یکی از مهمترین عواملی که کلیشه ها را در اذهان تثبیت میکند، جامعهپذيری جنسيتی است. جامعهپذيري جنسيتي فرآيند بازتوليد نابرابري جنسيتي است و با نهادينه كردن نابرابري و تداوم بخشيدن به آن در نسلهاي بعدي ميتوان جامعهپذيری جنسيتی را بستر اصلي نابرابری دانست.
جامعهپذيری جنسيتی از درون خانواده ریشه می گیرد . در اثر جامعهپذيری جنسيتی كه در خانواده رخ ميدهد، دختر و پسر هر يك با هنجارهاي جنسيتي زنانه يا مردانه اجتماعي ميشوند. رفتارهای تبعيضآميز والدين از همان ابتدا با تهيه لباس و اسباب بازي با توجه به جنسيت شروع ميشود. از همان سالهاي اول زندگي، دختر بچهها براي نقشهای جنسيتی مشخص، جامعهپذير ميشوند، مثلاً در هندوستان اولين درسي كه يك دختر بچه ياد می گيرد، اين است كه رفتار متفاوتی كه نسبت به او و برادرانش اعمال ميشود يك حقيقت زندگی است
آزاديهاي دختران در زمينهء پيوستن، ارتباط برقرار كردن و تماس با ديگران، محصور در حد و مرزها و محدوديتهای مشخص است. همچنين بدون توجه به دشواريها و از خودگذشتگی هاييكه يك فرد بايد متحمل شود، به آنان ياد می دهند كه دنيای او، به خانواده محدود است و مشغله اصلی او بايد ارضای نيازهای ضروری اعضای خانواده باشد و در كل وظيفه اصلي او مادري كردن است. از آنان خواسته ميشود كه سر به راه ، صلحجو و سازشگر باشند و اختلافات را نه با جدال بلكه با محبت حل كنند. از سويی دیگر از پسرها انتظار می رود كه براي احقاق حق خود ايستادگي كنند، سلطه جو، مستقل، پرخاشگر و رقابتطلب باشند، از آنان ميخواهند مرد باشند و گريه نكنند و در برابر سلطهجويی ديگران مقاومت كنند.
در نتیجه ، اين نوع آموزش در خانواده موجب می شود که كودكان نقشهای جنسيتي خود را به سرعت و مؤثر فرا بگيرند و در جامعه به گونه ای متمایز رفتاركنند. نقشهای اساسی جنسيت كه كودكان در خانه ميآموزند بعدها به طور گوناگون در مدرسه تقويت می شود.
آموزش در مدارس فرآيندي رسمياست، برنامه های درسی كه دختران و پسران بايد فرا گيرند مشخص است، اما نظام آموزش از جنبهاي ظريفتر برنامههاي آموزش پنهاني را نیز در خود نهفته دارد كه كودكان را مطابق آن تربيت ميكند. با اين توجيه كه زن و مرد تواناييها و علايق فكري متفاوتي دارند دختران در نظام آموزشي هم از جهت رشتههاي عرضه شده و هم از نظر نظامهاي سهميهبندي، متفاوت با پسران در نظر گرفته شدهاند. بنابراين فكر تربيت دختر براي نقشهاي آيندهاش به عنوان زن خانهدار و مادر، در متون درسي عرضه شده به دختران تأثيری مهم دارد.
یکی از متداولترين و مهمترين عوامل يادگيري تقليد است، تقليد يعني همانندسازي با شخصيتهاي مختلفي كه فرد با آنها مواجه ميشود. در سنين مدرسه افراد در مواجهه با شخصيتهاي مختلف انساني و غيرانساني در كتابها سعي در تقليد از رفتارهاي شخصيتهاي همجنسشان ميكنند و با اين عمل به جنبههايي از شخصيتشان می پردازند که به اين ترتيب باورها و ارزشهاي خود را با توجه به ميزان رشد ذهني، تجارب قبلي و آگاهيهاي اجتماعي شان شکل می دهند.
بهاين ترتيب آموزش و پرورش در محتواي كتابهاي خود از كليشههاي جنسيتي استفاده ميكندکه مثلاً كمتر، يك زن را در مقام نويسنده، مخترع، پليس و كارمند نشان ميدهد ، بلكه ، بیشتر ،آنان را در نقش مادران و همسران ميتوان مشاهده كرد. در واقع نوعی نگرش مردسالارانه در تدوین کتب درسی حاکم است که زنان را هیچگاه به عنوان سازماندهنده و هدایتگر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نشان نمیدهد و معمولاً نقش پیرو و مطیع دارند و از هر گونه نقش اعتراضی بدورند . بنابراين نظام آموزش به كمك باورهاي كليشهاي معلمان، مربيان، برنامهريزان اين نظام و همچنين در لايههاي آشكار و پنهان متون درسي، جامعهپذيري جنسيتي را تقويت ميكند و نابرابري جنسيتي را در سطوح گوناگون اجتماعي تداوم ميبخشد
گروههاي همسالان از دیگر عوامل جامعهپذيري است. محافل دوستي اين گروه مخصوصاً در جوامع سنتي از سن معيني به بعد معمولاً گروههاي تمام دختر و يا تمام پسر هستند. اين گروهها مطابق با جنس خود نقشها و بازيهاي خاصي را دنبال ميكنند. در اين گروهها معمولاً سعي ميشود از داشتن رفتارهاي جنس مخالف دوري كرد. مثلاً پسران در گروههاي همسال خود به نسبت سن سعي ميكنند مسابقه شجاعت دهند و در سنهاي بالاتر سعي ميكنند با تحقيرهاي جنس پرستانه و حتي تحقيرهمه چيزهاي زنانه، مردانگي خود را ثابت كنند.
در دوران معاصر ميتوان رسانههاي جمعي را هم از مهمترين عوامل جامعهپذيري جنسيتي تلقي كرد. مثلاً تصوير كليشه شده زن در برنامههاي تلويزيوني تقريباً در همه جوامع ديده ميشود. رسانهها سعي در تبليغ نقشهاي خانهداري و امور خانگي زنان دارند. بنابراين اگر دختر بچه از طريق رسانهها، زنان را در مشاغلي مانند وكالت و قضاوت مشاهده كند، اين احتمال وجود دارد كه گمان كند ،او نيز ميتواند چنين نقشي را بر عهده گيرد. اما زماني كه زنان را هميشه در تلويزيون در نقش همسر، مادر يا زن خانهدار يا پرستار ببيند تصوير از خود متفاوتي خواهد داشت .
بنابرآنچه گذشت، مشخص شد كه كليشههاي جنسيتي چگونه شكل گرفتند و به دلايل خاص اجتماعي، تاريخي كليشههاي مردانه بهتر در نظر گرفته شدند که اين كليشهها از طريق فرآيند و عوامل جامعهپذيري جنسيتي باز توليد ميشوند.
"ژوليت ميچل "هدف هر نوع كليشه سازي را " تقويت و توجيه وابستگي، فرودستي و نابرابري موقعيت زنان در جامعه" ميداند. حتي اگر این گونه هم نبینیم ، ميتوان اقرار كرد كه قرار دادن افراد در اين گونه قالبهاي از پيش ساخته شده مانعي براي رشد و پيشرفت فردي ميشود، چرا كه انسانها براي جلوگيري از طرد جامعه، مجبورند حالات رواني، شيوه بيان احساسات و حتي علايق خودشان را در چهارچوب هنجارهاي اجتماعي مبتني بر كليشههاي جنسيتي قرار دهند. تا همين چند دهة قبل شايد كسي باور نداشت كه جنسيت ميتواند عاملي مهم در نابرابري ها باشد، اما امروزه ميدانيم كه تعلق به يك جنس خاص باعث امتياز و رفتارهاي متفاوت افراد با آن جنس ميشود; چرا كه دانش ما دربارة زنان و مردان توسط كليشههاي جنسيتي شكل ميگيرند.
هنجارهايي كه كليشههاي جنسيتي را تقويت ميكنند، شايد براي جوامع محافظ هكار دارای کارکرد باشند، اما اين كليشهها محدوديتهايی را براي هر دو جنس به بار می آورند.
از آنجا كه بر اساس كليشههاي جنسيتي، زنان و مردان با رفتارها، ويژگيها و حالات رواني خاص در نظر گرفته ميشوند ، آنان را داراي قابليت انجام وظايف متفاوت از هم می دانند. اين گونه كليشههاي جنسيتي نهايتاً به تقسيم كار جنسی منجر ميشود. به طوري كه در كليشهها، زنان داراي صفات گرم ،بيانگر، وابسته، احساساتي، با محبت، نرم و ملايم، خوش قلب، ضعيف، قدردان، حساس و مطيع هستند، پس بهتر است تا درحریم خصوصی خانواده بمانند و به كارهای خانهداری و بچه داری و شوهرداری بپردازند و مردان هم به دليل صفات صلاحيت-شايستگی، ماجراجویی، بيرحم، با جرأت، مستقل، با اعتماد به نفس، محكم و قوی در عرصه عمومی و نانآور خانه باشند.
كليشههای جنسيتی حتی باعث تقسيم جنسيتی مشاغل هم می شوند، مثلاً گفته ميشود كه چون زنان احساساتی هستند پس صلاحيت و شايستگي احراز برخي سمت ها همچون قضاوت را ندارند.
از ديگر نتايج كليشههاي جنسيتي و جنسيت گرايي كم ارزش شمردن كار زنان است، چون معمولاً صفات منتسب به زنان چندان بار مثبتی به همراه ندارد. البته اين به آن معنی نيست كه صفات منتسب به مردان ذاتاً مثبت است بلكه مساله اين است كه هر آنچه معمولاً مربوط به مردان است مثبت در نظر گرفته ميشود.
كليشهها و جنسيت گرايي بسياري اوقات عليه مردان هم است، اما باز اين مردان هستند كه سرسختانهتر از هر كس، از كليشههاي جنسيتي دفاع ميكنند. از آنان توقع ميرود كه در برابر سختيها و مشكلات ، مقاوم و سرسخت باشند و خم به ابرو نياورند، حتي گاهي از آنان پرخاشگري در خواست ميشود، از آنان انتظار ميرود در برابر زبان درازيها خشونت به خرج دهند و اگر طبق آن رفتار نكنند بيعرضه و دست و پا چلفتي نامیده می شوند و از طرفي در برابر اين انتظارات از آنان خواسته ميشود كه احساسات خود را به نزديكان نشان ندهند.
همه اين فشارها نقش سنگينی را برايشان تحمیل می کند مخصوصاً، براي آن دسته كه با اين نقشهاي مردانه همنوا نيستند. همه مردان نمی خواهند خشن و بی رحم و پرخاشگر به حساب آيند اما كليشهها آنان را تبديل به چيزی می كنند كه نمی خواهند باشند. آيا با شكستن بسياری از اين كليشههای دست و پا گير، زندگي آرامش بخش تر نخواهد بود؟
جامعهپذيري جنسيتی كنونی با كاركردهای آشكار و پنهان خود نابرابری را هر چه بيشتر نهادينه ميكند و اين مانعی براي توسعهای همه جانبه و به ويژه توسعهای انساني است. امروز بيشتر از هر زماني ديگر نيازمند برنامهريزی منسجم و هدفمند براي برقراري جامعه پذيری خنثی و بدون ارجحيت جنسی در ساختارهای جامعه و عوامل مهم جامعهپذيري از جمله خانواده، نهاد آموزش و رسانهها برای تغيير روند كنوني جامعه پذيری جنسيتی هستيم و اين هم به نفع مردان است و هم به نفع زنان
رهیاب - قسمت هایی از مقاله جامعه پذیری و کلیشه های جنسیتی محسن مالجو