به جز حضورِ تو
هیچ چیزِ این جهانِ بیکرانه را جدی نگرفتم،
حتی عشق را ..
به جز حضورِ تو
هیچ چیزِ این جهانِ بیکرانه را جدی نگرفتم،
حتی عشق را ..
ﮬﻤﯿﺸﮧ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺯﺩ به ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ
ﻭ ﮔﻔﺖ:تنها امده ام ، تنها میروم
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!
ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ….HoseinKing
Last edited by HoseinKing; 12-07-2015 at 21:25.
دریا هر شب در نهایت خود
آنجا که افق معنا پیدا می کند
ماه را در آغوش می گیرد...
زمین در انتهای پدیداریَش
آنجا که چشمها از کار افتاده می شوند
بر آسمان بوسه می زند...
من و تو که بیشتر از زمین و آسمان
از هم فاصله نداریم
می خواهم به انتها برسم
می خواهم در چشم همه بمیرم
شاید
در آغوشم بگیری ...
مصطفی زاهدی
* از مجموعه در دست چاپ
«دست هایش بوی نرگس می داد»
فاصله ها به من فرصت مي دهند
دلتنگت شوم...و
تو را نزديک تر ازبوسه...
به آغوش بخواهم !
تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود
سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شودبه چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود
روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شودکـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها
کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شودبـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
...
چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود
HoseinKing
دوست عزیزنوشته شده توسط HoseinKing [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فکر نمیکنم منظور از نوشتن نام کاربریتون پای همهی اشعار این باشه که سرودهی شما هستند؟
این شعـر بسیار زیبا همـانطور که میدونید از شاعـری معاصر و معـروف به نام [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هست.
البته ضرورت نوشتن اسم شاعر رو پای اشعار خودش انکار نمیکنم و امیدوارم بدرستی هم انجام بشه.
منظورم من این نبود که این شعر سروده خود بنده است خیر، بلکه اگه شما دقت کرده باشید من در پایان اکثر مطالبمنوشته شده توسط Йeda [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نام کاربری خودمو به صورت خیلی کم رنگ مینویسم (یه کار تنوعی) | همون طور که خودتون اطلاع دارید در قسمت آثار کاربران یک موضوع برای دست نوشته ها باز شده و دیگه نیازی نیست که فرد دست نوشته هاشو خارج از اونجا بزاره.
من متاسفانه نمیدونم که چی باعث شده شما یه همچین فکری بکنید.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی
با توام ! خانه ی تنهایی من دور که نیست
آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد
پردرد است ولی مثل تو مغرور که نیست
نازنین! عشق که نه ، اخم شما قسمت ماست
عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست
تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی
تو نگو نه ، دل دیوانه ی من کور که نیست
خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد
لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست
مشکل اینجاست نگفتی تو به من ? می دانم
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
همین موجت به مو کافیست مارا
تو بافی موی خود، ما هم خیالات
" حبیب ا... ولد خان "
تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود
سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود
به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود
روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود
کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها
کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود
بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
...
چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)