تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 13 اولاول 12345612 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 123

نام تاپيک: تاپیک اختصاصی Michael Jackson

  1. #11
    حـــــرفـه ای Amin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    13,662

    پيش فرض

    پوستر آلبومهای مایکل - پارت 1

  2. 3 کاربر از Amin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    حـــــرفـه ای Amin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    13,662

    پيش فرض

    پوستر آلبومهای مایکل - پارت 1

  4. این کاربر از Amin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #13
    آخر فروم باز L O V A B's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Dallas, TX
    پست ها
    2,089

    پيش فرض

    ممنون ؛ تکمیل شد...

  6. #14
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    12 راز كفشهاي مايكل را در گوگل بخوانيد

    راز كفشهاي مايكل را در گوگل بخوانيد

    اختراعات ثبت شده از مايكل و ديگر ستارگان بر روي جستجو گر گوگل قرار داده شده است.
    در طول اين ساليان مايكل با رقص خود مردم بسياري را شگفت زده كرده است. اگر حركت برگشت به عقب مايكل يا همان مونواك (به انتهاي متن رجوع كنيد) را كنار بگذاريم، حركت ديگري نيز هست كه مايه ي شگفتي بسياري گشته است.

    آيا راز اين شگفتي ها در يك جفت كفش است؟



    به تازگي فاش شده است كه مايكل در سال 1993 يك جفت كفش ”ضد جاذبه“ اي را كه پيشتر اختراع كرده بود، به ثبت رسانده بود.

    اختراع بي نظير مايكل يك جفت كفش بود. كفشهايي كه به مايكل اجازه ميداد هنگام اجراي آهنگ Smooth Criminal بر روي صحنه به سمت زمين و در طرف جاذبه با زاويه ي 45 درجه خم شود اما به زمين نخورد.


    راز اين كفش در اينست كه با استفاده از گيره هاي قفل مانندي كه در پاشنه اش تعبيه گرديده، بر روي صحنه در محلهايي كه براي اين كار در نظر گرفته شده و گيره هاي مشابهي كار گذاشته شده است، قفل ميشود.
    شماره ي ثبت اين اختراع 5,255,452 ميباشد.

    بر روي وب سايت گوگل، هفت ميليون اختراع ثبت شده توسط دفاتر ثبت ايالات متحده در طي سالهاي 1790 تا 1996 قابل دسترسي است.
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    شرح يكي از ماندگار ترين لحظات تاريخ موسيقي را اين بار از زبان eMJey بخوانيد:

    رقص مونواك مايكل در سال 1983، دنيا را تكان داد.

    در 16 مي سال 1983، مايكل آهنگ «Billie Jean» را در ويژه برنامه ي زنده ي تلويزيوني «بيست و پنجمين موتون: ديروز، امروز، براي هميشه» - (Motown 25th) - كه به مناسبت بيست و پنجمين سالگرد تاسيس آن، تهيه شده بود؛ اجرا كرد. بيش از چهل و هفت ميليون آمريكايي اين شو را تماشا كردند. از آن شب به بعد، بسياري از چيزها تغيير كرد.

    كت سياه براقي را كه حالا ديگر افسانه اي شده است به تن كرده بود. به همراه كلاه سياهش كه براي اولين بار به سر ميگذاشت و دستكش سفيدي كه اكنون بسيار مشهور شده است، مايكل اجراي آهنگ «Billie Jean» را آغاز كرد و براي اولين بار، به مردم چيزي را نشان داد كه بعدها به مهمترين علامت مشخصه ي او مبدل گشت.... رقص مونواك (Moon Walk)

    مايكل: ”ميتوانم بگويم كه تماشاچي ها واقعا از اجراي من لذت ميبردند. برادرانم به من گفتند كه در گوشه هاي صحنه جمع شده بودند و با دهان باز مرا نگاه ميكردند. والدين و خواهرانم در بين تماشاچي ها بودند. اما تنها چيزي كه به خاطر مياورم، اين است كه پس از اتمام اجراي آهنگ، چشمانم را باز كردم و دريايي از مردم را ديدم كه ايستاده بودند و مرا تشويق ميكردند.“

    برخي از تماشاچي ها بعدها گفتند كه وقتي مايكل مونواك را اجرا كرد، اينطور بنظر رسيد كه تمام دنيا از حركت باز ايستاده است.

    در مقاله اي در هفته نامه ي اينترتينمنت كه در 19 فوريه سال 1999 منتشر شد، اين اجراي تاريخي اينگونه توصيف شده بود: ”قدمي كوچك براي يك مرد و پرشي بزرگ براي موسيقي پاپ: مايكل جكسون در طي اجراي آهنگ «Billie Jean»، رقص مونواك اش را كه ناقض قوانين فيزيك بود، به نمايش گذاشت. و حتي متخصصين ساخت موشك را نيز مات و مبهوت خود ساخت.“

    دان ميسچر، تهيه كننده و كارگردان ويژه برنامه هاي شبكه ي ان.بي.سي گفت: ”ما ساعتها وقتمان را در اطاق تدوين، به بحث در باره ي تك تك صحنه هاي فيلم رقص او گذرانديم. او يك نمايش فوق العاده به اجرا گذاشت.“
    او با رقصش، همه را ديوانه كرده بود!


    منبع: eMJey.com _ زندگي نامه ي مايكل جكسون

  7. #15
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    هرجادلم پربكشه
    پست ها
    1,456

    پيش فرض

    چه چيزهاي جالبي ميزاري ، توهم ترشي نخوري يه چيزي ميشي ها
    به عنوان اولين نفر خوب بود مرسي


    تاچندين لحظه ديگه : واي تكراري بود از تاپيك هاي قبلي پيداكرده بودي

  8. #16
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    مقدمه ...

    مايكل جوزف جكسون، اگر شناخته شده ترين چهره در صنعت موسيقي نيست، بدون شك يكي از شناخته شده ترين چهره هاست. نامش در همه جا شنيده شده و ميليونها نفر در سرتاسر كره ي خاكي طرفدار او هستند. مايكل جكسون به يك اسطوره بدل گشته است. او نه تنها به جهت استعداد شگرف و غير قابل انكارش در موسيقي، بلكه به خاطر فعاليتهاي انسان دوستانه و دل مشغوليهايش نسبت به محيط زيست و زميني كه بر روي آن زندگي ميكنيم، شهرت فراوان دارد. موسيقي او از راديوهاي سرتاسر جهان، از افغانستان گرفته تا زولولند، پخش شده است. او چندين تور جهاني برگزار كرده و جايزه اي در صنعت موسيقي يافت نميشود كه مايكل آن را به خانه نبرده باشد. جوايز «هنرمند بين المللي سال مايكل جكسون»، «طلايه دار كليپ موسيقي ام.تي.وي مايكل جكسون» به ياد او كه اولين دريافت كننده ي آنها بود، نام گذاري شده اند و نام او بارها در كتاب ركوردهاي جهاني به عناوين مختلف ثبت گرديده است.
    مايكل در عين حال كه مشهور ترين و حرفه اي ترين خواننده اي است كه جهان تا كنون به خود ديده، بي شك، كمتر فهميده شده ترين و در اغلب موارد، بد جلوه داده شده ترين شخص در عرصه ي موسيقي نيز هست. نقل قولهاي بسياري از او، به غلط در روزنامه ها و مجلات چاپ شده و اعمال و رفتار او پيوسته آماج بدترين توهينات و تمسخرات از جانب رسانه هاي گروهي قرار گرفته است. شيوه ي زندگي او، هر روز بر صفحات روزنامه هاي محلي در سرتاسر دنيا، به استهزا گرفته ميشود. مايكل جكسون، قرباني جهل مطلق رسانه ها و مخاطبان آنها شده است و اينچنين ناديده گرفتن او و شهرت بي مانندش، بسيار دلسرد كننده است .

    «جي كاكز» در مارس سال 1984 در مجله ي «تايمز» نوشت: ”صنعت موسيقي، معصوميت را تنها زماني ميپذيرد كه بتواند ديگران را تحت تأثير قرار دهد. ويران كردن دنياي خيالي جكسون با استفاده از شايعات بي اساس و كينه جويانه، آسان تر از فهميدن آن توأم با همدردي است.“
    رسانه هاي سرتاسر دنيا، چه معتبر و چه غير معتبر، براي كنار آمدن با استعداد، محبوبيت، خلاقيت و جنبه هاي شخصيتي مايكل جكسون، راه آسان آقاي «جي كاكز» را برگزيده اند. مايكل در موسيقي، فيلمها، اجراها و زندگي شخصي اش، همواره اين انتخاب را مورد اعتراض قرار داده است. اين بيوگرافي گامي است در جهت نماياندن حقايق زندگي مايكل جكسون و فرصتي براي آنانكه عادت ندارند مايكل را از دريچه اي غير از تمسخر و توهين بنگرند. اميد است كه اين بيوگرافي در هرچه بيشتر آشنا ساختن طرفداران مايكل جكسون با روحيات، درونيات، استعداد خارق العاده و البته حقيقت وجودي او، نهايت انتظار را برآورد...

  9. #17
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    در سال 1963، هنگاميكه مايكل در كلاس اول درس ميخواند، براي اولين بار در يك جمع عمومي در برنامه اي كه از طرف مدرسه (مدرسه ابتدايي گارنت در گري) ترتيب داده شده بود، حاضر شد. شلوار سياه و تيشرت سفيد پوشيده بود و آهنگ «از تمام كوهها بالا برو» (Climb Every Mountain) از فيلم آواي موسيقي (Sound Of Music) [اشكها و لبخندها] را خواند. واكنش تماشاچي ها بسيار شديد بود.
    مايكل ميگويد: ”وقتي آهنگ را تمام كردم، واكنش جمعيت آنچنان مرا تحت تاثير قرار داد كه نمي دانستم بايد چه كار كنم. صداي تشويق مردم بسيار بلند بود و آنها لبخند ميزدند. بعضي از آنها ايستاده بودند. معلم هايم گريه ميكردند و من واقعا نميتوانستم آن را باور كنم. من تمامي آنها را خوشحال كرده بودم. اين يك احساس فوق العاده بود. كمي هم گيج شده بودم زيرا فكر نميكردم كه كار خاصي انجام داده باشم. من فقط همانطور كه هر شب در خانه ميخواندم، خوانده بودم. وقتي كه اجرا ميكنيد، متوجه نميشويد كه چگونه به نظر ميرسيد يا چه تاثير خاصي در تماشاچي ها به جا ميگذاريد. فقط دهانتان را باز ميكنيد و ميخوانيد.“
    جوزف گروه را به كافه هايي ميبرد كه خود با گروه فالكنز در آنها برنامه اجرا كرده بود. او گروه را براي مسابقات حاضر ميكرد و خيلي به سر و وضع آنان ميرسيد. پسران، هر روز پس از بازگشت از مدرسه، زير نگاههاي خشن و مراقب پدر سختگيرشان، به تمرين ميپرداختند. آنها دستور داشتند كه بلافاصله پس از اتمام كلاس درس به خانه بازگردند و بدين ترتيب در هيچ يك از فعاليتهاي فوق برنامه ي مدرسه حاضر نميشدند. زيرا بايد تمام توان خود را بر روي موسيقي متمركز ميكردند. آخر هفته ها را با رفتن به كلوپهاي مختلف و برنامه اجرا كردن در آنجا ميگذرانيدند. اغلب اوقات، اوايل صبح دوشنبه، به خانه باز ميگشتند تا خود را براي كلاس درس همان روز آماده كنند. در نتيجه ي اين رياضت كشيدنها، اعضاي گروه به تدريج به صحنه گردانهاي حرفه اي بدل ميشدند.
    مايكل در اين باره ميگويد: ”ما براي او اجرا ميكرديم و او از ما ايراد ميگرفت. اگر خراب كني، كتك ميخوري. بعضي وقتها با كمربند بعضي وقتها با شلاق. پدرم واقعا به ما سخت ميگرفت.“
    مايكل شش ساله و گروه جكسون فايو، جوايز زيادي را به خاطر شوهاي مختلف يا برنامه هايي كه شبها به عنوان آماتور و براي محك زدن خودشان اجرا ميكردند، بدست آوردند.


    [مسابقات]
    آقاي كيت، صاحب استيل تون، يك استوديوي ضبط محلي، اولين فرصت را براي گروه جكسون فايو فراهم كرد. آهنگ «پسر بزرگ» (Big Boy) در سال 1968 منتشر شد. اين آهنگ حتي از راديوي محلي گري پخش شد و گروه جكسون فايو در همسايگي خودشان بسيار معروف شدند.

    [تك آهنگ «Big Boy»] در جولاي سال 1968، بابي تيلور پس از ديدن اجراي گروه در شيكاگو، تلفني با سلتزر، رييس دفتر كمپاني موتون(Motown) تماس گرفت و به او گفت كه پسرها چقدر فوق العاده و با استعداد بودند. سلتزر به او دستور داد تا پسرها را با خود به ديترويت بياورد. بابي تيلور آنها را به كمپاني موتون آورد و در اختيار سوزان دي پاس قرار داد تا آنها را مورد آزمايش قرار دهد.
    بري گردي، صاحب كمپاني موتون، اولين ملاقاتش با گروه جكسون فايو را در كتاب زندگي نامه اش با نام «To Be Loved: The Music, The Magic, The Memories Of Motown» اينچنين توصيف ميكند: ”وقتي امروز به آن نگاه ميكنم، هنوز ميتوانم قدرتي را كه همه ي ما در نحوه ي اجرا كردن آن پنج پسر اهل گري، در آن صبح ماه جولاي حس كرديم، به خاطر بياورم. ما آنجا ايستاده بوديم تا اجراي آنها را محك بزنيم. مايكل نه ساله، مارلون يازده ساله، جرمين چهارده ساله، تيتوي پانزده ساله و جكي هفده ساله آمده بودند تا با موتون قرارداد ببندند. تمامي آنها مانند فاتحان ميرقصيدند، ميخواندند و آهنگ مينواختند. وقتي رهبر گروه (مايكل) آواز ميخواند، من حس كردم كه او قبلا اينجا بوده است. او طوري ميخواند كه انگار غزليات را ميفهميد و مفهوم آنها را درك ميكرد. انگار با آهنگ زندگي كرده بود. واقعا تماشايي بود. من هيچگاه به زبان نياوردم كه با آنها قرارداد امضا ميكنم زيرا اين كاملا بديهي بود. وقتي يكي از پسر ها از من پرسيد: ”خوب، آقاي گردي، آيا اين بدين معني است كه شما با ما قرارداد ميبنديد؟“
    مايكل لبخند زد، انگار ميخواست بگويد ”البته كه با ما قرارداد ميبندد.“ آنها آهنگ «Ain't Too Proud To Beg» از گروه تمپتيشن را اجرا كردند و همگي مانند ديويد رافينز، اما به شيوه ي مخصوص خودشان ميرقصيدند. آهنگهاي «I Wish It Would Rain» و «Tobacco Road» را طوري اجرا كردند كه انگار آن آهنگها براي آنها نوشته شده بودند. در خاتمه مايكل كوچك، «I Got The Feeling»، يكي از آهنگهاي جيمز برون را اجرا كرد. مطمئنا خود جيمز برون هم به رقص پاي خيره كننده ي او افتخار ميكرد. اين پسر نه ساله تا حدي از جيمز برون اطلاعات داشت كه حتي توجه مرا نيز جلب كرد. او آهنگش را با چنان احساس، الهام و درد و رنجي خواند كه گويي هر آنچه را كه ميخواند، خود تجربه كرده است. در بين آهنگها، تمام مدت به من خيره ميشد، انگار داشت فكرم را ميخواند.“ دو روز بعد، در زمستان سال 1968، برادران جكسون به چيزي كه براي آن زحمت بسياري كشيده بودند، دست يافتند. كمپاني موسيقي موتون با آنها قرارداد بست. بري گردي به آنها قول داد: ” اولين آهنگ شما، شماره يك خواهد شد. دومين و سومين آهنگ شما نيز همينطور. سه تا آهنگ شماره يك، كه پشت سر هم رديف شده اند. شما وارد جدول پر فروشها ميشويد. دقيقا همانطور كه دايانا راس و سوپريمز اين كار را انجام دادند.“ وقتي كه بري گردي از ديترويت به كاليفرنيا مهاجرت كرد، تمام ستارگان بزرگ موتون نيز با او همراه شدند. خانواده ي جكسون نيز همينطور. سوزان دي پاس كه براي موتون كار ميكرد، تاثير بسيار زيادي بر زندگي خانواده ي جكسون ميگذاشت. و اين سوزان دي پاس بود كه وقتي خانواده ي جكسون به لس آنجلس نقل مكان كردند، به بچه ها تعليمات مذهبي ميداد. او مدير اجرايي گروه جكسون فايو نيز بود.
    [سوزان ـ مايكل ـ بري] فردي پرين، بابي تيلور و ديك ريچاردز، همراه با هال ديويس و فونس ميزل، اعضاي تيمي بودند كه اولين آهنگهاي گروه جكسون فايو را مي نوشتند و توليد مي كردند. به اين تيم، كرپريشن (The Corporation) ميگفتند. وقتيكه آهنگ «ميخواهم برگردي» (I Want You Back) در نوامبر سال 1969 وارد بازار شد، در طي شش هفته، دو ميليون نسخه از آن به فروش رفت و شماره يك شد. آهنگ بعدي آنان با نام «ABC»، در مارس سال 1970 عرضه شد و در سه هفته، دو ميليون نسخه فروش كرد. هنگاميكه «عشقي كه نجات دادي» (The Love You Save)، سومين آهنگ گروه، در جوئن سال 1970 شماره يك شد، وعده اي كه بري گردي به گروه داده بود، به حقيقت پيوست. «قصر هاليوود» (HollyWood Palace) اولين شوي بزرگ تلويزيوني جكسون فايو بود. شوي بزرگ تلويزيوني شنبه شب با ميزباني دايانا راس. آنها آهنگ «I Want You Back» را بطور زنده اجرا كردند. هرچند كه اولين حضور تلويزيوني جكسون فايو در آگوست سال 1969 و در برنامه ي «انتخاب دختر شايسته ي سياه پوست» (Miss Black America Pageant) اتفاق افتاده بود. آنها در آن برنامه، آهنگ «اين كار مال توست» (It's Yor Thing) را اجرا كردند. «آنجا خواهم بود» (I'll Be There) آهنگي بود كه تمام موانع بر سر راه جكسون فايو را از ميان برداشت. مايكل ميگويد: ”اين آهنگ به همه اعلام كرد كه گروه جكسون فايو اينجاست تا بماند و ادامه دهد.“ اين آهنگ به مدت پنج هفته در صدر جدول ماندگار شد.

  10. #18
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    جكسون فايو اولين گروهي بود كه چهار تا از آهنگهايش، پي در پي شماره يك ميشد. بدون در نظر گرفتن صداي شيرين و هيجاني كه در رفتار مايكل بود، جذابيت خاص كودكانه اش، او را محبوب قلبهاي مردمي كرد كه دوست داشتند او را در آغوش بگيرند. روزهاي پر كار تور بزرگ جكسون فايو در پاييز 1970 شروع شد. سال 1971، وقتي كه آهنگ «هيچوقت نميتوانم خداحافظي كنم» (Never Can Say Goodbye) از محبوبيت زيادي در بين مردم برخوردار شده بود، گروه در طي نود روز تابستان، در چهل و پنج شهر كنسرت برگزار كرد. اين آمار به اين معناست كه مايكل و برادرانش بطور متوسط، يك روز در ميان كنسرت اجرا ميكردند. در همان سال، اين رقم به نود و پنج شهر افزايش يافت.

    [تور] در طول اين مسافرتها، رز فاين، معلم خصوصي آنها نيز همراهشان بود تا مطمئن شود كه آنها به درسهايشان هم ميرسند. اولين آهنگ تك نفره ي مايكل با عنوان «بايد آنجا باشم» (Got To Be There) در پاييز سال 1971 منتشر شد. همان سال شوي كارتوني «صبح شنبه ي جكسون فايو» (The Jackson 5's Saturday Morning) در شبكه هاي تلويزيوني به نمايش درآمد.

    [شوي كارتوني جكسون فايو] وقتي كه مايكل تنها سيزده سال داشت، به خاطر اجراهايش، جايزه ي گلدن گلاب (Golden Globe) را دريافت كرد و بعد ها نيز براي اولين بار نامزد دريافت جايزه ي اسكار (Academy Award) شد. مايكل، روز به روز بزرگتر ميشد. او در اين باره گفته است: ”وقتي چهارده ساله شدم، ظاهرم به كلي تغيير كرد... تغيير كردن پوستم، تجربه اي بود كه بدون اينكه خودم متوجه باشم، تاثيراتي در ضميرم باقي گذاشت. خيلي خجالتي شدم. از ملاقات با مردم خجالت ميكشيدم. چون ظاهرم خيلي بد شده بود. واقعا اينطور به نظرم ميرسيد كه هر چقدر بيشتر به آينه خيره ميشدم، جوشهاي صورتم بيشتر ميشد. ظاهرم واقعا مرا ناراحت ميكرد. اما در نهايت همه چيز تغيير كرد. من ديگر احساس متفاوتي نسبت به وضع خودم داشتم. من ياد گرفته بودم كه چگونه طرز تفكرم را تغيير دهم و احساس بهتري نسبت به خودم پيدا كنم. از همه مهمتر اينكه رژيم غذايي ام را تغيير دادم. و اين كليد حل اين مشكل بود.“ مايكل با خواندن آهنگ فيلم «بن» (Ben) در سال 1972، براي اولين بار بطور جدي وارد عرصه ي فيلمسازي گرديد. اين آهنگ شماره يك شد و هنوز هم يكي از آهنگهاي مورد علاقه ي مايكل است. زمانيكه آهنگ «Ben» منتشر شد، برادران جكسون ميدانستند كه به سرتاسر دنيا سفر خواهند كرد. آنها در سال 1972 اولين تور خارج از كشور را با سفر به انگلستان تجربه كردند.

    [ديدار با ملكه ي انگلستان] مايكل: ”وقتي براي اولين بار در اروپا در حال برگزاري تور بوديم، تجربه ي سه سال موفقيت را پشت سر داشتيم. و براي راضي كردن بچه هايي كه موسيقي ما را دنبال ميكردند و همينطور ملكه ي انگلستان كه با ايشان در طي يك اجراي سلطنتي فرمايشي ديدار كرديم، تجربيات كافي كسب كرده بوديم. انگلستان براي ما، يك سكوي پرتاب بود. با هر جاي ديگري كه رفته بوديم، تفاوت داشت. هر چه از خانه دور تر مي شديم، دنيا هم جالبتر وعجيب تر ميشد. ما موزه هاي فوق العاده ي پاريس را ديديم و كوههاي زيباي سوئيس را. مسافرت به اروپا، براي ما درسهايي به همراه داشت كه ما را با ريشه هاي فرهنگ غرب آشنا كرد. و از طرفي نوعي آمادگي بود، براي ديدن كشورهاي آسيايي كه معنويات بيشتري داشتند.“ استراليا و نيوزيلند، ايستگاههاي بعدي برادران جكسون بودند. مردم اين كشورها انگليسي زبان بودند. اما برخي از آنها هنوز به صورت قبيله اي در منطقه هايي دور از شهر زندگي ميكردند. مايكل: ”آنها با ما مثل برادرانشان ديدار كردند و به ما خوشامد گفتند. در حالي كه حتي زبان ما را نمي فهميدند. اگر تا آن زمان براي اثبات برادري تمامي انسانها به مدركي نياز داشتم، مطمئنا اين مدرك را در طي برگزاري تور در همان مناطق بدست آوردم.“ جكسون فايو، آهنگ «ماشين رقص» (Dancing Machine) را در ادامه ي آهنگهاي روز آن زمان كه در ديسكوها پخش ميشد، منتشر كرد. مايكل: ”وقتي اين آهنگ در سال 1974 منتشر شد، من مصمم بودم كه رقصي طراحي كنم كه ارزش اين آهنگ را بالاتر ببرد و اجراي آن را مهيج تر كند. و اميدوار بودم كه تماشاي اجراي آن نيز براي سايرين هيجان انگيز تر شود. بنابراين وقتي «Dancing Machine» را در مراسم سول ترين (Soul Train) كه از تلويزيون پخش ميشد، اجرا كرديم؛ من يك مدل رقص خياباني به نام روبات (Robot) را انجام دادم. اين اجرا براي من درسي بود تا با تاثيري كه تلويزيون ميتواند بر افكار عمومي داشته باشد، آشنا شوم. «Dancing Machine» شبانه به صدر جدول صعود كرد و در طي چند روز به نظر ميرسيد كه تمام كودكان ايالات متحده، همين رقص روبات را انجام ميدادند. من هرگز چيزي شبيه به اين نديده بودم.“

    [اواخر دهه 70] مشكلات آنها با موتون در حدود سال 1974 شروع شد. موقعي كه برادران جكسون به موتون گفتند كه ميخواهند آهنگهاي خودشان را بنويسند و توليد كنند. زيرا از سبك موسيقي اي كه موتون براي آنها توليد ميكرد، خوششان نمي آمد. مايكل: ”سال 1972 بود. زمانيكه من چهارده سال داشتم. آنها از من ميخواستند به يك شيوه ي خاص بخوانم و من ميدانستم كه آنها اشتباه ميكنند. مهم نيست چند سال داريد، اگر ميدانيد چيزي براي گفتن داريد، مردم بايد به شما گوش بدهند.“ موتون نه تنها خواسته ي آنان را برآورده نساخت، بلكه برادران را حتي از مطرح كردن چنين درخواستي منع كرد. مايكل: ”من واقعا دلسرد شدم و از تمام چيزهايي كه موتون براي ما توليد ميكرد، جدا بدم آمد. وقتي احساس كنم كه چيزي درست نيست، بايد اين را خيلي روشن و صريح به همه بگويم. ميدانم كه بسياري از مردم به من به عنوان يك انسان محكم و با اراده نگاه نميكنند و اين تنها به اين دليل است كه مرا نمي شناسند. عاقبت زماني فرا رسيد كه من و برادرانم احساس بسيار بدي نسبت به موتون پيدا كرديم اما هيچ كدام چيزي نميگفتيم. پدرم نيز چيزي نميگفت. بنابراين مسئوليت ترتيب دادن قرار ملاقاتي با بري گردي و صحبت كردن با او، بر عهده ي من گذاشته شد. ماموريتم اين بود كه به بري گردي بگويم: ”ما ـ جكسون فايو ـ تصميم داريم موتون را ترك كنيم.“ من براي ديدن او رفتم. رو در روي هم قرار گرفتيم. و اين يكي از مشكل ترين كارهايي بود كه تا اين لحظه انجام داده ام. اگر من تنها فرد گروه بودم كه احساس نارضايتي ميكردم، ممكن بود هرگز در اين مورد هيچ حرفي نزنم. اما همه ناراضي بودند و ما آنقدر در خانه در مورد همين موضوع با يكديگر صحبت كرده بوديم كه باعث شد من نزد او بروم و از احساس مان براي او بگويم. به او گفتم كه ناراضي هستم. ميدانستم كه زمان تغيير دادن اوضاع فرا رسيده است. ما به دنبال غريزه مان رفتيم و زمانيكه تصميم گرفتيم تا كارمان را با كمپاني ديگري شروع كنيم، موفق شديم.“ در 28 ماه مي سال 1975، گروه جكسون فايو قراردادي را با كمپاني اپيك (Epic _ CBS) به امضا رساند. اين قرارداد، در ماه مارس 1976 به ثمر نشست. جرمين كه داماد بري گردي شده بود، تصميم گرفت در موتون بماند. زيرا موقعيت او از سايرين پيچيده تر بود. وقتي جرمين گروه را ترك كرد، مارلون اين فرصت را بدست آورد كه جاي او را در گروه پر كند. رندي رسما جاي قبلي مايكل را كه نوازنده ي بانجو بود، تصرف كرد و كوچكترين عضو گروه شد. وقتي كه قرارداد گروه با موتون به پايان رسيد، موتون به آنها گفت كه اسم گروه، متعلق به كمپاني است و در صورتيكه آنها موتون را ترك كنند، نمي توانند از اين اسم استفاده كنند. و اين براي آنها يك شوك بود. بنابراين از آن به بعد، اسم گروه را به جكسونز (Jacksons) تغيير دادند.

    [اولين حضور رندي در گروه جكسونز]

  11. #19
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض سالهای 1963 تا 1976

    در جوئن سال 1976، مايكل و برادرانش در نمايش هفتگي شبكه ي تلويزيوني سي.بي.اس برنامه اي با نام «شوهاي متنوع از جكسونز» (Variety Show The Jacksons) اجرا كردند. مايكل بعدها گفت: ”اجراي آن برنامه يك حماقت بود. من از تك تك لحظه هاي آن برنامه بدم آمد.“ اين شو بر اساس اجراهاي كاباره اي موفق گروه جكسون فايو در لاس وگاس، طراحي شده بود.
    [ كه مايكل بر خلاف اين شوي جديد، از آن لذت برده بود.] مايكل: ”فكر ميكنم كه اجراي سريال تلويزيوني بدترين چيزي باشد كه هنرمندي كه در زمينه ي ضبط موسيقي فعاليت ميكند بتواند انجام دهد. من هرگز دوباره اين كار را انجام نخواهم داد. من يك كمدين نيستم. من يك مجري تلويزيوني نيستم. من يك موسيقيدان هستم.
    اين شو، به دلايلي از طرف مردم مورد استقبال قرار گرفت. سي.بي.اس واقعا در صدد بود كه ما را براي ادامه ي كار نگاه دارد. اما من ميدانستم كه اجراي اين شو يك اشتباه بوده است.“ آلبوم «جكسونز»، اولين آلبومي كه براي كمپاني موسيقي اپيك تهيه كردند، شامل آهنگهاي شماره يك، نظير «خوش بگذران» (Enjoy Yourself) و «راه درست را به تو نشان ميدهم» (Show You The Way To Go) بود. دومين آلبوم آنها «همه جا رفتن» (Going Places) بود كه با آلبوم اول آنها تفاوت داشت. در اين آلبوم آهنگهاي رقص زيادي وجود نداشت، و بيشتر آهنگهاي آن حامل پيام بودند. در سپتامبر 1977، موتون حق تهيه ي فيلمي از نمايش ويز (Wiz) را كه نسخه اي جديد از فيلم فوق العاده ي جادوگر شهر از، و با بازي بازيگران سياه پوست بود، به دست آورد. مايكل: ”موتون اين نمايش را به يك علت خريداري كرد. تا آنجايي كه ميدانم وجود دايانا راس در اين نمايش، بهترين دليل ممكن بود.“ دايانا راس كه نقش دوروتي را بازي ميكرد، به مايكل پيشنهاد داد كه تكه اي از نقش يكي از كاراكترهاي اين نمايش را بطور آزمايشي بازي كند.مايكل نقش مترسك را انتخاب كرد. زيرا فكر ميكرد كه اين شخصيت، بيش از ساير شخصيت ها با او همخواني دارد. مايكل: ”وقتي سيدني لومت كارگردان اين نمايش براي ايفاي اين نقش، به من تلفن كرد، احساس غرور كردم و در عين حال كمي هم ترسيدم.“

    [فيلم Wiz] گريم كردن مايكل و تبديل او به يك مترسك، پنج ساعت طول ميكشيد. و اين كار به مدت شش روز در هفته تكرار ميشد. مايكل از بازي در اين فيلم خوشش آمده بود. مايكل: ”فيلم ويز، به من الهامات و قدرت تازه اي بخشيد. متن نمايش ماهرانه نوشته شده بود. نقش من [به عنوان يك مترسك] در اين فيلم، اينگونه بود كه من تكه هاي روزنامه را كه در لباس حصيري ام مخفي شده بود، بيرون ميكشيدم و ميخواندم. اما نميدانستم با آنها چه كار كنم. من در لباسم، تمام جوابها را داشتم اما سوالات را نمي دانستم. آن روز در حال اجراي صحنه ي كلاغ ها بوديم. ساير بازيگران در لباس كلاغ بودند و حتي صورتشان هم مشخص نبود. بنظر ميرسيد كه آنها متن قبل و بعد از قسمت مخصوص خودشان را ميدانستند. من هم قسمت مخصوص خودم را خوانده بودم ولي آن را بيش از يك يا دو بار، بلند تكرار نكرده بودم. كارگردان مرا صدا زد تا تكه ي روزنامه را از لباسم بيرون بكشم و بخوانم. يك نقل قول بود. اسم نويسنده، سقراط (ساكراتيز) پايين متن نوشته شده بود. من اين اسم را پيش از آن خوانده بودم اما هرگز آن را تلفظ نكرده بودم. بنابراين آن را ساكريس خواندم، زيرا هميشه تصور ميكردم كه اينطور تلفظ ميشود. يك لحظه همه جا ساكت شد و بعد صداي يك نفر را شنيدم كه زمزمه كرد: ساكراتيز.
    من به طرف آن مرد نگاه كردم. نتوانستم دقيقا او را به جا بياورم اما حس كردم كه او را ميشناسم. او يكي از بازيگران نبود ولي بنظر ميرسيد كه از دست اندركاران نمايش باشد. يادم مي آيد كه در آن زمان به صورت مهربان و اعتماد بنفس بالاي او فكر ميكردم. من از اينكه آن اسم را اشتباه تلفظ كرده بودم، كمي خجالت كشيدم. لبخند زدم و از او به خاطر كمكش تشكر كردم. صورتش آشنا بود و يكدفعه مطمئن شدم كه او را قبلا ديده ام. او با دراز كردن دستش به طرف من، شك مرا تاييد كرد: ”كويينسي جونز، من موسيقي متن نمايش را ميسازم.“

    در حقيقت، مايكل اولين بار كويينسي جونز را وقتي دوازده ساله بود، در لس آنجلس ديده بود.
    Last edited by pedram_ashena; 24-06-2007 at 16:10.

  12. #20
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    مايكل: ”من در آن زمان كوچك بودم اما تا حدودي به خاطر دارم كه سمي ديويس مرا به كويينسي جونز معرفي كرد.“ دوستي مايكل و كويينسي جونز از سر صحنه ي فيلمبرداري فيلم ويز شروع شد و به رابطه ي ”پدر ـ پسري“ مبدل گرديد.

    پس از فيلم ويز، مايكل با كويينسي تماس گرفت و گفت: ”ببين، من تصميم دارم كه يك آلبوم موسيقي بسازم. فكر ميكني بتواني چند تهيه كننده به من پيشنهاد كني؟“
    مايكل: ”من اين را بدون منظور گفتم. سوالم ساده بود اما صادقانه. ما مدتي در باره ي موسيقي صحبت كرديم. بعد از آن كويينسي اسم چند نفر را مطرح كرد و پس از كمي مِن مِن كردن، گفت: ”چرا نميگذاري من اين كار را انجام بدهم؟“
    مايكل: ”من واقعا به اين موضوع فكر نكرده بودم. پس با لكنت زبان گفتم.... ”البته، ايده ي بسيار خوبي است. من هرگز به اين فكر نيافتاده بودم.“.... كويينسي هنوز هم مرا به خاطر اين ماجرا دست مي اندازد.“
    با اين تماس تلفني، كار بهترين و موفقترين گروهِ اواخر دهه ي 80 ـ كويينسي جونز و مايكل جكسون ـ آغاز شد.


    [تيم رويايي: كويينسي و مايكل]

    در دسامبر سال 1978، گروه جكسونز با يك آلبوم بسيار موفق با نام «سرنوشت» (Destiny) بازگشت. اين آلبوم موفقترين كار آنها بود. در آلبوم «Destiny»، براي اولين بار، كنترل همه چيز در دست خود گروه بود.
    بجز آهنگ «بوگي را سرزنش كن» (Bale It On The Boogie)، بقيه ي آهنگها توسط گروه نوشته شده بود. اين آلبوم بزرگترين موفقيت براي آنها به شمار ميرفت.
    [بوگي، قسمي موسيقي بلوز است با ريتمي تند كه با پيانو نواخته ميشود.]
    جكسونز همچنين كمپاني توليدات خودشان را با نام توليدات طاووس (Peacock Productions) تاسيس كردند.
    در سال 1979، مايكل بيست و يك ساله شد و كم كم كنترل كارش را بدست گرفت.
    مايكل: ”قرارداد شخصي اي كه پدرم براي كنترل كردن من، با من بسته بود، به پايان رسيد. و اگرچه تصميم سختي بود اما اين قرارداد تمديد نشد. آيا اين تصميم، روابط من و پدرم را دگرگون ساخت؟ نميدانم در قلب او چه ميگذشت، اما قطعا احساسات قلبي مرا تغيير نداد. من تنها ميخواستم كنترل زندگي خودم را در دست داشته باشم.“
    مايكل به نيويورك نقل مكان كرد. جايي كه دور از دستان پدرش، ميتوانست زندگي مستقل را تجربه كند.
    مايكل: ”ميخواستم اولين آلبوم يك نفره ي من [براي كمپاني اپيك]، بهترين چيزي باشد كه ميتوانست باشد.“
    براي آلبوم «غير معمول» (Off The Wall)، مايكل با يك تهيه كننده ي جديد همكاري ميكرد ـ كويينسي جونزِ افسانه اي ـ
    مايكل: ”من از اين موضوع كه يك دوست برنامه هايم را با كمپاني ضبط موسيقي ترتيب ميداد، بسيار خوشحال بودم. كه همان شخص اتفاقا بهترين انتخاب براي تهيه كنندگي نيز بود.“
    در ابتدا قرار بود نام اين آلبوم، «دوست دختر» (Girl Friend) باشد. پل مك كارتني و همسرش ليندا، حتي قبل از آنكه مايكل را ملاقات كرده باشند، آهنگي با همين نام نوشته بودند تا بعدها همراه با مايكل اجرا كنند.
    مايكل: ”پل مك كارتني هميشه براي مردم اين داستان را تعريف ميكند كه من به او زنگ زدم و گفتم كه بايد با كمك يكديگر، چند تا آهنگ تاپ بنويسيم. اما نحوه ي آشنايي ما دقيقا به اين شكل نبود.
    پل مك كارتني و من، براي اولين بار يكديگر را در مهماني اي كه در ويلاي هارولد لويد برگزار شده بود، ملاقات كرديم. او گفت: ”ميداني، من يك آهنگ براي تو نوشته ام.“... من خيلي غافلگير شدم و از او تشكر كردم. و او در همان مهماني آهنگ «Girl Friend» را براي من خواند.“
    آنها به هم قول دادند كه به زودي با يكديگر ديدار دوباره اي داشته باشند. اما پروژه هاي مختلف و مشغله ي زندگي، مانع شد و آنها تا چند سال موفق نشدند در مورد اين آهنگ با يكديگر صحبت كنند. بالاخره پل بر خلاف برنامه اي كه براي اين آهنگ در نظر داشت، آن را در آلبوم خودش «London Town» قرار داد.
    مايكل: ”عجيب ترين چيز موقع ساخت آلبوم «Off The Wall» اتفاق افتاد. كويينسي يك روز نزد من آمد و گفت: ”مايكل، من يك آهنگ دارم كه دقيقا مناسب تو است.“ ... او آهنگ «Girl Friend» را براي من نواخت. البته پي نبرده بود كه پل مك كارتني اين آهنگ را در ابتدا براي من نوشته بود. وقتي من اين موضوع را به او گفتم، خيلي متحير شد و احساس خشنودي كرد. بعد از اين ماجرا، ما سريع آن آهنگ را ضبط كرديم و در آلبوم قرار داديم. اين يك اتفاق باور نكردني بود.“
    بروس سوادين، مهندسي كه با كويينسي كار ميكرد، آهنگها و ميكس آنها را تكميل كرد. تا به امروز، بروس هنوز هم با مايكل كار ميكند و آنها دوستان بسيار خوبي براي يكديگر هستند.


    [بروس ـ كويينسي ـ مايكل]

    آهنگ «تا وقتي راضي نشدي دست برندار» (Don't Stop Till You Get Enough) براي مايكل اهميت زيادي دارد. زيرا اولين آهنگي بود كه مايكل به تنهايي آن را نوشت.
    مايكل: ”اين آهنگ اولين فرصت من بود. و يك راست شماره يك شد. با اين آهنگ من اولين جايزه ي يك نفره ي گرمي (Grammy) را دريافت كردم.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •