تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 7 اولاول 1234567 آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 69

نام تاپيک: سبک شناسی

  1. #31
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض اصل خط دنيا کجا است؟

    تا اوايل قرن نوزدهم اصل تحقيق را گمان چنان بود که اصل و ريشهٔ خطوط از سه خط برخاسته است و آن سه: خط چيني، خط هندى و خط سامى است و معتقد بودند که خط قديم مصرى (هيريوغلف) و خط ميخى از اصلى ديگر است که از زبان‌هاى قديم محفوظ مانده است. (کلاپروت: کتاب منشاء خطوط ۱۸۳۴ ـ Klsproth. Heinriche - Julius 1783 _ 1835) ولى بعدها به اين عقيده گرويدند که تمام خطوط از روى خط فنيقى (کنعانيان) گرفته و ساخته شده و تنها خط مصرى و چينى باقيماندهٔ خط‌هاى نگارى قديم است.

    عقيدهٔ ديگر نيز پيدا شد که گفتند فنيقى از خط مصرى که به‌تدريج از صورت‌نگارى و نقشى خارج شده بود استخراج و صورت الفبائى بدان داده شد ـ به اين شکل که بيست و دو علامت از خط مصرى که هر يک مخرج حرفى بود گرفته الفبائى که بعد تنهٔ ساير خطوط گرديد از آن ترتيب دادند.
    عقيدهٔ ديگرى نيز هست که گويند خط فنيقى و خط عبرى ديگر که نمونهٔ آن در جزيرهٔ ”کريت“ پيدا شده است، گرفته شد.
    عقيدهٔ ديگر مى‌گويد که خط فنيقى مأخوذ ميخى است که آن را اصلاح کرده و به‌صورت الفبائى درآوردند ـ و هر کس در عقيدهٔ خود متوسّل به قرائن و شباهت حروف و مرجّحات ديگر مى‌شود، و آنچه مسلم است آن است که خط فنيقى قديمى‌ترين و سهل‌ترين خطوط الفبائى دنياى قديم بوده، خط عبرى و سُريانى و نَبَطى و عربى و مُسنَد و آرامى وَ پهلوى و يونانى و لاتين و سنسکريت و سغدى و ايغورى و حبشى و ساير خطوط موجود دنيا غير از چينى از آن خط عاريت و تقليد شده است، و اينکه آن خط از چه خطى گرفته شده و آيا اصل آن از خط ميخى يا خط مصرى است، ترديد است.

  2. #32
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض ايرانيان خط را از کجا آموختند؟

    مردم ايراني، که به فرمودهٔ زرتشت از سرزمين ايْرانَ وَيِچَ بيرون رانده و براى پيدا کردن چراگاه و خورش به‌سوى خوارزم و ايران رهسپار شدند غالباً مردمى بيابانى و چوپان و برزيگر بيش نبودند و از خود خط و ادبيات و فرهنگ و آداب شهرنشينى نداشتند. اين معنى از حالت آريائيهاى سکائى و تخارى و سَرْمَتْ‌واَلاّن (رجوع کنيد: ايران ساسانى کريستن‌سن، ص ۱۰ ـ ۱۳)، که بعدهد از مشرق آسيا وارد ايران شده و براى به‌دست کردن چراگاه و خورش با برادران ايرانى خود که پيشتر از آنان وارد ايران يا هند شده بودند و زد و خوردهاى خونين پرداختند، معلوم مى‌شود و مى‌بينيم که آن قوم نه خطى داشتند و نه داراى کتابى و شريعتى بودند، و به‌جز پرستش قواى طبيعى و ستارگان کيشى نداشتند و از اين‌رو داراى تربيت شهرنشينى که خط سرآمد آن است نبودند.
    ديگر مى‌بينيم که خطوط پذيرفته‌شدهٔ اين اقوام نيز خطوط ملل سامى است يعنى همان خطى که ساير برادران آريائى ما چون هند و يونان و رم و فرنگ و روس و ژرمان و ساير شاخه‌هاى نژاد سفيد آن تقليد کردند.
    در اساطير و نامه‌هاى باستانى ايران نيز اين معنى ثبت است که خط از طرف ديوان به پادشاهان باستان ايران مانند طهمورث زيناوند آموخته شد و اين سخن در شاهنامه ياد شده است آنجا که گويد:

    چون طهمورث آگه شد از کارشان برآشفت و بشکست بازارشان
    کشيدندشان خسته و بسته خوار به‌جان خواستند آن زمان زينهار
    که ما را مکش تا يکى نو هنر بياموزى از ما کت آيد به ‌بر
    نبشتن به خسرو بیا مو ختند دلش را به دانش برافروختند
    نبشتن يکى نه که نزديک سى چه رومى چه تازى و چه پارسى
    چه سغدى چه چيني(۱) و چه پهلوى نگاريدن آن کجا بشنوى (۲)

    (۱) . چينى در اينجا در غالب شاهنامه نه مراد مملکت چين است که ما امروز آن را مى‌شناسيم و آن را ختا و ختن و مهاچين هم مى‌گفته‌اند ـ بلکه مراد از چين در تاريخ قديم ما کاشغر و حدود تبت است و مراد از چينى مردمى است که در آن نواحى ساکن بوده‌اند مثل تاتارها و ساير ترکان آلتائى و اينجا بلاشک از خط چينى مقصود خط ”ايغوري“ است که از خط آرامى ساخته شده است و بعدها تصرفاتى در آن به‌عمل ‌آمد که آن را از بالا به پائين نوشتند. در حقيقت ابتدا مردم ايرانى ساکن آن طرف جيحون مانند سغد و تخارها و سکاها را ”ترک“ و مرد همجوار آنان يعنى مردم زردپوست آلتائى را چينى مى‌خوانده‌اند، و رفته‌رفته اين مردم يعنى چينى‌ها جاى ايرانيان شرقى را گرفته و سکاها و تخارها را به داخل حدود ايران کوچ دادند و اين حال در عهد ساسانيان روى داد بنابراين کلمه ”ترک“ به نژاد زردپوست التائى اطلاق شد و هنوز هم اين نام بر آن گروه اطلاق مى‌شود و قبل از اين آنان را چينى مى‌ناميده‌اند.

    (۲) . (شاهنامه جلد ۱ صفحه ۲۲ بروخيم.)
    از اين روايت فردوسى که از روى روايات باستانى ايران گرفته شده است نيز به ‌خوبى برمى‌آيد که آرياهاى آن روز که در ايران استقرار يافته بودند، خود داراى تمدّن و خطّ نبودند و اين مبادى و اصول را از رعايا و زيردستان مغلوب خود آموختند و آن زيردستان مردم قديم ايران بوده‌اند که بعدها از آنان به‌ ”ديو“ تعبير شده است، و يا اسراى جنگى از نژادهاى همسايه و يا اتباع ملل مجاور که مغلوب ايرانيان مى‌شدند.
    مى‌دانيم که ايرانيان (مادى‌ها) در طول مدتى که يوغ ‌بندگى و رعيتى ملل مقتدر سامى (آشور) را به گردن داشتند، با خط آشورى که خط ميخى است آشنا شدند و سپس که گردن از قيد ذلّت و بندگى آنان برتافتند و دولتى مستقل از خود برقرار ساختند خط ميخى را تکميل کردند، و از اين‌رو مى‌بينيم که در بدو تشکيل دولت هخامنشى اين خط مانند خطّ ملّى مورد استعمال پادشاهان بزرگ چون کورش، داريوش، خشيارشا، اَرْتَخشْتَرْهَ و غيره است، و در سنگ‌ها و مهرها و فلزات و گل‌پارها و ديگر کتيبه‌ها و نوشته‌ها آن را به‌کار برده‌اند، و سپس نيز خبر داريم که خط ديگرى که آن‌ هم از خطوط مردم سامى است، مورد استعمال ايرانيان قرار گرفته به خط پهلوى مشهور گرديد.

  3. #33
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض خطوط ایران پیش از اسلام

    خط میخی
    خط پهلوی
    خط اوستائی یا دین دپیری



    --------------
    خط ميخى1
    میخی مادی
    میخی ایرانی


    لفظ (ميخى) از عربى گرفته شده چه تازيان اين خط را ”خط‌المسماري“ نامند و فرنگيان آن را خط سه گوش يا اسفينى ”Ecriture Cuneiform. Keilscheift“ ناميده‌اند و اين اصطلاح دقيق‌تر از اصطلاح تازى است.
    سومريان مردمى بودند که پيش از (۳۰۰۰) سال قبل از ميلاد مسيح در قسمت جنوبى عراق سکونت داشته و داراى تمدنى بوده‌اند و خطى نيز داشتند که آن را از چپ به راست مى‌نوشتند و اين خط ميخى است.
    در حدود سنهٔ (۳۰۰۰) قبل از ميلاد طوايفى سامى نژاد که آنها را فنيقى يا کنعانى مى‌نامند از جزيرة‌العرب يا سواحل خليج‌فارس (۱) به سرزمين عراق تاخته و در جنب سومريان دولت و مدنيّتى که آن را از سومريان آموخته بودند ايجاد کردند ـ ولى تمدّن و دولت مذکور دوام نکرد و بار ديگر مقهور سومريان شد و آن مردم به سوريه و فلسطين شتافتند و در سواحل بحر ابيض سکنى گزيدند (از اين‌رو گويند که کنعانيان -فنيقى‌ها- خط ميخى را از سومريان ياد گرفته آن را کامل کردند.) ولى طوايف سامى ديگرى بعد از آنها در بابل و آشور قدرت پيدا کرده دولت‌هاى عظيمى به‌نام دولت (کاسانيان) و (آشوريان) و (کلدانيان) از اواسط قرن ۱۸ ق‌م به‌ بعد به‌وجود آوردند و بابل و نينوا پايتخت کلده و آشور شهرت جهانى يافت.
    (۱) . محقق نيست که فنيقيان از کجا وارد عراق شده‌اند ـ از کاوش‌هاى اخير احتمال داده شده است که از سواحل خليج‌فارس آمده‌اند ـ اين مردم در سواحل بحر ابيض منزل گزيده مشغول به تجارت و دريانوردى شدند و تمدنى بزرگ به‌وجود آوردند و بعد از اسکندر ضعيف شده و پس از سقوط قرطاجنه (کارتاژ) منقرض گرديدند.
    در همين ايام طوايفى که به (عيلام) يا ملکوتِ (اَنزان) موسوم بودند در خوزستان و سواحل خليج‌فارس و لرستان و قسمت غربى و جنوبى ايران برخاسته و رقيب بزرگى براى آشوريان شدند و شوش پايتخت آنان مشهور جهان شد.
    خط ميخى از چهار تا پنج هزار سال پيش از ميلاد در نزد سومريان ساکن جنوب بين‌النهرين معروف بود و از شکل بدوى (نقشي) ترقى کرده و مرحلهٔ دوم و سوم را مى‌پيمود، طوايف آشور و عيلام نيز همان خط را از سومريان گرفته و به‌کار بردند ـ اين خط در حوالى (۱۷۰۰) ق‌.م در مرحلهٔ دوم و سوم بود که ايرانيان مادى هم آن را گرفته و به‌کار بردند.
    درست روشن نيست که از چه تاريخ اين خط به‌دست مادها افتاده است، اما معلوم است که اين خط در دست ايرانيان رو به ترقى و اصلاح نهاده و در اواسط قرن (۶) ق.‌م از مرحلهٔ ”نموداري“ يعنى علامتى و ”آهنگي“ يعنى صوتى به‌صورت الفبائى درآمده است، و وقتى که کورش کبير دولت هخامنشى را سر و صورت داد و بابل را در ۵۳۸ ق.‌م فتح کرد، خط ميخى که هنوز در کلده و آشور و عيلام به‌صورت نمودارى و آهنگى بود در ايران صورت الفبائى يافته بود ـ کتيبه‌ها و نوشته‌هاى سنگى و سفالين پادشاهان هخامنشى که به زبان کلدانى و عيلامى و فارسى است اين معنى را گواهى صادق است. از اين‌رو مى‌توانيم بدانيم که ايرانيان مادى از ديرباز با اين خط انس داشته‌اند و آن را ديرى ورزيده و به‌کار انداخته و قريحه و ذوق خود را در اصلاح آن برگماشته‌ و آن را به اين صورت درآورد‌ه‌اند ورنه چگونه در مدت چند سال هخامنشيان مى‌توانستند آن را از صورت اصلى به اين صورت درآورند؟
    خط ميخى کلدانى داراى حروف و ا‌َشکالى بسيار بود که بعضى از آنها نمودار يک ذات يا يک معنى ـ و بعض ديگر نمايندهٔ صوت و هجائى خاص بود، که با يک يا چند صوت از آنها يک معنى ساخته مى‌شد. و ما براى نمونه چند مثل ذکر مى‌کنيم:
    - علامات يا نمودارها (نقل از صفحهٔ تاريخ‌الغات الساميه تأليف دکتر اسرائيل و الفنسون طبع قاهره)

    اين جدول به‌عينه شامل ساير خط‌ها مانند هيريوغلف و فنيقى و فنيقى قديم و عبرى و آرامى و خط چينى جديد و غيره مى‌گردد. اين جدول به‌درستى به ما نشان مى‌دهد که چگونه صورتى از صور خط‌نگارى به‌تدريج مختصر و زيبا گرديده و به حرفى از حروفى بدل شده است. خط فنيقى و آرامى پدر خطوط اسلامى است.
    - صوت‌ها يا آهنگ‌ها (نقل از صفحهٔ ۳۶ تاريخ‌الغات الساميه طبع قاهره)





    مجموع مقاطيع حروف بى‌صدا خط‌‌ميخى کلدانى از ۱۸ حرف تجاوز نمى‌کرده است به‌ قرار ذيل: ا، ب، ج، د، ز، ح، ط، ک، م، ن، س، پ، ص، ق، ر، ش، ت
    و با ‌آنکه آشورى‌ها و بابلى‌ها از نژاد سامى بوده‌اند معذلک حروف ستبر و فخيم عربى مانند ظاء و ضاد و حروف حلق مانند غين و عين و ها و حرف شين و خا در آن نيست. و از اين‌رو حدس مى‌زنند که اين خط سومريان از مردمى غيرسامى آموخته‌اند و يا خود سومريان غير سامى بوده‌اند.

  4. #34
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض خط ميخى(۲)

    ميخى مادى
    اما حروف الفباى ميخى مادى ۴۲ حرف بوده است و ۳۶ حرف آن را از روى حرف ميخى آشورى ساخته‌اند که پنج حرف آن از حروف صدادار بوده است و شش حرف ديگر از جنس ”نمودار“ بر آن افزوده‌اند و آن شش علامت: بَغا ـ اوهرمزد ـ دَهْيو ـ شاه ـ بومى و علامت ختم جمله مى‌باشد ـ توضيح آنکه نمودارها در الفباى آشورى از هشت‌صد حرف هم تجاوز مى‌کند ولى در الفباى مادى يا هخامنشى چنانکه مى‌بينيم از شش حرف نيست و اين است صورت آنها:



    نمودارهاى ششگانه(۱)
    (۱) . از اين نمودارها تنها ختم جمله در زمان داريوش مستعمل بوده است و مابقى در کتيبه‌هاى خشايارشا و جانيشينان او ديده شده است ـ و معلوم نيست آنها قديمى است يا بعد پيدا شده.

    ميخى ايرانى


    الفباى ميخى ايرانى (نقش از رساله راهنماى دکتر مقدم چاپ تهران)


    اصلاح مهمى که در ايران راجع به‌ خط ميخى شده است، جاى حيرت است، زيرا چنانکه گمان کرده‌اند و على‌القاعده نيز همين‌طور به‌نظر مى‌رسد که ايرانيان اين خط را از مردم همسايه ”آشور“يا ”عيلام“ يا هر دو گرفته‌اند و اگر فرض کنيم که در آغاز تمدن و استقلال دولت مادى اين وام گرفته شده است باز تا ابتداى دولت هخامنشى از نظر مدّت چندان دور نبوده است که بتوان گفت که بالطبع و از لحاظ تطّور چنين اصلاحى در خط‌ميخى صورت گرفته است ـ يعنى اولاً آن را از حالت علامتى و صوتى (هجائي) به حالت الفبائى درآورند و ثانياً اعراب را جزء حروف قرار دهند و ثالثاً براى حروف مختص به زبان آريا که در خط آشورى نبود صورت‌هائى اختراع نمايند، بنابراين شکى نيست که اين اصلاحات تدريجى و به طريق تکامل و تطوّر طبيعى صورت نگرفته بلکه بر حسب هوش و قريحهٔ ملى به ‌امر و فرمان بزرگان يا شهنشاهان يا مغان وجود يافته است و دفعةً و به‌طور انقلاب و نو درآمد موجود شده است.
    ممکن است گفته شود که به راهنمائى دبيران فنيقى يا آرامى يا يهودى که در زير دست بزرگان ايران خدمت مى‌کردند و حروف الفبائى داشته‌اند و از پيش با آن آشنا بوده‌اند اين اصطلاح پيدا شده است. اين تصور دور نيست ليکن اشکالى دارد و آن اينکه خود يهود يا آراميان با فنيقيان هم حروف مصوّته و اعراب را داخل خط نکرده‌اند، چنانکه از آثار قديم فنيقى و يهود و آرامى معلوم مى‌شود که نه تنها اعراب جزء کلمات آنها نيست بلکه الف و واو و يا هم در کتيبه‌ها و نوشته‌هاى قديم آن مردم پيدا نمى‌شده است و در اواخر الف و واو يا را، براى نشان دادن حرکات، گاهى به‌کار مى‌برده‌اند. پس از انقراض يهود و پراکنده شدن در آفاق، چون ديدند اين سه حرف کافى براى اداء مقصود نيست و لغات آنان دستخوش فنا خواهد شد، قاعده‌اى براى حرکات وضع کردند (تاريخ اللغات الساميه ص ۱۰۳) که امروز به‌طور ناقص در خط مربع (خط عبري) ديده مى‌شود. در اين صورت معنى ندارد که اصلاح خط‌ميخى از ناحيهٔ مردم سامى صورت گرفته باشد و شکّى باقى نمى‌ماند که اين اصلاح مربوط به غريزهٔ ذاتى و طبيعى آريائى است چنانکه ملل گِرِگ و لاتين و هند نيز بعد از قبول حروف فنيقى همين کار را کردند. و اگر بخواهيم ساميان را در عمل کتابت ايرانيان مؤثر بشناسيم بايد به‌عکس تصور فوق ضايع شدن خط ايران و از ميان رفتن اعراب را در خط پهلوى و خطوط اسلامى مربوط به ‌تأثير وجود آن قوم بدانيم چنانکه در جاى خود به اين معنى اشارت خواهيم نمود.
    و چيزى که خط‌ميخى را از بين برد (چنانکه معروف است) حملهٔ اسکندر و قدرت سرداران او نبود ـ بلکه دشوارى اين خط سبب از ياد رفتن آن گرديد، چه خط‌ميخى با قلمى نوک‌تيز چوبى يا فلزى بر روى پاره‌هايِ گل سخت‌شده کنده کارى گرديده و يا با همان قلم بر الواح سنگى و معدنى حکاکى مى‌شده است، برخلاف خط مصرى و فنيقى که روى چوب يا پاپيروش(۱) و پوست حيوانات با هر نوع قلمى کنده شده يا با رنگ نوشته مى‌شده است. اما در خط‌ميخى چنين نبوده بلکه بيشتر پارچهٔ گلى را برداشته با چنين قلمى بر روى آن خطوطى کنده و پارچه‌ها را خشکانيده و سپس پهلوى هم قرار مى‌دهند، و آن پارچه‌هاى گِل را به زبان ”کلداني“ ”اَجُر“ و آن خطوط را ”دُپي“ مى‌ناميدند، و از آن آجرها دو کتابخانه يکى در شوش و ديگرى در تخت‌جمشيد اخيراً کشف گرديده است.
    (۱) . کاغذى است از برگ و الياف نباتى که آن را به فارسى ”بردي“ گويند و کل آن را ”لوخ“ گويند و در ساروج به‌کار برند.
    همچنين بر روى فلزات يا سنگ‌ها حروف ميخى با دقت بايستى کنده شود. و به درد پاپيروس و غيره نمى‌خورده است ـ به همين سبب عامهٔ مردم ايران در آن عصر براى تحريرات عادى بر روى پوست يا پاپيروس خط آرامى به‌کار مى‌برده‌اند.(۲) .
    (۲) . اسنادى به‌دست است که اين معنى را تقريباً مدلل مى‌دارد منجمله اسنادى در سوريه و آناطولى و عراق به‌دست آمده است و نيز در کتيبهٔ معروف به نقش رستم هم سطورى به ‌خط آرامى موجود است. اين کتيبه که متعلق است به داريوش بزرگ دليل روشنى است که اين خط (خط آرامي) در عهد هخامنشى متداول بوده است.
    اين اشکال کتابت، و خشنونت شکل حروف و جاى زياد گرفتن سطور سبب شد که از همان زمانِ هخامنشى خط آرامى (که از مدت‌ها دور از کنعانيان به سرزمين کلده و آشور رسيده بود) به همراه کاتبان و دُپيوران سامى به ايران آمد وسيلهٔ مبادلهٔ افکار و رفع حاجت بزرگان و تجار و ساير مردم قرار گرفت و اين است که در دورهٔ اشکانيان خط‌ميخى روى به تراجع گذارد و تا مدتى خط يونانى مورد استعمال واقع شد و به‌تدريج از نيمهٔ قرن دوم پيش از ميلاد خط آرامى متداول گرديد ليکن نبايد تصور کرد که خط‌ميخى در عهد اشکانيان به کلى منسوخ شده بود چه در بابل لوحه‌هائى يافته‌اند که متعلق به دورهٔ اشکانى است و به‌ خط‌ميخى نوشته شده است، در اين لوح‌ها مطالب قانونى و نجومى و سرودهاى مذهبى مندرج است.

  5. #35
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    قدیمی‌ترین آثار به‌ خط آرامی در ایران
    حروف پهلوی


    ..........................
    خط پهلوى از خط آرامى گرفته شده است و خط آرامى در اصل منتهى مى‌شود به دو خط قديم که يکى فنيقى و ديگرى عبرى است.
    فنيقيان که آنان را کنعانيان هم مى‌نامند در حوالى سه‌هزار سال پيش از مسيح از سواحل خليج‌فارس يا از داخلهٔ جزيزةالعرب وارد سواحل فرات شده و در آنجا رحل توطّن افکندند و سپس از آنجا به‌طرف سوريه و فلسطين رفتند و در سواحل بحر ابيض دولتى تجارتى به‌وجود آوردند.
    عبريان که بدون شک از ملل سامى‌نژاد مى‌باشند از شبه‌جزيرهٔ طورسينا و به ‌قول استادمرگليوس از يمن به ‌قول دانشمندى ديگر از حجاز که زادگاه اصلى آن قوم بوده است برخاست و به‌ عادت صحراگردى و باديه‌نشينى هجرت کردند و عاقبت در حوالى قرن سيزدهم قبل از ميلاد در حدود فلسطين و ارض کنعان با کنعانيان همسايه شدند و بعد از جنگ‌هاى خونينى وارد فلسطين گرديدند و بعدها شهر اورشليم را عمارت کرده در آنجا خانه کردند نام ”عبري“ از مادّه ”عَبَرْ“ و به ‌معنى عبور و حرکت و اشاره به صحرانوردى آن طايفه است، و به ‌مناسبت ”اسرائيل“ که لقب ”يعقوب“ بوده به بنى‌اسرائيل موسوم شدند.
    در اخبار يهود آمده است که ”عبري“ نام ”ابراهيم“ جدّ بزرگ بنى‌اسرائيل است که از شهر ”اور“ کِلَده گريخته و از نهر عبور کرده است ـ و معلوم نيست که اين نهر اردن است يا نهر فرات، و بعضى گويند”عبري“ نام يکى از اجداد ابراهيم بوده است، و علماى معاصر ترجيح مى‌دهند که عبرى ر ا از مادهٔ عبور گرفته و آن را شامل بنى‌اسرائيل که از صحارى عبور مى‌کرده و در حال بدوى مى‌زيسته‌اند بشمارند ـ چنانکه عرب را هم از همين ريشه و ماده و به‌ همين معنى مى‌دانند و ثلاثى مجرد يعنى اصل و ريشه فصل ”عَبَرْ“ و ”عَرَبْ“ را يکى دانند که به قاعدهٔ قلب لغات يافته است. (رجوع کنيد: تاريخ‌الغات الساميه ص ۷۹ ـ ۸۰ ـ ۸۰ و بعدها.)
    بايد دانست که اقوام عبرى اختصاص به فرزندان ”ابراهيم“ داشته‌اند چه طوايفِ ديگرى نيز به اين نام خوانده شده‌اند که بعدها با اعراب به هم آميخته و از يهود جدا شده‌اند.
    قديمى‌ترين نمونه‌اى که از خط فنيقى يافته‌اند، کتيبهٔ ”ستون‌مه‌زا“ است که تاريخ آن به ۸۹۵ ق.‌م مى‌رسد ـ ديگر جامى است سه قطعه که در جزيرهٔ قبرس يافته‌اند که تاريخ آن را با عهد ”سليمان“ پادشاه يهود ۹۷۱ ـ ۹۳۱ ق.‌م به‌ حدس و تخمين برابر کرده‌اند و چون اين دو کتيبه به هم شباهت ندارند، تصور کرده‌اند که خط فنيقى از خط عبرى گرفته شده است، ولى به دلايلى ديگر که محلّ ذکر آن اينجا نيست، اين عقيده مُرجّح شده است که موجد خط الفبائى آرامى فنيقيان هستند که يا از خط مصرى و يا از خط‌ميخى سومرى آن را تقليد در آن اصلاحاتى به‌کار برده‌اند، و از حالت نقشى به مرحلهٔ الفبائى در آورده‌اند.
    اين خط که بعدها خط آرامى و نبَطى و مُسْنَدْ و حَبَشى و قِبْطى از آن تقليد شد، در ايران به خط پهلوى تبديل يافت، يعنى آن خط با بندگان و جيره‌خواران سامى وارد ايران شده و در زمان هخامنشى و بعد از آن در عهد اشکانيان مورد استفاده واقع گرديد و رفته‌رفته در آن تغييرهائى راه يافته خط پهلوى اشکانى را به‌وجود آورد.
    خط پهلوى از خط آرامى گرفته شده است و پادشاهان هخامنشى اين خط را يعنى آرامى را ترويج کرده‌اند.
    خط‌ميخى براى نقر و نقش کتيبه‌ها به‌کار مى‌رفته است و از براى نامه‌ها و ديگر نيازمندى‌هاى عمومى مناسب‌ نبوده است. از اين‌رو خط ساده و الفبائى ”آرامي“ (۱) که از عهد کلدانيان در آسياى صغير معروف بود به‌تدريج اهمّيت پيدا کرد، ابتدا به مناسبت سهولت هر جا به خطّ ‌ميخى چيزى نوشته مى‌شد نام صاحب خطّ ـ يا اگر آن چيز ظرف سفالى يا جنس ديگرى بود نام خريدار يا فروشنده را ـ در کنار آن به خطّ آرامى مى‌نوشتند، ولى بعدها وسعتِ استعمال اين خط به جائى رسيد که در تمام قلمرو ايران و عراق آسياى صغير و مصر عموميّت يافت، و مکاتيب حکام و پادشاهان و روابط ملل روزنامه‌هاى دولتى و فرمان‌ها و نوشته‌هاى عادى همه با خطّ آرامى انجام مى‌گرفت ترقى روزافزون اين خط با حمايت و تقويت شهنشاهان هخامنشى حاصل آمد که در شاهنشاهى عالى خود متعرِّض آئين و رسوم و خطّ و زبان ملل تابعه نمى‌شدند. مخصوصاً خط آرامى را از لحاظ سهولت آن رواج دادند و به‌کار بردن آن را در ممالک مفتوحه انتشار فرمودند.
    (۱) . آرامى نام طايفه‌اى است از نژاد سامى و شايد لفظ ”عادِ ارَِم“ که در قرآن شريف آمده مراد همين طوايف باشند. اين طايفه در سه‌هزار سال قبل از مسيح از محلى نامعلوم در جزيرةالعرب با حال توحش وارد اراضى جنوبى فرات شده‌اند و قريب ۱۵ قرن در آن حوالى به قتل و غارت و دست‌اندازى در آبادى‌هاى بابل و آشور پرداخته، و به ‌سبب مقاومت بابل و آشور در حدود قرن پانزدهم ق‌م به‌طرف سوريه رانده شده‌اند ـ و در سوريه حوالى قرن دوازدهم به تاخت و تاز مشغول شده و امنيت سوريه و عراق و فلسطين را مشوّش مى‌داشتند و عاقبت موفق شده دولت‌هاى کوچک در شمال سوريه به‌وجود آوردند و با بنى‌اسرائيل به خصومت و زودوخورد برخاستند و در عهد پادشاهى داود حوالى سنه ۱۰۰۰ ق.‌م چند دولت آرامى کوچک در زمين سوريه سراغ داريم که تا حدود فلسطين را در دست دارند مانند ”اَرامِ دَمَشقْ“ و ”اََرام صوبا“ در زمين ”حوران“ و ”اَرام بيت و رحوب“ و غيره (رجوع کنيد: تاريخ‌الغات الساميه ص ۱۱۴ ـ ۱۱۶)
    زبان آرامى به دو لهجه منشعب گرديد: لهجهٔ عراقى که آن را لهجهٔ آرامى شرقى نامند و لهجهٔ سوريه و فلسطين و طور سينا که آن را آرامى غربى نامند. خط آرامى هم به چند شيوه و رسم‌الخط درآمد و آنچه در ايران مادَرِ خط پهلوى قرار گرفت شيوه و قلم آرامى عراق بود.
    اصل خط آرامى که از کجا شاخه گرفته است درست محقق نيست، برخى تصوّر کرده‌اند که خطّ مذکور از روى خطّ هيريوغلف مصر تقليد شده است زيرا هر چند خطّ نامبرده خطّ الفبائى است معذلک حروفى در آن خطّ هست که حاکى از صورتى است که خود آن حرف هم به معنى همان صورت است مانند الف ”عَلفيّا“ به معنى ”گاو“ که در اصل به شکل سر گاو بوده و بعد که از حال نگارى به حال صوتى افتاده صداى ”آو“ يافته و بعد حرف الف و صداى ”اَاِاُ“ پيدا کرده است. ديگر ”ب“ که نام او ”بيت“ است و در اصل به‌‌صورت جَمل = شتر بوده و طِطْ که نام و صورت افعى است و عين که به ‌شکل چشم است و لامد که به شکل عصا است و هى که به‌صورت شبکه است و غيره... و گروهى گويند که خطّ آرامى از مخترعات يکى از ملل سامى است و جمعى آن را مأخوذ از خطّ فنيقى دانند و جماعتى گويند خطّ فنيقى از خط آرامى اخذ شده است زيرا خطّ آرامى از دو هزار سال قبل از ميلاد وجود داشته است.
    داريوش سوم به ‌غدر و خيانت بعض ايرانيان به ‌قتل رسيد و کشور ايران مُفتامُفت به چنگال اسکندر گجستک افتاد، و تمام شهرياران ايران را کشت و ايران را کشت و ايران را با بيداد و غَدْر به‌ مشت آورد و خود هم به‌زودى بمرد و سلوکيديان بر ايران غليه يافتند و اين فتنهٔ پرآوازه به ‌سود يونانيان آوازگر (آوازه‌گر ـ به ‌همان معنى پر و پا گانديست و چاوچى يا به‌اصطلاح اخير ”هوچى‌“ است.) تمام گرديد، خط يونانى و آداب آن کشور که او نيز چون ايران مسخر گردنکشان مقدونى شده بود، در ايران شيوع يافت، سکه‌هاى آن زمان و سکه‌هاى اوايل عهد اشکانيان با آن خط زده شد ـ حتى قباله‌هاى املاک هم تا ۱۵۰ سال ق.‌م به ‌خط يونانى نوشته مى‌شد(۲) و کتيبه‌هائى از گودرز اشکانى و غيره به اين خط بر صخره کنده شده است و در لرستان و بختيارى و بيستون موجود است.
    (۲) . اين مطلب نقل از جزوه‌هاى درس پرفسور هرتسلفد آلمانى است رجوع شود به صفحه (۱۶ حاشيه) ولى آقاى پيرنيا در جلد دوم کتاب چهارم دورهٔ پارتى صفحهٔ ۲۶۹۶ مى‌نويسد که در اَوْرامان کردستان در ۱۹۰۹ سه نسخه به‌دست آمده است دو تا از آن به ‌خط يونانى و سومى به‌ زبان‌هاى پهولى و خط آرامى است. هر سه روى پوست آهو نوشته شده و متعلق به دورهٔ اشکانيان است زيرا تاريخ آن سنه ۳۰۰ اشکانى است که مطابق سنه ۵۳ مى‌شود.
    ديرى نگذشت که خط پهلوى جاى خط يونانى را گرفت و چنانکه کريستن‌سن مورّخ معاصر مى‌نويسد يونانى‌مآبى اشکانيان که از خراسان برخاسته سرداران يونانى را مغلوب و از خاک ايران بيرون کرده بودند، تقليدى صورى و از لحاظ (مُد) بود، و چيزى طول نکشيد که زبان و آداب يونانى منسوخ و آداب آريائى ايران به‌صورت طبيعى خود بازگشت کرد، و سکه‌ها و نوشته‌هاى ملى با خط پهلوى شروع شد ـ و خط‌ميخى ديگر موقعى براى اعاده به‌دست نياورد.

  6. #36
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض قديمى‌ترين آثار به‌ خط آرامى در ايران

    بعد از کتيبهٔ نقش رستم قديمى‌ترين آثارى که به ‌خط آرامى از طرف ايرانيان در دست است سکه‌هاى پادشاهان ”پرته‌دار“ مى‌باشد.
    از زمان سلطنت هخامنشي، فارس در مملکت ايران داراى اهميت فوق‌العاده بود ـ شاهنشاهان ايران آنجا را محل اقامت تابستانى خود قرار داده و در ايام زمستان اوقات خود را در شوش و يا بابل به‌سر مى‌بردند ـ و به‌ همين جهت شَتْٰرپُوان‌هاى پرسپليس که قطعاً از خاندان سلطنتى بودند در ميان سايرين وضع ممتازى داشتند ـ و چنانکه از روى مسکوکاتى که بعدها ضرب کردند فهميده مى‌شود اين شاهزادگان هم نمايندهٔ قدرت سلطنت و هم نمايندهٔ قدرت مذهبى بودند ـ به‌علاوه استرابو در کتاب خود (کتاب ۱۵ فصل ۳ بند ۳ و ۲۴) مى‌نويسد: اقتدار شتربوان‌هاى مزبور در زمان هخامنشى‌ها و سلاطين مقدونى زياد بود ولى در زمان اشکانى‌ها به‌تدريج کاسته شد ـ بعد مؤلف مزبور اضافه مى‌کند: ”امروز (قرن ۲) ايرانى‌هاى فارس استقلال خود را حفظ کرده و داراى سلاطينى هستند که ابتدا مطيع مقدونى‌ها و بعد مطيع پارت‌ها بوده‌اند.“
    در سال ۳۲۳ قبل از ميلاد، سلاطين فارس، تحت تبعيت اسکندر کبير که قطعاً در حفظ قدرت آنها براى استفاده از نفوذى که آنها بر مزديسن‌هاى (پيروان مذهب ايرانى‌هاى قديم) مرکز و جنوب ايران داشتند، مى‌کوشيدند، درآمدند.
    قديمى‌ترين سکه‌اى که از اين شاهزادگان به‌دست آمده متعلق به قرن ۳ قبل از ميلاد است و به‌نام بَغْٰه‌دات (Baga dat) پسر بَغَ‌کِرْت مى‌باشد ـ و بعد از آن سکه‌هاى ”وَهوبُرز“ و ديگران است.
    سکه‌هاى اين سلاطين داراى علامت آتشکده و صورت بيرقى چهارگوشه که ظاهراً همان علم کاويانى بوده است و مى‌باشد و علائمى ديگر از آثار اوستائى در آنها موجود است ـ بغداد و وَهُوبُرز جنبهٔ دينى داشته‌اند و پنام بر روى دارند و تاريخ رياست آنان به ‌عقيدهٔ کريستن‌سن ۲۸۰ قبل از مسيح است.

    اين سکه‌ها نمونهٔ خوبى از تطوّر خط آرامى است، چه اين سلسله که سکه زده‌اند تاريخ آنان تا پانصد سال بعد، يعنى تا عهد ”پاپک“ و پسرش (ارتخشير پاپکان) امتداد پيدا مى‌کند، از گردهٔ سکه‌هاى مذکور مى‌توان دانست که در اين مدّت چگونه معمولى ايران تغييراتى پيدا کرده و به ‌خط ساسانى منتهى گرديده است.


    سکهٔ بغَ‌دات پسر بغَکرِت


    عبارت سکه: بَغَ‌ٔات پرتَ‌رکه زى بَغى‌بَغَ‌کِرْت

  7. #37
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض حروف پهلوى1

    خط پهلوى داراى ۲۵ حرف باصدا و بى‌صدا است (ا، ب، گ، ج، د، ه، و، ز، ي، ک، ل، م، ن، س، ف، پ، چ، ژ، ر، ش، ت، ث، خ، ذ، غ) ولى براى حروف (ح، ط، ع، ص، ق) که در الفباى آرامى هست نيز حروفى دارد يعنى (ە) گاهى صداى (ح) مى‌دهد و (ت) گاهى صداى (ط) و الف گاهى واو صداى عين، و چ صداى (ص) و کاف و ميم صداى (ق) را دارا مى‌شده و اگر چه براى ”ث“ و ذال هم حروف خاصى ندارد، اما حروف ”ت“ گاهى به‌جاى ”ث“ و گاهى به‌جاى ذال مى‌نشسته است و حرف ”پ“ که صداى چ و ف و ژ نيز مى‌داده، گاهى صداى واو داشته و ظاهراً واو مذکور واوى بوده است بين پ و واو و ف، که آن را بعدها ”فاء عجمي“ نام نهادند مانند حروف دوم کلمهٔ ”اوام ـ افام“ و ”دوير ـ دپير“ و حرف آخر ”آپ، آو“ و واو ”گوي“ و گفت و غيره.

    خط پهلوى و لهجهٔ پهلوى به دو دسته تقسيم شده است، يکى خط و لهجهٔ اشکانى که آن را پهلوى شمالى مى‌نامند و سابق پهلوى کلدانى مى‌گفتند ـ ديگر خط و لهجهٔ ساسانى که آن را پهلوى جنوبى و جنوبى غربى مى‌نامند. سواى اين دو قسم خط که با حروف مقطع نوشته مى‌شده و گويا مختص کتيبه‌ها بوده است، خط ديگرى هم داشته‌اند که از براى تحريرات معمولى به‌کار برده مى‌شد و اين خط با حروف متصل نوشته شده و از حيث شکل با خط ديگر تفاوت داشته است؛ و ما صورت خطوط قديم عبرى و فنيقى و آرامى و خطوط پهلوى اشکانى و ساسانى را در جدول ذيل قرار داديم، و نام حروف را به آرامى با معانى آنها به ‌ترتيب قيد کرديم. و چون جدول قدرى قديمى است الفباى کتيبهٔ اشکانى و ساسانى را در يک ستون گذارده و خط تحريرى را هم عليحده نشان خواهيم داد.



    چنانکه در جدول ديدم، الفباى پهلوى از الفباى آرامى گرفته شده و الفباى مزبور به ‌ترتيب ”اَبْجَدْهَوَّزْ“ مرتب بوده است (۱) و خط تحريرى پهلوى که آن را خط ”هزاوارش“ نيز مى‌نامند به قرار ذيل است:

    (۱) . در باب ابجد هؤّز حکايت عجيب و غريب در ميان عرب شايع بوده است و آنان را يعنى ابجد و هوّز و کلمن و الخ را مردمى از ملوک مى‌شمردند و اشعارى دربارهٔ آنان جعل کرده بودند که حمزة‌بن حسن در التنيه ذکر کرده و آن را تخطئه نموده است. بارى ابجد هوز حروف هجاى کنعانيان و عبريان و آراميان بود و عربان نيز تا ديرى به همان و تيره هجاى خود را ترتيب مى‌دادند و بعدها که اصلاحاتى در نقطه‌گذارى و اعراب به‌عمل آمد طرز ترتيب الفا را نيز به‌وفق صورت حروف تغيير دادند و حروفى که به يکدگير شباهت داشتند رديف کردند که حفظ آنها آسان‌تر باشد.


    حروف هجا

    به ‌موجب نقل ابن‌النديم، در ايران جند قسم خط معمول بوده است. وى از قول ابن‌المقفع ـ ايرانيان هفت نوع خط داشته‌اند:
    ۱. خط دينى بود که آن را ”دين دفيريه“ گويند و اوستا را بدان نويسند.
    ۲. ويش دبيريه، و آن سيصد و شسصت و پنج حرف است که کتب فراست (قيافه‌شناسي) و زَجْر (تفأل و تطيّر ـ مُرواومُرغوا) و خريرِ آب و طنين گوش و اشارات چشم و ايماء و اشاره و چشمک و آنچه بدين ماند بدان خط مى‌نويسند.(۲)
    (۲) . ابن‌المقفع گويد: اين قلم را احدى نمى‌داند و از ايرانيان هم امروز کسى به رموز آن خط واقف نيست و من از أماد موبد پرسيدم؟ گفت آرى اين خط مانند ترجمه‌هائى است که در عربى موسوم است (؟) الفهرست ص: ۲۰ طبع قاهره.
    ۳. خط ديگرى که آن را ”کستج ـ ظ: گستک“ گويند و آن بيست و هشت حرف است که بدان عهود و مواثيق و اقطاعات مى‌نوشتند و نقش مُهرهاى شاهنشاهان پارس و طراز جامه فرش و سکهٔ دينار و درهم بدين خط بود. (۳)
    (۲) . از اين که خط مهرها و سکه‌ها را مخصوص به ‌خط گستک دانسته معلوم مى‌شود که مراد خط پهلوى کتيبهٔ ساسانى است که صورت آن در جدول آمد ولى از کلمهٔ گستج به‌نظر مى‌رسد که اين کلمه معرب گستک باشد که ما امروز گشتک و يا گشته گوئيم يعنى خط تغيير يافته و گشته و اگر اين وجه تسميه درست باشد بايستى خط تحريرى ساسانى مراد باشد و اتفاقاً نقوش سکه‌ها و مهرهائى که در اواخر ساسانى به‌دست ما است نيز اين معنى را تأييد مى‌کند چه اين نقوش غالباً به‌ خط تحريرى يا نزديک بدان است و تنها سکه‌هاى اوايل ساسانى با خط مقطع است.
    ۴. خط ديگر که آن را ”نيم ‌کستج ـ نيم گستگ‌ظ“ مى‌گفتند، و آن نيز بيست و هشت حرف است که نامه‌هاى پزشکى ”طب“ و فلسفه را بدان مى‌نوشتند.
    ۵. خط ديگرى موسوم به ”شاه دبيريه“ بود که پادشاهان عجم ميان خويش بدان سخن مى‌گفتند (کذا؟) دور از مردم عامه، و ساير طبقات کشور را هم از آموختن آن نهى مى‌کردند زيرا پرهيز داشتند که ديگرى جز پادشاهان و ملوک بدان واقف شده از آن راه بر اسرار آنها وقوف يابد، و ما آن خط را نديده‌ايم.
    ۶. کتاب رسائل و نامه‌ها ـ خطى بود که همهٔ طبقات مى‌نوشتند جز پادشاهان، و نام آن ”نامه‌دبيريه“ و ”هام دبيريه ـ ظاهراً ”هماک‌دبيريه“ يعنى خط همگانى و عمومي.“ بود و همان‌طور که بر زبان مى‌گذشت نوشته مى‌شد و نقطه نداشت (۴) و بعضى از کتابت‌هاى رسائل به لغت سُريانى قديم، يعنى لغات مردم بابل، نوشته شده به فارسى خوانده مى‌شد (مراد هزوارش است) و عدد حروف آن سى و سه حرف بود.
    (۴) . عجب اين است که تمام خطوط پهلوى بى‌نقطه بوده است و ممکن است در اصل عبارت ابن‌مقفع جملهٔ (وليس فيها نقط) تحريف شدهٔ (و فيها نقط) باشد. چه در خطوط تحريرى پهلوى گاهى نقطه ديده شده است. (الفهرست ص: ۲۱)

  8. #38
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض حروف پهلوى(۲)

    ۷. خط ديگر که نام آن ”راز سهريه“ (؟) بوده و پادشاهان رازها و اسرار خود را در روابط با ملل خارج بدان خط مى‌نوشتند ـ و عدد حروف و اصوات آن چهل بود و هر صوت يا حرفى را صورت و شکلى خاص بود و از لغات نبطى چيزى در آن خط نبود. خط ديگرى بود و که آن را ”راس سهريه“ (؟) مى‌گفتند و علم و منطق و فلسفه را بدان مى‌نوشتند و آن بيست و چهار حرف است و اين خط داراى نقطه بوده و ما آن را نديده‌ايم.
    ديگر، قسمتى از الفبا بود، که آن را جدا از هم، يا پيوسته مى‌نوشتند و ”زوارشن“ مى‌ناميدند. اين زوارشن‌ها قريب هزار کلمه بود، و آنها را براى جدا کردن لغات متشابه از يکديگر اختيار کرده بودند؛ مثلاً کسى که مى‌خواست بنويسد: ”گوشت“ مى‌نوشت: ”بُسْرا“ و مى‌خواند، گوشت به شکل الف(۲)، و اگر مى‌خواست بنويسد ”نان“ مى‌نوشت ”لحما“، و مى‌خواند نان به شکل ب(۳) و هر چه مى‌خواستند بدين طريق مى‌نوشتند، مگر لغت‌هائى که محتاج به بدل کردن آن نبودند که آن را عيناً به لفظ فارسى کتابت مى‌نمودند.




    شکل الف




    شکل ب


    چنانکه ملاحظه شد، در آغاز، خطوط پهلوى را هفت دانسته و در شرح آن هشت آورده و اگر (زوارشن) را هم خطى جداگانه فرض کنيم عدد به نه بالا مى‌رود. و هرگاه نامه دبيرى و هام‌دبيرى را هم دو قسم خط فرض کنيم مثال‌ها به ده مى‌رسد. ولى حق است که اين دو را يکى دانسته، و نيز زوارشن را با کتابت رسائل، يکى بشماريم و کستج و نيم‌کستج را هم که عدد حروف آن دو بيست و هشت است يکى بدانيم. يا رازسهريه و راس‌سهريه را که نام هر دو به هم شبيه است يکى فرض کنيم. آنگاه هفت قلم درست مى‌شود.
    (۱) , (۲) . صورت اين دو لغت را در اصل کتاب مشوش ضبط کرده بودند ولى خوانده مى‌شد، بنابراين ما صورت قريب به آن را نوشتيم ـ و صورت‌هائى از باقى حروف نيز در اصل بود که به کلى خراب و ضايع شده بود. توضيح ديگر بنا به آنکه بايستى هزوارش در اصل معناى صحيح و مناسبى با لغتى که هزوارش به آن تلعق دارد داشته باشد، مى‌بايست به‌جاى نان (بسرا) که به عربى نام نوعى است از خرما، ولى در زبان پهلوى اين معنى رعايت نشده و گاهى هزوارش‌ها درست مطابق با اصل نيست.

    اما آنچه از خارج اطلاع داريم، و از کتيبه‌ها و سکّهٔ پول‌ها و نقش مهرها و ساير خطوطى که در دورى ظرف‌ها ديده شده به‌‌دست مى‌آيد خطوط ذيل است:

    ۱. خط اشکانى قديم که با خطوط قديم آرامى پُر تفاوت مانند سکهٔ بغ دات که متعلق به قرن سوم قبل از ميلاد است و او چنانکه گذشت يکى از پادشاهان (پرته‌دار) فارس پسر بغ‌کرت پرته‌دار است.
    ۲. خط اشکانى جديد، که همان خط است با تفاوت مختصرى چنانکه در جدول بدان اشاره شده است.
    ۳. خط کتيبهٔ ساسانى است که در جدول ديده مى‌شود و با خط کتيبهٔ اشکانى تفاوت دارد.
    ۴. خط تحريرى ساسانى که گويا کتب و نامه‌ها را بدان خط مى‌نوشته‌اند و بر ظروف و پاره‌هاى سفال و نيز در کتب ادبى و علمى پهلوى نمونه‌هائى از آن ديده مى‌شود که گويا همان خط رسائل و خط هزوارش منقول از ابن‌المقفع باشد.
    ۵. محتمل است خطوط مرموز ديگرى هم که براى اسرار پادشاهان يا يادداشت‌هاى رياضيون و فلاسفه يا فال‌گيران و ستاره‌شناسان موجود بوده است که از بين رفته و چيزى به ما نرسيده است.
    ۶. خط اوستا يا دين‌دپيوريه که بيايد.
    ۷. خطوط غيرهُزوارش‌دار که به فارسى خالص مى‌نوشتند وجود داشته است اما گويا از حيث حروف هجا با ساير خطوط تفاوت نداشته و در خراسان و ماوراءالنهر بدان طرز کتابت مى‌کرده‌اند و از آوردن هزوارش خوددارى داشته‌اند.

    بالجمله خط کتيبهٔ ساسانى به‌تدريج مانند پدر خود که خط کتيبهٔ اشکانى باشد از بين رفت و خط پهلوى تحريرى تا قرن چهاردهم ميلادى يا هفتم هجرى در ايران باقى ماند ولى عاقبت در مقابل رقيب پرزورترى که عبارت از خط معرب و منقوط نسخ و ثلث باشد از ميان رفت. اما هندوستان قرائت آن خط به طريق تدريس يا درجه‌اى دوام آورد. اما پيدا است که اين قرائت تا چه پايه‌ ناقص و ناتمام بود، خاصه در خواندن هزوارش‌ها که هنوز هم مؤبدان و علماى مزديسنان آن کلمات را غلط مى‌خوانند و نمونهٔ غلط‌خوانى مزبور در برهان قاطع و ”دستور پهلوي“ به خوبى هويدا است (۳) ، و اصلاح اين اغلاط را بايد حقاً مرهون خاورشناسان و پشتکار عديم‌النظير ايشان بود خاصه دکتر اندرياس آلمانى و بهترين تلامذهٔ او آقاى پرفسور هرتسفلد آلمانى که در چند سال اقامت خود در ايران منت استادى بر جمعى از طلاب ايرانى دارند . (۴)

    (۳) . هزوارش‌ها لغاتى بوده است ”کلداني“ يا ”آرامي“ که در وقت خواندن به پارسى خوانده مى‌شده است و فعل‌هائى هم از اين لغات با علائم مصدرى و ضماير نوشته‌ شده و به پارسى مى‌خوانده‌اند چون ”يکومون‌تن“ يعنى ايستادن و يکومونى ايستادى و يکومونم يعنى ايستادم و يکومونند يعنى ايستادند و از اين رو کسى که بخواهد آنها را درست بخواند يا بايد از استاد بشنود و يا بايد خود به زبان آرامى و ريشهٔ لغات سامى مانند عبرى و کلدانى و غيره واقف باشد. متأسفانه علماى زردشتى هند که از هر دوى اين وسايل عارى بوده‌اند معنى لغات مذکور را به قرينه يا به کمک ترجمه‌هاى پازند و فارسى دريافته بودند اما طريق تلفظ را نمى‌دانستند مثلاً الف را به صداى ها و ها به صداى الف، عين را به صداى واو يا نون، قاف و صاد را به صداى ميم و کاف، يا را به صداى جيم و غيره مى‌خوانده‌اند و براى نمونه يک لغت را از برهان قاطع شاهد مى‌آوريم ـ هزوارش ”چشم“ در پهلوى ”عَيْنَه“ است و حروف مکتوب آن عبارت است از ”اى‌ن‌ه“ که الف را بايد عين بخوانند و هاء آخر کلمه نيز هاء بزرگ شبيه به ”م و نون“ پهلوى است که سرهم نوشته شده باشد.

    بنابراين که گفته شد حضرات اين کلمه را ”اينمن“ خوانده بودند و صاحب برهان در مورد اين لغت مى‌نويسد که: اينمن به زبان زند و پازند چشم را گويند!... خاورشنانسان که اين شرب‌اليهود ادبى را ديدند ابتدا توى ذهن آنان زد و گمان بردند که اين کلمات بى‌سر و ته و بى‌اصل که در السنهٔ عالم ريشه و بنياد علمى ندارد همه مجعول و از اختراعات امثال ملافيروز صاحب ”دساتير“ است ـ تا آنکه در اواخر قرن نوزدهم کتاب ”الفهرست به‌دست ايشان افتاد و جملهٔ محققانهٔ ابن‌المقفع را ديدند و دريافتند که هزوارشى در کار بوده است و قبلاً هم برخى از اساتيد به اين معنى پى برده و حدسى مى‌زدند ـ اما پس از ديدن جملهٔ: ”و لهم هجاءُ يقال له زوارشن ... الخ“ مسلم شد که اين کلمات را اصل و بنيانى است، پس به کنجکاوى شروع کردند و با زبان‌هاى سامى وررفتند و سرِ تمام هزوارش‌ها يا زوارش‌ها يا وزارش‌ها را به‌دست آوردند و امروز ديگر اشکالى در اين معنى باقى نمانده است.
    (۴) . آقاى پرفسور هرتسفلد به اشارهٔ دولت، محضر درسى در خانهٔ خود راه انداخت و چند سالى حقير و امثال حقير به ‌قدر استعداد خود از آن استفاده کرديم و راهى براى بررسى و مطالعهٔ ما از فيض ايشان باز شد و اکنون هم آقاى دکتر ابراهيميان از تلامذهٔ ايشان است که در دانشسراى عالى به تدريس اين خط و زبان اشتغال دارد.

  9. #39
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض خط اوستائى يا دين دپيرى

    دين دپيرى در اصل ”دَيُنْ دُپيوريه“ است يعنى ”خط ديني“ و کلمهٔ ”دَين“ به ياء مجهول به ‌همان معنى ”دين“ تازى است که به ياء معروف و از لغات آرامى به عربى رسيده است و شايد اصل اين دو لغت يکى باشد و ايرانيان از ساميان يا بالعکس سامى‌ها از آرياها گرفته باشند. اما کلمهٔ دوم ”دُپى‌وريه“ مرکب است از ”دُپي“ به ‌معنى خط و ”ور“ از ادات فاعلى و ”يه“ که همان ياء مصدرى فارسى است که با هاء ساکن مرکب بوده است و در زبان درى هاء از آن اسقاط گرديده است ـ و معناى آن ”خط‌نويسى ديني“ است، توضيح آنکه ”دپي“ در اصل ”سومري“ دب به ضم اول و باء تحتانى بوده است ـ و بابليان آن را دپ به ضم اول و باء سه ضم اول و باء سه نقطهٔ تحتانى مى‌گفتند، و در عيلامى کهنه نيز چنين است. پس در ايران دُپى شد و در سانسکريت نيز همچنين است، و صيغهٔ وصفى آن ”دُپيورم“ بود، و در زبان درى ”دَبير“ شد ـ اما خود کلمه را تازيان به زبان به اختلاف مانند ”دبيريه“ و ”دفيري“ و ”دفيره“ ضبط کرده‌اند ـ لغات دبستان و دبيرستان و ديوان و دفتر همه از ترکيب‌هاى ”دپي“ است که هر يک با پساوندى ترکيب گرديده است.
    خط اوستائى يا زند که آن را دين پيرى نامند، به ‌اغلب احتمالات، در زمان ساسانيان اختراع شده است، چه تا آن عهد متون اوستا سينه‌ به سينه مى‌رسيده است، و يا با خطوط مختلف هر عصرى يادداشت مى‌شده است. عاقبت به ‌سبب تطورى که رفته‌رفته در زبان ايرانيان پيدا شده بود بيم آن بود که تجويد و قرائت کتاب بزرگ زردشت دستخوش گردش روزگار شود و اصل و حقيقت آن سخنان از ميان برود، از اين روى و بدين انديشه، بهتر دانستند که خط درست و کاملى اختراع کنند، تا بتوانند همهٔ اصوات و حروف زبان قديم را چنانکه هست بر صفحه ثبت نمايند، و از خط پهلوى ناقص يا خط سُريانى که يکى از خطوط خوب آن زمان شمرده مى‌شد ليکن از حروف و مقاطع صوت زبان قديم اوستا بى‌بهره بود. اين هنر انتظار نمى‌رفت که تمام لغات و اصوات و قرائت صحيح اوستا را در کنف خود صيانت نمايد.
    اين بود که خط اوستا (دين پيري) از طرف مؤبدان و فضلاء ايرانى در اواخر عهد ساسانيان اختراع شد، چنين که صورت يک دسته از حروف مصوته که شکل نداشت و حال زير و زبر فعلى خط ما را داشت و چند حرف بى‌صدا که در اوستا بود و در خط پهلوى نبود مانند: (ث) ثاء مثلثه (ذ) ذال معجمه (ت) نوعى تاء مَثناه فوقانى (ن) نون غُنّه (خو) خاو واو ـ معدوله (ش) شين مخصوص ـ اختراع کردند و اوستا را بدان خط نوشتند، و از برکت اين خط، که به ضرس قاطع مى‌توان آن را بهترين و کامل‌ترين خطوط دنيا ناميد تجويد و قرائت کتاب آسمانى ساسانيان از فساد و انحراف مصون ماند (۱)
    (۱) . رساله‌اى است به زبان پهلوى موسوم به ”افديه و سهيکيه سکستان“ و در آن رساله مى‌گويد که پس از آنکه اسکندر ملعون بر ايران دست يافت هر کس که به راه مغ مردى مى‌رفت بکشت ولى در سيستان چند خانواده بودند که هر کدام نسکى از اوستا را از برداشتند و بالاخره چنين مى‌رساند که اوستا از آن عهد سينه به سينه از خانواده‌‌‌اى به خانواده‌اى ديگر منتقل مى‌شد.
    مانى در عصر شاپور اول و هرمز به صدد اصلاح خط افتاده بود، و پى برده بود که اگر خط ملى ايران خوانا و درست نباشد علوم و ادبيات دستخوش فساد و ضياع است و خاصه در اين کار دين خلل وارد مى‌شود و هر کس کتاب آسمانى را به ميل و ارادهٔ خود تبديل و تغيير مى‌دهد، اين بود که در صدد علاج اين امر بر آمد، و عاقبت خط سُريانى را که در آن تصرفاتى کرده بود براى کتب خود اختيار کرد. و از اين روى معلوم مى‌شود که خط اوستائى در آغاز کار ساسانيان وجود نداشته است، زيرا اگر اين خط با اين کمال و تمامى و زيبائى در آن روزگار موجود مى‌بود شايد مانى که حاضر شده بود خط سريانيان و نسطوريان را اختيار کند بى‌شک خط مؤبدان ايرانى را بر آنها ترجيح مى‌داد.
    و دلايل ديگر نيز در دست داريم که مى‌رساند که خط اوستائى در عهد ساسانيان به‌وجود آمده است (۲) اما کى و چه زمان اين کار صورت گرفته است، سند قطعى و مسلمى در دست نيست. بعض محققان بر آن هستند که در اواخر عهد خسروان ساسانى ـ يعنى در قرن ششم ـ اين اصلاح به‌عمل آمده است. بايد اعتراف کرد که اين کار يکى از بزرگ‌ترين کارهاى پرفايده‌اى بود که علماى ايران به انجام دادن آن دست زدند، و هرآينه اگر اين کار نشده بود شک نيست که زبان اوستائى و خود آن کتاب که امروز يکى از مفاخر ايران و بزرگ‌ترين يادگار عصور باستان است بعد از حملهٔ عرب و اين همه فترت‌هاى تاريخى بالمره از ميان رفته بود و شايد در نتيجهٔ محو آن آثار، آثار اساطيرى و داستان‌هاى باستانى ايران که در شاهنامه‌ها مى‌بينيم و مأخذ همه اوستا بوده است نيز در ميان نبود.
    (۲) . گمان مى‌رود که خط ارمنى (که آن هم يکى از خطوط خوب دنيا است که مسروب معروف ملاى ارمنى اختراع کرده است) از روى خط اوستا و بعضى حروف آن هم از روى خط لاتين اختراع شده باشد. چه پاره‌اى حروف ارمنى هنوز صورت قديم اوستائى را نشان مى‌دهد.
    توجه به ‌اصلاح خط از عهد مادى‌ها و هخامنشيان در دماغ مردم پيدا گرديده و چنانکه ديدم براى نخستين‌بار اصلاح مزبور در خط ميخى کلدانى به‌عمل آمد و خط نگارى مذکور را به خط الفبائى ميخى بدل ساختند.
    در همان اوقات اين فکر در يونان هم پيدا شد، زيرا يونانيان خط خود را از مردم فنيقى گرفته بودند و چنانکه مى‌دانيم خط فنيقى ناقص بود و حروف مصوته در ابجد فنيقى ثبت نمى‌شد ولى يونانيان اين عيب را بر طرف کردند و براى حروف مصوته صورت‌هائى اختراع نمودند که جزء ساير حروف ابجد نوشته شد و روش خط را هم از راست به چپ تغيير دادند، اهالى ادسا (اورها) که قومى از آراميان بودند و خود را ”سرياني“ ناميدند نيز اصلاحاتى در خط نمودند و صداهائى که در حروف آرامى قديم موجود نبود براى هر يک صورتى اختراع کردند تا بتوان لغات علمى را از يونانى و فارسى و عربى به‌درستى ترجمه کنند و اين خط يکى از بهترين خطوط قرون اوليهٔ ميلادى و صدر اسلام محسوب گردد و علماى شرق تا مدتى بعيد در سوريه و بين‌النهرين و ايران (خاصه در دارالعلم جنديشاپور) و حتى در ايتاليا و سيسيل و اسپانيا به خط سريانى کتاب مى‌نوشتند، و کتاب‌هاى ”ماني“ بيشتر بدان خط نوشته مى‌شد.
    خط اوستا داراى ۴۴ حرف باصدا و بى‌صدا است و هم امروز کامل‌ترين خطى است که در دنيا موجود مى‌باشد، و در ظرف چند ساعت با چند درس مى‌توان حروف مذکور را فراگرفت و کلمات ايزدى دين قديم را بدون غلط با همان لهجه و تجويد اصلى قرائت کرد.

  10. #40
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض خطوط ايران بعد از اسلام

    خطوط ملل مجاور عربستان
    عقاید قدیمی و جدید در خصوص خط عربی

    ------------

    خط پهلوى بعد از اسلام، به ‌سبب دشوارى که در خواندن و نوشتن داشت، نتوانست مانند ساير آداب و فرهنگ‌هاى ملى ساسانى مقاومت کند و در ملت غالب اثر بخشد. چندى نگذشت که خط مذکور منحصر به مؤبدان زردشتى شد و به سرعتى عجيب رو به‌فنا و زوال نهاد.(۱)
    (۱) . دلايلى در دست داريم که اساتيد شعر زبان فارسى مانند دقيقى و فردوسى و غيره هم به خط پهلوى آشنا نبوده‌اند رجوع شود و به مقالهٔ (خط و زبان پهلوى در عصر فردوسي) مندرج در فردوسى نامهٔ مهر به قلم بهار.
    خطى که عربان مى‌دانستند، خطى بود که در سال‌هاى نزديک به‌ ظهور پيغامبر اسلام به قولى از حيره پايتخت پادشاهان آل‌نصر (مناذره) به مکه رفته بود.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •