اقا اگه شما به یک مسافرت دید و بازدید اقوام برید ولی خوشتون نیاد و کاملا اجباری باشه اونم به مدت 23روز شما چیکار میکنید؟
اقا اگه شما به یک مسافرت دید و بازدید اقوام برید ولی خوشتون نیاد و کاملا اجباری باشه اونم به مدت 23روز شما چیکار میکنید؟
اگه کار خاصی نداشته باشم و پدر مادر بخوان من باهاشون برم همچین جایی ، به خاطرشون میرمنوشته شده توسط MR.CART [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اما اگه فردی پرمشغله باشم ، ایشون رو قانع میکنم که من نمیتونم باهاشون به این مسافرت بیام.چه به خاطر مشغله هام و چه به این خاطر که دلم نمیخواد(مسئله ی مشغله رو بهونه کردن)
و اینا در صورتیه که مجرد وابسته بهشون باشی.اگه متاهلی وضعیت فرق میکنه و اونا فقط در حد یه پیشنهاد میگن شما هم بیایین باهم بریم فلان جا و در اینجا کاملا اختیار داریم که چه جوابی بدیم (جواب معقول و محترمانه)
اما اگه غیر از ایشون ، از فامیلهای دیگه ای این پیشنهادو بدن ، در هر موقعیت سنی کاملا مختارم که برم یا نرم
والا 17 سال بیشتر ندارم و نمیتونستم تنها و مستقل بمونم،البته الان که تو خونه اقوام هستم،ولی هنوزم احساس راحتی نمیکنم و میگم ایکاش میشد به این سفر نمیرفتیم شاید سال دیگه وضع بهتر شد ولی خوب...ایرانی ها ضریب هوشیشون 84 تشریف داره
ببینید اوضاع همیشه بر وفق مراد ادم نیست...به هر حال ادم مجبوره یه وقت هایی یه سری کارهایی که دوست نداره انجام بده...یه سری جاهایی که دوست نداره بره
باید اوضاع رو جوریکه دوست دارید بر وفق مرادتون کنید
ببینید چه جاهای تفریحی اون شهری که توش هستید داره با پسرهای همسن خودتون برید
الان وقت خوبیه برای اینکه یه کمی از این لب تاب و اینترنت دور بشید ...با اقوام یه فوتبالی شطرنجی منچی چیزی بازی کنید
سلام منم ترس از جمع و صحبت کردنو تو جمعو داشتم خیلی زیاد، ولی الان خدا رو شکر خوب شدم نکته اول :یکسری کتاب خوب در مورد نحوه سخرانی کردن بخر و بخون نکته دوم خودتو روزی چند بار توی جمع تصور کن داری حرف میزنی و یا حتی بلند بلند حرف بزن و تمرین کن تا ترست بریزه نکته سوم: در مورد موضوعی که میخوای حرف بزنی خوب تحقیق کن و اطلاعات کامل داشته باش تا اعتماد بنفس لازمو داشته باشی نکته چهارمو دیگه میذارم به عهده بقیه دوستان..نوشته شده توسط شیر برنج [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلامنوشته شده توسط شیر برنج [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعضی از دوستان مشکل ارتباط با دیگران رو دارند به شکل ها مختلف مثل عدم توانایی صحبت کردن هرچند که بر اون موضوع اشراف کامل دارن - یا صحبت با جنس مخالف - ترس از جمع یا . . .
من چنتا راه عملی که خودم تجربه کردم رو عرض میکنم
1. سعی کنید از سوالاتی استفاده کنید که جواب اونها رو میدونید
مثلا قرار است پولی رو از طریق بانک به حساب یکی از دوستان واریز کنید از نزدیک ترین فرد سوال کنید ایا من فرم رو درست پر کرده ام ؟ یا مثلا برای واریز پول کارمزدی دریافت میشود
قرار است بازی خریداری کنید روی جلد سی دی نوشته رم 1 گیگ از صاحب مغازه سوال کنید اقا مطمئن هستید رم یک گیگ کم نمیاد به نظر رم بیشتری نیاز هست
اما نکته : سعی کنید سوالات خیلی ابکی باشه چون سوال شما جدی گرفته نخواهد شد
اما این سوالات چه تاثیری دارد : بیشتر افراد برای شروع یک مکالمه یا یک ارتباط هیچ چیزی به ذهنشان نمیرسد یا نمیتوانند جمله ای مناسب برای این کار پیدا کنند و زمانی که بدون تجربه وارد مکالمه میشوند با سوالی بی ربط وارد این ارتباط میشوند
این سوالات کوچک باعث میشوند برای شروع از جملات و اعتماد به نفس بالا تری برخوردار باشند
2. چت کنید !!!
بعضی از مشکل استرس دارند برای این افراد پیشنهاد میکنم از چت استفاده کنید چرا که در چت طرفین همدیگر رو نمیبینند و فرد کمترین استرس ممکن رو تجربه می کند
با چت کردن کار به جایی خواهد رسید طرف بدون استرس وارد مکالمه میشود
3. وارد بازاری شوید که با مشتری ارتباط مستقیم دارد
به فرض عموی شما مغازه سبزی فروشی داره شما سعی کن گاهی که بیکاری بری اونجا به عنوان کمک دادن با مشتری ها صحبت کنید
مهم ترین نکته این کار اینکه شما دارید با افراد و جنسیت های مختلف ارتباط برقرار میکنید و این ارتباط نیاز به تخصص خاصی ندارد صرفا یک مکالمه کوتاه چند ثانیه ای یا چند دقیقه ای است اما همین مکالمات کوتاه مثل ضرب المثل کم کم وانگهی دریا شود عمل میکند
---------------
باید برم جایی فرصت ویرایش نبود اگر غلط املائی هست ببخشید سعی میکنم راههایی که تاثیراتش رو به شخصه دیدم بنویسم
تسلط داشته باشید! بهترین کار تمرین هست و تمریننوشته شده توسط شیر برنج [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هرچیزی رو که میخواید بگید بارها با خودتون تکرار کنید و ترجیحا اینکار رو روبه روی آیینه انجام بدید
وقتی دارید در جمع صحبت میکنید به چشمهای افراد خیره نشید که حواستون پرت بشه ترجیحا دایره نگاهتون رو مدام تغییر بدید (مثلا یک لحظه به یکی لحظه بعد به کناریش نگاه کنید و...)
خلاصه برداری کنید تمام چیزهایی رو که میخواید مطرح کنید و تمرین داشتید در شرایط استرس زا ممکنه در ابتدا فراموشتون بشه بهترین کار اینه که عنوان اونها رو تیتروار روی کاغذ کوچک داشته باشید یک نگاه مختصر به کاغذ همه چیز رو در ذهن شما تداعی خواهد کرد
سلام
لطفا به من بگویید با چه کار کنم که بدون داشتن حالت غیرعادی روابطم را با کسی کاملا قطع کنم (یه جوری که خودش متوجه باشد که باید حواسش را جمع کند!)
راستش قضیه از این قرار است که یکی از همکلاسی های دانشگاه یه جورایی با آبروی من بازی کرده است (100 درصد او شروع کننده و مقصر است) و فکر می کرده که من قرار نیست بفهمم ولی وقتی دید که متوجه شدم سریعا سعی کرده درستش کند و چون من می دانم آدم دورو و دغلی است می خواهم نسبتا بد باهاش رفتار کنم طوری که او حساب کار دستش بیاید. چند روز دیگر کلاسها شروع می شود.
اگر شما جای من بودید چه کار می کردید؟
می خواهم حتی اگر نگاهمان هم مستقیما در چشم هم افتاد سلامش نکنم! ولی چون تا حالا تقریبا همچین کاری نکردم (آدم اهل مدارایی هستم) یه جورایی برام سخته... لطفا بگید چه طور این کار رو بکنم... پیش خود چه فکری کنم که این کار برایم عادی باشد؟
خیلی راحت
سمتش نروید...باهاش صحبت نکنید...حتی اگر میتونید با دوست های اون طرف هم حرف نزنید...سر کلاس دور از هم بنشینید...اگر دیدید جلوی راهتون سبز شد راهتون رو کج کنید و از طرف دیگه بروید تا مجبور هم نشید بهش سلام کنید
اینها هیچ کدام حالت غیر عادی نیست...
یه راه دیگه هم اینه که به روابط مانند قبل ادامه بدید و منتظر یه فرصت باشید که اون طرف به کمک شدیدا نیاز داشته باشه و شما کمکش کنید...اینجوری اگر طرف شعور داشته باشه شرمنده ی شما میشه.....اگر هم نداشته باشه که خب متاسفانه پر رو تر میشه
منم یه بار توی دانشگاه با یه دوستی ( !! ) یه مشکلی برام پیش اومد.روزای اول خوب بود.ولی دیدم رفته رفته این طرف داره پر رو میشه !نوشته شده توسط alittlequestion11 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از جزوه گرفتن و کتاب گرفتن گرفت تا اینکه گزارش کار و این چیزا هم نمینوشت.
منم کلا بی خیبالش شدم.حرف میزد انگار نه اگار که وجود خارجی داره.جواب همه رو میدادم جز این.تماس که میگیرفت هم همین طور.
خلاصه دیگه خودش حساب کار دستش اومد و دیگه سراغم نیومد.بعضی موقع ها هم که میاد خیلی خیلی رفتارش بهتر شده.
هم اکنون 9 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 9 مهمان)