تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 4 1234 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 33

نام تاپيک: رابیندرانات تاگور

  1. #1
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    12

    سلام
    در این تایپیک درباره یکی از بزرگترین شاعران معاصر جهان رابیندرانات تاگور هست
    اکثر دوستان تاگور را با شعرهایی که در ادبیات سال سوم دبیرستان داشتیم
    می شناسند :
    « آنان که فانوسشان را
    بر پشت می برند
    سایه هاشان پیش پایشان می افتد...»
    « خدا
    نه برای خورشید
    و نه برای زمین ،
    بلکه برای گلهایی که برایمان می فرستد
    چشم به راه پاسخ است...»
    « خدا به انسان می گوید :
    " شفایت می دهم
    چرا که آسیبت می رسانم ...
    دوستت دارم چرا که مکافاتت می کنم ... " »
    و ....
    امیدوارم که سری بزنید و از شعرهای بسیار زیبای ایشون لذت ببرید
    طرح تایپیک :
    - ابتدا زندگی نامه کوتاهی برای شناخت تاگور و آثارش
    - شعرهایی از دو کتاب "ماه نو ، مرغان آواره" و "شب تاب"
    (که من اول به خاطر آشنایی بیشتر با شب تاب از شعرهای این اثر شروع می کنم)
    از دوستان عزیزی هم که شعری ، داستانی و یا نمایشنامه ای از ایشون دارن خواهش می کنم بیارن و به هر چه بهتر شدن اینجا کمک کنن .....



    تاگور امروزه یک شاعر، نقاش و سراینده ای بزرگ است که قدرت تخیل و بیانش اعجاز آمیز است. وی یک شخصیت ملی و مبارزه جو است که به دلیل محبت و احترام به انسانیت در قلب همه مردم جهان جا دارد.
    «رابیند رانات تاگور Rabidranath Tagor» شاعر، متفکر و نابغه ی هندی درششم ماه مه سال ۱۸۶۱ درشهر کلکته درخانواده مهاراجه ای که ثروتش از پارو بالا می رفت متولد گردید و درهفتم اوت ۱۹۴۱ در شهر کلکته در۸۰ سالگی درگذشت . درآغاز قرن نوزدهم مرد متفکری به نام «راجا را موهان روی » نهضت تازه ای در ادب و فلسفه بنیاد نهاد؛ نهضتی که عظمت آن را هیچ مرد متفکر اروپایی نمی تواند دریابد و همین نهضت بود که صد سال بعد توانست هندی آزاد ومستقل به وجود آورد. تاگور از پیروان شایسته این نهضت عظیم بود. او از محیط مدرسه و معلمین خصوصی تنها توانست قواعد علوم و زبان را فراگیرد و تفکرات تنهایی او وی را بر کرسی افتخار قرار داد، مادر وبرادر بزرگش نیز از استعداد فهم زبان و فلسفه ومنطق برخوردار بودند ومشوق او در دانش اندوزی بودند، و بحث های پرشور آنان پایه فهم عمیق وجهان بینی شگفت آوری شد که نام وی را جاودان ساخت . تاگور کار ادبی خود را درسال ۱۸۷۶ با سرودن اشعار «غنایی» آغاز کرد. وی در بیستم سپتامبر ۱۸۷۷میلادی برای تحصیل حقوق عازم لندن گردید اما حقوق هرگز نمی توانست روح نوجو و فیاض وی را قانع کند، از این رو پس از یک سال به زادگاه خویش بازگشت و در نهضت پر دامنه ای که در تمام زمینه های زیست ، اقتصاد ، سیاست و فرهنگ و فلسفه در این کشور و خصوصاً در ایالت بنگال به حد عصیان رسیده بود نقش حساسی به عهده گرفت و دومین اثر خود را که حاوی افکار مختلف او بود، در قالب ترانه هایی لطیف و پرشور منتشر کرد. دراین اشعار، زیبایی، عظمت و روح مبارزه جویی همه یک جا گرد آمده و نمایشگر عالی ترین عواطف بشری و تلاش مقدس انسان برای زیستن بود. آثار اولیه ی وی تقلیدی از شعرای بزرگ هندی بود که با مایه ای از فولکلور چاشنی خورده بود، لیکن درسال ۱۸۷۸ منظومه های «ترانه های آفتاب» و «سرودهای شبانه» که حاوی ایده های انسانی و بزرگی بودند انتشار یافت. انتشار آنها در سراسر هندوستان وی را به عنوان یک شاعر بزرگ معرفی کرد. او برای اندیشه های خود قالبی از رمانتیسمی داشت که از فرهنگ و دانش و سرودهای جاویدان و با عظمت هند باستانی آکنده بود. تاگور درسال ۱۸۸۴ طی یک ماجرای پرشور عاشقانه ازدواج کرد و در آرامش و تنهایی مطلق به تفکر و تحریر و سرودن ترانه های جاویدان و مطالعه برای ایجاد مکتب تربیتی نوین مبتنی بر سنن ارزنده ملت هند پرداخت. دراین زمان مدرسه نمونه ای به نام «سنگر صلح» با هزینه ی خود تأسیس کرد و اصول وعقاید تربیتی خود را درآنجا به کار بست که متضمن نتایج درخشانی برای وی بود ؛ این مدرسه بعدها به صورت یک کانون آموزش جهانی شناخته شد. او در این دوران با زندگی مردم عادی، با دردها و رنج ها، با گرسنگی و فقر و مرض آشنا شد. او ملت واقعی هند را شناخت و به ترسیم چهره آنان پرداخت: رخساره زرد و نحیف زنان، شکمهای آماس کرده ی کودکان، و دستهای پینه بسته ی مردان دهقانی که هیچ گاه شکم خود را سیر ندیده بودند. تاگور با مفهوم واقعی کار، آشنا شد و از آن پس قهرمانان او به جای روسپی های بزک کرده کاخهای اشرافی، که در قصرهای مجلل با استخرهایی از کاشی های چین و روم زندگی می کردند، به ترسیم سیمای واقعی ملت هند پرداخت. شعر او مرثیه مرگ کودکان گرسنه، و ترانه های او نمایشگر اندوه زنان رنجدیده دهقان بود. او بهترین آثار خود را در این دوران به وجود آورد ، داستانهای هیجان انگیزی به رشته تحریر کشید و نمایشنامه های کم نظیری نگاشت که از میان آنها «باغبان و سنگ های گرسنه»، «امید دهقان»، « مهتاب درخشنده » را می توان نام برد. اما وقایع دردناکی برای وی پیش آمد. درسال ۱۹۱۰ ابتدا زن محبوبش و پس از آن دخترش و سه ماه بعد پسر کوچکش یکی پس از دیگری در ظرف یک سال جان سپردند. این وقایع ضربه ی هولناکی به روح حساس تاگور وارد کرد تا جایی که کنترل اعصاب خود را تا حدی از دست داد.
    درسال ۱۹۱۱، مجدداً برای معالجه به انگلستان رفت و در این سال ترجمه انگلیسی اشعار او به نام « آوازهایی از قربانی»، «چیستان جالی » و «مرگ امید» مورد استقبال کم نظیری قرارگرفت و جوامع انگلیسی زبان، یک شاعر بزرگ از مشرق زمین را مورد تجلیل شایسته ای قرار دادند. اشعار تاگور به اغلب زبان های اروپایی ترجمه شده و در سال ۱۹۱۳ به عنوان اولین هنرمند از آسیا جایزه نوبل گرفت.شخصیت تاگور کاملاً در آثار او متجلی است. او به عنوان یک هنرمند رسالت خود را می شناخت و همیشه آماده ی مبارزه با بیداد و ظلم و شقاوت بود و مبارزه پی گیر و بی امانی را علیه ناسیونالیسم آلمان و رژیم نازی آغاز نمود. تاگور پس از مرگ زن و فرزندانش به مسافرت پرداخت و از کلیه ی کشورهای اروپایی ، چین وآمریکا و اتحاد جماهیر شوروی ، ایران ، آمریکای جنوبی وکانادا دیدن کرد. تاگور در ۶۸ سالگی به آموختن نقاشی پرداخت و نمایشگاه آثار نقاشی او در مونیخ ، پاریس ، برلین ، نیویورک و مسکو مورد توجه قرارگرفت. وی در آهنگسازی نیز دست داشت و برای اغلب ترانه ها ی خود آهنگ های جالبی ساخته است .
    متد فلسفی این نابغه ی بزرگ مبتنی بر درون بینی و اعتماد به تجلی بارقه ای از نورخداوند در وجود انسان است و اندیشه های فلسفی او در پیدایش مکاتب فلسفی جدید تاثیری عظیم بخشیده است .
    تاگور بیش از شصت جلد از آثار منظوم خود منتشر نمود وداستانهای بزرگ ، مقالات ، نمایشنامه های او به اغلب زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است . ازآثار جاویدان او می توان «سلطان قصر سیاه »، «میوه جمع کن»، «اشعارخیبر»، «رشته های گسسته»، «نامه هایی به یک دوست»، «پیوند آدمی»،«مذهب بشر»، «شخصیت» ،«نکاتی از بنگال»، «هدیه عاشق» و «چیتر ا» را نام برد .



  2. 3 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    در سکوت شب
    پنداشتم، سفرم پايان گرفته است،
    به‌غايتِ مرزهای توانايی‌ام رسيده‌ام.
    سد کرده است راه مرا،
    ديواری از صخره‌های سخت.
    تاب و توان خود از دست داده‌ام
    و زمان، زمانِ فرورفتن
    در سکوتِ شب است.
    اما ببين، چه بی‌انتهاست خواهش تو در درون من.
    و اگر واژه‌های کهنه بميرند در تنم،
    آهنگ‌های تازه بجوشند از دلم؛
    و آنجا که امتدادِ راه‌ِ رفته،
    گُم شود از ديدگان من،
    باری چه باک، رخ می‌نمايد،
    گسترده و شگرف، افق تازه‌ای در برابرم


    رابيندرانات تاگور
    ترجمه خسرو ناقد

  4. #3
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    بهار چون كودكي
    نقش مي زند بر شن با گل ها
    پاك اشان مي كند و از ياد مي برد

    * * *
    خاطره راهبه اي است
    كه حالا را قرباني مي كند
    و قلب آن را تقديم مي كند به معبد گذشته ي مرده

    * * *
    از تيرگي موقر معبد
    كودكان مي گريزند تا در خاك بنشينند
    خدا در بازي آنها مي نگرد
    و كاهن را فراموش مي كند

    * * *
    ذهن من درنگ مي كند در جرقه اي
    در ميان جريان بي وقفه ي افكار
    جون آبشاري در يكي از قطره هايش
    كه هرگز تكرار نخواهد شد

    * * *
    در كوهستان آرامش موج برمي دارد
    تا بلنداي خودش را نظاره كند
    در بركه حركت آرام مي گيرد
    تا در عمق خود انديشه كند
    * * *
    تنها بوسه ي شب رفته
    بر چشم هاي فروبسته ي بامداد
    مي درخشد در ستاره ي صبحگاهي
    * * *
    دخترك ، زيبيايي ات چونان ميوه ايست
    كه هنوز بايد برسد
    همراه با اضطراب رازي سركش
    * * *
    مصيبتي كه حافظه اش را گم كرده باشد
    چون ساعت هاي گيج و تاريكي است
    كه در آن نغمه ي پرنده اي نيست
    تنها صداي جير جير كريكت به گوش مي رسد
    * * *
    تعصب مي كوشد حقيقت را درچنگال خود سالم نگه دارد
    با فشاري كه آن را خواهد كشت
    * * *
    براي تشويق يك ستاره ي كمرو
    شب بزرگوار تمام ستارگانش را روشن مي كند

  5. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #4
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    « وقتی مرگ می آید و در گوشم نجوا می کند :
    " عمر تو به پایان رسیده است ، "
    بگذار بگویمش : " من در عشق زیسته ام ،
    نه در زمان ."
    خواهد پرسید : " می خواهی آوازهایت بمانند ؟ "
    خواهم گفت : " نمی دانم ، اما این را می دانم که اغلب
    هر وقت می خواندم ، جاودانگیم را می یافتم !!! " »

  7. #5
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض بدون شرح!




    تاگور در کنار نمایندگان مجلس ایران،تهران،آوریل و مه 1932

  8. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #6
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    نزد تو آمده ام تا لمس کنم تو را
    قبل از آنکه روزم شروع شود
    بگذار چشمانت دمی بر چشمان من
    بیاسایند
    بگذار که دلگرمی رفاقت تو را
    با خود بر سر کاربرم
    ای دوست من
    ذهن مرا از موسیقی خود سرشار کن
    تا بماند با من در گذر از
    صحرای سر و صداها
    بگذار که آفتاب عشق تو بر قلل
    افکار من بوسه زند و بماند
    در درۀ زندگی من
    آن جا که محصول به عمل می آید...

  10. #7
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    استادا
    آرزوهای من ابله گونه اند
    که میان ترانه های تو هیاهو می کنند
    مرا اما بگذار تا سراپا گوش باشم

  11. این کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #8
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    رنج هست، مرگ هست، اندوه جدايي هست،
    اما آرامش نيز هست، شادی هست، رقص هست،
    خدا هست.
    زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
    زندگی همچون رودی بزرگ كه به دريا می رود،
    دامان خدا را می جويد .
    خورشيد هنوز طلوع ميكند
    فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آويخته است :
    بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمين مي كشد :
    امواج دريا، آواز می خوانند،
    بر ميخيزند و خود را در آغوش ساحل گم ميكنند.
    گل ها باز می شوند و جلوه می كنند و می روند .
    نيستی نيست .
    هستی هست .
    پايان نيست.
    راه هست.
    تولد هر كودك، نشان آن است كه :
    خدا هنوز از انسان نااميد نشده است.

  13. 2 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #9
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض



    عکس تاگور در سال 1912 از طرف يکي از علاقه‌مندانش به نام جان ترووِر در خانه‌ي روتنستاين برداشته شده است.

  15. 2 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #10
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    نمی توانم گفت
    که چرا این دل
    اندک اندک
    زار و نزار می شود
    نیازهای کوچکی دارد
    که هرگز نمی خواهد
    یا نمی داند
    یا به یاد نمی آورد

  17. این کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 1 از 4 1234 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •