تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 35 اولاول 1234567814 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 344

نام تاپيک: شل سیلوراستاین

  1. #31
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028
    Last edited by karin; 26-02-2007 at 17:06.

  2. #32
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض آشنایی قطعه ی گم شده با دایره ی بزرگ


  3. #33
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض اگه چي بشه چي

    ديشب، وقتي خواستم بخوابم.

    چند تا «اگه چي بشه چي؟» به فكرم اومد.

    تا صبح جلوي چشمم رژه رفتن و ورجه ورجه كردن

    و همان آواز قديمي «اگه چي بشه چي» رو خوندن:

    اگه توي مدرسه درسم بد بشه چي؟

    اگه در استخرو تخته كنن چي؟

    اگه توي خيابون كتك بخورم چي؟

    اگه توي ليوانم سم باشه چي؟

    اگه يه باري شروع كنم به گريه چي؟

    اگه مريض بشم و بميرم چي؟

    اگه امتحانمو بد بدم چي؟

    اگه روي صورتم موي سبز دربياد چي؟

    اگه هيچكس منو دوست نداشته باشه چي؟

    اگه يه برق از آسمون بياد و منو بگيره چي؟

    اگه سرم شروع كنه به كوچيك شدن چي؟

    اگه باد بادبادكمو پاره كنه چي؟

    اگه جنگ بشه چي؟

    اگه مامان و بابام طلاق بگيرن چي؟

    اگه سرويسم دير برسه چي؟

    اگه دندونام صاف در نياد چي؟

    اگه شلوارم پاره بشه چي؟

    اگه هيچوقت شنا ياد نگيرم چي؟

    هر وقت كه همه چيز رو به راهه،

    نصفه شب «اگه چي بشه چي» سراغم مي آد.

  4. #34
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض قوانين من

    اگر مي خواهي با من ازدواج كني، اين چيزها را بايد انجام دهي:
    بايد يادبگيري چطوري سوپ مرغ عالي درست كني
    بايد جورابهايم را وصله كني
    بايد نازم را بكشي

    بايد خوب ياد بگيري چطوري پشتم را بخاراني
    بايد كفشهايم را برق بياندازي
    وقتي من استراحت مي كنم حياط را جارو كني
    وقتي برف و تگرگ مي آيد جلو در را پارو كني
    وقتي حرف مي زنم ساكت باشي
    وقتي ... هي ... كجا داري مي ري؟






    Last edited by karin; 06-04-2007 at 11:17.

  5. #35
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض قورباغه و كانگورو

    قورباغه به كانگورو گفت:
    من هم مي توانم بپرم تو هم.
    پس اگر با هم ازدواج كنيم
    بچه مان مي تواند از روي كوهها بپرد، يك فرسنگ بپرد،
    و ما مي توانيم اسمش را «قورگورو» بگذاريم.
    كانگورو گفت: «عزيزم»
    چه فكر جالبي
    من با خوشحالي با تو ازدواج مي كنم
    اما درباره قورگورو
    بهتره اسمش را بگذاريم «كانباغه»
    هر دو سر «قورگورو» و «كانباغه»
    بحث كردند و بحث كردند.
    آخرش قورباغه گفت:
    براي من نه «قورگورو» مهمه نه «كانباغه»
    اصلا من دلم نمي خواهد با تو ازدواج كنم.
    كانگورو گفت: «بهتر»
    قورباغه ديگر چيزي نگفت
    كانگورو جست زد و رفت.
    آنها هيچوقت ازدواج نكردند، بچه اي هم نداشتند
    كه بتواند از كوه ها بجهد يا يك فرسنگ بپرد.
    چه بد، چه حيف
    كه نتوانستند فقط سر يك اسم توافق كنند.

  6. #36
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض هيچ فرقي نمي كنه

    اندازه غول باشم اگر
    يا قد بادام كوچولو
    وقتي چراغ خاموش بشه
    هم قد همديگه مي شيم
    پولدار بشيم مثل يه شاه
    فقير بشيم مثل گدا
    وقتي چراغ خاموش بشه
    ارزشمون يكي مي شه
    سياه و قرمز و بنفش
    نارنجي و زرد و سفيد
    وقتي چراغ خاموش بشه
    همه يه رنگ ديده مي شيم
    شايد بهتر باشه خدا
    براي درست كردن كارا
    چراغ ها رو خاموش كنه

  7. این کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #37
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض کلونی دلقک

    می خواهم قصه ی کلونی دلقک را بگویم.
    کلونی در سیرکی کار می کرد که شهر به شهر می گشت.
    کفشهایش خیلی بزرگ و کلاهش خیلی کوچک بود.
    اما او اصلاً و اصلاً خنده دار نبود.
    او یک سگ سبز با هزار تا بادکنک داشت
    و سازی که آهنگ های مسخره می زد.
    او شل و وارفته و لاغر بود،
    اما او اصلاً و اصلاً خنده دار نبود.
    او هر بار روی صحنه می آمد،
    مردم به جای خنده اخم می کردند
    و هر بار که شوخی می کرد
    انگار قلب همه می شکست!
    و هر بار لنگه کفشش را گم می کرد،
    مردم از عصبانیت سیاه می شدند.
    و هر بار روی سرش می ایستاد،
    همه فریاد می زدند " بسه بابا برو پی کارت! "
    و وقتی در هوا چرخ می زد،
    همه خوابشان می برد.
    و هر بار کراواتش را قورت می داد،
    همه می زدند زیر گریه!
    و کسی به کلونی پولی نمی داد.
    " فقط برای اینکه او مسخره نبود! "
    روزی کلونی گفت :
    به مردم این شهر می گویم،
    که دلقک خنده دار نبودن چقدر دردناک است.
    و او به آنها گفت که چرا همیشه غمگین است
    و چرا اینقدر افسرده است!
    او گفت و گفت
    او از سرما و درد و باران گفت
    و از تاریکی روحش گفت.
    و وقتی قصه اش تمام شد،
    فکر می کنید کسی گریه کرد؟ نه ابداً!
    آنها آنقدر خندیدند که درختها به لرزه در آمدند.
    " ها ها ها - هی هی هی "
    آنها خندیدند و هو کشیدند!
    در طول روز و تمام هفته خندیدند!
    آنقدر خندیدند که روده بر شدند.
    آنقدر خندیدند که آسمان لرزید.
    خنده تا مسافتهای دور سرایت کرد ...
    به هر شهری، در هر دهی، خنده همه جا پخش شد.
    خنده در کوه ها و دریا طنین انداخت.
    خنده در جنگل و دشت طنین انداخت.
    بزودی همه ی دنیا از خنده پر شد
    و خنده از آنروز برای همیشه ادامه یافت.
    و کلونی با صورتی غمگین و اشک بر چشم،
    در چادر سیرک ایستاد و گفت :
    " منظورم خنداندن شما نبود،
    من اتفاقی خنده دار شدم. "
    و در حالیکه تمام دنیا می خندیدند،
    کلونی همانجا نشست و گریست.

  9. #38
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    روزی من زبان گلها را میدانستم ،
    روزی هر آنچه را که کرم ابریشم میگفت ، میفهمیدم.
    روزی من پنهانی به پرحرفی سارها میخندیدم ،
    و در بستر خود
    به گفت و گو با پروانه ها مینشستم.
    روزی من همه پرسش های زنجره ها را میشنیدم
    و پاسخ میگفتم.
    با هر دانه برفی که به زمین افتاد و هنگام مردن می گریست
    من هم می گریستم.
    روزی من زبان گلها را میدانستم ....
    چگونه بود آن زبان
    چگونه بود؟؟

  10. #39
    داره خودمونی میشه sahel12's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    پست ها
    23

    پيش فرض

    الیس
    او بطري « مرا بنوش » راسر كشيد
    قدش يكدفعه بزرگ شد.
    از بشقاب « مرا بچش » خورد
    قدش يكدفعه كوچك شد.
    و به اين ترتيب او عوض شد
    اما ديگران
    اصلا هيچ چيزي را امتحان نكردند.

    ------------------------------------------------

    ماجرای مدونا را شنیده اید؟/
    صبح كه از خواب بلند مي شوم،
    گوينده اخبار مي گويد:" ماجراي مادونا را شنيده ايد؟"
    وقتي مي خواهم كار پيدا كنم،
    صاحب كار مي پرسد:" ماجراي مادونا را شنيده ايد؟"
    وقتي مي خواهم به تو بگويم دوستت دارم،
    با شيطنت مي پرسي:" ماجراي مادونا را شنيده اي؟"
    وقتي بچه مان زبان باز مي كند،
    اولين حرفي را كه با لحن كودكانه مي پرسد:" ماجراي مادونا را شنيده ايد؟"
    وقتي مي خواهم بميرم،
    كشيش آهسته از من مي پرسيد:" ماجراي مادونا را شنيده ايد؟"
    راستش را بخواهيد
    من نمي دانم مدونا كه بوده و هر كاري كه كرده
    لعنت بر او و جد و آبادش كه زندگي را بر من حرام كرده...
    Last edited by sahel12; 02-04-2007 at 21:16.

  11. #40
    داره خودمونی میشه sahel12's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    پست ها
    23

    پيش فرض

    سلام اقای زندگی:

    سلام آقاي ذندگي عزيز،
    ميخوام برات نامه اي بنويسم،
    مي گن تو هر چي آدم مي خواد بهش مي دي،
    فقط كافيه كه صدات كنيم و برات نامه بنويسيم،
    خب اين نامه هزارم منه آقاي ذندگي،
    من كه اين همه نامه رو برات نوشتم،
    ممكنه پس بگي چرا جوابمو نميدي آقاي ذندگي؟


    ----------------------------------
    دانشمند خوشحال

    اين آقاي دانشمند، خيلي خوشحال است.
    چون همين حالا راديوم را كشف كرده است!
    حالا ديگر همه او را مي شناسند.
    اسمش را در روزنامه ها مي نويسند،
    با او مصاحبه مي كنند،
    و حتماً نوبل هم مي گيرد!
    چرا كه نه؟!
    كشف راديوم كه آسان نيست!
    سالهاست كه خودش را در اين اتاق زنداني كرده است،
    سالهاست كه حمام نرفته است،
    سالهاست كه بچه هايش را نديده است،
    سالهاست كه فقط با خواب راديوم زندگي كرده است،
    حالا بايد به او تبريك بگوييم...
    اما راستش يك چيز ديگر را هم بايد به او بگوييم.
    اين كه راديوم را سالها قبل ، "ماري كوري" كشف كرده است!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •