تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 3 123 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 22

نام تاپيک: فرهنگ

  1. #1
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض فرهنگ

    تعاریف

    تعریف‌های گوناگون فرهنگ
    مردم‌شناسی
    فرهنگ عامٌه

    واژهٔ فرهنگ ”معادل واژۀ Culture“ مى‌باشد. اين واژه از واژه‌هاى بسيار کهن در زبان فارسى است. معناى اصلى واژهٔ فرهنگ، ادب و تربيت است که در ابتدا معادل واژهٔ ”Education“ در زبان فرانسه گزيده شد؛ اما رواج واژۀ Culture و مفهوم‌هاى وابسته به آن، نياز به يافتن برابرى براى آن‌را ضرورى نمود و امروزه واژهٔ فرهنگ به‌معناى Culture به‌کار مى‌رود و ”آموزش و پرورش“ جايگزين ”Education“ شده است.

    تعريف‌هاى گوناگون فرهنگ
    فرهنگ نه تنها در زبان فارسى و معادل آن در زبان‌هاى اروپائى در معانى گوناگون و متنوع به‌کار رفته، بلکه در علوم اجتماعى نيز تعاريف متعددى از اين واژه به‌عمل آمده است. به‌طورى‌که در حال حاضر بيش از سيصد تعريف از فرهنگ وجود دارد.
    ژاک‌برگ (J.Bergue) جامعه‌شناس فرانسوى مى‌گويد:
    ”واژهٔ فرهنگ اکنون معناى پهناور و ژرف‌ترى از هر زمان دارد ... فرهنگ تعريف وسيع‌ترى دارد که به اسارت کلمه در نمى‌آيد ...“ برخى تعاريف فرهنگ بسيار جامع و کلى هستند و برخى صرفاً به يک جنبه از حيات انسان توجه دارند. در اينجا به اهمٌ تعاريف اشاره مى‌کنيم.
    تعريف ”تايلور“، انسان‌شناس انگليسي، در ”فرهنگ ابتدائي“ (۱۸۷۱) به‌عنوان تعريفى جامع و مانع معروف است:
    ”فرهنگ مجموعهٔ پيچيده‌اى است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنايع، فنون، اخلاق، قوانين، سُنن و بالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطى است که فرد به‌عنوان عضو جامعه، از جامعهٔ خود فرا مى‌گيرد و در برابر آن جامعه وظايف و تعهداتى را برعهده دارد.”
    ”گى‌روشه“ فرهنگ را چنين تعريف مى‌کند:
    ”مجموعه به‌هم پيوسته‌اى از شيوهٔ تفکر، احساس و عمل است که کم و بيش مشخص است و توسط تعداد زيادى افراد فرا گرفته مى‌شود و بين آنها مشترک است و به دو شيوهٔ عينى و نمادين به‌کار گرفته مى‌شود تا اين اشخاص را به يک جمع خاص و متمايز مبدل سازد.“
    ”مارگارت ميد“ مى‌گويد:
    ”فرهنگ پذيرشى از مجموع رفتارها و اعمال موجود در يک جامعه است که اعضاء و افراد آن با ضوابطى مشترک تمامى آن‌را به کودکان خود و قسمتى از آن را به مهاجرينى که به ‌عضويت جامعه در مى‌آيند، منتقل مى‌سازند.“
    ادوارد ساپير، مردم‌شناس و روانشناس اجتماعى اشاره مى‌کند:
    ”فرهنگ يک گروه شامل انواع مدل‌هاى اجتماعى رفتار است که به‌وسيله همه يا اکثريّت اعضاءِ گروه جامه‌ٔ عمل به‌خود مى‌پوشد.“
    ”اتوکلاين‌برگ“ نظر خود را چنين بيان مى‌دارد:
    ”فرهنگ از نظر عامهٔ مردم به‌معنى موفقيت هنرى و فکرى متعالى است و توسعه علم و هنر و ادبيات و فلسفه بيانگر بلوغ يک ملت است. ولى از نظر جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان فرهنگ علاوه بر همه اينها شامل تمام چيزهائى است که فرد به‌عنوان عضو، از جامعه کسب مى‌کند. يعنى همه عادات و اعمالى که فرد از راه تجربه و سُنت آموخته است به انضمام تمام اشياءِ مادى که توسط گروه توليد مى‌شود و آنچه را که مى‌توان در آثار هنرى يا مطالعات علمى متجلٌى ديد ...“
    ”مايرس“ مى‌نويسد:
    ”فرهنگ آن چيزى است که از گذشتهٔ آدميان بازمانده است، در اکنون ايشان عمل مى‌کند و آينده‌ آنها را شکل مى‌دهد.“
    گوستار کِلِم، انسان‌شناس آلمانى معتقد است:
    ”فرهنگ شامل آداب و رسوم، اطلاعات، تخصص‌ها، علم و هنر، زندگى خانوادگى و مذهب است و به‌هنگامى مطرح مى‌شود که تجربيات گذشتگان و دانسته‌هاى گذشتگان، به جوانان منتقل مى‌شود.”
    اين تعاريف هر چند در ظاهر تفاوت‌هائى دارند، ليکن همگى جزءِ تعاريفى هستند که بيشتر به جنبهٔ معنوى حيات انسان توجه کرده‌اند.

    مردم‌شناسى
    مردم‌شناسى (Ethnology) از ريشهٔ مردم و گفتار گرفته شده است. مردم‌شناسى مطالعهٔ مردمان ابتدائى است. در اين رشته، به تحليل حيات مادي، اجتماعي، فرهنگي، و هم‌چنين هنرها، فنون، آداب و رسوم و اعتقادات اين مردم پرداخته مى‌شود. مردم‌شناسى شيوه‌اى مقايسه‌اى دارد.
    مفهوم مردم‌شناسى تا حدودى قلمرو انسان‌شناسى را مى‌پوشاند و مرزهائى دقيق بين اين دو رشته وجود ندارد.
    انسان‌شناسى دانشى است که انسان يا انسانيٌت را به‌طور کلى مورد مطالعه قرار مى‌دهد. امروزه چند قلمرو اساسى را در اين رشته مى‌توان جستجو کرد:
    انسان‌شناسى جسمانى انسان‌شناسى اجتماعى
    انسان‌شناسى فرهنگى انسان‌شناسى ساخت
    مردم‌شناسى به‌عنوان يک علم، به جستجوى روابط متقابلى مى‌پردازد که بين انسان و محيط، انسان و فرهنگ و سرانجام فرهنگ‌هاى مختلف وجود دارد.

    فرهنگ عامٌه (فولکور)
    فولکور کلمه‌اى انگليسى است که در سال ۱۸۴۸ م . براى نخستين‌بار به‌وسيلهٔ آمبروز مرتن، در عنوان مقاله‌اى دربارهٔ دانش عاميانه و آداب و رسوم سنتى به‌کار برده شد. ديرى نپائيد که اين اصطلاح در زبان‌هاى ديگر رواج يافت.
    رواج اين اصطلاح در زبان فارسى در حدود نيم‌ قرن سابقه دارد. به‌تدريج اصطلاح فولکور به‌معنى دانش عاميانه و دانستنى‌هاى تودهٔ مردم رواج يافت و فرهنگ عامه، فرهنگ عاميانه و فرهنگ توده و فرهنگ مردم ناميده شد. معمولاً تعاريف فولکور با تعاريف مردم‌شناسى و فرهنگ و سُنت بسيار نزديک است.
    فرهنگ عامه در زبان محاوره، هر جلوه از سُنن مردمى را در بر مى‌گيرد که کم و بيش در مواقعى خاص به منصهٔ ظهور مى‌رسند، جشن‌ها، عادات، رقص‌ها و حتى افسانه‌ها، خرافات و يا حتى لهجه‌ها و زبان‌هاى محلى موجبات بقاءِ آن‌را فراهم مى‌آورند.
    فولکور اعمال و رفتارهاى جمعى و گروهى است که بين عامهٔ مردم رايج باشد؛ بنا به مقتضيات تکرار شود؛ شروع رفتارها و اعمال فولکورى معلوم نباشد و به‌تدريج به‌وسيلهٔ عامهٔ مردم به‌وجود آمده باشد. فولکور عبارت است از باورها و اعمال گروهى بدون نظريهٔ علمى و فاقد پشتوانهٔ منطقي.

    منبع
    آفتاب
    Last edited by Asalbanoo; 24-04-2007 at 09:53.

  2. #2
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض واژهٔ فرهنگ در زبان و ادب فارسى

    در ادبيات فارسي، اصطلاح فرهنگ برحسب زمان و مورد (قبل و بعد از اسلام) با مفاهيم مختلف به‌کار رفته است. اين واژه از ديرباز در واژه‌نامه‌ها، متن‌هاى پهلوى و نثرها و نظم‌هاى فارسى مى‌توان جستجو کرد.

    ريشهٔ واژهٔ فرهنگ
    صورت باستانى فرهنگ در متن باز مانده از اوستا و نوشته‌هاى فارسى باستان يافت نشده است. صورت پهلوى آن فرهنگ است. پيشوند فر به معناى پيش و ريشهٔ باستانيِ شنگ به‌معناى کشيدن است. از اين ريشه، واژه‌هاى ”هَنگ“ به‌معناى قصد و آهنگ، ”هنجيدن“ و هيختن“ به‌‌معناى بيرون کشيدن و برآوردن، ”آهنگ“ به‌معناى قصد و اراده و نيز موزونى ساز و آواز، ”آهنجيدن“ به‌معناى نوشيدن و کشيدن، ”آهنگيدن“، ”آهيختن“ به‌معناى کشيدن و برآوردن و نمونه‌هاى ديگرى وجود دارد. از همين ريشه فرهيختن را داريم به‌معنى تربيت کردن، ادب آموختن، تأديب کردن و فرهخته و فرهنجيده را به‌معناى ادب آموخته و فرهنگ و فرهنج را. در واژه‌نامه‌ها فراهختن و فراهيختن به‌ معناى ادب کردن آمده است.

    - فرهنگ در متن‌هاى پهلوى:
    و چون به دادِ (سنٌ) هنگامِ فرهنگ رسيد به دبيرى و سوارى و ديگر فرهنگ ايدون فرهت که اندر پارس نامى بود.
    (کارنامهٔ اردشير بابکان)
    اين نيز ايدون که از فرهنگ‌ِ نيکِ خِرَد نيک بود و از خردِ نيکِ خويِ نيک بود [...] و اين نيز ايدون که از فرهنگِ بد خردِ بد و از خردِ بدخويِ بد.
    (دنيکود)
    به‌هنگام به فرهنگستان دادندام و به فرهنگ کردن‌ام سخت شتافتند.
    (خسرو و قبادان وريدک)

    - فرهنگ در واژه‌نامه‌ها:
    فرهنگ، ادب باشد.
    (صحاح الفرس)
    فرهنج، عقل و ادب باشد.
    (معيار جمالى)
    فرهنج و فرهنگ، ادب و اندازه، و حدٌ هر چيزى و ادب کننده را مر به ادب کردن، بر اين قياس، فرهنجيدن و فرهنجيده و فرهنجيد و فرهنجد.
    (فرهنگ رشيدى)
    فرهنگ، ادب و دانش و بزرگي.
    (شرفنامهٔ منيرى)
    فرهنگ ... ادب و دانش و بزرگى و نيز نام کتابى در علم لغت .
    (کشف‌اللغات)
    بر وزن و معنى فرهنج است که : علم و دانش و عقل، ادب و بزرگى و سنجيدگي، کتاب لغت فارسي، نام مادر کيکاووس، شاخ درختى که در زمين خوابانيده و از جاى ديگر سر برآورند و کاريز آب را نيز گفته‌اند چه دهن فرهنگ جائى را مى‌گويند از کاريز که آب بر روى زمين آيد.
    (برهان قاطع)

    - فرهنگ در نثر و شعر کهن فارسى:
    اى آن که سياوخش را توکشتى [...] و از مردى و قوٌتِ و فرهنگِ او نترسيدى و از مهر و وفا و جوانمردى او ياد نکردي.
    (تاريخ بلعمى)
    ... و تن خويش را بعث کن به فرهنگ و هنر آموختن، چيزى که ندانى بياموزى و اين تو را به دو چيز حاصل شود: يا به‌کار بستن آن چيز که دانى يا به آموختن آن چيز که نداني.
    (قابوسنامه)
    گفتم اين جهان به چه در توان يافت؟ گفت به فرهنگ و سپاس‌داري.
    (ظفرنامه منسوب به ابوعلى‌سينا)
    هر ولايتى را علمى خاص است. روميان را علم طبٌ است [...] و هنر را تنجيم و حساب، و پارسيان را علومِ آدابِ نفس و فرهنگ؛ و اين علم اخلاق است.
    (تاريخ بيهقى)
    حکماى پارس گفته‌اند که خرد رهنمونى بزرگ و پشتى قوى ا‌ست و کليد دانش‌ها -است؛ و دانش و فرهنگ انبازانِ خرد هستند.
    (تحفةالملوک)
    جهان پر بود از سباع و حوش و شياطين آدمى - صورتِ بى‌دين و ادب و فرهنگ و عقل و شرم.
    (تاريخ طبرستان)
    واجب است بر عاقل که اخلاق خويشتن فرهنگ کند و از شهوت و غضب بپرهيزد.
    (رسائل اخوان الصٌفا)
    بياموخت فرهنگ و شد برمَنِش برآمد زبيغاره و سرزنش
    (فردوسى)
    هيچ‌کس را به بخت فخرى نيست زان که او جفت نيست با فرهنگ
    به يک اندازه‌اند بر درِ بخت مردِ فرهنگ با مُقامِرِ شَنگ
    (ناصر خسرو)
    هرچه خواهى کن که ما را با تو روى جنگ نيست
    پنجه - با - زورآوران - انداختن فرهنگ نيست
    (سعدى)
    بار ديگر برون کن از حجاب از براىِ عاشقانِ دَنگ را
    تا که عاشق گم کند مر راه را تا که عاقل بشکند فرهنگ را
    (مولوى

  3. #3
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض فرهنگ سنتى و مدرن

    فرهنگ‌ها را به دو گروه کلٌى مى‌توان بخش‌بندى کرد که از نظر فهم بحران‌هاى فرهنگى جهان امروز داراى اهميت است. يعنى فرهنگ سنتى و فرهنگ مدرن. منظور از سنت (tradition) قالب‌هاى انديشه و زندگى و رفتار است که در هر جامعه‌اى بنياد زندگانى جمعى را شکل مى‌دهد و از نسلى به نسل ديگر انتقال مى‌يابد.
    در جامعه و فرهنگ سنتى کم و بيش همه چيز تابع حکم‌ها و ارزش‌ها و هنجارى‌هائى است که از گذشتگان به ارث رسيده است.
    اما فرهنگ ديگرى وجود دارد که به‌نام فرهنگ مدرن ناميده مى‌شود. فرهنگ مدرن همان فرهنگى است که نه تنها علومى را براى شناخت طبيعت بلکه علومى را نيز براى شناخت انسان پديد آورد، که علوم انسان يا علوم فرهنگى ناميده مى‌شوند.
    علم فرهنگ يا فرهنگ‌شناسي، علمى است که فرهنگ را به‌‌معناى مدرن آن دريافته و اين نام را بر کلٌ زندگى و رفتارهاى انسانى در همهٔ جامعه‌ها نهاده و از جمله با دو مفهوم سنتى و مدرن ميان خود و جامعه‌ها و فرهنگ‌هاى پيش از خود فرق گذاشته است.

  4. #4
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض خصوصيات فرهنگ

    فرهنگ عام ولی خاص است
    فرهنگ ثابت ولی متغیر است
    پذیرش فرهنگ، اجباری ولی اختیاری است

    فرهنگ عام ولى خاص است
    برخى از وجوه فرهنگ در تمامى جوامع انسانى مشترک است و برخى ديگر اختصاص به سرزمين و واژهٔ تاريخى خاص دارد.
    فرهنگ به‌عنوان اينکه يک معرفت بشرى است عام است. يعنى در هر جا و به ‌هر نحو که جامعهٔ انسانى زندگى کند، ميراث مشترک و ثروت عمومى اين ”حيوان آفرينندهٔ فرهنگ“ ديده مى‌شود.
    برخى جنبه‌هاى فرهنگ در تمام جوامع انسانى به‌ دو دليل عموميت دارند: اولاً نيازهاى زيستي، روانى و اجتماعى انسان‌ها مشترک است. بنابراين در هر دورهٔ زمانى و مکاني، شيوهٔ تقريباً مشابه در صدد پاسخگوئى به نيازهاى آنها برآمده‌اند. چنانکه در تمامى اين جوامع بشري، زبان، ابزار و فنون براى بهره‌بردارى از طبيعت، قوانين مالکيت، شبکه محارم و ... شکل يافته است.
    ثانياً يکى از خصوصيات اصلى فرهنگ اکتسابى بودن و انتقال‌پذيرى آن است که باعث شده عناصر فرهنگ از نسلى به نسل ديگر از جامعه‌اى به جامعهٔ ديگر انتقال يابند.
    باتوجه به اين ويژگى فرهنگ - عام و خاص - و تمايز ميان جنبهٔ مادى - تمدن و جنبهٔ معنوى - فرهنگ - مى‌توان گفت. دستاوردهاى مادى بشر متعلق به يک گروه و ملت خاص نيست. بلکه تمامى جوامع بشرى در آن سهم دارند. اما هر جامعه‌اى به‌دليل ويژگى‌هاى اقليمى و تاريخى و ... داراى فرهنگى متمايز از فرهنگ‌هاى ديگر است.
    فرهنگ ثابت ولى متغير است
    فرهنگ ثابت به‌نظر مى‌رسد؛ زيرا مواريث فرهنگى از نسلى به نسل ديگر منتقل مى‌شود و فرهنگ گذشته در حال تداوم مى‌يابد. هم‌چنين اگر تغييرى صورت پذيرد، آرام و بطئى است و به‌ سادگى قابل درک و رؤيت نمى‌باشد. اما از طرف ديگر، به‌دليل طرح نيازهاى جديد زيستي، رواني، اجتماعى و تلاش در پاسخگوئى به اين نيازها و تفاوت در مقتضيات زمانى و مکاني، تغييراتى در فرهنگ‌هاى بشرى حادث مى‌شود. از اين نظر مى‌توان فرهنگ جوامع گوناگون را به دو گونه تقسيم کرد؛ يعنى فرهنگ ايستا و فرهنگ پويا. در فرهنگ ايستا (Static Culture) تغييرات به حداقل ممکن تقليل مى‌يابد و فرهنگ به‌حال متحجر و تغييرناپذير باقى مى‌ماند؛ اما برخى جوامع نقطه مقابل جوامع ايستا قرار مى‌گيرند؛ به‌نحوى که وسعت و سرعت تغييرات در فرهنگ آنها زياد است.
    به‌طور کلي، تغييرات، مداوم و اجتناب‌ناپذير است و تفاوت در سرعت، جهت و زمينهٔ دگرگونى از فرهنگى به فرهنگ ديگر است.
    پذيرش فرهنگ، اجبارى ولى اختيارى است
    در ابتدا اين‌طور به‌نظر مى‌رسد که فرهنگ، اجبارى است. به اين معنى که يکى از خصوصيات اصلى فرهنگ جمعى و جبرى بودن آن است. آدمى از بدو تولد تا مرگ به‌طور اجبارى در جريان فرهنگ‌پذيرى و جامعه‌پذيرى قرار دارد. هر چند ميزان فرهنگ‌آموزى در دوره‌هاى مختلف حيات او متفاوت است، ميراث فرهنگى نسل قبل دائماً به او منتقل مى‌شود. محتواى فرهنگ چنان با شخصيت فرد عجين مى‌شود که بدون احساس اجبار، عناصر و درونمايهٔ فرهنگى جامعه را در انديشه و عمل خود منعکس مى‌کند. اين فرآيند را در جامعه‌شناسى اصطلاحاً ”درونى شدن فرهنگ“ مى‌گويند.
    اگر فردى برخى از باورها و عقايد رايج در فرهنگ خويش را نپذيرد، به‌ميزان اهميت و ارزش آنها در چارچوب فرهنگ مورد نظر، در معرض فشار جمعى قرار مى‌گيرد.
    از طرفى فرهنگ، امرى اختيارى است و فرد به نوبهٔ خود نقش مؤثر و فعالى در آن مى‌تواند داشته باشد. يعنى فرهنگ به‌صورت ميراثى از گذشته که به‌طور غيرفعال پذيرفته شده باشد نيست، بلکه برعکس فرهنگ مستلزم شرکت فعال و خلاق اعضاءِ گروه يا قوم مربوط است.
    افراد در مقابل فرهنگ غيرفعال و بى‌اراده نيستند، بلکه هر فردى مى‌تواند از طريق پذيرش برخى از عناصر فرهنگ و عدم پذيرش برخى ديگر، در جهت تغيير در آن محدوده گام بردارد که اين خود معلول تفاوت‌هاى فردى و تفاوت در جامعه‌پذيرى و فرهنگ‌پذيرى است. اين دو عامل به‌همراه نيازهاى جديد، موجب نوآورى در فرهنگ يا تأثير فرد در فرهنگ مى‌شود.

  5. #5
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض فرهنگ مادى و غير مادى

    يکى از تقسيم‌بندى‌هاى فرهنگي، فرهنگ مادى و فرهنگ غير مادى است.
    فرهنگ مادى به مجموعهٔ پديده‌هائى اطلاق مى‌شود که محسوس، ملموس، و قابل اندازه‌گيرى با موازين کمّى و علمى است. مانند فنون، ابزارهاى کاربردى و توليدي، داروهاى شيميائى و ...
    فرهنگ غير مادى شامل مسائل و موضوعاتى است که قابل اندازه‌گيرى با موازين کمى نيست و به‌آسانى نمى‌توان آنها را مقايسه و ارزيابى نمود؛ مانند: معتقدات، زبان، هنر، ادبيات و رسوم و ...، که هويت فرهنگى يک جامعه را تشکيل مى‌دهد و از دست دادن آن ضايعه‌اى است که قوميت يک گروه اجتماعى را تهديد مى‌کند. در حالى‌که فرهنگ مادى را مى‌توان با گرفتن از فرهنگ‌هاى ديگر توسعه داد و غنى ساخت.
    در برخى تقسيم‌بندى‌ها، فقط فرهنگ غير مادى را ”فرهنگ“ ناميده و مطالعهٔ آن‌‌را کار مردم‌شناسى و فرهنگ مادى را ”تمدن“ دانسته و تحقيق دربارهٔ آن را موضوع جامعه‌شناسى مى‌دانند.
    به‌هم پيوستگى فرهنگ مادى و غير مادى هر چند در ظاهر آشکار نيست، ولى اين پيوند و تأثير به‌تدريج و با کمى توجه مشخص مى‌شود.

  6. #6
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض فرهنگ و جامعه

    جامعه‌شناسی خانواده
    ..................
    فرهنگ نه تنها براى انسان کارکرد تطابق با محيط طبيعى را ايفاء مى‌کند، بلکه موجب برقرارى و تطابق او با محيط اجتماعى نيز مى‌شود.
    فرهنگ و جامعه را تنها به‌طور نظرى مى‌توان از هم متمايز کرد. چنانکه يکى از خصوصيات مهم فرهنگ جمعى بودن آن است. يعنى فرهنگ در درون يک جامعه موجودّت دارد. از طرف ديگر، مهم‌ترين تمايز ميان اجتماع انسانى و حيوانى اين است که انسان حيوانى است با فرهنگ. و آدمى به کمک فرهنگ مى‌تواند تعامل اجتماعى برقرار کند. پس جامعهٔ انسانى بدون فرهنگ متصور نيست.
    با نگاهى به نظرات مختلف در زمينه فرهنگ و جامعه، مى‌توان تفاوت‌هاى اين دو را چنين خلاصه نمود:
    - هر فرهنگى در جامعه به‌وجود مى‌آيد و شکل مى‌گيرد؛ ولى هر جامعه‌اى الزاماً داراى فرهنگ نيست.
    - تجربهٔ حيوانات با افراد آن جامعه مى‌ميرد و به نسل بعد منتقل نمى‌شود، در صورتى‌که تجارب انسان به نسل بعد و نسل‌هاى بعد انتقال مى‌يابد.
    - بعضى از خصوصيات اجتماعى مانند تعاون و همکاري، نظم و حفظ سلسله مراتب و ... که در برخى حيوانات ديده مى‌شود، غريزى است و تغيير و تحولى در طى زمان و مکان‌هاى مختلف در آنها ديده نمى‌شود.

  7. #7
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض جامعه‌شناسى خانواده

    تعریف ازدواج
    انواع و اشکال ازدواج
    انواع خویشاوندی
    تطور همسرگزینی
    انواع خانواده



    در بين تمامى نهادها، سازمان‌ها و تأسيسات اجتماعي، خانواده نقش و اهميتى خاص و به‌سزا دارد.
    هيچ جامعه‌اى نمى‌تواند ادعاى سلامت کند، چنانچه از خانواده‌هائى سالم برخوردار نباشد. باز بى‌هيچ شُبهه، هيچ يک از آسيب‌هاى اجتماعى نيست که فارغ از تأثير خانواده پديد آمده باشد.
    نوشته‌هاى انسان‌شناسي، مشحون از آراءِ دانشمندانى است که نه تنها خانواده را پايدار مى‌بينند، بلکه آثار عميقى از جانب آن بر فرزندان ملاحظه مى‌کنند.
    انسان‌شناسان در جوامع مختلف نشان داده‌اند که طرز پرورش طفل در هر جامعه کليد فهم آن اجتماع و فرهنگ آنان است.
    خانوادهٔ انسانى از آغاز پيدائى خود، همچون حريم اَمن حيات انسان تجلٌى يافت.
    عصر ارتباطات جمعي، بر اين واقعيت رقم بُطلان زد و پايان اين دوران را بر حيات تاريخى خانواده اعلام داشت. بدين‌سان، ديواره‌هاى نفوذناپذير خانه فرو ريخت، و امواج راديو و تلويزيون سرتاسر آن را در تمامى شبانه‌روز انباشت. در خانواده هر لحظه جامعه جاى يافت و اين کانون امن حيات، مرکزى مباحث اساسى سياسي، اجتماعى و فرهنگى گرديد.
    بنابراين ديگر خانواده محدوده‌اى جدا و محصور به‌حساب نمى‌آيد.
    خانواده در تمامى تاريخ، کانون کار و استراحت بود، اما امروز کانون فرهنگى - اجتماعى نيز هست. انسان‌ها به خانه مى‌آيند تا بياموزند و باز به خانه روى مى‌کنند تا در آن از جهان آگاهى يابند. بنابراين خانوادهٔ جديد، چنان ابعادى دارد که هرگز در تاريخ نداشته است.
    اگر در تمامى قرن‌ها، خانواده انحصار آموزشى و انتقال ارزش‌هاى حياتى را در خود مى‌ديديد، حال چنين نيست. فرزندان امروز از سرچشمه‌هائى ديگر و از جمله وسايل ارتباط جمعى بسيار چيزها فرا مى‌گيرند. آنان کمتر تحت تأثير والدين و به‌طور کلى بزرگ‌ترهاى خانه‌ هستند زمانى نيز که بين ارزش‌هاى خانه و آن ارزش‌ها که از طريق وسايل ارتباط جمعى ارائه مى‌شوند تعارض رخ مى‌دهد، به‌نظر چنين مى‌رسد که قدرت غالب از آن وسايل همه‌گير و همه‌جا حاضر ارتباط جمعى است. بنابراين، مى‌توان گفت که خانهٔ جديد از بزرگ‌ترين امتيازات سنتى خود خالى گشته است.
    خانواده نزديک‌ترين واحد حيات به انسان است. اکثريّت قريب به اتفاق انسان‌ها در خانواده به‌ دنيا مى‌آيند و نخستين گام‌هاى حياتى را نيز در آن بر مى‌دارند. باز اکثريّت قاطع انسان‌ها خود نيز خانواده‌اى بنا مى‌کنند و تمامى عمر را در آن به‌سر مى‌آورند. لذا، شناخت اين واحد اجتماعي، به جهت نزديکى آن با انسان سخت دشوار خواهد بود. و اين مشکل براى تمامى جامعه‌شناسان خانواده در جهان و در هر بُرهه از تاريخ وجود دارد.

  8. #8
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض جامعه شناسی خانواده/تعريف ازدواج

    ازدواج در زمرهٔ پيچيده‌ترين روابط انسانى است. به‌درستى مى‌توان گفت هيچ يک از روابط انسانى داراى ابعادى وسيع و متعدد همانند ازدواج نيست.
    ازدواج مظهر برخورد فرهنگ و طبيعت است. به بيان ديگر، جامعه مى‌کوشد تا طبيعت (روابط غريزي) را مهار کرده و بر آن اَنگ فرهنگ زند.
    ميثاق زناشوئى داراى ويژگى‌هائى چون، پايائى (به‌استثناء ازدواج موقت)، اجتماعى بودن، جهات و ابعاد جسمانى داشتن و تاميٌت است.
    تأکيد مفرط بر قداست پيوند زناشوئى در بعضى از موارد موجب شده است که طلاق يا قطع ارادى پيوند ممنوع شود.

  9. #9
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض جامعه شناسی خانواده/انواع و اشکال ازدواج

    وجود و اهميت ازدواج در بين جوامع و در خلال همهٔ اعصار و قرون از طرفى و توجه خاص جوامع بشرى به آن، و لذا قرار دادن ازدواج در متن جامعه و بازيابى انگشت و نشان هر جامعهٔ خاص از طرف ديگر موجب شده‌اند که حتى در درون هر جامعه با توجه به سبک زندگى مردمان شيوه‌ها و صُوَر خاصى در زوجيٌت پديد آيد.

    ازدواج ربایشی
    ازدواج موقت
    ازدواج تنظیم شده
    ازدواج از طریق خرید همسر
    ازدواج مبادله‌ای
    انواع دیگر ازدواج


    ازدواج ربايشى
    در مورد وجود اين نوع ازدواج در ايران، راسخ و بهنام در اثر خود مقدمه بر جامعه‌شناسى ايران مى‌نويسند: ”تاريخ ايران که داستان جنگ و هم‌چشمى قبايل‌ است، شاهد موارد بى‌شمارى از همسرربائى است. همين رسم در گزينش همسر را ويل دورانت، در اسپارت مى‌يابد. آنجا که محيط اجتماعى بر تنازع تأکيد دارد، از نخستين سال‌هاى زندگى فرزندان جامعه را به کشمکش و تلاش در راه پيروزى وا مى‌دارد و بالاخره خوى قبيله‌گرائى را در شرايط زندگى شهرى تعميم مى‌بخشد.
    رواج اين گونه زناشوئى تنها به شرق اختصاص ندارد؛ و در بين سرخ‌پوستان آمريکاى شمالي، سرخ‌پوستان جزاير کارى‌بى و در بين اسکيموها نيز از آن ياد شده است.
    اين رسم در بعضى از جوامع نظير اسپارت چنان رواج داشت که از نظر ريشه‌شناسى مفهوم ازدواج به‌معناى ربودن بود.
    در دنياى امروز چنين رسمى تقريباً منسوخ گرديده است، زيرا با نظام ارزشى موجود جهان ما انطباق ندارد؛ اما بقاياى آن را مى‌توان در پيدائى ازدواج شبه‌ربايشى ديد. در اين نوع ازدواج، ابتدا زوجين گزيده و مشخص مى‌شوند و سپس مرد با اسب به‌دنبال همسر رفته، به ريايش نمايشى آن مى‌پردازد.
    بى‌شبهه، بايد ازدواج شبه‌ربايشى را که در ايلات ايران نيز مشاهده مى‌شود، مظهر کوشش جامعه در راه انطباق سنت‌ها با شرايط جديد اجتماعى دانست.
    ازدواج از طريق خريد همسر (Marriage by Purchase)
    نظام پدرسرى (Patriarchy) و همراه آن پيدائى مردسالارى (Androcracy) و وضع انتسابى (Ascriptive Position) براى مرد، موجب شد مردان به‌کار خريدارى همسر يا همسران خود اقدام کنند. اين وضع که با کالا شدن يا کالا پندارى زن در تاريخ همراه است، به‌ صُوَر گوناگون در تاريخ تحقق يافته است. گاه خريدارى زن به‌صورتى آشکار و گاه داراى صُوَرى پوشيده، نهان يا تلويحى است؛ ولى در هر حال، نتيجه همان است. محروميت زن را از کسب پايگاه‌هاى برتر اجتماعى موجب مى‌شود، به‌روايت باستانى پاريزي، در نظام برده‌داري، خريدارى برده به‌عنوان همسر پديده‌اى رايج بوده است و چنين زنى را در اصطلاح ”امٌ ولد“ (مادر فرزند) مى‌ناميده‌اند.
    به‌همين مناسبت نيز در عصر هومر در يونان باستان از دختران ”گاوآور“ نام برده مى‌شود. به‌ زعم گونتر ”خريد زن اساسى‌ترين شکل ازدواج در بين اقوام هند و اروپائى و مردم آلمانى نژاد بوده است، به‌طورى‌که مى‌توان گفت ازدواج از طريق خريد در حقيقت همان ازدواج هند و اروپائى است.“
    برخى تا آنجا پيش مى‌روند که معتقد هستند رسومى چون با شلق، مهر و شيربها، بقاياى همين امر يعنى خريدارى همسر از جانب مردان است.
    جامعهٔ جديد را سرمايه‌طلب (Capital Intensive) مى‌خوانند. يعنى جامعه‌اى که در آن تکنولوژى به کمک انسان آمده و مى‌تواند در بسيارى از موارد بار سنگين کار از دوش انسان بردارد؛ از جانب ديگر مرد بودن به‌خودى‌خود کمتر امتيازات مفوضى کسب مى‌کند؛ پس مى‌توان به اصالت انسان بر وراى جنس او انديشيد، به‌شرط آنکه از پيچيدگى مکانيسم استثمار آگاهى يابيم.
    ازدواج موقت
    در بين انواع گوناگون زوجيٌت، ازدواج موقت، به‌عنوان يکى از وجوه خاص جاى مى‌گيرد.
    شناخت علمى و آمارى اين نوع ازدواج ممکن نيست، چون مى‌تواند در رابطهٔ متقابل و نهان از چشم جامعه جاى گيرد (همواره نيازى به ثبت در دفتر نيست).
    شريعت مقدٌس اسلام با وضع چنين قاعده‌اى درصدد آن است تا حداقل انتظام در روابط بين دو جنس پديد آيد و از فحشا و فساد جلوگيرى به‌عمل آيد.
    در اين نوع ازدواج فرزندان نيز از ارث برخوردار هستند،
    هرچند ازدواج موقت، پديده‌اى اسلامى است، ليک در ديگر نقاط جهان انواع مشابه آن‌را مى‌توان يافت.
    در اين ازدواج، مبلغ و زمان در آغاز به‌صراحت تعيين مى‌شوند،
    در صيغه هيچ نوع محدوديت کمّى براى مرد وجود ندارد.
    از جهاتى چند مى‌تواند پذيرفت که صيغه کارکرد ازدواج آزمايشى (trial marriage) را به‌عهده گيرد.
    ازدواج مبادله‌اى (Marriage by Exchange)
    برخى مبادله را اساس حيات اجتماعى مى‌دانند. انسان‌ها در گردونهٔ روابط متقابل اجتماعى قرار مى‌گيرند و اساس اين روابط را تبادل تشکيل مى‌دهد.
    به اين معنى که انسان‌ها در برابر جامعه و هم‌چنين در برابر يکديگر به نوعى داد و ستد دست مى‌‌زنند. ليک اين داد و ستد همواره بر مبناى مادى و کالائى نيست و از همين رو است که نظريهٔ انسان اقتصادى (Homo Oeconomicus) که اقتصاددانانى چون آدام اسميت (A.Smith)، ديويد ريکاردو (D.Ricardo)، جان استوارت‌ميل (J.S.Mils) عنوان کرده‌اند، محدوده يا مفهومى نارسا در تبيين گوناگونى رفتار و مبادلاتى است که انسان‌ها در طول حيات خويش به آن دست مى‌زنند.
    انسان در اجتماع، گاه در برابر داده‌هاى خود هيچ نمى‌ستاند؛ يعنى تبادل مادى و کالائى صورت نمى‌گيرد.
    اما باز تبادل در معناى وسيع آن صورت مى‌پذيرد. به اين معنى که آنان در برابر آنچه مى‌دهند، کالائى غيرمادي، يعنى اعتبار اجتماعي، احترام و وجههٔ جمعى طلب مى‌کنند و در نهايت هم اين خواست خود را با ستايش از خويشتن متجلى مى‌سازند. پس نظام تبادل در حيات اجتماعى جاى دارد و ليک همواره از هر دو سو (دادن و ستدن) عينى نيست، اين زمينهٔ اجتماعى در مواردى بسيار خاستگاه انسان‌هائى است که در برابر داده‌هاى خود، جزءِ رضاى درونى يا خشنودى مقام ملکوتى هدف ديگرى ندارند.
    به زعم بسيار چون لوى استروس اساس حيات انسانى بر مبادله است؛ اما برخلاف صاحبنظران اقتصاد کلاسيک که مفهوم انسان اقتصادى را محور انديشهٔ خود قرار داده بودند يا هرگز چنين نيست که تمامى رفتارهاى انسانى در حوزهٔ اقتصاد و محاسبهٔ سود و زيان خلاصه شود؛ انسان‌ها مى‌توانند به بالاترين و تاريخى‌ترين رفتار حماسى بدون هيچ درخواست يا انتظار مادى دست زنند؛ از جانب ديگر، اين نيز درست نيست که پوتلاچ جلوه‌گاه رفتار بدون هيچ انتظار است؛ زيرا در آن نيز بخشش درجه کسب يا دريافتى صورت مى‌گيرد که غيرمادى است (منزلت اجتماعي)، پس تبادل در معناى وسيع آن مطمح نظر است.
    در ازدواج مبادله‌اى زنان نقشى وسيع دارند، آنان هستند که دو طايفه را به‌هم پيوند مى‌دهند، که آنان هستند که مظهر تداوم دودمان به ‌حساب مى‌آيند.
    ازدواج مبادله‌اى انواع و صور بسيار مى‌يابد، اما در تمامى موارد، جريان متقابل و دوطرفهٔ امتيازات، کالاهاى حياتى و انسان‌ها را مشخص مى‌دارد.
    در مورادى چند، دو جريان متقابل (رفت و بازگشت) به‌طور هم‌زمان صورت نمى‌گيرد، بلکه ارائهٔ خدمت يا کالا در قبال دخترى که از خانواده‌اى به‌زنى گرفته شده است، براى زمان‌هاى آتى تعهد مى‌شود.
    در مواردى چند ارائهٔ زن به همسري، در مقابل مرگ صورت مى‌گيرد و هدف جلوگيرى از درگيرى دو طايفه يا قبيله، در زنجيرهٔ پايان‌ناپذير انتقام‌هاى متقابل است.
    ازدواج تنظيم شده
    ازدواج تنظيم شده، مظهر تام قرار گرفتن نهاد ازدواج در خدمت اهداف اجتماعى است. در اين نوع ازدواج سعادت زوجين ارزش يا هدف اولى نيست؛ بلکه غايت تأمين مصالح جامعه از طريق بزرگ‌ترها است که خود کارگزاران اصلى چنين ازدواجى به حساب مى‌آيند.
    ازدواج تنظيم شده مظهر سلطهٔ گروه بر فرد است. از اين رو است که در اين ازدواج بلوغ جسمانى شرط زوجيٌت نيست. در بسيارى از موارد، کودکى شش ماهه به عقد کودکى ديگر درمى‌آيد.
    روش‌هائى چون خواستگارى و افرادى همچون بندانداز و ... به‌عنوان افراد واسطه در اين نوع ازدواج به‌چشم مى‌خورند.
    ازدواج تنظيم شده را بايد در يک معنا، نفى و يا سرکوب کامل بعد عاطفى در ازدواج دانست.
    بسيار طبيعى است که طرفين از نظر سليقه و علائق فردى هيچ نوع تطابق نداشته باشند. از اين رو است که در آن مرد ارزش‌گذار خانه و زن کارآموز آن به‌حساب مى‌آيد. با اين ديدگاه بايد هر نوع تلاقى سليقه به‌نفع خواست مرد فيصله يابد.
    گزينش همسر در فرآيند چنين ازدواجى فاقد بُعد ذهنى و روانى است. جوان ‌به‌هنگام ”سفارش زن“ به مادر يا بزرگ‌ترها، صفاتى چون رنگ مو، اندازهٔ قد و ... را تعيين مى‌کند و بزرگ‌ترها نيز سعى در رعايت سفارش‌ها و هم تأمين مصالح اجتماعى دارند.

  10. #10
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض انواع و اشکال ازدواج(۲)

    انواع ديگر ازدواج
    ازدواج پديده‌اى دقيقاً اجتماعى است. از اين رو است که سريعاً صبغه‌اى اجتماعى مى‌يابد. يعنى به رنگ جامعه‌اى که در آن جاى دارد. اين ويژگى موجب مى‌شود که در هر جامعه صُوَر و انواعى خاص يابد.
    ازدواج خصوصى
    اين نوع ازدواج که در آن فرديّت و فردگرائى به اوج خود مى‌رسد و به‌نوعى گسست پديدهٔ زوجيٌت از جامعه را مى‌رساند، با ازدواج عُرفى نزديک است و درست در مقابل ازدواج تنظيم شده قرار مى‌گيرد. چنين ازدواجى به‌دليل همين فردگرائى افراطى (Rugged Individualism) و آشکار امکان تداوم ندارد.
    چنين به‌نظر مى‌رسد که ازدواج، به‌عنوان مهم‌ترين اقدام فرد در حيات او، نمى‌تواند دور از نظارت جامعه تحقق پذيرد و نيز هرگاه چنين شود، استمرار آن با شکست مواجه مى‌شود.
    ازدواج خصوصي، به‌نوعى انزواءِ اجتماعى را مى‌رساند. در غربت پديد مى‌آيد و احتمالاً در غربت هم حيات مى‌گذارند از اين رو است که هرگز مطلوب نمى‌نمايد.
    ازدواج آزمايشى
    ازدواج آزمايشى به‌نوعى ازدواج مشروط يا تأخيرى است که در دو معناى متفاوت به‌کار مى‌رود:
    در يک معنا ازدواج آزمايشي، آن نوع ازدواجى را مى‌رساند که شرط قطعى شدن آن تولد فرزند است. اين نوع زوجيٌت مشروط در جوامع ابتدائى ديده شده است.

    در معناى ديگر، ازدواج آزمايشى در جامعهٔ صنعتى مطرح مى‌شود و منظور از آن ازدواجى است غير قطعى و صرفاً به‌منظور ارائه فرصت لازم به طرفين زناشوئى جهت اخذ تصميم قطعى پس از شناخت متقابل.
    ازدواج آزمايشى در معناى دوم بسيار مورد توجه است؛ زيرا از جانب محققان جديد (نظير خانم مارگريت ميد) مطرح شده است و پيروان اين عقيده بر آن هستند که ازدواج و به‌طور کلى گزينش همسر را در آينده تابع آن سازند.

    عليرغم فلسفهٔ فريبنده و قابل پذيرش چنين انديشمنداني، ازدواج آزمايشى مسائلى بزرگ براى جامعه و فرد به‌بار مى‌آورد که اهم آنها چنين هستند:

    - تولد يک يا چند فرزند که بعد از مدتى يکى از طرفين يا هر دو تصميم به قطع قرار آزمايشى گرفتند، فرزند يا فرزندان به‌بار آمده وضع نامشخصى خواهند داشت.
    - براى هر انسان، مخصوصاً زن، سال‌هاى خاصى موعد گزينش همسر به‌شمار مى‌آيد. چنانچه اين سال‌ها سپرى ‌شوند، چه بسا شخص دچار ”تجرد قطعي“ (Celibacy) گردد.

    - چنانچه افرادى بخواهند از اين رسم در راه ارضاءِ هوس‌هاى خود سود جويند، با ظاهرى فريبا و جامعه‌پسند، مى‌توانند چندين‌بار ازدواج آزمايشى نمايند و به‌دليل ”عدم تفاهم“ قرار را بگسلند.

    به‌نظر مى‌رسد ازدواج آزمايشى به‌رغم فلسفهٔ مردم‌پسندِ آن هرگز قابل پياده شدن در واقعيت نباشد.
    ازدواج دوستانه
    ازدواج دوستانه، هم به ازدواج آزمايشى و هم به ازدواج خصوصى شباهت دارد. از اين رو از دو جهت مورد انتقاد قرار مى‌گيرد.
    مراسم معتدل زوجيٌت موجبات تداوم سُنن اجتماعى را فراهم مى‌سازند. از اين رو همچون ذخيرهٔ ميراث اجتماعى به حساب مى‌آيند.
    برگزارى مراسم ازدواج به وحدت و هويت جمع مدد مى‌رساند.
    هر يک از مراسم و در درون هر رسم اجتماعي، هر عنصر، همچون نمادى است نشان‌دهندهٔ مسائل و شادى‌هاى يک قوم؛ بازمانده از نياکان جامعه و از اين ديدگاه ضامن پيوند نسل‌ها با يکديگر در همهٔ بُرهِه‌هاى تاريخ.
    ازدواج با ارواح
    ازدواج با ارواح حکايت از رسمى خاص دارد که براساس آن زن بيوه و فاقد فرزند با برادر يا يکى از خويشان شوهر خود که فوت شده و از خود فرزندى بر جاى نگذارده است، ازدواج مى‌نمايد.
    اين رسم و رسومى از اين قبيل، خاصٌ جوامعى هستند که در نيروى انسانى اتکاءِ محض دارند. فرد يا خانواده فاقد فرزند مطرود تلقى مى‌شوند و انسان‌ها به‌هر ترتيب خود را نيازمند به درآوردن فرزند مى‌دانند.

صفحه 1 از 3 123 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •