ضربال مثل هاي تهراني:
اگر تو سه ساله كالسكه چي شده اي، من سي ساله كالسكه سوار ميشم.
حرف كهنه كار به تازه كار پر مدعا
با آب حموم مهمون مي گيره
به كسي كه به غذا، يا سفره ي ديگري تعارف بكند.
برادر خورده شيشه م باشه بايد قورتش داد.
نظر خواهر نسبت به برادر در اجبار به قبولي او اگر چه آزارنده ترين باشد.
به شل گفتن چرا بد مي رخصي؟ گفت اتاق كجه.
عذر نامربوط، مشابه عذر بدتر از گناه.
پيش قاضي و معلق بازي؟!
پيش همه فن حريف ادعاي زيركي كردن.
تا پارسال تاپاله رو عوض نون تافتون مي گرفت و اه تفو عوض شاهي سفيد.
كنايه به تازه بدوران رسيده.
تا كاسه آب نشكنه آب ازش نمي چكه.
تا دلت نشكست اشكت رونقي پيدا نكرد.
جلوي زبون مردمو نمي توني بگيري در گوشتو بگير.
بي اعتنايي به حرف مردم.
چاله نكنده منارشو دزديده.
كار بي محاسبه انجام دادن.
حالا قلقلكش كني سال ديگه خبر مي شه
كنايه ازتنبلي و بي حالي زياد از حد است.
دنيا همين صد سال اولش سخته.
در دنيا آسودگي نمي باشد.
صفاي هر چمن از روي باغبان پيداست.
نظر به برخورد صاحبخانه با مهمان.
كالسكه يدكم بالاي قر يار
جمله اي در تلف آخرين سكه يا ته مانه ي جيب
سلمونيا كه بيكار ميشن سر همو ميتراشن
به كسي كه از بيكاري سر خود به بيگاري گرم بكند.
سبزي آش همسايه, گوشواره گوشاشه همسايه
دستور قناعت و دور و بر زندگي را گرفتن به زن
در خانه اي زني از باقيمانه هاي سبزي همسايه كه از شلخته گي بيشتر سبزي ها را در پاك كردن دور مي ريخت و او سبزي خود را از آنها تامين نموده از پس انداز پولشان گوشواره خريده بود, روزي آنها را به گوش كرده وسط حياط به خواندن و رقصيدن بر آمد كه: سبزي آش ....
نذر مي كنم نذر سرم, خودم مي خورم با پسرم
نذوري كه ميان خود و اقارب پخش بشود
نعل پيدا كرده پي اسبش مي گرده
طماع, خام طمع
نفهم تر از گوساله پرس ( پرست) مرده پرس!
به كس يا كساني كه حيات افراد را توجه نداشته, در مماتشان زاري و اشك نثار نموده بزرگ و چنين و چنانش بكنند!
نه كلاگيس, گيس ميشه, نه مرد بي قباله شوور
بي اعتباري معاملات پا در هوا
نه دو بند انگشت, نه صد من منت!
رد محبت و عنايت منت گذار
عسل در باغ هست و غوره هم هست // زليخا هست و فاطمه كوره هم هست
نظر به خوب و بد و زشت و زيبا با هم بودن
خوب و راحت مطلق وجود نداشتن, دوري جستن از انتظار دوست و همسر و روزگار بدون نقصان و عيب.
توي اين قبر كه بالاش زار مي زني مرده نيس
متوجه كردن كسي كه اميد به شخص و جا و وعده هاي پوچ بسته, يا خيال و نظر توقع تمنا داشته باشد.
آب داشتي, تخم داشتي, تو بودي كه نكاشتي؟!
افسوس و شمات, حيرت به حال كسي كه فرصتي بس مناسب از كف نهاده باشد!
آب به آب بخوره زور ور ميداره
مثل: دو دست كه به هم بخوره از توش صدا در مياد
منظور فايده اتحاد
آبرووِ, آب كه نيس از جوب گرفته باشم.
حرف كسي كه بخواهند در كاري خلاف يا به وساطت, ميان دو بيمنطق دخالتش بدهند.
آتيش كي بوده كه دود نداشته باشه!!
كدام خانهاي بوده كه تويش حرف و سخني نبوده, كدام دعوايي بوده كه فحش نداشته؟!
هر كي خر شه ما پالون, هر كي در شه ما دالون
حرف بيطرفها و سر بهكار خودها و كنارهجوهاي از سياست و مانند آن
بودم بودمو ولش كن, هسم هسمو حساب كن
به لاف زن, به گزافهگو به كس كه به راست يا دروغ, وصف چنين و چنان بودن خود بكند.
نه سرمو بشكن, نه گردو تو جيبم بكن
نه آزارم بده, نه قربان صدقه ام برو
هر كي بايد دسشو به زانوي خودش بيگيره
دستور به قطع اميد از ديگران و متكي به خود بودن
پاكيزگي تو يقه چركيناس
راستي و درستي نزد فقراست
همه ميترقن, ما وا مي ترقيم!
همه ترقي مي كنند, ما ترق معكوس ميكنيم!
تهرون جاييه كه رستم توش گرزشو گرو يه نون سنگك گذاش
دامنگيري خاك تهران و گرفتارشدن در آن.
روايتي از گرز زير طاق چهارسو بزرگ: در گچكاري طاق چهارسوق بزرگ, گچكار خوش ذوق آن گرز مانندي از گچ ساخته سمت جنوب شرقي پا طاق آن قرار داده, اسمش را گرز رستم گذارده بود و به مرور زمان اين نظر بر آن افزوده شد كه آن را رستم به بهاي نان سنگكي نزد نانواي چهار سو گذارده.