تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 98 از 640 اولاول ... 4888949596979899100101102108148198598 ... آخرآخر
نمايش نتايج 971 به 980 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #971
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    رفیق من سنگ صبور غمهام به دیدنم بیا که خیلی تنهام
    هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم
    مجنونم و دل زده از لیلی ها خیلی دلم گرفته از خیلی ها
    نمونده از جوونیام نشونی پیر شدم پیر تو ای جوونی
    تنهای بی سنگ صبور خونه سرد و سوت و کور
    توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست
    اگر چه هیشکس نیومد سری به تنهاییت نزد
    اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش
    اگر بیای همونجوری که بودی
    کم میارن حسودا از حسودی
    صدای سازم همه جا پر شده
    هرکی شنیده از خودش بیخوده
    اما خودم پر شدم از گلایه
    هیچی ازم نمونده جز یه سایه
    سایه ای که خالی از عشق و امید
    همیشه محتاج به نور خورشید

  2. #972
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    تو مثل راز پايزي و من رنگ زمستانم
    چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نمي دانم
    تو مثل شمعداني ها پر از رازي و زيبايي
    و من در پيش چشمان تو هستي خاک گلدانم
    تو دريايي تريني آبي و آرام و بي پايان
    و من موج گرفتاري اسير دست طوفانم
    تو مثل آسماني مهربان و آبي و شفاف
    و من در آرزوي قطره هاي پاک بارانم
    نمي دانم چه بايد کرد با اين روح آشفته
    به فريادم برس اي عشق من امشب پريشانم
    تو درياي مني بي انتها و ساکت و سر شار
    و من تنها در اين دنياي دور از غصه مهمانم
    تو مثل مرز احساسي , قشنگ و دور و نا معلوم
    و من هم يک کبوتر , تشنه باران درمانم
    بمان امشب کنار لحظه هاي بي قرار من
    ببين بن تو چه رويا ئيست رنگ شوق چشمانم
    شبي يک شاخه نيلوفر به دست آبيت دادم
    هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
    تو فکر خواب گلهايي که يک شب باد ويران کرد
    و من خواب تو را مي بينم و لبخند پنهانم
    تو مثل لحظه اي هستي که باران تازه مي گيرد
    و من مرغي که از عقت فقط بي تاب و حيرانم
    تو مي آيي و من گل مي دهم در سايه چشمت
    و بعد از تو منم با غصه هاي قلب سوزانم
    تو مثل چشمه اشکي که از يک ابر مي بارد
    و من تنها ترين نيلوفر رو به گلستانم !

  3. #973
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    در درون ذهن من هرگز نمی میرد کسی
    مرگ احساس مرا ماتم نمی گیرد کسی
    رفته ام من سالها از خاطرات این و آن
    یک سراغ ساده هم از من نمی گیرد کسی
    غرقه گشتم در درون موج های حادثه
    از برای یاری من بر نمی خیزد کسی
    شانه های عاشقان گر تکیه گاه اشکهاست
    پس چرا بر شانه ام اشکی نمی ریزد کسی

  4. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #974
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    گاهي اوقات

    گفتن بعضي کلمات

    انقدر سخت مي شود

    که شکستن بغض، براي هميشه ناممکن است

    دوستت دارم

    مي نويسم

    به همه مي گويم...

    اما در مقابل ديدگانت

    صدايي از من بر نمي آيد

    مي خواهم فرياد بزنم

    در آغوش بر گيرمت

    اما ترديدي مبهم توانش را از من مي گيرد

    حال تو مي روي

    نمی خواهم بروی

    !..بمان


    اما تمناي محاليست

    که بمان و منتظر باش

    دورتر مي شوي .

    و من دريغ از يک کلمه:

    !.....بمان .

  6. #975
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    کسی از ما نمی پرسه که بهارمون کجاست
    حلقهء سبز بهار کجای گریه های ماست
    کسی از ما نمی پرسه که کجای جاده ایم
    بین این همه سوار چار هنوز پیاده ایم
    کسی نیست نشون بده نشونیه ستاره رو
    به دل ما یاد بده تولد دوباره رو
    تولد دوباره رو
    تولد دوباره رو

    تقویم کنه رو باید ببندیم
    بازم باید دروغکی بخندیم
    بهار داره پا میزاره تو خونه
    پنجرهء قلب ما کی می خونه

    یکی باید واسه ما بهار رو معنا بکنه
    سفرهء گمشدهء هفت سین و پیدا بکنه
    یکی باید بیاد و بگه بهار چه رنگیه
    بگه که تحویل سال چه لحظهء قشنگیه
    یکی باید بیاد و سین سکوت و بشکنه
    رمز قد کشیدن و تو کوچه فریاد بزنه
    تو کوچه فریاد بزنه

  7. #976
    داره خودمونی میشه schizophrenic's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    22

    پيش فرض

    قهقهه حیوانات محکمه نشین به گوش می رسد

    نشان به آن نشان که پیر شده ام ؛
    حتی ــ گاه ــ
    فکری ام که :
    دندان هایم را کجا جا گذاشته ام
    و چند وقتی هست
    که با چشمانِ بی سویم
    این سو و آن سو ، پیِ چه ام .
    و با خودم مرور می کنم هی : واِن یَکادُ الّذینَ ...
    نشان به این روزها
    که نمی دانم چرا سر انگشتانم می لرزند .
    و زانوانم .
    و ازقضا ــ این روزها ــ
    دلم
    و ترسم ــ این روزها ــ
    ایمانم
    که ــ این روزها ــ
    همه ام است .
    و دانه دانه اسفندها را دود می کنم .
    و دانه دانه موهایم را سپید .
    و دانه دانه پیر می شوم ...
    نشان به آن نشان که ــ دیگر ــ
    نه " خاطره ات " را ،
    نه " کوچه ات " را ،
    نه " خانه ات " را ،
    نه " ت " را ،
    هیچ
    به یاد نمی آورم .
    و نه " شعرهایم " را
    و " چشمهایم " را
    و " دست هایم " را .
    چه ،
    " م " را قبل تر از این همه
    از یاد برده ام ؛
    نشان به .
    .
    .
    این همه ، باورت شود .
    باید .
    بی هیچ نشانی .

  8. #977
    داره خودمونی میشه schizophrenic's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    22

    پيش فرض

    دلم تنگ است، دلم میسوزد از باغی که می سوزد
    نه د یداری،نه بیداری،نه دستی از سر یاریمرا آشفته میدارد، چنین آشفته بازاری
    تمام عمر بستیم و شکستیم،به جز بار پشیمانی نبستیم
    جوانی را سفر کردیم تا مرگ،نفهمیدیم به دنبال چی هستیم
    عجب آشفته بازار یست دنیاعجب بیهوده تکرار یست دنیا،چه رنجی از محبت ها کشیدیم،
    برهنه پا به تیغستان دو یدیم
    نگاه آشنا در این همه چشم،ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم.
    سبک بالان ساحل ها ندیدند،به دوش خستگان بار یست دنیا،
    مرا در اوج حسرتها رها کرد،عجب یار وفادار یست دنیا،عجب آشفته بازاریست دنیاعجب بیهوده تکرار یست دنیا
    میان آنچه باید باشد و نیست
    عجب فرسوده دیوار یست دنیا
    عجب خواب پر یشانیست دنیا
    عجب دریای طوفانیست دنیا
    عجب آشفته بازار یست دنیا
    عجب یار وفادار یست دنیا...

    "بيهوده تكرار"
    Last edited by schizophrenic; 06-04-2008 at 19:55.

  9. #978
    داره خودمونی میشه schizophrenic's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    22

    پيش فرض

    باشه قبول تلخ تلخ باش

    بی اختیار مزه مزه می کنم

    چه طعم تلخی دارد
    " نونی " که بر سر " نبودنت " بیات شده است
    چه سرد می شوم ...
    انگار
    مدتهاست که از چشم و دهانِ تو افتاده ام
    و تو چه تیز می روی
    و مرا نمی بینی
    که در تابوتِ آرزوهای بربادرفته ام
    زنده به گور شده ام
    و فکر مرا نمی خوانی
    که هنوز هم مشغولم به
    " تو "
    که تندیسِ تخیلِ مرحومِ منی
    هنوز هم
    مشقِ هر شب من از رویِ
    " تو "
    ـ صدباره ـ
    تلخ می شود از بسِ تکرار
    . . .
    چه جایت خالی است
    تا برای بارُمین بار
    همه ی جاریِ سیالِ ذهنم را پوزخند بزنی ...
    که چه جسارتی
    که چه شهوتی
    که از تو ـ هیچ ـ سیر نمی شوم انگار
    و
    خودمانیم
    خوب می دانم که در دل
    مرا به آغوش می کشی به غرور
    . . .
    به گمانم دیر شده ام
    ـ تو بخوان " پیر " ! ـ
    و از وقتِ خوابم گذشته است
    باز
    تو کجایی
    تا حُکمم کنی
    به تنهایی
    و به این دورِ باطل
    که از طعمِ تلخِ نبودنت شروع می شود ...

  10. #979
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    به قدر هر چه گل ديدم مرا آزار كردي تو
    خيانت را دوباره در دلم تكرار كردي تو
    عجب ديوانه بودم من كه بستم دل به چشمانت
    و كار قلب اين ديوانه را دشوار كردي تو
    چقدر از التماسم پيش مردم ابرويم رفت
    چقدراين چشم ها را پيش مردم خوار كردي تو
    شنيدم بارها با ديگران بودي وليكن حيف
    شهامت مال هركس نيست پس انكار كردي تو
    چقدر اشعار زيبايي برايم خواندي و گفتي
    و بازي با دل بيمار من بسيار كردي تو
    شبي كه ديدمت با ديگري در كوچه جا خوردي
    و ناچار اين طلوع تازه را اقرار كردي تو
    نمي بخشم تو را او را و هركس را كه بد باشد
    خدايم خود تلافي مي كند هركاركردي تو
    نمي بايست نفرين آخر پيمان ما باشد
    مرا اما به اين كار غلط ناچار كردي تو
    دلم را ازهرچه نگاه و ارزو كندم
    تمام پنجره هاري مرا ديوار كردي تو
    چه حسني داشت درد اين شكست تلخ ميدانم
    مرا از خواب عشق و عاشقي بيدار كردي تو

  11. #980
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    چه کنم؟ چاره کجاست؟

    سهم من در دل این ویرانی

    یک سبد بی تابی است

    غم من تا به گل لاله سرخ

    دو شقایق باقی است

    دیده ام بارانی است

    کاش ان جا که دل از عشق سخن ها می گفت

    قلبها سخت نبود

    کاش در این دل تنگ

    مهر دربند نبود

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •