تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 5 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 41

نام تاپيک: تاريخ كامل ايران

  1. #1
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض تاريخ كامل ايران

    خط و زبان سغدي
    از مردم سغد براي نخستين بار در سنگ‌نبشته‌هاي هخامنشي ياد شده است. در نوشته‌هاي داريوش بزرگ و خشايارشا بارها از استان Sug(u)da به عنوان بخشي از امپراتوري بزرگ پارسي نام برده شده است. در اوستا، هم به كشور سغد و هم به مردمان آن با نام –Suγδa اشاره مي‌گردد. هردوت در فهرست اقوام فرمان‌بردار پادشاهان هخامنشي نام سغد را ثبت كرده است، و به نوشته‌ي منابع ديگر يوناني، حد سرزمين سغد در جنوب، رود سيحون و در شمال، رود جيحون بوده است. استرابو توجه داده است كه مردم هرات، بلخ، و سغد به زبان‌هاي مشابهي سخن مي‌گفتند و گفتار يك‌ديگر را درمي‌يافتند.
    سغدي‌ها نقش مهمي را در تجارت ميان چين و آسياي مركزي ايفا مي‌كردند. دين اين مردمان، كه در سده‌هاي يكم تا سوم م. در شرق تركستان ساكن بودند، بودايي، مانوي، و مسيحي بود. پس از سقوط امپراتوري پارس در سده‌ي چهارم پ.م.، بر سغد، به طور متوالي، يونانيان، يوئه – چي‌ها، شاهان كوشاني، ساسانيان، هفتاليان، و ترك‌ها فرمان مي‌راندند، و سرانجام تسليم مغولان شدند. ازبكستان كنوني جايگاه سغد باستاني است.
    زبان سغدي. زبان سغدي شاخه‌اي از زبان‌هاي ايراني ميانه‌ي شرقي است كه زماني مردماني ايران‌تبار بدان سخن مي‌گفتند. اين زبان به سبب اهميت خود به عنوان ابزار انتقال فرهنگ، ادب، و تجارت به مردمان همسايه، به ويژه تركان، يكي از مهم‌ترين زبان‌هاي ايراني شرقي به شمار آمده است. گستره‌ي زبان سغدي در غرب با حوزه‌ي زبان فارسي مجاور بود و تا كناره‌هاي چين در شرق امتداد داشت. نخستين دانسته‌هاي مستقيم از زبان سغدي، از مجموعه‌اي كه اصطلاحاً «نامه‌هاي باستان» خوانده مي‌شود، حاصل مي‌گردد. اين اسناد در سده‌ي بيستم ميلادي در شرق تركستان يافته شدند و به نيمه‌ي نخست سده‌ي سده‌ي چهارم م. متعلق‌اند. با وجود اين، عمده‌ي آثار سغدي به سده‌ي ششم تا نهم م. تعلق دارند. منابع اصلي زبان سغدي عبارت‌اند از: نامه‌هاي باستان، اسناد به دست آمده از تاجيكستان، صخره‌نبشته‌هاي شمال پاكستان، و متون ديني بودايي، مانوي، و مسيحي. نكته‌ي مهم آن است كه متون ديني سغدي را نمايندگان هر يك از دين‌هاي وابسته، به الفباي متفاوتي نوشته‌اند. اگرچه انتظار مي‌رود كه زبان سغدي در مناطق جغرافيايي مختلف داراي گويش‌هاي متفاوتي باشد، اما اين تفاوت‌هاي گويشي نسبتاً اندك‌اند.
    زبان سغدي در پايان سده‌ي دهم م. رو به زوال و فراموشي نهاد. با وجود اين، اين زبان تا سده‌ي 13 م. در منطقه‌اي كوچك‌تر به كار مي‌رفت. گويش يغنابي (Yaqnabi)، كه هنوز در تاجيكستان بدان سخن گفته مي‌شود، زاده‌ي مستقيم گونه‌اي از زبان سغدي است.
    خطوط مانوي. صرف نظر از متني منفرد به خط برهمي (Brahmi)، همه‌ي متون سغدي بدين خطوط متفاوت نوشته شده‌اند: نامه‌هاي باستان، سغدي، مانوي، سرياني.
    خط نامه‌هاي باستان: خطي است سرچشمه گرفته از گونه‌اي خط آرامي كه براي نوشتن «نامه‌هاي باستان» از آن استفاده شده است. خط آرامي در طي دوران هخامنشي در سغد معمول گرديد، و احتمالاً در اواخر دوران پارتي براي استفاده‌ي زبان سغدي اصلاح و سازگار گرديد.
    خط سغدي: كه به خط سوتره (sutra) نيز معروف است، به سان خط نامه‌هاي باستان براي نوشتن بر روي پاپيروس‌ مورد استفاده بود. همه‌ي‌ متون بودايي و نيز اسناد غيرمذهبي و عرفي مانند نامه‌ها، اسناد حقوقي، سكه‌نوشته‌ها، و سنگ‌نبشته‌ها بدين خط نوشته شده‌اند.
    خط مانوي: املاي مانوي هم از قواعد خط سغدي اثر پذيرفته است و هم از گونه‌هاي مانوي خطوط پارسي ميانه و پارتي. اين خط به لحاظ كيفي و كمي امكان نشان دادن واكه‌هاي (vowel) سغدي را ندارد.
    خط سرياني: از اين خط براي نگارش متن‌هاي مسيحي استفاده مي‌شد و واكه‌هاي زبان سغدي را بهتر نشان مي‌دهد. دبيران و نويسندگان مسيحي سغدي سه حرف جديد را به الفباي 22 حرفي سرياني، به جهت متمايز كردن هر چه بهتر هم‌خوان‌هاي (consonant) سغدي، افزودند.
    به سبب پيوندهاي بسيار نزديك و ميان‌كنش‌هاي گسترده‌ي زبان‌هاي سغدي و فارسي (دري)، شماري از واژگان سغدي به زبان فارسي راه يافته‌اند، از جمله: آغاز، مل (= شراب)، ريژ (= كام)، كاس (= خوك)، پتفوز (= دهان، پوزه)، ژغار (= فرياد)، برخي، فام، فژ (= پليدي)، يافه (= گم‌شده)، آرغده (= حريص)، اسغده (= آماده)، فغ (= بت)، فرخار (= معبد)، و…
    يكي از متن‌هاي كوتاه مانوي سغدي، داستان «سه ماهي» است كه در مثنوي مولوي (دفتر چهارم، بيت 2202 به بعد) و كليله و دمنه نيز به جاي مانده است، و به شيوه‌اي تمثيلي، فوايد خردمندي را شرح مي‌دهد: «تالابي بزرگ بود، و در آن سه ماهي وجود داشت. نخستين ماهي تك‌فكر بود (دانا)، دومين ماهي صدفكر (نادان) بود، و سومين ماهي هزارفكر ( بسيار نادان) بود. در آن زمان ماهي‌گيري آمد و تورش را [در آن تالاب] افكند. او آن دو ماهي بسيار فكر را گرفت، اما نتوانست ماهي تك‌فكر را بگيرد».

  2. این کاربر از taraneh_2002 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض در ايران باستان گدايي ممنوع بود

    با وجود فقر و تنگدستي در دوران باستان،تکدي گري عملي نكوهيده بود و مردم بنا به وظيفه ديني شان و داوطلبانه به مستحقان و درويشان كمك مي كردند.
    گدايي ممنوع! اين قانوني است كه در دوران باستان وضع شده بود. اما اين قانون به آن معنا نبود كه فقر و تنگدستي در آن زمان وجود نداشت. در دوران باستان كساني كه به تنگدستي دچار مي شدند تحت سرپرستی فرد نزديكي از خانواده خود در مي آمدند زیرا «زرتشت» از خيرات و كمك كردن به مستمندان به عنوان عملي نيكو ياد کرده بود.

    در«ارداويرافنامه»، معراج نامه کیش زرتشتی( كه كمدي الهي دانته از آن اقتباس شده است) درباره كساني كه به مستمندان ياري نمي رساندند، آمده است: «در دوزخ مردي ديدم كه با يك پا در تاريكي آويزان بود. در دست داسي آهني داشت و بازوهاي خود را مي بريد و ميخي آهني در چشم او زده بودند. پرسيدم اين روان كيست؟ گفتند:‌ اين كسي است كه به شكايت درويشان گوش نكرده است.

    در فصل 89 همين كتاب آمده است كه افرادي كه خوراك و پوشاك خود را از مستمندان دريغ كنند، در دوزخ، در گرسنگي و تشنگي و گرما و سرما مي مانند و جانوران موذي از پشت، اندام او را مي جوند. در دوران باستان با وجود فقر و تنگدستي، گدايي عملي نكوهيده بود و مردم بنا به وظيفه ديني شان و داوطلبانه به مستحقان و درويشان كمك مي كردند.

    در دوران باستان خانه هاي مردم تنگدست از خشت هاي نامرغوب تشکیل شده و نسبت به خانه هاي ثروتمندان كوچكتر بود و در حاشيه قرار داشت. اين خانه ها نسبت به خانه هاي متمولان ستون هاي كمتري داشت، نمای خانه هم فقط مخصوص خانه هاي متمولان بود.


    «جابر عناصري»، اسطوره شناس مي گويد: «از زماني كه انسان ميل به جمع كردن مال داشته، فقر و فقير هم وجود داشته است. اين يك اصل است كه هنوز هم تكرار مي شود و اهورامزدا هم در این ارتباط گفته است : آن زمان كه خشكسالي و دروغ در مملكتي باشد، فقر هم هست.»

    در ايران باستان كفن و دفن مردگان فقير هم متفاوت بوده است. متمولان مي توانستند هنگامي كه مي ميرند، تابوت شخصي داشته باشند. اين تابوت ها که سفارشي بودند از گل و سرپوشي از تخته درست می شدند. شكل تابوت هاي تجملي ايراني ها در قسمت پا مثلثي و در قسمت سر به صورت دايره بود. اما شيوه تدفين طبقات پايين جامعه ساده بوده است و مرده را در كفن ساده مي پيچيدند و خاك مي كردند.
    در کتاب از زبان داریوش آمده است:« همان طور كه تدفين مردگان فقير شيوه اي خاص داشت، زندگان فقرا هم غذاهاي خاص خود را داشته و با شيوه اي متفاوت تغذيه مي شدند. كارگران و فقرا مجبور بودند روي زميني كوچك سبزي و ميوه بكارند تا از همان جا تغذيه كنند. با اينكه خانواده ایرانی هر روز گوشت و كباب مي خورد خانواده فقرا امكان داشت در سال تنها يك بار گوشت بخورد.»

    فقر در دوران باستان بيشتر پنهان بود و در طبقات اجتماعي نمودار مي شد. «كور – تش» پايين ترين طبقه اجتماعي ای بود كه افراد این طبقه به عنوان برده شناخته مي شدند. به روايت كترياس، مورخ يوناني، در ماد قانوني وجود داشت كه مرد مستمند مي توانست، وجود خود را به آدم متمولي كه تعذيه وي را تعهد كند، نثار كند. وي وضع بردگان را پيدا مي كرد، با اين تفاوت كه اگر از وضع خوراك و تغذيه خود راضي نبود مي توانست ارباب خود را ترك كند.

    «كتايون مزداپور» اسطوره شناس، كه اظهار مي كند اطلاعي از اين معضل اجتماعي در دوران باستان ندارد و پرداختن به مساله فقر در دنياي امروز را مهم تر می داند، معتقد است:‌ «تاريخ، تاريخ شاهان است و هر چه به گذشته دورتر نظر مي كنيم رنگ مردم را در تاريخ كمرنگ تر مي بينيم، در دوران باستان هم فقير وجود داشت و هم فقر و تنها علت اينكه سندي در اين زمينه پيدا نشده بي توجهي به اقشار پايين جامعه بوده است.»

    «رهبر»، باستان شناس هم مي گويد: «فقر حتي در معماري ما هم بررسي نشده است. با تمام پژوهش هايي كه روي كاخ ها، گورها و تپه هاي باستاني انجام مي شود هنوز باستان شناسان ايراني به پديده هاي اجتماعي آن زمان اتکا و استناد نمي كنند.»

    دكتر «وثوقي» مورخ و «حسن فاضل» استاد دانشگاه و باستان شناس افرادي بودند كه بررسی فقر در ایران باستان را پديده اي مدرن دانسته و آن را از تاريخ جدا مي دانند.
    از حدود 1400 سال پیش در ایران به جهت هرج و مرج در داخل مرزهای کشور و عدم وجود قانوني براي جلوگيري از گدايي، این روش تا آنجا پیش رفت که فنون گدایی ایجاد شد.
    «داريوش رحمانيان» استاد تاريخ دانشگاه تبريز، مي گويد: « «مظلوم نمايي» يكي از روش هايي است كه هنوز هم مورد استفاده گدایان است. علاوه بر آن «مقدس مآبي» و «افليج نمایی» خود نیز از سایر روش ها و فنون گدايي است.»

    رحمانيان يكي از حكايات قديمي درباره گدایی را چنين روايت مي كند: پيرزن و پيرمردي در شهرنيشابور گدايي مي كردند. زن، طلا و جواهر قيمتي داشت ولی هردو ظاهري بدبخت داشتند. روزي در چهار سوق نيشابور كه سرگذر و خیلی شلوغ بود پيرزن شروع به داد و فرياد کرد كه وای مردم، همه چيزم را بردند. مردم جمع شدند و از پيرزن سئوال هايي كردند. پيرزن گفت كه اهل همدان است و در مرو شوهر كرده حال كه در حال گذر از نیشابور بوده، تمام پولش را دزديده اند. در اين ميان شوهر پيرزن در سوی ديگر بازار، بانگ بر مي دارد كه من مرد فقير و بي چيزي هستم اما سخن اين زن مرا تحت تاثير قرار داد و من هر چه پول دارم به این پيرزن مي بخشم. همه از سخن پيرمرد شرمنده شده و پول هایشان را به پيرزن می دهند!!

  4. #3
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض كتاب و كتابخانه در ايران باستان

    نماينده داريوش شاه در مصر مي‌گويد:«….به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم….»

    ابومعشر (بلخي) منجم نيز چنين مي گويد:

    پادشاهان ايران بي‌اندازه به حفظ و نگاهداري دانشهاي بشري توجه و علاقه مبذول مي‌داشتند و به همين منظور براي نگاهداري آنها از گزند حوادث و آفات سماوي و ارضي اوراقي برگزيدند كه در برابر گذشت زمان ايستادگي مي‌كرد و از عفونت و پوسيدگي مصون مي‌ماند. اين اوراق پوست درخت خدنگ بود كه آن را توز مي‌ناميدند.

    مردم كشورهاي هندوستان و چين و همچنين ديگر كشورهاي مجاور ايران زمين از ايشان در اين كار پيروي‌كردند و توز را براي نوشتن برگزيدند، پوست خدنگ بسيار نرم و انعطاف‌پذير بوده ضمناً محكم و بادوام است و مي‌تواند ساليان دراز پايدار بماند و از همين رهگذر است كه آن را در وتر كمان هم بكار مي‌برند.

    پادشاهان ايران پس از اينكه دانشهاي گوناگون را بر روي پوست توز نوشتند، پي جوي آن شدند كه در روي زمين شهري و مكاني بيابند كه خاك آن به زودي فاسد نشود و زلزله‌خيز نباشد و از خسوف بركنار بماند، اين بود كه، پس از جستجوي فراوان سرانجام در زير آسمان شهري كه واجد اين خصوصيات بود يافتند و آن شهر اصفهان بود، و در اصفهان نيز، بخشي بهتر و پسنديده‌تر از بخش جي براي تأمين اين منظور بنظر نيامد.


    از نوشته‌هاي ابومعشر بلخي و ابن نديم و حمزه اصفهاني مي‌توانيم نتيجه‌گيري كنيم كه:

    در دوران هخامنشيان و حتي قبل از ايشان در ايران كتابخانه‌هايي به منظور حفظ افكار و انديشه دانشمندان وجود داشته و اين كتابخانه‌ها در اختيار بخردان و دانايان و دانش‌پژوهان قرار مي‌گرفته است.

    با بدست آمدن لوح‌هاي گلي در كاخ‌آپادانا كه نشانه‌ايست از كتابخانه شاهنشاهي هخامنشي و توجه به مطالبي كه مورخان درباره ترجمه آثار ايراني وسيله اسكندر مقدوني و نقل آنها به كتابخانه‌هاي اسكندريه نوشته‌اند همه مويد اينست كه در زمان هخامنشيان در ايران كتابخانه‌هاي بزرگ وجود داشته است.

    بنابر اسنادي كه بدست آمده است بطور قطع و يقين در زمان پادشاهي داريوش بزرگ در شوش دانشگاهي عظيم برپا بوده است كه بعدها اين دانشگاه ويران شده و سپس در زمان پادشاهي انوشيروان بار ديگر احيا گرديده است، مستند ما در اين مورد توجه به نوشته‌ايست كه در زير پايه تنديس (مجسمه) اوزاهاريس نيتي2 وجود دارد.

    اوزاهاريس نيتي در زمان كمبوجيه از مصر به ايران آمده ليكن داريوش بزرگ بار ديگر او را به مصر مي‌فرستد و به او مأموريت مي‌دهد كه معبد نيت را بسازد و در مصر به كتابخانه‌ها كتاب بدهد، اينك ترجمه مطالبي را كه در زير مجسمه مذكور نوشته شده است:

    «شاهنشاه، پادشاه مصر بالا و پائين، داريوش شاه، به من فرمان داد كه به مصر بازگردم، او كه در اين هنگام پادشاه بزرگ مصر و كشورهاي ديگر است، در عيلام بسر مي‌برد، مأموريت من اين بود كه، ساختمان پر آن‌خا «قسمتي از معبد نيت» را كه ويران شده بود بسازم، آسيائيان، مرا از كشوري به كشور ديگر بردند تا آنچنانكه فرمان شاهنشاه بود به مصر رسانيدند، به اراده شاهنشاه رفتار كردم به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را بدانها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم و براي هر يك چيزي سودمند و ابزار كارهاي لازم برابر آنچه در كتاب‌هايشان آمده بود ساختم و فراهم آوردم، اين چنين بود فرمان شاهنشاه زيرا، او سود و بهره دانش پزشكي را مي‌دانست و مي‌خواست جان بيماران را از مرگ و بيماري رهايي بخشد».

    اوزاهاريس نيتي متذكر است كه: «به اراده شاهنشاه رفتار كردم، به كتابخانه‌ها كتاب دادم و جوانان را در آنها داخل كردم و آنها را به مردان آزموده سپردم» اين گفته او مي‌تواند از روش كار كتابخانه‌هاي دوران هخامنشي براي ما نمونه‌اي گويا و روشن بدست داده و نشان ‌دهد كه در ايران دوران هخامنشي به خصوص هنگام پادشاهي داريوش بزرگ جوانان را به كتابخانه‌ها مي‌سپردند تا در آنجا با سرپرستي مردان كارآزموده و دانش‌پژوه به تحقيق و مطالعه آثار برگزيدگان و فراگرفتن دانشهاي گوناگون بپردازند و كتابخانه‌ها نيز براي استفاده عامه مردم بوده است.

    اطلاعات ناچيز و مختصري كه از فرهنگ و ادب دوران هخامنشي بدست ما رسيده است مي‌تواند مبين اين حقيقت باشد كه در دوران درخشان تمدن هخامنشي كشور پهناور ايران (ايرانشهر) مركز دانش و فرهنگ و هنر جهان آن روز بوده است و اين تمدن درخشان تا هجوم اسكندر كجستك در سراسر آسياي ميانه و شمال آفريقا پرتو افشاني مي‌كرده است و در اين دوران، در شهرهاي بزرگ ايران شهر كتابخانه‌ها و دانشگاهها وجود داشته و جوانان را به فرا گرفتن دانشهاي سودمند راهبري و راهنمايي مي‌كرده‌اند.

    اسكندر مقدوني پس از دست يافتن به گنجينه‌هاي هخامنشي با خشم و نفرتي فراوان كه راييده حسد و بغض او بود بنا بود آثار گرانقدر هنر و ادبي ايران پرداخت و اين وقايع شرم‌آور و ننگين آنچنان در جهان آن روز منعكس شد كه مورخان يوناني نيز نتوانستند آنرا به فراموشي بسپارند و نديده انگارند و منكر شوند.

    انگيزه اسكندر در نقل آثار ادبي و علمي ايران به اسكندريه و نابود ساختن و سوزاندن كتابخانه‌هاي ايران از آنجا سرچشمه مي‌گرفت كه به اعتراف مورخان يوناني تمدن خيره كننده هخامنشي او را گيج و مبهوت ساخته بود و نمي‌توانست آن همه جلال و شكوه و ادب و فرهنگ و هنر پيشرفته را ببيند و تحمل خواري و زبوني كند، اسكندر و همراهانش خود را غالب مي‌پنداشتند، ليكن آنگاه كه با تمدن و فرهنگ و هنر ايران تلاقي كردند خود را مغلوب ديدند و براي محو آن آثار به منظور تخفيف در خفت و خواري بنابودي و پراكندگي آن آثار دست يازيدند.

  5. #4
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض سرگذشت ايران

    در اين تاپيك سر گذشت ايران پيش از آريايي ها تا دوران هخامنشيان (به صورت روزانه و به ترتيب زير )آورده مي شود :


    بخش اول : ايران پيش از آريايي ها

    1- ساكنان زاگرس
    2- گوتي ها
    3- لولويي ها
    4- كاسي ها
    5- نتيجه گيري


    بخش دوم :آريايي ها

    1- ورود آريايي ها به ايران
    2- مهاجرت آريايي ها
    3- ايران در آستانه ورود مادها


    بخش سوم : مادها

    1- ديوكس
    2- فرورتيس
    3- كياكسار
    4- استياگ
    5- خط و نگارش مادها


    بخش چهارم : هخامنشيان

    1- سرزمين انشان
    2- پارسيها و هخامنشيان
    3- كوروش بزرگ
    4- كمبوجيه
    5- گئومات بردياي دروغين
    6- داريوش بزرگ
    7- خشايارشا
    8- خشايارشا در آتن
    9- اردشير اول و خشايارشاي دوم
    10- پريساتيس (پروشات)
    11- جنگ دو برادر
    12- سغديان وداريوش دوم و اردشير دوم
    13- اردشير سوم و ارشك و داريوش سوم
    14- خط ميخي هخامنشي
    15- خدمات هخامنشيان
    16- تن پوش هخامنشيان

  6. #5
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض ايران پيش از آريايي ها

    1- ساکنان زاگرس
    آنچه كه پيرامون تاريخ ايران در كتاب هاي تاريخي نوشته شده است ، معمولاً آغاز تاريخ ايران را از ابتداي دوران مادها و يا هخامنشي معرفي نموده و دربارهء اقوامي كه پيش از مادها در اين سرزمين مي زيسته اند بندرت و يا كمتر اشاره اي مي شود . ولي بر اثر تحقيقات و پژوهش هاي بعمل آمده و با توجه به يافته هاي باستاني ، در نقاط مختلف ايران خصوصاً در منطقه زاگرس ، چنين معلوم مي شود كه پيش از آمدن ماد ها و پارس ها به فلات ايران اقوام ديگري كه خود با آريايي ها نزديكي داشته اند از مدت ها پيش ، در اين نواحي مستقر بوده اند . اين اقوام ، دولتي تشكيل داده و در مقابل تهاجمات دولت مقتدر آشور پيوسته مقاومت كرده اند . اقوام فوق در عين حال صاحب تمدن ، فرهنگ و هنر عالي و با شكوهي بوده كه آثار و بازمانده هاي آنها را امروزه به ويژه از منطقه زاگرس مي شناسيم .

    خيلي پيش تر از استقرار مادها در منطقه غرب ايران اقوامي به نام هاي گوتي ها و لولوبي ها و كاسي ها به ترتيب از شمال به جنوب در نواحي غربي ايران مي زيسته اند . اقوام فوق با هورّيان و اكدي ها و سومري ها كه در بين النهرين و سوريه ساكن بودند ارتباط داشته اند . مناطق تحت اشغال و نفوذ لولوبي ها از كوهپايه هاي شمال دياله گرفته تا درياچه اروميه گسترش مي يافت .اين اقوام از نظر ****ي از هوري ها جدا شده و احتمالاً با ايلامي ها قرابت داشته اند .
    در ادبيات و زبان هِورّي ها ، از لولوبي ها بعنوان بيگانه و دشمن ياد شده و نخستين بار نارامسين نوه سارگن از شاهانِ اكد ( قرن 23 ق.م) در كتيبه مشهورش ، ضمن شرح پيروزي خود از لولوبي ها بحث مي كند .

  7. #6
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض ايران پيش از آريايي ها

    2- گوتی ها

    واژه گوتي در هزاره سوم و دوّم پيش از ميلاد به يك گروه ****ي معين اطلاق مي شده است كه در شرق و شمال غربي لولوبي ها و احتمالا ًدر آذربايجان كنوني ايران و كردستان زندگي مي كرده اند . اسناد تاريخي نشانگر اين است كه در هزاره اول پيش از ميلاد ، همه اورارتوها و ماناها و مادها را گوتي مي گفتند و تنها در كتيبه هاي سارگن دوّم ، مادهاي ايراني زبان ، از گوتي ها ، مشخص و ممتاز گشته اند . احتمالاً گوتي ها به زبان مستقلي سخن مي گفتند كه تا اندازه اي با زبان گروه ايلامي ها و لولوبي ها و كاسي ها كه در نواحي زاگرس زندگي مي كردند قرابت و نزديكي داشته اند . با تحقيقاتي كه ازطرف دانشمندان صورت گرفته اين امر روشن شده است كه ظاهر بعضي از مردماني كه در عصر حاضر بويژه در آذربايجان زندگي مي كنند با تصاوير و مجسمه هايي كه از لولوبي ها و گوتي ها به جاي مانده است كم و بيش مطابقت مي نمايد . اقوام مذكور در حدود هزاره چهارم پيش از ميلاد نخستين موج از مهاجريني بودند كه به سرزمين غربي ايران روي آورده اند كه بيشتر دانشمندان آنها را آزياتيك ( آسيايي ) نام نهاده اند ، تا از ساير امواج قومي ممتاز باشند . منشأ اين اقوام احتمالاً جنوب دشت هاي روسيه و سيبري بوده است .

    در دوره هاي بعد آنوباني ني را از پادشاهان گوتي ها دانسته ، او را شهريار شهر كوشه و يا كوتا شمرده اند و در افسانه هاي بابلي كه حاكي از وحشت و ترس مردم بابل از جمله اقوام گوتي است ، آنوباني ني را بصورت جانوري عجيب رسم كرده اند (در الواح هفتگانه آفرينش).

    حمله اقوام گوتي به بين النهرين نخستين هجومي است كه تاريخ آسياي غربي كهن از آن ياد كرده است . پيروزي گوتيان بر دشمنان به قدري بر آنها گران آمده است كه اوتوهگال پادشاه شهر اوروك در كتيبه خود اين اقوام را « مار گزنده كوهستان و متجاوز به حريم خدايان » ناميده است كه سلطنت سومريان را به كوه هاي دوردست بردند وسراسر سومر را كينه و دشمني افكندند ، علي رغم اين نوشته مي توان چنين استنباط نمود كه عملاً نقش گوتي ها براي مردم اكد در عين حال آزادي بخش و پر ثمر بوده است .زيرا در آن زمان قشر خاصي از حاكمان محلي بين النهرين با در نظر گرفتن منافع خودشان ، با زور و اجحاف به فكر كسب ثروت و قدرت و استثمار مردم بودند .

    بنابر اين اختلاف شديدي بين توده هاي مردم با قشر حاكم بوجود آمده واين اختلافات درون جامعه ، در مردم تنفرو انزجاري شديد نسبت به حاكمان محلي خود ايجاد نموده و عملاً مردم بين النهرين بدون هيچ گونه مقاومت گرايش بيشتري نسبت به گوتي ها پيدا كردند . به خاطر اين مهّم بود كه در زمان حمله نهايي گوتي ها به به آن سرزمين اكثريت مردم بين النهرين هيچ گونه دفاعي از رهبران خود نكرده وحاضر نشدند به خاطر حفظ منافعِ قشر حاكم ، با گوتي ها بجنگند و به اين ترتيب احتمالاً با جان ودل به حاكميت ايراني ها تن در دادند . به هر حال گوتي ها در حملات مكرر خود به بين النهرين موفق شدند دوسلسله بزرگ بابل را منترض كنند اوّل سلسله اي كه سارگن تأسيس نموده بود دوّم سلسله اي كه بنام سومين سلسله اور مشهور بود.

    چنين احتمال مي رود كه گوتي ها نيز همچون لولوبيها از اقوام آزياتيك (آسيايي) بوده اند ، يعني نخستين موج از مهاجرين مركز آسيا ، كه آثار بدست آمده از آنها چگونگي وضع ظاهري و ****ي اين قوم را روشن مي كند . بنابراين جدولي كه در شهر نيپور (1) كشف شده ، معتقد ترين و بزرگترين پادشاه گوتي ها آنري داپي زير(2) نام داشته و قلمرو حكومت خود را وسعتي فوق العاده داده است.

    آخرين پادشاه گوتي ها تيريگان ، چهل روز بيشتر سلطنت نكرده و بدست او توهگال پادشاه شهر ارخ(سومر) از پاي درآمده است.

    از يادداشت هاي تاريخي چنين برمي آيد كه بعد از 125 سال دست گوتي ها از بابل كوتاه شده و پس از بازگشت اين اقوام به مسكن اوليه خود يعني منطقه زاگرس قدرت اوليه خود را احتمالاً از دست داده و با اقوام ديگر هند و ايراني كه در آغاز هراره دوّم پيش از ميلاد به منطقه فوق آمده بودند تركيب شده و ساكنين آن ناحيه را بوجود آورده اند.

    پيرامون مذهب گوتي ها اسناد زيادي در بين نيست ، يكي از سلاطين گوتي ها به نام لاسيراب كتيبه اي به خط و زبان بابلي از خود به جاي گذاشته و در اين كتيبه از خداي گوتيوم و ايشتاروسين ، خدايان بابل در خواست كرده است كه آن كتيبه را از فساد نگهدارد .

    از آثار باقيمانده چنين پيداست كه يكي از پادشاهان اين قوم يعني «لاسيراب» مقداري اسلحه نذر خداي خود كرده است و اين تقليدي از رسم كهن بين النهرين مي باشد .

  8. #7
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض ايران پيش از آريايي ها

    2- لولوبي ها

    لولوبي ها يا لولوها كه آنها را اجداد لور ها نيز شمرده اند ، اقوامي بودند كه در زهاب ( كرمانشاه و شهر زور و سليمانيه و اروميه مسكن داشتند ، قديمي ترين اسنادي كه در باب اين طايفه در دست است يكي كتيبه نارامسين مي باشد كه در حدود 2500سال پيش از ميلاد نوشته شده است . بنابر اين كتيبه و بنابر نظريه ژ.دمرگان پادشاه مقتدر ايلام ، شوتروك ناحونته ، { در حوالي سال 1200 پيش از ميلاد اين سنگ ياد بود تاريخي را ، كه در شهر سيپ پار (نزديك بابل )بوده بدست آورده و به نشانه پيروزي خود ، آنرا به پايتخت خويش (شوش) انتقال داده و بر روي آن سنگ يادبود ، شرح اين غلبه را به زبان ايلامي افزوده است . نارامسين در اين سنگ شرح لشكر كشي و غلبه خود را بر اقوام لولوبي و ساير طوايف كه در اطراف دجله و دياله مستقر بودند بيان نموده است .

    سند دوّم راجع به لولوبي ها ، نقش معروف آنوباني ني پادشاه آنهاست كه در ناحيه ز َهاب باختران واقع شده است . در اين اثر مهّم تاريخي كه به ِاستل آنوباني ني نيز معروف مي باشد ، شاه در حضور الهه ايشتار كه او را بر دشمنان پيروزي بخشده است ، ايستاده و پا را بر تن دشمني كه بر زمين افتاده نهاده است {البته طرز لباس وزينت جامه شاه و الهه بخوبي نمايان است}. اين خدا نيزه اي به دست گرفته و بر آن تكيه كرده و در دست ديگر طنابي گرفته و مي خواهد به گردن يكي از اسيران ببندد . اسيران هم برهنه بوده و دست هايشان را از پشت بسته اند و آنها را بوسيله حلقه اي از لبشان گذرانيده شده مثل حيوانات مهار كرده اند . ترجمه خطوط كه روي اين استل نوشته شده چنين است :

    « آنوباني ني پادشاه توانا ، پادشاه لولوبي ، نقش خود و نقش الهه ايشتار را در كوه باتير رسم كرده است ،آن كس كه اين نقوش و اين لوح را محو كند به نفرين و لعنت آنو ، آنوتوم ، بل ، بليت ، رامان ، ايشتار ، سين و َشَمش گرفتار با دونسل او بر باد رواد…»

    گذشته از اين كتيبه ، اشاره اي كه به نام لولوبي شده در قراردادهاي سلسله دوّم پادشاهان شهر اور است كه در سال 1894.م در تل براك كشف گرديد و تعداد زيادي از اين الواح از همان سالي است كه پادشاه اور ولايت شميروم و لولوبي ها را غارت كرد ، اين دو شهر را هميشه با هم ذكر مي كنند . در رابطه با شميروم ، لوح مشروح تري به نام لوح نيفر در دست است . با توجه به اثر فوق ، معلوم مي شود پادشاه اور كه مكرر ولايت را شميروم را ويران كرده ، اينه سين نام داشته و همين پادشاه كشور را نيز به تصرف خود در آورده است . در قصه خداي طاعون كه لوح آن كشف شده است ، نام ولايات ذيل ديده مي شود‍: تانديم ، سوماشتو ، آشورو ، الامو ، كاشو ، گوتو ، لولوبو .

    حكام لولوبي ها در زمان نارامسين در تنگه قراداغ كه امروز معبر پاگان خوانده مي شود و در جنوب شهر زور با سپاه بابلي جنگيدند و نارامسين آنها را به سختي شكست داد و به يادگار اين پيروزي شرحي در دامنه آن تنگه حجاري نموده اند (بين راه سليمانيه و رباط ).
    Last edited by taraneh_2002; 07-01-2009 at 00:52.

  9. #8
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض ايران پيش از آريايي ها

    4-کاسي ها

    بعد از لولوبي ها و گوتي ها قوم بزرگ و مشهوري كه از منطقه كوهستان زاگرس مي شناسيم « كاسي ها » مي باشد . اين قوم نيز همچون گوتي ها مدت چند قرن بر بين النهرين حكومت كرده و در در اوضاع آن نواحي تأثير بسياري داشته اند . از اسناد تاريخي چنين بر مي آيد كه نفوذ قوم كاسي در بابل بيش از ساير اقوام بوده است . محل استقرار اوليه اين قوم پيش از مهاجرت به زاگرس احتمالاً منطقه جنوب غربي درياي خزر بوده كه در هزاره سوّم پيش از ميلاد به منطقه كوهستاني زاگرس و از آنجا نيز با عبور از معابر شمال ايلام وارد بين النهرين شده اند . دانشمندان ، زبان كاسي ها را از سلسله زبان هاي قفقاز محسوب مي دارند . يكي از دبيران بابلي فهرستي از لغات كاسي جمع كرده و روي همين اصل چنين معلوم مي شود كه زبان آنها قفقازي بوده و خيلي نزديك به زبان ايلامي ها به شمار مي آمده است.

    از اسناد تاريخي چنين بر مي آيد كه پيش از آنكه كاسي ها به بابل هجوم آوردند نام چندتن از خدايان بابل را به كار برده ولي بسياري از نام خدايان آنها صريحاً منشاء قفقازي داشته است . از جهات بسيار ، ارتباط كاسي ها را با اقوام هند و اروپايي مي توان تصديق نمود از جمله پرستش اسب بعنوان مظهريت الهي . زيرا كه اين اعتقاد ، در بابل قديم نبود و بعد از ورود كاسي ها در آنجا متداول شده است ، از طرفي ساير قبايل هندواروپايي نيز چنين عقايدي را داشته اند . بناباين مي توان گفت كه كاسي ها با قبايل اقوام " هي تيت ها " و " ميتاني " نيز قبلاً در ارتباط بوده اند.
    كاسي ها در حوالي سال 1896 پيش از ميلاد به بابل حمله نموده ولي بابلي ها ، كاسي ها را دفع كردند ، امّا كاسي ها دست از نقشه خود بر نداشتند و از اين تاريخ تا 150 سال نام كاسي ها را در الواح و اسناد بابلي مي توان مشاهده كرد. بالاخره احتمالاً در سال 1749 پيش از ميلاد پادشاه كاسي موسوم به گاندش به كلي دولت بابل را منقرض كرده و خود به سلطنت نشست و تا سال 1734 پيش از ميلاد حكمراني نمود. از اين پادشاه كتيبه اي باقيست كه خود را وارث سلاطين بابل معرفي نموده و در مجموع تسلط كاسي ها بر بابل حدوداً 577 سال طول كشيده است .

    در سال 1171 پيش از ميلاد پادشاه معروف ايلام كويتر ناحونته به طرف بابل حركت نمود و آخرين پادشاه كاسي ها را مغلوب و آن دولت را منقرض كرد. بعد از اين پيروزي ، كويتر ناحونته و پسرش شوتروك ناحونته به بابل دست يافته و در شهر سيپار استل لوح پيروزي نارامسين را يافته و به بابل بردند و همچنين در اين پيروزي ، قانون معروف « حمورابي » نيز به دست اين پدر و پسر افتاد .

    حدود قلمرو كاسي ها درست روشن نشده است ، ولي احتمالاً مناطق تحت سلطه و نفوذ آنها در دوران اوج قدرتشان از كوه هاي زاگرس شروع شده و تا بين النهرين ادامه داشته است . ولي بعد از اين كه كاسي ها در بابل از امپراتوري ايلامي ها شكست خوردند ، احتمالاً به عقب برگشته و مجدداً در مسكن اوليه خود يعني كوههاي زاگرس استقرار يافته و همچون گوتي ها با اقوام محلي ادغام شده و در نهايت ، توسط مادها قدرت سياسي آنها از بين رفته است .

  10. #9
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض ايران پيش از آريايي ها

    نتيجه گيري

    از آنچه كه اجمالاً به آن اشاره شد ، مي توان چنين استنباط نمود كه در مناطق غربي ايران پيش از آمدن مادها ، اقوامي از قبيل لولوبي ها و گوتي ها كاسي ها به صورت دولتهاي كوچك شكست خورده كه با مردم محلي در آميخته بودند ، زندگي مي كردند . از طرفي در بخش غربي آنها و نواحي شرقي آسياي صغير نيز از ابتداي قرن نهم پيش از ميلاد امپراتوري بزرگ و قدرتمندي بنام اورارتوها كه پايتخت آنها وان ( توشپا ) نام داشت مطرح بودند ، اورارتوها دولت مقتدر را تشكيل داده و در بيشتر مواقع منطقه تحت سلطه و نفوذ آنها تا پيرامون درياچه اروميه نيز مي رسيد .

    با توجه به آنچه كه گذشت مي توان به اين اشاره نمود كه فرهنگ و هنر اقوام فوق الذكر بويژه اورارتوها كه از فرهنگ و تمدن كاملاً پيشرفته اي برخوردار بودند در رشد و ايجاد هنر و فرهنگ ماد ها نقش تعيين كننده اي داشته و ماد ها چه از نظر فرهنگ و چه از لحاظ پيروزي بر عليه دشمنان خود خصوصاً آشوري ها و تشكيل امپراتوري بزرگ ، مديون اقوام پيش از خود هستند كه در منطقه غرب ايران بويژه در منطقه زاگرس مي زيسته اند . در اين رهگذر « مانايي ها » كه در جنوب درياچه اروميه استقرار يافته بودند نسبت به ماد ها از قدمت تاريخي بيشتري برخوردار بوده و در شكل گيري هنر و فرهنگ ماد ها ، بويژه هنر معماري نقش به سزايي داشته و در جنگ ماد ها بر عليه آشوري ها نيز ، ماناها جزو متحدين مادها ، به حساب مي آمدند . ماناها نيز ، همچون ماد ها شاخه اي از اقوام آريايي بوده و از لحاظ فرهنگ با مادها قرابتي داشته اند . كاوش هاي باستان شناسي در حسنلو ، كه توسط حاكمي و دايسون صورت گرفته است ، اطلاعات زيادي را پيرامون هنر و فرهنگ ماناها ، در اختيار باستان شناسان قرار داده است . البته طبقات فرهنگي زيادي در حسنلو ، پيرامون استقرار ها شناسايي گرديده كه از آن ميان طبقه 111، از لحاظ گاه نگاري ، همزمان با مادها مي باشد . بنابر اين علي رغم اينكه تأثير شديد هنر اورارتوها در سطوح مختلف ، در هنر ماناها مشاهده مي شود ولي در بعضي جنبه ها بويژه هنر معماري ، مادها ، در ساختنِ آپاداناهاي نوشيجان تپه ، تحت تأثير معماريِ محليِماناها قرار گرفته اند .

  11. #10
    پروفشنال taraneh_2002's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    یه حا میشینیم دیگه
    پست ها
    550

    پيش فرض آريايي ها

    1- ورود آريايي ها به ایران

    پيش از هر چیز بايد بگويم که بر خلاف آنچه که برخي فکر می کنند آریایی ها اولین قومی نبودند که به ايران پاي نهادند !

    هر کجا که سخن از تاریخ ایران میشود همه در ابتدا به یاد مادها و هخامنشیان مي افتند که ریشه آریایی داشتند ( تقریبا ) و کمتر راجع به اقوامی که قبل از ايشان در ایران ساکن بودند سخن به ميان مي آيد .

    خیلی پیشتر از آني که مادها و هخامنشیان در ایران زندگی کنند در غرب ایران یعنی در نواحي زاگرس کنونی اقوامی به نام گوتی ها لولوبی ها و کاسي ها زندگی می کردند . این اقوام با هوریان و اکدی ها و سومری ها ارتباط داشته اند .

    مناطق تخت اشغال و نفوذ لولوبی ها از کوهپایه های شمال دیاله تا دریاچه ارومیه گسترش می یافت . این اقوام از نظر نژادی از هوری ها جدا شده و احتمالا با ایلامی ها قرابت داشته اند . در ادبیات و زبان هوری ها از لولوبی ها بعنوان بیگانه و دشمن یاد شده و نخستین بار نارامسین نوهء سارگن از شاهان اکد ( قرن 23 ق.م ) در کتیبه مشهورش ضمن شرح پیروزی خود از لولوبی ها بحث می کند .

    واژه گوتی در هزاره سوم و دوم پیش از میلاد به یک گروه و نژادی معین اطلاق میشده است که در شرق و شمال غربی لولوبی ها و احتمالا در آذربایجان کنونی ایران و کردستان زندگی می کرده اند . اسناد تاریخی نشانگر این است که در هزاره اول پیش از میلاد همه اورارتوها و ماناها و مادها را گوتی می گفتندو تنها در کتیبه سارگن دوم ، مادی های ایرانی زبان ، از گوتی ها متمایز شده اند . احتمالا گوتی ها به زبان مستقلی سخن می گفته اند که تا اندازه ای با زبان های گروه ایلامی ها و لولوبی ها و کاسی ها که در نواحی زاگرس زندگی می کردند قرابت و نزدیکی داشتند . با تحقیقاتی که از طرف دانشمندان صورت گرفته این امر روشن شده که ظاهر بعضی از مردمی که درعصر حاضر و بویژه در آذربایجان زندگی می کنند با تصاویر و مجسمه هایی که از لولوبی ها و گوتی ها بجای ماندهکم و بیش مطابقت می کند . اقوام مذکور در هزاره چهارم پیش از میلاد نخستین موج از مهاجرینی بودند که به سرزمین غربی ایران روی آوردند که بیشتر دانشمندان آنها را آزیاتیک ( آسیایی ) نام نهاده اند ، تا از سایر امواج قومی ممتاز باشند . منشا این قوم احتمالا جنوب دشت های روسیه و سیبری بوده است .

    در هزاره سوم پیش از میلاد از همان اراضی سرد آسیای مرکزی ، موج دیگری از مهاجرین برخاستند که آنها را آریایی یا هنئو ایرانی لقب داده اند . این موج جدید مصادف شد با اقوام سابق الذکر که قبلا آمده و در کوهستان زاگرس مسکن اختیار کرده بودند . در نتیجه برخوردهای آنان غالب و مغلوب به هم آمیخته و در صدد تصرف شهرهای بین النهرین بر آمدندکه این هجوم همان است که در آثار بین النهرین به نام حمله گوتی ها و کاسی ها شهرت دارد .

    درباره موج دوم که معروف به آرایی یا هندواروپایی است نظر بیشتردانشمندان بر این است که دو جریان از نقطه مرکزی شروع شد ، یکی به جانبغرب روی نهاده ، داخل خاک اروپا شدند و موجی از آنها نیز تمام ناحیه جنوبی بالکان را پوشانیده و وارد یونان گردیدند . حال اگر تابع رای آن دانشمندانی شویم که می گویند مادها و پارس ها فقط در هزاره دوم پیش از میلاد به فلات ایران آمده اند ، ناچاریم بگوییم که پیش از آنها نیز آریایی های هند و اروپایی مهاجرتی به این سرزمین کرده اند ، زیرا که در لغات کاسی ها عنصر هند و اروپایی دیده می شود ( بویژه در نام خدایان و یا پادشاهان ) و در لغت مردم میتانی هم ، عنصر هندواروپایی بسیار است ولی اقوام هندو اروپایی که در آسیای صغیر از جهت شمال شرقی دانسته اند ، یعنی دره های قفقاز که کوتاه ترین راهی است کهبین آسیای صغیر میهن اصلی آنان و بعضی ها هم معتقدند که اقوام فوق از تنگه بُسفر گذشته داخل آسیای صغیر شده اند .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •