تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 9 12345 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 89

نام تاپيک: آدولف هیتلر

  1. #1
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Dec 2009
    پست ها
    3,485

    پيش فرض آدولف هیتلر

    شخصیت تاریخی فارغ از این که به چه کسی اطلاق میشود چه مفهومی در خود در بر دارد؟
    لفظ شخصیت تاریخی برای افراد گوناگونی بکار میرود. امثال چنگیز، ماندلا، استالین، گاندی فارغ از تلقی کلی خوب یا بد در تفکر مردمان امروزی، بعلت تاثیر گذاری گسترده در بخشی از حیات بشری، شخصیت تاریخی محسوب میشوند... این افراد از سطح سیاست مداران و عملگران مهم فراتر رفته، وبیش از حدِ نرمال کاریزماتیک، متکی به خود، باثبات، ویژه و قدرتمند یاد میشوند و گفتگوی پیرامونشان یا با هاله ای قدسی یا هاله ای از شرارت همراه است...
    یکی برای خواسته هایش نخ ریسی میکند دیگری چند صد میلیون را درگیر جنگی بزرگ میکند و چند ده میلیون قربانی بوجود میاید...
    شاید نگاه به زاویه اندیشه آنها مهمتر از پرداختن به خودشان باشد، اما از طرفی اهمیت لیدرها هم بر کسی پوشیده نیست.
    آیا همانطور که مطلق در فرهنگ عمومی به آنها پرداخته شده چنین تک بعدی بودند؟ آیا آنان افراد خاصی بودند؟ نبوغ خاصی در آنها بود؟ از بعضی احساسات تهی بودند؟ از بعضی بیشتر داشتند؟
    و از طرفی چه چیز را ما در قدرت مجاز میدانیم؟ تا چه حد؟ ما این افراد را کمتر خواهیم دید؟ اگر آری، جامعه بلوغ بیشتری پیدا کرده یا زمینه ظهور این قبیل محدود شده؟


    آدولف هیتلر زاده 20 اپریل 1889 ، از 1933 تا زمان خودکشی و فرجام کار در 1945، در مصدر یکی از بزرگترین قدرتهای جهان بود.
    در مرز آلمان و اتریش و در مسافرخانه ای زاده شد، در آغاز یک دوستدار هنر بود و متمایل بود هنرمند شود. در این راه توفیقی نیافت. با پدرش اختلاف نظر داشت،در جوانی فعالیت احزاب را زیرنظر گرفت ولی بزرگتر از آن خواست وی بود، از سربازی برای اتریش فراری شد، ولی 4 سال در جنگ جهانی اول بعنوان داوطلب، خدمت ارتشی در لشکر باواریا انجام داد، در تاثیرات بعد از جنگ و تحت تاثیر شکست سنگین آلمان و عهدنامه بی سرانجام و سنگین ورسای، و تجربیات بعنوان یک ارتشی و میهن پرست در جمهوری مستعجل وایمار دست به فعالیت حزبی زد.
    به این گونه که در شوخی های روزگار با تشکیل حزبی با نام کمیته رایگان برای صلح کارگران آلمان (حزب نازی بعدی)، جالبتر از آن رخ داد و هیتلر که از طرف دولت به عنوان یک مامور اطلاعاتی برای نفوذ در این کمیته اعزام شده بود، به مهره بزرگ آن تبدیل شد، که از این دست بده بستانها در طول تاریخ زیاد تجربه شده است...
    وی یک معتقد به قدرت خطابه و خطیبی قهار بود. او و همفکرانش به قدرت تبلیغات ایمان داشتند. قدرت نظامی حزبی نیروی دیگر مد نظر او بود که به تشکیل اس آ و بعد از تصفیه داخلی، قدرتگیری اس اس منجر شد.
    از پایه های مرامنامه آنان پیشرفت همه جانبه آلمان، بازگشت به قدرت تاریخی(مورد بحث در مورد وجود)، دشمن سازی داخلی(یهودیان)، دشمن سازی خارجی(گرفتاران دست یهودیان) و مخالفت با کمونیست(روسیه شوروی)، لیبرالیسم مدرن(کشورهای غربیِ آلمان) و... بود. بطور کلی معارضت با مخالفان و دیدن حیات در مبارزه از ایده های آنان بود.
    در پی ضدکودتای مونیخ به زندان افتاد و نبرد من را نوشت. در سلسله وقایعی بعلت آسیب غرور ملی آلمانها و انهدام اقتصادی و اعتماد رییس جمهور، هیتلر (که حزبش بخش نه چندان بزرگی از حیات سیاسی فعال آن روز کشور بود) صدراعظم و سپس قدرت مطلق شد.

    ظهور رایش سوم
    شاید هیتلر در زمینه آنچه میخواست به عمل برساند و رساند و تمامیت آن، کم نظیر باشد...ایده های حزب ناسیونال سوسیالیست گرچه در عمل با اشکالاتی جزیی توام بودند، ولی به تمام تا پایان و حتی حین جنگ بعدی با قدرت و اراده در حال انجام بود...
    قدرت مرکزی ، نجات اقتصادی، تجدید قدرت تسلیحاتی، حمله به اقلیتها ، اعجاز صنعتی ، پیروزی های متعدد در رقابت خارجی مثل معاهده مونیخ و یارکشیهای گوناگون و مانور بین کشورهای همسنگ و... از جمله فشرده اقدامات این جریان به رهبری هیتلر در ساخت یک ملت بود.

    جنگ جهانگیر
    جریانهای بزرگی آغاز جنگ جهانی دوم را رقم زدند که از حوصله این نوشتار بیرونند، آنچه مربوط به هیتلر بود این بود که آغاز این جنگ در تمام بررسیها در راستای میل و خواست وی و در این بود که قدرت خود را برای انتقام و توسعه مرزهای کشور آماده میدید.
    تصمیمات جنگی هیتلر همواره با اقتدار بود ولی مشورت ناپذیری وی مخالفتهایی را به همراه داشت، برای مثال توسعه جبهه ها و حمله به روسیه از آغاز مخالفینی در بین صاحب منصبان و سرداران وی داشت که همین قبیل زمینه ساز دومین سوءقصد به وی در زمان سراشیبی شکست از متفقین بود که به عملیات نافرجام والکوره منتهی شد. برخی بر این عقیده اند که اگر پیروزهای سالهای آغازین جنگ با صلابت رای هیتلر رقم خورد، بخشی از علل شکستها هم باید در خود وی یافت.

    با ورود متفقین به خاک اصلی آلمان، هیتلر بدلایل مختلفی که گمانه زنیهای زیادی در رابطه با آن مطرح است با اوا براون معشوقه اش ازدواج و به همراهی هم خودکشی کردند.
    و با تسلیم آلمان، رایش هزار ساله بعد از دوازده سال به پایان رسید.
    در زندگی داخلی هیتلر در حقیقت بجز چند ساعتی همسری نداشت و تک معشوقه هایی در زندگی او بودند، کاتولیکی مومن، گیاه خوار بود و به سلامتی خود اهمیت میداد.



    منابع متعدد(محفوظ برای ارایه)


  2. #2
    پزشک انجمن S0R3N4's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    حزب نازی
    پست ها
    6,329

    پيش فرض

    نام خانوادگی هیتلر از کجا آمده؟



    آدولف هیتلر ساعت شش و نیم بعد از ظهر روز بیستم آوریال سال 1889 در مسافرخانه محقر “گاستهوف زوم پومر” واقع در شهر “براناو” اتریش به دنیا آمد. این شهر کنار مرز ایالت باوریای آلمان قرار داشت. آدولف پسر سوم زن سوم یک کارمند اداره گمرک اتریش بود.

    پدر هیتلر تا سی و نه سالگی نام خانوادگی مادر روستازاده خود یعنی “شیکل گروبر” را داشت و با همین نام خانوادگی شناخته میشد.

    از میان بازی های فراوان و عجیب سرنوشت که در حیات پیشوای آینده آلمان تاثیر کرد، هیچ یک شگفت تر از این بازی غیر ارادی نبود که به آن نام فامیلی مسخره معروف نشد و از چنگ آن رهید.

    پدربزرگ آدولف که اسم خود را “هیدلر” تلفظ می کرد، یک آسیابان دوره گرد بود. او به سال 1837 در جریان دوره گردیهای خویش از یک دختر دهاتی به نام “ماریا شیکل گروبر” پسری نامشروع پیدا کرده بود که پنج سال بعد پدربزرگ هیتلر با این دختر ازدواج کرد. فرزند نامشروع آنها “آلوئیس” خوانده شد و او پدر هیتلر بود. بنا به دلایلی که هنوز معلوم نشده است، “هیدلر” پس از ازدواج ، پسر خود را فرزند مشروع خویش معرفی نکرد و به همین سبب پسر با نام “آلوئیس” و اسم خانوادگی مادرش شیکل گروبر بزرگ شد. “آنا” در سال 1847 فوت کرد و هیدلر دوره گردیهای خود را از سر گرفت.

    سی سال بعد ، یعنی در 84 سالگی دوباره سر و کله هیدلر (پدربزرگ هیتلر) پیدا شد و آن وقتی بود که وی در یکی از محاضر اسناد رسمی اتریش حاضر شد تا رسما بگوید که پدر “آلوئیس شیکل گروبر” سی و نه ساله است. پس از این واقعه، آلوئیس پدر هیتلر، نام خانوادگی هیدلر را بر خود گذاشت و “دال” آن را تبدیل به “ت” کرد و به اسم “آلوئیس هیتلر” شناخته شد.



    آدولف همیشه از این تغییر نام خانوادگی سپاسگذار بود و این موضوع را بر زبان می آورد. پی بردن به سبب سپاسگذاری او آسان است:

    مشکل بتوان تصور کرد که توده های جوان ملت آلمان، می توانستند با صدای رعد آسای خود فریاد بر آورند: ((هایل شیکل گروبر!)).

    در حقیقت باید دانست که در دوران رایش سوم، آلمانیها ، “هایل هیتلر!” را سلام و تعارفی ناشی از وظیفه تلقی می کردند و حتی در مکالمات تلفنی خود آنرا به کار می بردند.

    مادر آدولف نیز از طرف مادر، از خانواده هیتلر بود. (مادربزرگ مادری آدولف، این اسم را “هوتلر” تلفظ می کرد) چون آلوئیس نوه عموی زوجه خود محسوب میشد، و در نهایت آلوئیس 48 ساله و مادر آدولف که در آن زمان 25 سال داشت، در سال 1885 با یکدیگر ازدواج کردند و در سال 1889 هم مهمترین فرزندشان یعنی آدولف هیتلر به دنیا آمد!


    منبع) نازی سنتر
    Last edited by Arash4484; 04-08-2013 at 20:18.

  3. 17 کاربر از S0R3N4 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #3
    پزشک انجمن S0R3N4's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    حزب نازی
    پست ها
    6,329

    پيش فرض

    نژاد آریایی از نظر نازی ها





    موضوع نژاد برتر و تئوری اختلاف توانایی و هوشی بین نژادهای مختلف از اصلی ترین معقوله های حزب نازی بوده به طوری که هرگاه نام نازیسم به میان می آید دنبال آن برتری نژاد و نژاد آریایی هم می آید. در این مطلب قصد داریم به نظرات تئوریسین های حزب نازی از جمله شخص آدولف هیتلر و آلفرد روزنبرگ که از سران حزب نازی هم بودند بپردازیم. امیدواریم مطلب مفیدی برای شما خوانندگان باشد.

    آقای هرمان هیرت برای اولین بار در سال 1905 بحث نژاد آریایی و مهاجرت اقوام آریایی به جنوب آلمان را باردیگر زنده ساخت. هرمان هیرت معتقد بود دشتهای شمال آلمان که اکنون به وسیله مردمان نوردیک ( مردم بومی اسکاندیناوی) اشغال شده است از جنوب این کشور متمایز شده است به نحوی که تمایز نژادی را به خوبی می توان مشاهده کرد (ص 197) او مهمترین عامل نژادی را تمایز رنگ موه ها (بور و زرد بودن) و رنگ چشمان ساکنان این مناطق می دانست (ص 192) گوستاو کوسینا در سال 1902 طرح طناب دار را پیشنهاد داده کرد در طرح کوسینا به صورت نسبی مقایسه ای میان مردم شمال آلمان با رنگ موههای بسیار روشن متمایل به زرد و در برخی موارد متمایل به سفید و چشمان آبی و مردم جنوب آلمان با موههایی قهوه ای رنک ، بور و چشمانی قهوه ای یا آبی انجام داد بر اساس طرح گوستاو کوسینا مردم نواحی شمال آلمان از مردم جنوب این کشور از لحاظ نژادی متمایز بودند.در ابتدای مطرح شدن این بحث ها افرادی مانند گوردون چیلد به ستایش مردم شمال آلمان و در واقع نژاد نودریک پرداخت وی مردم جنوب آلمان را غیر اروپایی خواند و نوردیک ها را یک نژاد با زبان برتر نامید اما در پس از اعتراضات محافل آلمان ابراز تاسف کرد و به بحث غرور ملی در آلمان پرداخت.
    اما اولین فردی که به حمایت از آریایی های جنوب آلمان پرداخت آلفرد روزنبرگ بود وی نماینده اعضای اتحادیه کارگری سوسیالیستی بود و سرزمین آلمان را متعلق به اقوام مهاجرت کرده آریایی خواند روزنبرگ همچنین اضافه کرد به طور قطع مردم جنوب آلمان (آریایی ها ) سال ها پیش از مردم شمال (نوردیک ها) ساکن این سرزمین بوده اند وی همچنین در مورد تهدید نژادی نودریک ها نسبت به آریایی های ساکن جنوب هشدار داد او ادامه داد اگر به همین روال پیش برویم سراسر آلمان را چشم آبی ها تسخیر می کنند ! روزنبرگ همچنین بزرگترین تهدید نژادی آریایی ها را نژاد یهودی – سامی خواند.
    روزنبرگ یکی از معماران اصلی نازی ها در گرایشات ایدئولوژیک بود وی می توانیم به طور قطع یکی از معماران سبک نازیسم بنامیم . روزنبرگ با الهام از نظریات هرمان هیرت طرح ” مذهب از خون” را مطرح ساخت. بر این اساس این طرح نژاد آریایی جنوب آلمان باید به دفاع از آمیخته شدن بیش از پیش با نژاد نودریک در شمال آلمان می پرداخت. این طرح توسط روزنبرگ (Rosenberg ) در جمع اعضای اصلی حزب تازه تاسیس ملی کارگران سوسیالیست آلمان ( نازی ) مطرح شد و توسط آقایان Arthur de Gobineau و Georges Vacher و Blavatsky و Houston Stewart Chamberlain و Madison Grant تایید و به نزد آدولف هیتلر برده شد، آدولف هیتلر خود مخالف یهودی و مخالف ضعیف شدن نژاد آریایی ساکن آلمان بود آدولف هیتلر در کتاب خود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بسیار از آریایی ها ستایش کرده است آدولف هیتلر معتقد بود تمدن جنوب آلمان و زبان آلمانی مدیون تمدن آریایی های کوچ کرده به جنوب آلمان است . آدولف هیتلر همچنین حامی تهدید نژادی یهودی - سامی برای نژاد بشریت بود. با تایید هیتلر این طرح به اوج خود رسید ؛ این طرح در تمام سیاست های نژادی در آلمان نازی و آریایی کردن مقررات از سال 1920 در حزب تا 1940 در کل رایش سوم تاثیر فراوانی داشت.


    تصویری از آلفرد روزنبرگ تئوریسین نژادی حزب نازی


    دلیل استفاده از واژه آریایی در نزد آلمانی ها شاید به دلیل نزدیک شدن بیش از پیش به تمدن ایران بود.قدیمی ترین مرجع اذعان به واژه آریا کشف شده تا کنون به حدود 6 قرن پیش از میلاد بر می گردد و آن متنی نیست جزء متن ” کتیبه بیستون ” در این متن از واژه آریا به طور حتم به منظور اشاره به مردم اصیل ایران استفاده شده است.شاید به همین دلیل است که چهره های اعضای بلند پایه حزب نازی بیشتر به یک ایرانی شبیه است تا یک سوئدی ، به هر حال چه به صورت اتفاقی چه به صورت برنامه ریزی شده چهره بسیاری از اعضای حزب نازی از جمله آدولف هیتلر بیشتر از آنکه یک چهره غربی یا اروپایی باشد به چهره یک شرقی با چشمانی آبی شباهت دارد.

    آدولف هیتلر در کتاب خود ” نبرد من ” به بررسی کامل این موضوع پرداخته بود وی اسم آن را اثبات علمی بر اساس نژادی تمدن گذاشته بود. استدلال های هیتلر توسط ایدئولوژیست هایی مانند آلفرد روزنبرگ تکرار شد. وی (روزنبرگ) در کتاب خود ” افسانه قرن بیستم (1930) ” نژاد نوردیک را که در سواحل شمال آلمان یک دست گشته بود را این گونه تفسیر کرد که خطری برای دیگر نژاد های ساکن در آلمان از جمله آریایی های جنوب این کشور است. وی همچنین نظریه ای را مطرح ساخت که نشان می داد در طی چندین سال نژاد نوردیک به صورت گسترده در حال پیشروی به سمت جنوب آلمان است. و همچنین در کتاب خود به کشورهایی مانند ایران و هند اشاره می کند و به پیدایش تمدن های بزرگ و دین زرتشت در ایران که از نظر روزنبرگ حاصل تمدن مردمان آریایی ساکن ایران بوده است.

    شاید ریشه طرح های نازی ها برای مقابله با ادغام دو نژاد عمده ساکن آلمان نوعی مقابله بود.پس از قرن 17 میلادی کشورهای شمالی اروپا قدرتمند تر از گذشته شدند. مردم شمال (اروپا) به سرعت شروع به گسترش فرهنگ برتری خود بر ساکنان جنوب اروپا کردند. “فرانکلین بنجامین ” پیشنهاد تمایز نژادی مردمان سفید پوست شمال اروپا شامل کشورهایی مثل سوئد ؛ نروژ ؛ دانمارک ؛ انگلستان ؛ شمال آلمان و سایر ملت های شمال اروپا از مردمان سبزه رو و مو بور جنوب اروپا از جمله ایتالیا ؛ جنوب آلمان ؛ اسپانیا و سایر ملت های جنوبی اروپا را مطرح کرد ! وی بیان کرد که مهاجرت به کشور نو پای ایالات متحده (آمریکای شمالی) باید به نفع گروه سفید پوستان شمال اروپا تمام شود. در اوایل قرن 19 این ایده ها کم کم به تئوری های در حال ظهور تبدیل شد و همانطور که امروز شاهد آن هستیم جمعیت غالب در تمام آمریکای شمالی را سفید پوستانی با چشمانی آبی و موهایی طلایی تشکیل می دهند.






    در سال 1930 در جریان رشد نوردیکسم (آنچه برتری نژاد مردم شمال اروپا خوانده می شود) در انتقال مردم اروپا به ایالات متحده مورخ بریتانیایی آرنولد جی .توینب در کتاب مطالعه تاریخچه خود (1934) استدلال می کند که تمام تمدن های پویا از فرهنگ نژادهای مخلوط به وجود آمده است و نظریه نوردیکسم یک نظریه پوچ است مچنین بنیتو موسولینی نیز اظهار می دارد : اعتقاد دارم که نژادهای بیولوژیک می توانند به صورت خالص وجود داشته باشند اما نه به قیمت نابودی دیگر نژاد ها !



    طبقه بندی تاریخی نژادی :

    ویلیم ضد ریپلی William Z. Ripley در سال 1899 در کتاب خود با عنوان “نژاد های اروپا” یک مدل سه جانبه از نژاد مردم هند تا اروپا ایجاد کرد ، این مدل سه جانبه بعدها محور نظریات افرادی مانند مدیسون گرانت قرار گرفت.این مدل مردم این ناحیه را به سه دسته تقسیم می کرد :


    زبان قدیم توتنی (زبان قدیمی اسکاندیناوی و شمال آلمان)

    آلپ ( مردم ساکن جنوب آلمان و شمال ایتالیا و ساکنان اطراف رشته کوه آلپ)

    مدیترانه ای ( مردم ساکن کشورهای یونان ، اسپانیا ، شمال ایتالیا ، غرب ترکیه ، و قسمت های بسیاری از فرانسه).


    جدول ارائه شده توسط William Z. Ripley در سال 1899 بدین شرح است :


    توتنی ها (نوردیک) : سر و صورت کشیده — مو های بسیار روشن (طلایی ، طلایی بسیار کم رنگ) — چشم آبی — قد بلند — بینی باریک

    آلپاین (آلپ ؛ اروپای مرکزی ) : سر و صورت گرد — موهای بلوطی (قهوه ای کمرنگ) — چشم قهوه ای کمرنگ — قد متوسط — بینی : متغیر نیست بلکه گسترده بزرگ

    مدیترانه ای : سر و صورت کشیده — قهوه ای تیره یا سیاه — چشم : قهوه ای پررنگ یا سیاه — قد متوسط ~ بلند و باریک

    منبع) نازی سنتر
    Last edited by Arash4484; 04-08-2013 at 17:12.

  5. 16 کاربر از S0R3N4 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #4
    پزشک انجمن S0R3N4's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    حزب نازی
    پست ها
    6,329

    پيش فرض

    کدام کشورها مقصر آغاز جنگ بودند؟ (قسمت اول)







    صهیونیست ها، کمونیست و در کل همه دشمنان ما می گویند که جنگ جهانی دوم با حمله ی ارتش آلمان به لهستان در یکم سپتامبر 1939 آغاز شد و همچنین ادعا می کنند که هیتلر با تهاجم به لهستان قصد کشورگشایی و فتح جهان را داشته است! اما حقیقت ماجرا چیز دیگری است.

    اسناد و مدارک نشان می دهد که آمریکا درست تا پیش از اعلان جنگ به آلمان، به آن کشور فولاد صادر می کرده؛ همان فولادی که ارتش نازی با آن توپ و تانک و تفنگ ساخت. همچنین به احتمال زیاد آمریکایی ها عمداً پرل هاربر را بی دفاع گذاشتند تا ژاپن برای حمله به آن وسوسه شود و بهانه ی خوبی برای جنگ به دست آن ها بدهد.

    پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول، متفقین پیمان ورسای را به مردم آلمان تحمیل کرند. مطابق این پیمان آلمان بخش قابل توجهی از سرزمین های خود را از دست داد و هر تکه از آن به یکی از کشورهای همسایه داده شد. علاوه بر سرزمین هایی که به فرانسه، بلژیک، چکوسلواکی، و دیگر همسایگان آلمان داده شد؛ سرزمینی نیز تحت عنوان “دالان لهستانی” ضمیمه خاک لهستان شد و بندر معروف دانتسیگ نیز به عنوان یک بندر آزاد تحت نظارت لهستان قرار گرفت که همین امر باعث شد ارتباط زمینی میان تنها استان های مجاور پروس شرقی با آن (پروس شرقی) قطع شود و بدین گونه پروس شرقی تنها از راه هوایی یا دریایی با خاک اصلی آلمان ارتباط داشت.

    از ابتدای سال 1939، توجه هیتلر به موضوع دانتسیگ تمرکز یافت. هیتلر که خواستار صلح بود، با سخاوتی که در تاریخ آلمان بی نظیر بود، از پس گرفتن دالان صرف نظر کرد و رسماً اعلام کرد که دالان را به عنوان یک سرزمین لهستانی به رسمیت می شناسد به این شرط که لهستانی ها حاضر شوند یک خط آهن و اتوبان به دولت آلمان بدهند تا آلمان بتواند با استان پروس شرقی به طور زمینی نیز ارتباط داشته باشند. درخواست های هیتلر توسط دولت نالایق لهستان رد شد و پس از آن پیشوا به درخواست های خود افزود و دولت لهستان تمام آن ها را رد کرد. سرانجام لهستان پاسخ درخواست ها و کوشش های دیپلماتیک هیتلر را با خشونت پاسخ داد از جمله :

    - فشار دولت لهستان روی اقلیت آلمانی ساکن لهستان بیشتر شد.

    - هرچیزی که روح آلمانی داشت در لهستان با خشونت روبرو می شد.

    - دولت لهستان فشار اقتصادی بر روی بندر دانتسیگ (که عملاً تمام ساکنان آن آلمانی بودند) را بیشتر کرد.

    اکنون برای هیتلرٰ صرف نظر از موضوع دانتسیگ، موضوع نجات اقلیت آلمانی مطرح بود که تحت فشار دولت لهستان بودند. لهستانی ها نیز به شدت به آغاز یم جنگ جدید علاقه مند بودند. در واقع از سال ها پیش از اینکه هیتلر به قدرت برسد، روزنامه های معروف لهستانی، از ادبیات ضد آلمانی پر شده بود و در این روزنامه ها همواره سخن از پیشروی به سوی آلمان و ضمیمه کردن استان پروس شرقی به خاک لهستان سخن می گفتند و اکنون امیدوار بودند با پشتیبانی بریتانیا و فرانسه یک جنگ نوین اروپایی راه بیندازند و سرزمین های شرقی آلمان را تصاحب کنند.

    در طول 29 آگوست، ده ها تهاجم مرزی از خاک لهستان به خاک آلمان شکل گرفت. این حملات بدین جهت بود که آلمانی ها به حمله تحریک شوند تا از نظر بین المللی و افکار عمومی تقصیر آغاز جنگ به گردن آلمانی ها بیافتد. لیدل هارت بزرگترین و مشهورترین مورخ نظامی بریتانیا نیز اعتقاد دارد که این لهستانی ها بودند که حملات مداومی به مرز آلمان انجام دادند.

    در پست های آینده هم به این موضوع می پردازیم تا ثابت شود که چه کسان و کشورهایی مقصر آغاز جنگ بودند.

    منبع) نازی سنتر
    Last edited by Arash4484; 04-08-2013 at 20:16.

  7. 14 کاربر از S0R3N4 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #5
    پزشک انجمن S0R3N4's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    حزب نازی
    پست ها
    6,329

    پيش فرض

    درباره اس اس بیشتر بدانید...



    در نظر هاینریش هیملر (فرمانده اس اس) ، اس اس چیزی بود بیش از دارو دسته ای متعصب در حزب که هدفشان فقط در هم کوبیدن دشمنان رایش سوم باشد. اس اس حد اعلای نظم مردان نژاد شمالی بود. برادری خالصانه ای که از قصه شوالیه های توتنیک و رزم آوران قرون وسطا بر می خواست.

    برای آنکه حس برادری در اس اس پرورش یابد هیملر مراسمی باشکوه و آیینی ترتیب داد. هر سال، مردانی که اعضای شاخه نظامی اس اس بودند در 9 نوامبر ساعت 10 شب به هیتلر سوگند وفاداری می خوردند. این تاریخ سالگرد کودتای آبجوفروشی بود.

    در زیر ستونهای آتشین که نوری سرخ رنگ به مراسم می پاشید آنها سوگند ((وفاداری تا هنگام مرگ)) می خوردند. شاهدی از آن دوران به یاد می آورد ((اشک در چشمانم جمع شد، در نور مشعلها، هزاران صدا سوگند را تکرار می کردند درست مثل مراسم دعا بود.))

    سربازان نیروی اس اس




    با وجود قدرتی که در این مراسم نهفته بود، به تنهایی نمی توانست تضمینی برای وفاداری دائم باشد. هیملر نوشت: ((سوگند به تنهایی کافی نیست، لازم است ریشه های وجود یک مرد بررسی شود.))

    مراسم سنجیده هیملر به معنای آن بود که فرد به نظم موجود، پیوندی ایمن زند، اعضای شایسته اس اس حلقه ها و سلاحهایی درست می کردند که شکل آنها ملهم از افسانه های آلمانی بود. مردان اس اس ازدواج می کردند و بچه های آنها در مراسمی که آمیخته به آیینهای مسیحیت بود نامگذاری می شدند. هیملر دستور داده بود قصری کهن را بازسازی کنند که شبیه اقامتگاه آرتور و شوالیه های میزگرد بود. اعضای فدایی، اعتقاد داشتند که بعد از مرگ نزد پدران خود خواهند رفت.

    همه اعضای اس اس ملزم بودند در این مراسم شرکت جویند. اینها تمریناتی بود برای کسانی که می باید بی چون و چرا و مطیعانه با مرگ روبرو شوند.

    بیشتر اعضای تازه وارد که سوگند اس اس را در مراسم دسته جمعی یا در حضور جمع اندک ادا می کردند، شامل مراتب عمومی اس اس می شدند. همه آنها لباس یک شکل سیاه رنگی می پوشیدند که شیک و ظریف طراحی شده بود. اما کسانی که وفادارانه خدمت کرده بودند از مزایای خاصی برخوردار می شدند و علایمی دریافت می کردند که نشانه ی پهلوانان قدیمی آلمان بود.

    بر خنجر آنها نوشته شده بود: ((افتخار من وفاداری من است.))

    شعاری که آدولف هیتلر درست کرده بود و منشاء آن افسانه قدیمی آلمان بود.




    مردان اس اس حلقه هایی به دست می کردند و شمشیرهایی داشتند که شعار مردان جنگجوی شمال اروپا در دوران قبل از مسیحیت بر روی آنهای نقش شده بود.

    این سلاحها و انگشتر به عنوان جایزه برای افراد برگزیده در نظر گرفته شده بود. خنجر و شمشیر و انگشتر علامت اس اس را بر خود داشت. روی حلقه جمجمه و داخل آن امضای هیملر حک شده بود.


    منبع) نازی سنتر
    Last edited by Arash4484; 04-08-2013 at 20:16.

  9. 5 کاربر از S0R3N4 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #6
    پزشک انجمن S0R3N4's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    حزب نازی
    پست ها
    6,329

    پيش فرض

    در اطلاعات تاریخی خود بازبینی کنیم (جنگ جهانی دوم)



    نمیدانم چرا ما ایرانی ها زود جوگیر می شویم.مخصوصا در زمینه هایی که هیچ اطلاعاتی نداریم.
    خواستم حقایقی را آشکار کنم(وقتی 5سال از عمرتان را برای تحقیق یک موضوع بگذارید حتما خبره می شوید)
    یک لحظه بیندیشید:تا بحال چند کتاب در مورد آلمان خوانده ایم؟1؟2؟10؟پس چگونه نظر می دهیم در مورد پیشوای بزرگ؟!!



    1 : آلمان جنگ را شروع نکرد منبع : وصیت نامه پیشوا + ویکیپدیا (دوستان چون لپ تاپم کیبورد فارسی ندارد منابع را خلاصه می کنم)

    2 : آلمان هرگز خواستار جنگ نبود.منبع:وصیعت نامه پیشوا و ارفاق آلمان به انگلیس به این لینک بروید

    3 :هولوکاست کلاهی برای جهانیان است. در ویکیپدیا عبارت نقض هولوکاست را سرچ کنید. ویا کتاب دلایل نقض هلوکاست را دانلود کنید.

    4 : برخلاف کشور هایی مانند روسیه که رهبری مست و سیگاری داشت آدولف هیتلر و موسولینی هردو گیاه خوار بودند. منبع:تو گوگل بزنید گیاه خواری هیتلر

    5 : جهان امروز ما ساخته دست آلمان هاست این را قبول کنیم که بوگاتی ویرون و موشک های قاره پیما وووووو …ساخته آلمانی ها هستند.منبع:این را همه می دانند

    6 : آلمان و به طور کلی آلمانی ها نژاد پرست نبودند(برخلاف نئونازی های جوگیر شده امروزی) منبع:قانون سترون سازی را مطالعه کنید.

    7 : ماجرای شب کریستال و تحریم یهودها بعد از به قدرت رسیدن نازی هارا مطالعه کنید.نوامبر1918- پایان جنگ جهانی اول. آلمانی ها درهم کوبیده شده اندوهگین و عصبانی اند. آنها رهبران کشور، خائنان داخلی و مخصوصا یهودی ها را مقصر شکست میدانند و معتقدند که اگر بتوانند یک رهبر قدرتمند پیدا کنند، دفعه بعد پیروز میشوند… منبع:کتال نبوغ هیتلر

    8 : از اقدامات پیشوا می توان تاسیس سازمان زیبایی کار، نیرو با شادی، خودروی مردمی فولکس و…. خیلی چیزها را که نمی دانید نام برد.(آیا این قاتل قرن است؟کمی بیندیشید)

    9: آدولف هیتلر بدون شک بزرگترین رهبر تاریخ است چرا که آلمان را از یک شکست خورده ورشکسته به ابرقدرت تبدیل کرد. منبع:به آماربیکاری ،فقر و… قبل و بعد از پیشوا نگاه کنید.

    در زیر چند تا مطلب کپی قرار میدم بخونین و بگین اگه ما در اون زمان بودیم چه کاری می کردیم با بقیه ملل:

    پیمان ورسای: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] قرار دادی است که در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۱۹ میلادی در کاخ ورسای واقع در حومه پاریس به امضا طرفین درگیر جنگ جهانی اول رسید و رسماً به نخستین جنگ جهانی خاتمه داد هرچند که آتش جنگ در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ خاموش شده بود. این معاهده در تاریخ ۱۰ ژانویه ۱۹۲۰ به مرحله اجرا گذاشته شد.


    مفاد پیمان:

    تمامی کشتی‌های جنگی و تجاری آلمان به انگلستان و فرانسه داده شود
    آلمان با هزینه خود برای متفقین کشتی بسازد
    آلمان باید از تمامی دارایی‌های خود در سایر کشورها چشم بپوشد
    آلمان باید ۵۰۰۰ موتور قطار و ۱۵۰ هزار اتومبیل برای متفقین تولید کند
    آلمان باید به مدت ۱۰ سال مقادیر زیادی (مقادیر در پانویس قرارداد ذکر شده بود) زغال سنگ به فرانسه ایتالیا و بلژیک بپردازد
    متفقین تا ۵ سال بر واردات و صادرات آلمان نظارت داشته باشند
    رودهای الب و اودر و همچنین کانال کیل در آلمان بین‌المللی اعلام شود
    علاوه بر این‌ها آلمان باید ۶ میلیارد و ۶۰۰ میلیون لیره استرلینگ به صورت نقدی غرامت به متفقین بپردازد
    ناحیه زغال سنگ خیز سار به مدت ۱۵ سال به فرانسه واگذار شود
    آلمان می‌بایست ارتش خود را به یکصد هزار نفر آن هم بدون تانک، سلاح سنگین و خودروهای زرهی کاهش دهد
    آلمان از حق داشتن زیردریایی و سرباز گیری محروم می‌شود
    آلمان از داشتن نیروی هوایی محروم و نیروی دریایی آن هم به ۶ فروند کشتی جنگی و تعدادی رزمناو و اژدر محدود می‌گردد

    با وجود این قرارداد آلمان ۵۵ درصد از منابع سنگ آهن ۴۵ درصد از منابع زغال سنگ ۷۵ درصد از منابع روی و ۵۷ درصد از منابع سرب خود را از دست داد

    بانکداران یهود اینچنین میگوید:
    «کنترل پول یک ملت را به من بدهید؛ برای من اهمیت ندارد که قانون آن ملت را چه کسی می نویسد»
    یهودیت اینچنین میگوید:
    «قانون اساسی یک ملت را ما مینویسیم و برایمان اهمیت ندارد چه کسی به قدرت میرسد چرا که هرکس پیروز شود ناخواسته خدمتگذارما و مسئول حراست از قانون ماست»

    منبع)ANGELXP-نازی سنتر
    Last edited by Arash4484; 05-08-2013 at 15:01.

  11. 8 کاربر از S0R3N4 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #7
    پزشک انجمن S0R3N4's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    حزب نازی
    پست ها
    6,329

    پيش فرض

    خاطرات آدولف هیتلر (در مونیخ) قسمت اول




    خاطرات آدولف هیتلر کسی که در جوانی با نقاشی خرج معاش خود را تامین می کرده و سپس تبدیل به جهانگشایی بزرگ شده بی تردید برای هر کس جذاب و عبرت آموز می تواند باشد. این خاطرات از زبان خود آدولف هیتلر در کتابش نبرد من برگفته شده.

    در بهار 1912 تقربیا به طرف مونیخ حرکت کردم.این شهر تا اندازه ای برای من آشنا بود مثل این که سال های متمادی در آن زندگی کرده بودم به علت این که چند بار برای ادامه تحصیل مرا به این مراکز صنعتی کشیده بود.

    اگر کسی مونیخ را بشناسد نه فقط آلمان را شناخته بلکه باید گفت کسی که مونیخ را بشناسد به صنعت و هنر آلمان آشنا شده.

    به هر صورت این دوره قبل از جنگ بهترین روز های زندگی من به شمار می آمد.حقوق و درآمدم هنوز مثل سابق کم و ناچیز بود.اما من نمیخواستم از راه نقاشی ثروت اندوزی کنم بلکه در صدد آن بودم که از این راه امرار معاش نمایم و یا لااقل در این فرصت تحصیلات خود را تعقیب نمایم.

    من اطمینان کامل داشتم که بالاخره یک روز خواهم توانست به مقصود نهایی خود برسم و در برابر اجرای این هدف مقدس تحمل هر گونه رنج و مشقت دارای ارزش بود.

    با تمام این ها میتوانم علاقه عمیقی را که از روز اول ورود خود نسبت به این شهر پیدا کردهبودم اضافه کنم و ان احساس پاک و مقدسی بود بی ریا که نظیر ان را در هیچ جای دنیا نمیتوانستم داشته باشم.

    مونیخ یکی از شهر های صنعتی آلمان بود و اگر می پرسید چه تفاوتی با وین داشت نمیتوانم جواب بدهم و وقتی فکر این موضوع را میکنم از وحشت دیوانه میشوم زیرا ان شهر مر گز فعالیت های اهریمنی بود که نمونه ان در این شهر پیدا نمیشد.

    مخصوصا لحجه انها با لحجه من و تمام ساکنین اروپای سفلی بسیار نزدیک بود و به خوبی میتوانست دوران کودکی ام را به یاد بیاورد.

    همه چیز این شهر برای من عزیز و قیمتی بود.چیزی که بیش از همه مرا به طرف این شهر میکشاند امتیاز دو جانبه استعداد هنری و نیروی بدنی مردم این شهر بود که شهر های اطراف ان به طور کم وبیش از این امتیاز بر خوردار میشدند.

    از جهت دیگر مونیخ از شهر های پر ماجرا به شمار می آمد و برای تمرین افکار و نقشه هایی که در سر داشتم جای بسیار مناسبی بود مخصوصا از جهت این که این شهر مرکز فعالیت های سیاسی و داخلی و خارجی به شمار میامد آن جا را دوست میداشتم.

  13. 5 کاربر از S0R3N4 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #8
    پزشک انجمن S0R3N4's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    حزب نازی
    پست ها
    6,329

    پيش فرض

    خاطرات آدولف هیتلر (در مونیخ) قسمت دوم


    قبل از خواندن این پست پیشنهاد میدم خاطرات آدولف هیتلر (در مونیخ) قسمت اول را هم پیشنهاد می کنیم قبل از این مطلب مطالعه کنید. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    سیاست خارجی را از راه پیچ و خم های که در سیاست الحاق دو آلمان در داخله کشور در جریبان بود بدست آوردم. زمانی که در اتریش بودم درباره الحاق دو آلمان نظری نداشتم و در وین هم با تعجب زیاد می دیدم

    که مردم درباره این موضوع اصرار زیاد نمی ورزیدند و شاید مردم برلین هم بدلائل زیاد امید آن را نداشتند که موضوع الحاق دو آلمان به طوری که بیسمارک در نظر گرفته انجام پذیر نیست و احتمال داشت که همین موضوع توجه دول اروپا را جلب کرده و باعث تشویق خیال انان گردد.

    اما تماس من با مردم شهر به من نشان داد که این عقیده کاملا غلط است و با نهایت تعجب یقین حاصل نمودم که در همه جا حتی در محیط های پر جمعیت هنوز مردم از کیفیت حکومت خانواده هابسبورک

    و نظر آنان نسبت به مردم آلمان با خبر نیستند در حالی که قاطبه ملت آلمان چه کسانی که در اتریش زندگی می کردند و چه در خاک آلمان همگی معتقد بودند الحاق دو آلمان به منزله ایجاد یک قدرت مرکزی است و تا روزی که تشکیل دولت واحد آلمان به طور کامل عملی نشود امید پیروزی نباید داشت, زیرا همگی به این اصل آگاه بودند که در موقع خطر می توانند نیروی عظیم تری تجهیز نمایند و اگر روزی حکومت در سر تا سر آلمان برقرار گردد به قدرت نهایی خواهند رسید و یقین داشتند که قدرت در اینجا هم مانند آلمان مربوط به تعداد نفرات است. اما به کلی از یاد برده بودند که اتریش از مدت ها پیش از نام کشور کشور آلمانی خارج شده و روز به روز وضع داخلی این امپراطوری رو به زوال میرود.

    من هم به طور آشکار این سیاست را میدانستم و با نظریات آنان در این مورد کاملا موافق بودم.

    در اوقاتی که در وین بودم از اختلاف نظری که گاهی از اوقات بین نطق های رسمی رجال کشور و مقالات روزنامه های دست چپی وین وجود داشت خشمگین میشدم زیرا بر حسب ظاهر وین یکی از شهر های آلمانی به شمار می آمد و انتظار نداشتم در یک کشور آلمانی چنین احساسات ضد آلمانی وجود داشته باشد.

    اگر در این محیط پر جمعیت کوچک ترین احساس آلمانی دیده میشد چون به مرز های دورتر یا شهرستان های اسلاونشین امپراطوری اتریش می رسیدید چه اختلافات فاحشی وجود داشت.

    کافی بود یک نظر سطحی به روز نامه های بزرگ بیندازیم تا بدانیم در آنجا در باره کمدی الحاق دو آلمان چگونه فکر میکردند.

  15. 5 کاربر از S0R3N4 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #9
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Dec 2009
    پست ها
    3,485

    پيش فرض

    در مورد اینکه آلمان جنگ را شروع نکرد...

    بدون شک ایدئولوژی ناریسم جنگ را ستایش میکرد، هیتلر در جای جای نبردمن بجنگ به مایه بخش بزرگی از عظمت نگاه میکرد(رجوع کنید به توصیفات وی از معلم تاریخش و...) کسانی که هم اکنون آلمان نازی را مسبب جنگ نمیدانند توسط خود نازیها با تعجب و حیرت نگاه میشوند!

    بسیاری از کشورها از درگیری با آلمان قدرتمند ابا داشتند ، آمریکا قبل از پرل هاربر و حتی اندکی بعد از آن هم از ورود بجنگ مستقیم با آلمان خودداری میکرد. در پرل هابر متحد رسمی آلمان در جنگ آنرا مورد هجوم قرا داد، در حقیقت متحدین به هرجا توانستند حمله کردند...
    عقب نشینی گسترده جامعه جهانی در مونیخ 1938 مساله دیگری است که مغفول گذاشته میشود، بعد از ماجرای اتریش، بخشیدن بخش بزرگی از چکسلواکی آنچنان عجیب بود که هنوز در ادبیات سیاسی جهان به زبونی در قرادادی سیاسی عنوان مونیخی را میدهند، درست همان حالتی که ما از ترکمانچای یاد میکنیم، یعنی انگلیسی ها حاضر به پذیرش خواری شدند، ولی با آلمان در صلح ماندند.
    همچنین بود قضیه دخالت آلمان در درگیریهای داخلی اسپانیا...

    هیتلر و همقطارانش برای آلمانیها تمام آنچه باید در زمینه اقتصادی و بازسازی غرور و گرفتن حقوق ملی میکردند را بخوبی انجام دادند، پیمان ورسای چند سال قبل از WW2 به هیچ بدل گشته بود.
    آلمان در حالی دست به حمله برای یک تونل به لهستان زد که از اتحاد تضمینی لهستان با انگلستان و فرانسه آگاه بود.
    از جنگ جهانی اول به بعد، در سیاست جهان حتی افرادی که جنگ را ستایش میکنند برای آغاز جنگ دست به توجیهاتی میزنند، برای مثال صدام هم توجیهاتی داشت که جنگ از طرف ایران شروع شده، همه چنین ایده های را در آغاز و پایان کارشان طرح میکنند.
    ساده انگارانه است موضوعات در حین جنگ را با پیش از آن مقایسه کنیم(موضوع ارفاق و فرانسه جنوبی و...)

    به نقشه آلمان پیش از جنگ دوم نگاه کنید و ببینید هیتلر به هرآنچه حتی حدودی آلمانی داشت، رسیده بود:



    نقشه آلمان رابا آلمان امروز مقایسه کنید...سوغات جنگ برای مرزهای آلمان چه بود؟(بگذریم از چهل و چند سال دو تکه بودن)

    و در مرحله بعد آیا انتظار این بود تمام اروپا فتح شود تا انگلستان وارد جنگ شود، آیا انگلیس نمیدانست پایانی بر فتوحات نیست و با استقرار آلمان در نواحی اشغالی هدف بعدی هم اوست.
    Last edited by Arash4484; 05-08-2013 at 19:44.

  17. 5 کاربر از Arash4484 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #10
    کاربر فعال فلسفه A.M.D.D.E.V.I.L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    Void
    پست ها
    2,053

    پيش فرض

    سلام ، این تاپیک قانونیه ؟
    تنها تعریف و تمجیدی که میشه از هیتلر کرد اینه که چهره ی واقعی مسیحیت رو نشون داد
    وگرنه کشتار 60 میلیون جمعیت بر پایه و اساس چیزی که حتی خودشون کنترلی روش ندارن و فقط یک اسم گذاری هست هنری نیست

  19. این کاربر از A.M.D.D.E.V.I.L بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 1 از 9 12345 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •