تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 21 اولاول 123456713 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 209

نام تاپيک: ترجمه اشعار متال

  1. #21
    آخر فروم باز Doyenfery's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    1,890

    پيش فرض

    The Unforgiven II




    Lay beside me, tell me what they've done
    Speak the words I wanna hear, to make my demons run
    The door is locked now, but it's open if you're true
    If you can understand the me, than I can understand the you

    Lay beside me, under wicked sky
    The black of day, dark of night, we share this paralyze
    The door cracks open, but there's no sun shining through
    Black heart scarring darker still, but there's no sun shining through
    No, there's no sun shining through
    No, there's no sun shining...

    What I've felt, what I've known
    Turn the pages, turn the stone
    Behind the door, should I open it for you....

    What I've felt, what I've known
    Sick and tired, I stand alone
    Could you be there, 'cause I'm the one who waits for you
    Or are you unforgiven too?

    Lay beside me, this won't hurt I swear
    She loves me not, she loves me still, but she'll never love again
    She lay beside me, But she'll be there when I'm gone
    Black heart scarring darker still, yes she'll be there when I'm gone
    Yes, she'll be there when I'm gone
    Dead sure she'll be there...

    What I've felt, what I've known
    Turn the pages, turn the stone
    Behind the door, should I open it for you....

    What I've felt, what I've known
    Sick and tired, I stand alone
    Could you be there, 'cause I'm the one who waits for you
    Or are you unforgiven too?

    Lay beside me, tell me what I've done
    The door is closed, so are you're eyes
    But now I see the sun, now I see the sun
    Yes now I see it

    What I've felt, what I've known
    Turn the pages, turn the stone
    Behind the door, should I open it for you....

    What I've felt, what I've known
    Sick and tired, I stand alone
    Could you be there, 'cause I'm the one who waits,
    The one who waits for you....

    Oh what I've felt, what I've known
    Turn the pages, turn the stone
    Behind the door, should I open it for you.... (So I dub thee unforgiven....)

    Oh, what I've felt....
    Oh, what I've known....

    I take this key (never free...)
    And I bury it (never me...) in you
    Because you're unforgiven too....

    Never free....
    Never me....
    'Cause you're unforgiven too....
    Oh

    نا بخشوده 2
    بیارام کنارم برایم بگو با تو چه کرده اند؟
    بر زبان آور آنچه را که خواهان شنیدنش هستم تا برانگیزد دیوهای نهفته در درونم را
    در بسته است این دم, اما باز است اگر راستین باشی
    اگه تو بتوانی مرا بفهمی و من تورا

    بیارام کنارم در زیر این سقف مینایی بد کردار
    در سیاهی روز و تاریکی شب قسمت می کنیم این از کار افتادگی را
    در با خشخشی باز می شود ولی خورشیدی به درون نمی تابد
    دل سیاه زخم بر می دارد و باز هم سیاه تر میشود
    نه خورشیدی به درون نمی تابد
    نه خورشیدی به درون نمی تابد
    نه خورشیدی نمی تابد

    هر آنچه حس کردم , هر آنچه شناختم
    ورق را سنگ را بگردان
    پشت در آیا باید باز کنم از برایت
    هر آنچه حس کردم هر آنچه شناختم
    دل خسته و بیمار تنها ایستاده ام
    آیا می توانی به ندای دلم پاسخ دهی چرا که این منم که به انتظارت نشسته ام
    یا که تو هم نا بخشوده ای

    بیارام کنارم سوگند که اشکالی نخواهد داشت
    می آرامد کنارم وخواهد ماند به هنگام دوری ام
    دل سیاه زخم بر می دارد و باز هم سیاه تر می شود
    و خواهد ماند هنگام دوری ام
    آری خواهد ماند هنگام دوری ام
    مطمئنم که خواهند ماند

    بیارام کنارم بگو که چه کرده ام
    در بسته است بسان چشمانت
    ولی اکنون خورشید را می بینم
    اکنون خورشید را می بینم
    خورشید را می بینم

    آه هر آنچه احساس کرده ام
    هر آنچه شناختم
    آین کلید را بر می دارم (آزادی هرگز…)
    و در تو پنهانش می کنم (برای من هرگز)
    چرا که تو نیز نابخشوده ای
    آزادی هرگز
    برای من هرگز
    چرا که تو نیز نابخشوده ای

  2. #22
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    2,532

    پيش فرض




    Darzamat Lyric
    (Taken from album : In The Opium Of Black Veil (1998 MCD
    Song: From The Earth To The Stars


    از زمين تا ستارگان

    موج پليدي را در كنار پنجره ام احساس ميكنم،
    موجي كه چشمانم را رنج ميدهند و من ،
    هراسانم از اين دنيا ،
    و هم اكنون وقت آن فرا رسيده است تا آنرا انجام دهم ،

    در افق ابرهاي لذت بخش و سرخ گونه به آرامي آرميده ام ،
    و به سوي نهري بيكران در حال حركتم ،

    بادهاي رقصان ،
    به آرامي ارابه ي مه آلوده مرا پيش ميبرند ،
    و باران ،
    مرا در سوي ميشويد ،
    و مقصود هميشگي مرا به يادم مي آورد ،

    در رؤيايي ،
    من قصد نموده ام ،
    و در حالي كه به حركت ايستاده بودم ،
    به سوي ستارگان پرواز نموده ام ،
    آنجايي كه سكوتي سرد مرا پاك و تطهير مينمايد ،
    و در لحظه اي...
    در بالاترين و ژرف ترين تنويرها ،
    من از تمامي دستان پليد آزاد گشتم......

  3. #23
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    2,532

    پيش فرض



    Empyrium_where at night the wood grouse plays_the sad song of the wind


    خاموش هلا سرگردان!

    آواز حزن انگيز شامگاه را نميشنوی؟

    که چه سان اشارت ميدهدت،

    که دمی بيآرامی و بدو گوش بسپاری؟

    کدامين حکايت اندوهناک را،

    سر بازگفتن دارد امشب؟

    کدامين مصيبت ديرينه سال را؟

  4. #24
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    2,532

    پيش فرض



    Ode to melancholy --- Empyrium


    «چکامه مالیخوليا»

    «مالیخوليا!

    گرانمايه شراب اندوه فزای توام هنوز آرزوست...

    به وادی خويشتنم روبان!

    آنجا که ملال

    حکم ميراند

    از آن سان که سرور.

    بگذار قلبم به تو جان يابد،

    ديرينه مراد من،

    آه مالیخوليا!

    بگذار نسيم،

    عطرآگين به بوی دل انگيز تو باشد.

    فروغت را به يکسر واگذار،آه!

    هلال گونه تابناکی خويشتن را هم.

    هر آن کجا،

    او سکنی بگزيند،

    آهی به وداع بر خواهمش کشيد،

    که ميرنده است زيبايی و او،

    زيبايی خويشتن را

    منزل ساز ميکند.

    رجعتش را،در ژرفنای درونم،

    به انتظار خواهم نشست،

    و افسون آتش افروز دلفريبش را،

    چشم خواهم داشت.

    آه!

    دل آگنده خيال های شهوتبار،

    از آن من باشيد!

    جان من،

    اشتياق خويش را،

    بيش ميکند...

    مالیخوليا!

    قلبم از آن توست.»
    Last edited by Hectorist; 17-04-2007 at 16:13.

  5. #25
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    2,532

    پيش فرض



    [Amorphis-The castaway]


    رانده شده

    «يکی پرنده بال افراشت،از لاپلاند،

    شاهينی از شمال شرق.

    به يک بال خويش،

    آب را برآشفت و به ديگر بال،

    آسمان را روبيد.

    دنباله دامانش نوازش کرد

    دريا را.

    او بال ميزند و می خرامد،

    او مينگرد و ميگردد:

    ای مرد!

    در ميان خيزاب ها،

    به پهنه دريا چه ميکنی؟»

  6. #26
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    2,532

    پيش فرض



    Band: Arcturus
    Song: Demon Painter
    Album: Sideshow Symphonies
    Year: 2005


    Demon Painter

    Walking among shadows
    Shady characters of faded cast
    Acting out their last role
    Beautiful lonely stars
    These are my people
    These fallen stars
    You may think you see us
    You never had a part
    Flickering performance
    On a burning stage
    In naked daylight
    For you to hate
    Directing the audience
    I paint in tones of gray
    In shades of black
    In cold dismay
    I paint my deamons
    As scars of blood
    In a barren landscape
    Where all is lost


    نقاش شیطان

    قدم زدن در میان سایه ها
    علامتی مشکوک از هدفی از دست رفته
    اخرین وظیفه ی خود را دور می ریزند
    ستارگان زیبا و تنها
    اینها مردمان من هستند
    این ستارگان سرنگون شده
    شاید فکر کنی که ما را درک می کنی
    هیچ گاه نخواهی توانست حتی قسمتی از ان را درک کنی
    اطاعت کردن کورکورانه
    در پرده گاهی سوزان
    در برهنگی روشنایی روز
    برای تو به سوی تنفر
    شنونده ای مستقیمآ
    من تغییر ایجاد خواهم کرد در شدت خاکستری بودن رنگها
    در سایه های سیاه
    در ترس سرما
    من دیو های خود را ترسیم می کنم
    به عنوان اثری از خون
    در سرزمینی نا بارور(لم یزرع)
    انجا که همه چیز سرگشته شده(گم شده)

  7. #27
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    2,532

    پيش فرض



    Band: Arcturus
    Song: Moonshine Delirium
    Album: Sideshow Symphonies
    Year: 2005

    Moonshine delirium

    Third night in flight
    My body says no but my mind says go
    Moonshine delirium what is that lurking behind the curtain
    There at an instant then gone with a flash
    Defeating all resistance something there I can not grasp
    There is no tomorrow gone beyond sorrow under a sheltering mask
    Hail to you thousand faced all trapped in the haze
    Dandies bandits tramps and champs
    Beloved freaks and cheeky sneaks
    Homeless heroes without dineros
    Vampire-fools and exotic ghouls
    Moon go shit faced tablet wisters salut!
    And open church

    هزیان تابش ماه

    سومین شب عزیمت(سفر)
    جسمم می گوید نه اما مغزم میگوید برو
    هزیان تابش ماه ، او کیست که در خارج از دید کمین کرده
    انجا در یک چشم بر هم زدن با یک تابش رفت
    تمام انهایی کهمقاومت می کردند شکست خوردند ،
    چیزی انجاست که نمی توانم به دستش اورم
    انجا فردایی فراتر از غم نخواهد بود ،
    غمی که در زیر ماسکی که جان پناه ما شده است پنهان می کنیم
    درود بر شما هزاران ماسک دار ، که همگی در تله ای از ابهام اسیر شده اید
    انسان های خودساز ، قاطع طریق ، اواره. و بیابان ها
    انسانهای بی خانمان بدون میزی برای شام
    ماه می رود و در قرص کاملش صورت گه الودش را نمایان می سازد و با دانایی بر او درود می فرستند.
    و قبرستان (قبرها) باز می شوند.

  8. #28
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    2,532

    پيش فرض



    Gorgoroth:under a funeral moon

    under a funeral moon

    On the day of my final sacrifice
    The chilling steel open my veins
    Blood staines my skin
    Silver chalice must be filled

    Drinking the poisoned blood
    I enter my shadowed coffin
    Two goathorns in my hands
    I raise my arms and close my eyes
    To receive the infernal hails
    From my brother in the land of the damned

    The howling wind blows in the naked trees
    Moonlit fields are glowing in the dark
    Below me, the path to the cemetary
    Where my spiritual brothers take me

    They halt at the shadows of an oak
    My nocturnal funeral commence
    Lying in my blasphemous sleep
    I am lowered down to the pit

    A raven sings my last song
    As the wolves howl their goodbyes
    The funeral moon glows strongly now
    For I am nearly there

    This night of late october
    The darkside open it's gate
    Morbid souls wait for me
    - For satanic conspiracy

    Flowers of doom
    Rising in bloom
    You will see
    Our immortality!


    در زیر ماهی که مراسم تدفین را نظاره می کند

    در روز آخرین فداکاری من
    پولادی منجمد رگهای مرا میگشاید
    پوستم پر از لکه های خون میشود
    جام نقره فام باید پر شود

    در حالی که خونی سمی را مینوشم
    وارد تابوت تاریک خود میشوم
    دو شاخ گوسفند در دست گرفته
    بازوانم را بلند کرده و چشمانم را می بندم
    تا سلام و درود دوزخیان را دریافت کنم
    از برادرم که اهل سرزمین نفرین شده است

    بادهای زوزه کش بر فراز درختان عریان و بی برگ می وزند
    سرزمینهای مهتابی در تاریکی می درخشند
    پایین تر از من ، راه باریکه ای به سمت گورستان قرار دارد
    جایی که برادران روحانی من مرا می برند

    آنان اندکی در سایه درخت بلوطی می ایستند
    خاکسپاری شبانه من آغاز میگردد
    در خواب کفر آمیز خود غوطه ور می شوم
    تا به حد یک چاله نزول پیدا می کنم

    یک کلاغ آخرین آواز مرا می خواند
    همانطور که گرگها زوزه های خداحافظی خود را می کشند
    ماه مراسم تدفین اکنون به شدت می درخشد
    به این دلیل که من تقریبا آنجا هستم

    در این شب اکتبر طولانی
    جناح تاریکی دروازه خود را می گشاید
    ارواح وحشتناک در انتظار من هستند
    برای یک توطئه شیطانی

    گلهای آخرالزمان
    شکوفه می دهند
    و تو خواهی دید
    جاویدان بودن ما را

  9. #29
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    2,532

    پيش فرض



    Gravewormemonic Dreams


    Demonic Dreams

    Invoking the dark and the moon of the night
    Summoning the beast, forgotten tales
    The angels slained the shades of life
    As they spread the wings of death
    Screamings of fear destroyed my faith
    Howling beasts, crimson tears
    Ravens cries in the shadows of night
    The lightning strikes from the cloudless sky

    Alone in the forest of dusk I ride
    Without one path where I could go
    A place of ancient splendour rise
    Darkness falls upon my face

    As creature as shadows once roaming that place
    Death lying waiting for my soul
    Deep in the shadows of night
    She worshiped books for demonic dreams

    Deeper and deeper as light was gone
    Feel embracement of the dark
    At this point of time I know
    Prisoned in demonic dreams

    As I arrived on the ruined tomb
    Centuries of dusk marching side by side
    Bleeding shadows of thy shrine
    The forest whispers laments for me
    Painfull screams devours my mind
    Serenades of angel tears
    Falling down from the bloodred sky

    A vouce of destruction is calling to me
    In my dream I summon the beast

    Just like the rain an october night
    The sun has stopped shining light
    Just like a withering flower
    Slowly - fading away

    An et ernal landscape of ashes and dust
    Dead birds are faling from the sky
    The place that you've named paradise
    Emptiness what I can feel

    The rain that falls tast like blood
    The arrive of the black northern sky
    And the angel rape my soul
    Forgotten in demonic dreams


    رویاهای شیطانی

    ماه و تاریکی از شب التماس می کنند
    جانوری را فرا می خوانند , افسانه های فراموش شده
    فرشتگان سایه های زندگی را کشتند
    وقتی که بال های مرگ را گسترانیدند
    از ترس جیغ می کشند و ایمان مرا نابود می سازند
    جانوران ضجه می زنند , خون گریه می کنند
    در سایه های شب کلاغ ها گریه می کنند
    ضربه های نورانی از اسمان ابری

    تنها در میان جنگل تاریک و روشن , می چرخم
    بدون هیچ راهی که بتوانم به انجا بروم
    مکانی قدیمی که از ان شکوه و جلال بر میخیزد
    تاریکی روی چهره ام طلوع می کند

    مثل جانور و سایه هایی که در انجا پرسه می زنند
    بستر مرگ منتظر من است
    در اعماق سایه های شب
    او از روی کتاب ها ستایش می کند برای رویاهای شیطانی

    عمیق و عمیقتر مانند نوری که رفته بود
    اغوش تاریکی را حس کن
    در این مرحله ی زمانی من می دانم
    در رویاهای شیطانی زندانی شده ام

    وقتی وارد مقبره ی مخروبه شدم
    قرون تاریکی کناره هم رژه می رفتند
    سایه ها ی معابدت به خون اغشته بودند
    نجواهای جنگل برای من سوگواری می کرد
    جیغ های دردناک ذهن مرا می بلعند
    اشک های اواز فرشته
    از اسمان خونین فرو می ریزند

    صدای نابودی مرا می خواند
    در رویایم جانور را فرا می خوانم

    دقیقا مانند باران شب های اکتبر
    خورشید از درخشش باز ایستاده
    مثل گلی پژمرده
    به ارامی – محو می شود

    چشم اندازی بی انتها از خاک و خاکستر
    پرندگان مرده از اسمان سرازیر می شوند
    جایی که شما ها بهشت می نامیدش
    پوچی , چیزیست که می توانم احساس کنم

    بارانی که می بارد مزه ی خون می دهد
    میرسد از اسمان سیاه شمال
    و فرشته ای روحم را ربود
    فراموش شده در میان رویاهای شیطانی

  10. #30
    آخر فروم باز Doyenfery's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    1,890

    پيش فرض

    Welcome Home (Sanitarium)
    Welcome to where time stands still
    no one leaves and no one will
    Moon is full, never seems to change
    just labeled mentally deranged
    Dream the same thing every night
    I see our freedom in my sight
    No locked doors, No windows barred
    No things to make my brain seem scarred

    Sleep my friend and you will see
    that dream is my reality
    They keep me locked up in this cage
    can't they see it's why my brain says Rage

    Sanitarium, leave me be
    Sanitarium, just leave me alone

    Build my fear of what's out there
    and cannot breathe the open air
    Whisper things into my brain
    assuring me that I'm insane
    They think our heads are in their hands
    but violent use brings violent plans
    Keep him tied, it makes him well
    he's getting better, can't you tell?

    No more can they keep us in
    Listen, damn it, we will win
    They see it right, they see it well
    but they think this saves us from our hell

    Sanitarium, leave me be
    Sanitarium, just leave me alone
    Sanitarium, just leave me alone

    Fear of living on
    natives getting restless now
    Mutiny in the air
    got some death to do
    Mirror stares back hard
    Kill, it's such a friendly word
    seems the only way
    for reaching out again

    خوش آمدی به خانه (دیوانه خانه)
    خوش آمدی به جایی که زمان ساکن است
    هیچ کس نمی رود و نخواهد رفت
    ماه بدر گونه تغیری نمی کند
    مهر نابسامانی ذهنی خورده است
    رویای ثابتی را هر شب دیدن
    می بینم آزادی مان را در مقابل چشمانم
    پنجرهها بی نرده درها بی قفل
    نیست چیزی که نا بسامان نشان دهد ذهنم را

    بخواب برو دوست من خواهی دید ,
    رویا حقیقت من است

    نگاه می دارندم در این قفس
    آیا نمی توانند ببینند دلیل دیوانگی ام را؟

    دیوانه خانه , بگذار تا بمانم
    دیوانه خانه , تنهایم مگذار

    ترسم را بساز از آنچه آنجاست
    توان نفس کشیدن در هوای آزاد را ندارم
    زمزمه هایی در مغزم میکنند
    و مرا از دیوانگی ام مطمئن می کنند
    فکر می کنند مغزمان را در دست دارند
    استفاده وحشیانه , افکار وحشیانه می پروراند
    در بند نگاهش دار, بهبود خواهد یافت
    بهتر می شود, آیا نمی توانی ببینی؟

    بیش از این نمی توانند اینجا نگاهمان دارند
    گوش کن لعنتی , برنده ماییم
    به وضوح و روشنی می بینند
    اما می پندارند از جهنممان نجاتمان خواهند داد

    دیوانه خانه , بگذار تا بمانم
    دیوانه خانه , تنهایم مگذار

    ترس از ادامه زندگی
    بومیان بی تب وتاب شده اند
    بوی شورش می آید
    مقداری مرگ برای انجام دارم
    آینه سخت به تو خیره می شود
    کشتن, چه واژه دوستانه ای
    تنها چاره به نظر می آید
    برای آزادی دوباره


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •