تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 8 از 42 اولاول ... 45678910111218 ... آخرآخر
نمايش نتايج 71 به 80 از 418

نام تاپيک: اشعار مادر

  1. #71
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مادرم تویی تمامی هستی من
    مرحمی بر زخم های مستی من
    مادرم مهر خدا داری تو در دل
    به مهر مادری ساخته ای راستی من
    مادرم تاج سرم ای گل زیبای من
    تو عشق فاطمه را خواستی ز من
    هرچه دارم از تو دارم ای بهترین
    بعد خدا تویی بخشنده پستی من
    هر لحظه و هر دم گویم این کلام
    دوستت دارم تو ببخشای کاستی من

  2. #72
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مادر ! ببین‌ که‌ خسته‌ام‌ ! تنها وُ دل‌ شکسته‌ام‌ !
    مثل‌ِ زمان‌ِ بچّه‌گی‌ ، کنارِ تو نشسته‌اَم‌ !

    مادر ! نگاهی‌ کن‌ به‌ من‌ ! ساکت‌ نمون‌ ! حرفی‌ بزن‌ !
    از بی‌وفایی‌هام‌ بگو ! از تلخی‌ِ تنها شُدن‌ !
    مادر ! فشارِ زنده‌گی‌ ! من‌ُ کشید به‌ بَرده‌گی‌ !
    دنبال‌ِ رؤیاهای‌ پوچ‌ ، راهی‌ شُدم‌ به‌ ساده‌گی‌ !
    مادرِ گُل‌ ! بانوی‌ عشق‌ ! خاتون‌ِ موسپیدِ من‌ !
    هنوز تو فصل‌ِ بی‌کسی‌ ، تنها تویی‌ اُمیدِ من‌ !
    دستای‌ مهربونت‌ُ ، تو وقت‌ِ گریه‌ کم‌ دارم‌ !
    بدون‌ که‌ بی‌سایه‌ی‌ تو ، تو زنده‌گی‌ بد میارم‌ !
    مادر ! برام‌ قصّه‌ بگو ! بگو پُل‌ِ ترانه‌ کو ؟
    قصّه‌های‌ قدیمی‌ رُ ، بگو دوباره‌ مو به‌ مو !
    از من‌ بگو که‌ بی‌صدام‌ ! نگو که‌ از یادت‌ جُدام‌ !
    بگو می‌شینی‌ هر غروب‌ ، منتظرِ صدای‌ پام‌ !
    نگو کسی‌ به‌ در نزد ! من‌ اومدم‌ که‌ تا اَبَد !
    عصای‌ دست‌ِ تو بِشم‌ ! تو لحظه‌های‌ خوب‌ُ بَد !
    مادرِ گُل‌ ! بانوی‌ عشق‌ ! خاتون‌ِ موسپیدِ من‌ !
    هنوز تو فصل‌ِ بی‌کسی‌ ، تنها تویی‌ اُمیدِ من‌ !
    دستای‌ مهربونت‌ُ ، تو وقت‌ِ کم‌ دارم‌ !
    بدون‌ که‌ بی‌سایه‌ی‌ تو ، تو زنده‌گی‌ بد میارم‌ !

  3. #73
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مادر بهار بود


    کال و سبز رنگ

    پدر تابستان بود

    باخوشه های رسیده

    مادر بزرگ زمستان بود

    آن فصل ها رفتند

    اینک منم پاییز

    با دستانی زرد و خالی

  4. #74
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ديگر لالايي نخوان مادر
    بي تاب از همين خواب هاي بي دليلم.

    نخواهم خوابيد
    سالهاست که قصه هايت برايم تکراريست و گهواره ات درازاي قامتم را کم است.

    خسته شده ام
    چادرت را سر کن و مرا در آغوش بگير
    خودت گفتي پشت اين پنجره ها دنيا خيلي زيباست.
    همه ي قصه هايت از آنسوي پنجره اند.
    دخترک کبريت فروش. خرگوش و موش و کلاغ.
    گهواره ها بزرگند.
    خواب ها هم زيبا.
    تمام رويا هايم در آغوش گرم تو آرميده اند.
    کجايي مادر ؟
    خودت را برسان. بغلم کن . کودکت گريه ميکند مادر!

  5. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #75
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    اتل متل یه مادر
    نحیف و زار و خسته
    با صورتی حزین و
    دستای پینه بسته
    بپرس ازش تا بگه
    چه جور میشه سوخت وساخت
    با بیست هزار تومن پول
    اجاره خونه پرداخت
    اجاره های سنیگین
    خرج مدرسه ی ما
    خرج معاش خونه
    خرج دوای مینا
    بپرس ازش تا بگه
    چه جور میشه جنگ کرد
    یا اینکه بی رنگ مو
    موی سیاهو رنگ کرد
    بپرس ازش تا بگه
    چه جوری میشه جنگ کرد
    با سیلی جای سرخاب
    صورتا رو قشنگ کرد
    وقتی که گفتند بابا
    تو جبهه ها شهید شد
    خودم دیدم یک شبه
    چند تا موهاش سفید شد
    می خوای بدونی چرا
    نصف موهاش سفیده ؟
    بپرس که بعد بابا
    چی دیده ، چی کشیده !
    یا میره دارو خانه
    برای دوای مینا
    یا میره سمساری
    یا بهشت زهرا (س)
    یه روز به دنبال وام
    مامان میره بنیاد
    یه روز به دنبال کار
    پدر آدم در می آد!
    هر وقت به مامان می گم :
    طعم غذات عالیه
    مامان با گریه میگه :
    جای بابات خالیه
    بعضی روزا که توی
    خونه غذا نداریم
    غذای روز قبلو
    برا مینا میذاریم
    مینا با غم می پرسه :
    غذا فقط همینه ؟
    مامان با گریه میگه :
    بابات کجاست ببینه ؟
    وقتی که بیست می گیرم
    میاد پیشم میشینه
    نوازشم می کنه
    نمره هامو می بینه
    میگم : معلمم گفت
    که نمره هات عالیه
    مامان با گریه میگه :
    «جای بابات خالیه»
    یه بار گفتم مامان جون
    این آقا بقالیه
    با طعنه گفت : ( تو خونه
    جای بابات خالیه ؟ )
    تا حرف من تموم شد
    با دست تو صورتش زد
    با گریه گفت ای خدا
    بی شرفی تا این حد ؟
    می گم مامان راست بگو
    اگه بابا دوست داشت
    چرا ازت جدا شد؟
    پس چرا تنهات گذاشت؟
    چشم می دوزه تو چشمام
    لب می گزه ، می خنده
    بیرون میره از اتاق
    محکم درو می بنده
    رفتم و از لای در
    توی اتاقو دیدم
    صدای گریه هاشو
    از لای در شنیدم
    داشت با بابام حرف می زد
    چشماش به عکس اون بود
    انگار که توی گلوش
    یه تیکه استخون بود
    مرتضی جون می دونم
    زنده ای و نمردی
    بعد خدا و مولا
    مارو به کی سپردی ؟
    دستخوش آقا مرتضی
    خوش به حالت که رفتی
    ما اینجا مستأجریم
    تو اونجا جا گرفتی ؟
    خواستگاریم یادته ؟
    چند تا سکه مهرمه ؟
    مهریه مو کی می دی ؟
    گره توی کارمه
    مهریه مو کی می دی ؟
    دختر مون مریضه
    بیا ببین که موهاش
    تند تند داره می ریزه
    مهریه مو کی می دی ؟
    اجاره خونه داریم
    صاحب خونه می گفتش
    دیگه مهلت نداریم
    امروز که صاحب خونه
    اومد برا اجاره
    همسایه مون وقتی گفت :
    «مهلت بده ، نداره »
    یهو تو کوچه داد زد :
    «اینا همه ش بهونه س
    دق اجاره داره
    دردش اجاره خونه س
    به من چه شوهرش رفت
    یا که زن شهیده
    خونه اجاره کرده
    یا خونمو خریده ؟»
    درد دل خستمو
    فقط براتو گفتم
    چون از تموم مردم
    «به من چه » می شنفتم
    میگم اجاره داریم
    خیلی مریضه بچه
    سایه سر نداریم
    همه میگن « به من چه » !
    با آه خود به عکس
    باباجونم ، جون میده
    چادر و ور میداره
    موهاشو نشون میده
    صورتش میذاره
    رو صورت شهیدش
    بابام نگاه میکنه
    به موهای سفیدش
    اشک مامان می ریزه
    رو چشمای باباجون
    بابا گریه می کنه
    برای غمهای اون
    بابا با چشماش می گه :
    قشنگ مهربونم
    همسر خوب و تنهام
    غصه نخور می دونم
    اتل متل یه مادر
    نحیف و زار و خسته
    با صورتی حزین و
    دستایی پینه بسته
    دستای پینه دارش
    عجب حماسه سازه
    دستایی که شوهرش
    خیلی به اون می نازه
    دستایی که پرچم
    بابارو ور میداره
    توی خزون غیرت
    دستایی که بهاره
    دستایی که عینهو
    دست بابام می مونه
    نمی ذاره سلاح
    بابام زمین بمونه
    دستی که بچه هاشو
    بسیجی بار میاره
    بذر غیرت و ایمان
    تو روحشون می کاره
    درسته که شوهرش
    تو جبهه ها شهید شد
    درسته که موی اون
    بعد بابا سفید شد
    اما خون بابا و
    موهای مادر من
    وقتی با هم جمع شدن
    سیلی زدن به دشمن
    سرخی صورت اون
    سرخی خون باباست
    موی سفید مادر
    افتخار بچه هاست
    اتل متل یه مادر
    خیلی چیزا می دونه
    از بی مروتی ها
    از بازی زمونه
    باید فهمیده باشی
    چه جوری میشه جنگ کرد
    با سیلی جای سرخاب
    صورتارو قشنگ کرد
    باید فهمیده باشی
    چه جوری میشه جنگ کرد
    یا اینکه بی رنگ مو
    موی سیاهو رنگ کرد
    ای که در این حوالی
    غربت ما رو دیدی
    صدای ناله های
    مادرمو شنیدی
    دست رو گوشات گذاشتی
    چشماتو خیره کردی
    زل زدی به مادرم
    فکر کردی خیلی مردی !
    تو که به زخم قلب
    مامان نمک گذاشتی
    اگه مامان بمیره
    مادرمو تو کشتی
    اگه بابام نبودش
    هر چی داشتی می خوردن
    مال و منالت که هیچ
    مادرتم می بردن
    اگه مامان بمیره
    دق می کنم می میرم
    پیش خدا و بابام
    من جلو تو می گیرم

  7. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #76
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    31

    12

    مبارک و خجسته باد چهره ات
    مبارک باد نامت
    ای عشق من
    گرامی باد خنده هایت
    که روح مرا به پرواز در می آوری
    ای عشق من
    در تمام شب ها
    و در همه زمان ها
    تو همیشه مراقب من بودی
    اما من هیچگاه این را درک نمی کردم
    اما حالا خیلی دیر است
    من را ببخش
    حالا من تنها هستم
    مملو از خجالت و شرمندگی بسیار
    در تمام این سالها من باعث این درد و ناراحتی شدم
    اگر تنها یکبار دیگر بشه من روی شانه های تو بخوابم
    مادر من بدون تو از بین می روم
    تو مانند خورشیدی هستی که به زندگانی من روشنایی می دهی
    حالا چه کسی هست که اشکهای من را پاک کند
    ای کاش می فهمیدم چیزی که باید امروز بفهمم
    مادر...
    من بدون تو از بین می روم
    ای مادر.....
    چگونه می توانم به تو نگاه کنم
    ای مادر.....
    این را پیامبرتو فرمود
    در قلب من
    در رویاهای من
    تو با من همیشه هستی ای مادر
    تو رفتی و من را ترک کردی
    ای روشنایی چشمان من
    ای تسلی ده شبهای من
    تو رفتی و من را تنها گذاشتی
    چه کسی به جز تو من را در آغوش می گیرد
    چه کسی به جز تو مرا می پوشاند
    چه کسی به جز تو از من محافظت می کند
    مادر من را ببخش
    به خاطر بی توجهی هایم

  9. این کاربر از ali266 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #77
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    باغبان هستي:
    مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد.
    باغبان هستي:
    مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بيماري ام، طبيبي بودي که دردم را مي شناسد و درمانم مي کند. گاهِ اندرزم، حکيمي آگاه که به نرمي زنهارم دهد. گاهِ تعليمم، معلمي خستگي ناپذير و سخت کوش که حرف به حرف دانايي را در گوشم زمزمه مي کند.
    گاهِ ترديدم، رهنمايي راه آشنا که راه از بيراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتي خلقتي، تو لبريز از عظمتي؛ تو را سپاس مي گويم و مي ستايمت.

    خشم لبريز از مهرباني:
    مهرباني و لطافت مادر را بارها ياد کرده ايم و ستوده ايم، ولي من، لحظه هاي ناب خشم و قهر او را نيز مي ستايم؛ لحظاتي که پايم در راه مي لغزيد و سوي بيراهه مي رفتم؛ لحظاتي که دست به خطا مي بردم و از سر جهل راه عصيان پيش مي گرفتم. نه به کلام او دل مي سپردم و نه به نگاه زنهار زده اش وقعي مي نهادم. سر در جيب جهالت فرو کرده، راه خود مي رفتم و او چون کوهي سترگ، راه بر من مي بست. چون رودي خروشان مي خروشيد، آن گونه که خود را خردتر از آن مي ديدم که نافرماني کنم و چه زود پرده جهالتم دريده مي شد و چشم دلم گشوده، و مي ديدم که با آن خشم لبريز از مهرباني اش، چگونه راه مرا بر پرتگاه خطا بسته است و آن گاه، فروتنانه به سپاسش مي نشستم.

    قدرت مندي و جديت:
    به همان اندازه که مهرباني و لطافت مادر قابل ستايش است، قدرت مندي و استواري او در راه تربيت صحيح کودک نيز قابل تحسين، و شايسته ستايش است. مادر فهميده و دانا، با جديت از مشاجره با کودک و يا کوتاه آمدن در مورد خواست هاي نا به جاي او دوري مي کند و با قدرت مندي، راه او را بر خطا مي بندد و اين، بهترين راه براي حفظ سلامت جسمي و روحي کودکي است که نه خوب و بد را مي شناسد و نه مي تواند بفهمد و بشناسد.

    گام به گام رو به سعادت:
    مادر مسلمان، در کنار همه محبت هاي مادرانه و عاطفه بي پاياني که خداوند به او بخشيده، چون راهنمايي است که کودک را از همان ابتدا با اصول اسلامي آشنا مي کند. او با نقل داستان هاي واقعي يا تخيلي، تذکر گام به گام و بيان کودکانه از واقعيت ها و بايدها و نبايدها، کودک را با رفتاري مطلوب و اسلامي پرورش مي دهد، آن گونه که اين رفتارها از همان آغاز کودکي در وجود کودک برجسته مي شود. چنين مادراني که راه سعادت را بر روي فرزندان خود مي گشايند، شايسته تحسين و پاداش الهي هستند.

    عظمت مقام مادر:
    در قانون خلقت، هرچه مقام آفريده اي بالاتر است، وظايف او هم سنگين تر مي شود. در اين ميان، زن که به عنوان انسان، جانشين خدا در زمين و به عنوان مادر، پرورش دهنده افراد جامعه بشري است، از مقام بلند و والايي برخودار است. آيت الله جوادي آملي، در مورد عظمت مقام مادر و وظايف او چنين مي نويسد: «يک سلسله مسئوليت هاي پرورشي به عهده مادر است که مرد از آن محروم است. زن حداقل سي ماه يک سري مسئوليت هايي دارد که مرد ندارد. در اين سي ماه که کودک مستقيماٌ از مادر تغذيه مي کند، مادر مسئول حفظ دو نفر است؛ يکي براي خود و ديگري براي کودک. آيا اين عظمت زن نيست؟ اين مسئوليتي نيست که ذات اقدس الهي به زن داده است که به زن فرمود: مسئوليت در حفظ انديشه ها، افکار و عقايد بيش از مرد است. تو مسئول دو نفري. از اين رو مواظب افکار و انديشه هايت باش؛ زيرا که بسياري از مسائل، از راه انديشه به فرزند مي رسد».

    تعالي انديشه در مادر:
    حساسيت مقام زن و دشواري وظايف او، و سنگيني اموري که در خلقت بر عهده او نهاده شده، بسيار دشوار و در عين حال ظريف و دقيق است. توجه مادران به اين وظايف حساس، باعث سلامت جامعه بشري است. استاد جواد آملي در اين باره چنين مي نويسد: «اگر مادري بداند که انديشه هاي او در کودک اثر مي گذارد، انديشه ها و بينش هاي خود را تعالي بيشتري مي بخشد، وظيفه مادري تنها اين نيست که با وضو بچه را شير بدهد و (يا هنگام شير دادن) «بسم الله» بگويد که اينها امور ظاهري و عبادت هاي ظاهري است؛ بلکه دين مي فرمايد: مواظب انديشه هاي خودت نيز باش».

    تجليل ويژه از مادر:
    خداوند در جاي جاي قرآن کريم، به تکريم و احترام پدر و مادر و احسان به آنها سفارش و در مواردي، احسان به والدين را در کنار عبادت حق ذکر مي کند. ولي با همه اين توصيه ها، در جايي که از زحمات آن دو ياد مي کند، تنها از دشواري هايي که مادر تحمل کرده نام مي برد و مي فرمايد:« ما انسان را سفارش کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند، (خاصه مادر) زيرا مادرش (بار وجود) او را به سختي حمل کرده و به سختي فرو نهاده است.» بله آن جا که سخن از سختي ها و زحمات است، خداوند نام مادر را به صورت مخصوص بيان مي دارد تا بلنداي حق او بر فرزند، آشکار گردد.

    بلنداي مقام مادري:
    استاد جوادي آملي درباره توجه و اهتمام زنان به امور خانواده و وظيفه حساس مادران مي فرمايد: «مبادا ارزش هاي مادي و عادي، مقام والاي مادري را به دست نسيان بسپارد و آن را کمتر از سمت هاي ديگر وانمود کند و خانه داري و مديريت داخلي خانواده که رکن اصيل جامعه اسلامي است، کم رنگ گردد».

    منزلت رفيع مادر:
    حساسيت وظايف مادر به قدري والا و دقيق است که توجه يا عدم توجه به آن، تأثير آشکار و عميقي بر آينده کودک و جامعه مي گذارد. در حقيقت، مقام مادري پستي کليدي در جامعه است.
    استاد جوادي آملي در مورد مقام مادر مي فرمايد: «نه اعضاي خانواده مجازند مقام شامخ مادري را تنزل دهند، نه افراد جامعه مي توانند منزلت رفيع مديريت داخلي خانه را سبک تلقي کنند، نه نظام حکومتي و سيستم اداره جامعه حق دارد از بهاي لازم آن غفلت يا تغافل کند، و نه خود زنان مأذونند که از شناخت چنين جايگاه رفيعي جاهل بوده و يا تجاهل نمايند.»

    دعا براي والدين:
    خداي متعال در کتاب آسماني اش، قرآن کريم، در چهار مورد احسان و اکرام والدين را بلافاصله بعد از توحيد و عبادت خود ذکر کرده که اين نشان دهنده تأکيد بر وجوب احترام و احسان به والدين و بزرگ داشت مقام آنان است. افزون بر اين، در موارد چندي نيز مؤمنان را به دعا در حق والدين و طلب آمرزش براي آنان توصيه کرده است. ما نيز در اين روز بزرگداشت مقام مادر، دست به دعا بر مي داريم و از خداي يگانه براي همه مادران مهربان برکت، رحمت و عزت مي طلبيم.

    گاه نيازمندي:
    مادران اسوه هاي فداکاري، جلوه هاي صبوري و آينه هاي بردباري اند که کودک را از آغاز بودنش در آغوش پر مهر خويش گرفته و در پناه حمايت خود مي پرورانند. لحظه اي از فکر کودک خود غافل نمانده و اندکي بي توجهي به او روا نمي دارند. چه زيباست اگر چنين اسوه هاي صبوري و فداکاري را، گاهِ پيري که نيازمند حمايت و هم ياري اند، با مهرباني و رحمت بپذيريم، دست ياري به سويشان بگشاييم، و مقام بلندشان را پاس داريم

  11. #78
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    [هستی من از دعای مادر است . . .
    غير از تو مادر كسي رو صدا نمي كنم ديگه گوشه چادرت رو رها نمي كنم ديگه .... مادر كجاست دعات كه پشت و پناه من باشه
    چشم پر نور تو چراغ راه من باشه...
    تقديم به زيباترين گل دنيا مادر خوب و مهربونم:
    چه زيباست به خاطر تو زيستن وبراي تو ماندن

    و به پاي تو مردن و به پاي تو سوختن

    وچهتلخ غم انگيز است دوراز تو بودن

    وبدون خوشبختي زيستن براي تو گريستن

    وبه عشق و دنياي تو نرسيدن . . .

    اي كاش مي دانستي بدون تو مرگ گواراتر از زندگياست

    بدون تو و دور از دستهاي مهربان تو وبه دورازقلب حساست زندگي

    چه تلخ و ناشكيباست مادر گل به گل

    سنگ به سنگ اين ديار يادگاران تو اند

    مادر نامت را بر آسمان نوشتم سرشار از زندگي شد

    و آفتاب در برق چشمان مهربانت برخاك نشست

    درياهاي بي قرار آرام گرفتند و چمنها سبز

    شدند وهمه سروها راست قامت تر به احترام ايستادند .

    مادر اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان
    هستي من،وقت روييدنم باران مهرباني بودي كه سيرابم كند،

    وقت پروريدنم آغوشي گرم كه بالنده ام سازد

    وقت بيماري ام طبيبي بودي كه دردم را مي شناسد

    ودرمانم مي كند وقت اندرزم حكيم آگاه كه به نرمي زنهارم دهد

    وقت تعليمم معلمي خستگي ناپذيرو سخت كوش

    كه حرف به حرف دانايي را درگوشم زمزمه مي كند

    وقت ترديدم راهنمايي راه آشنا كه راه را از بيراهه نشانم دهد،

    مادر تو شگفتي خلقتي

    تو لبريز از عظمتي،

    تو راسپاس مي گويم و مي ستايمت . . .

    مادر! جزيره قلبت هنوز كشف نشده و هيچكس

    نميدونه چه جوري دلتو بايد لرزوند...

    جز آن كودكي كه تو را مادر ناميد




  12. #79
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مبارک و خجسته باد چهره ات
    مبارک باد نامت
    ای عشق من
    گرامی باد خنده هایت
    که روح مرا به پرواز در می آوری
    ای عشق من
    در تمام شب ها
    و در همه زمان ها
    تو همیشه مراقب من بودی
    اما من هیچگاه این را درک نمی کردم
    اما حالا خیلی دیر است
    من را ببخش
    حالا من تنها هستم
    مملو از خجالت و شرمندگی بسیار
    در تمام این سالها من باعث این درد و ناراحتی شدم
    اگر تنها یکبار دیگر بشه من روی شانه های تو بخوابم
    مادر من بدون تو از بین می روم
    تو مانند خورشیدی هستی که به زندگانی من روشنایی می دهی
    حالا چه کسی هست که اشکهای من را پاک کند
    ای کاش می فهمیدم چیزی که باید امروز بفهمم
    مادر...
    من بدون تو از بین می روم
    ای مادر.....
    چگونه می توانم به تو نگاه کنم
    ای مادر.....
    این را پیامبرتو فرمود
    در قلب من
    در رویاهای من
    تو با من همیشه هستی ای مادر
    تو رفتی و من را ترک کردی
    ای روشنایی چشمان من
    ای تسلی ده شبهای من
    تو رفتی و من را تنها گذاشتی
    چه کسی به جز تو من را در آغوش می گیرد
    چه کسی به جز تو مرا می پوشاند
    چه کسی به جز تو از من محافظت می کند
    مادر من را ببخش
    به خاطر بی توجهی هایم

    سلام گرامی...

    به پست 68 نظری بیانداز... پستی که داده اید تکراری ست

    برقرار باشید

  13. #80
    پروفشنال آرسـام's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    شما کجاست؟
    پست ها
    932

    پيش فرض

    قادر به توصیفش نیستم


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •