی که نیست

    مثل پنهان گريه اي شبهاي شعرم بي صداست
    بي صداتر از نفــوذ روحِ پنهانی که نیست.

    اختناقي در پس پشت ِصدايم حاكم است،
    گر زبان را كرده ام سردرگريبانی که نیست

    صدقناري خون ميان ساقه هايم لخته بست
    لخته ازدرجازدن درحجم گلدانی که نیست

    بيت آخر اولين حرف خودم را ميزنم
    با تو اي سنگين ساكت!از زمستانی که نیست

    بين عادتهاي مردم گم نخواهم شد اگر
    دست سردم را بگيري در خيابانی که نیست




    فرهاد صفریان

  6. #935
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    محض خاطر آن همه ديروز نرو

    کمی تحمل کن

    ببين قطره های باران وقتی از هم جدا می شوند

    چه زود می ميرند !

  7. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #936
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    11

    پيش فرض

    رسم زندگي اين است روزي کسي را دوست داري و روز بعد تنهايي به همين سادگي او رفته است و همه چيز تمام شده مثل يک مهماني که به آخر مي رسد و تو به حال خود رها مي شوي چرا غمگيني ؟ اين رسم زندگيست پس تنها آواز بخوان

  9. #937
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ان روزها رفتند
    آن روزهاي برفي خاموش
    کز پشت شيشه، در اتاق گرم،
    هر دم به بيرون، خيره ميگشتم
    پاکيزه برف من، چو کرکي نرم،
    آرام مي باريد

  10. #938
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    من كه تسبيح نبودم..تو مرا چرخاندي
    مشت بر مهره ي تنهايي من پيچاندي
    مهر دستان تو دنبال دعايي ميگشت
    بارها دور زدي ذهن مرا گرداندي
    ذكرها گفتي و بر گفته ي خود خنديدي
    از همين نغمه ي تاريك مرا ترساندي
    بر لبت نام خدابود..خدا شاهد ماست
    بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندي
    دست ويرانگر تو..عادت چرخاندن داشت
    عادتت را به غلط چرخه ي ايمان خواندي
    قلب صدپاره ي من..مهره ي صددانه نبود
    تو ولي گشتي و اين گمشده را لرزاندي
    جمع كن !رشته ي ايمان دلم پاره شده ست
    من كه تسبيح نبودم..تو چرا چرخاندي؟
    Last edited by دل تنگم; 03-04-2008 at 19:52.

  11. #939
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    در این سرما کسی بر در نمی کوبد

    کسی خط غبار درد هایم را از درون خانه ی قلبم نمی روبد

    بهاران سر رسیده ست

    جهان غرق امید ورویش و شور وجوانه ست

    ولی در گوشه ی جانم گلی دیگر نمی روید

    نشستم اشک و درد و غم

    هزاران حرف ناگفته

    دریغا یار با ما

    لن ترانی هم نمی گوید

    تنم در التهاب و شوق دیدار است

    ولی

    پایم دگر راه رسیدن را نمی جوید

    شبی تاریک و بارانی است

    چراغ کوچه ی قلبم چه خا موش است

  12. #940
    داره خودمونی میشه schizophrenic's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    22

    پيش فرض

    در سرزمین قد کوتاهان

    معیارهای سنجش
    همیشه برمدارصفرسفرکرده اند
    چراتوقف کنم؟
    من از عناصرچهارگانه اطاعت میکنم
    وکارتدوین نظامنامه قلبم
    کارحکومت محلی کوران نیست

    مرابه زوزه ی دراز توحش
    در عضو جنسی حیوان چکار
    مرابه حرکت حقیر کرم در خلاء گوشتی چکار
    مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است
    تبارخونی گل ها میدانید؟ (فروغ فرخزاد)
    Last edited by schizophrenic; 03-04-2008 at 21:00.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •