تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 71 از 934 اولاول ... 216167686970717273747581121171571 ... آخرآخر
نمايش نتايج 701 به 710 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #701
    آخر فروم باز dariushiraz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    1,083

    پيش فرض

    باور کنم

    که در خاطراتت سایه شدم
    بگو... تا کی

    حسرت دیدار را در خواب شبانه جستجو کنم

    چگونه فراموش کنم


    که در حریق بهتان یک توهم مرا رها کردی

    باور های کثیف روزگار

    نگاه مهربانت را از من گرفت
    چگونه به قضاوت نشستی که مرا


    اینگونه به چوب حراج سپردی
    باور کنم

    که مرا ارزان فروخته ای

  2. #702
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    من
    ماه را
    در جستجوی تو
    شب ها
    شناختم.
    گاهی که در برابر اندوه یک سکوت
    خم می شوم و به سوی تماشای لحظه ها
    بانگ هزار کبک سحر در خرام توست .

    در بیشه زار های فلق
    گرگی عاشقم.

  3. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  4. #703
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    این دختر درخت چرا
    نامش را
    در شعرم
    حک می کنم

    و سطر به سطر با من می آید
    در منظره؟

    بنگر چگونه دستاموز عشق شده است
    طغیانگری
    که سر به فلک خم نکرد و
    اهل فلک هم.
    ببین، کبوتر نازک!
    با عقابان چه کرده ای؟

    زبانی که بین ما به تکلم آید
    الفبایش را
    گم کرده است

  5. #704
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    منتظر نباش که شبی بشنوی،
    ازین دلبستگی های ساده دل بریده ام!
    که روسری تورا،
    در آن جامه دان قدیمی جا گذاشته ام!
    یا در اسمان،
    به ستاره ی دیگری سلام کرده ام!
    توقعی از تو ندارم!
    اگر دوست نداری،
    در همان دامنه ی دور دریا بمان!
    هر جور تو راحتی!
    همین سوسوی تو
    از آن سوی پرده ی دوری،
    برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافی ست!
    من که اینجا کاری نمی کنم!
    فقط، گه گاه
    گمانٍ آمدنٍ تو را در دفترم ثبت می کنم!
    همین!
    این کار هم که نور نمی خواهد!
    می دانم که مثل همیشه،
    به این حرف های من می خندی!
    حالا، هنوز هم
    وقتی به آن روزهای زلالمان نزدیک می شوم،
    باران می آید!
    صدای باران را می شنوی؟...

  6. #705
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    [FONT='Tahoma','sans-serif']
    میگی چی میشه اگه خورشید دیگه در نیاد
    چی پیش میاد ؟
    میگم:
    اگه خورشید نتابه تعجب میکنی
    و با چشمهای از حدقه دراومده به آسمون خیره میشی
    و باد نور چشماتو به آسمونا میبره
    و خورشید دوباره شروع به تابیدن میکنه
    میگی:
    چی میشه اگه باد نوزه ؟
    میگم:
    قایقت دیگه حرکت نمی کنه ، عزیزم بادبادکت هم دیگه پرواز نمی کنه
    اون وقت چمن مشکل تو رو به باد میگه
    و باد دوباره شروع به وزیدن میکنه
    میگی :
    اگه چمن دیگه رشد نکنه چی ؟
    اون وقت چی میشه ؟
    میگم :
    اگه چمن رشد نکنه ، اشکهات سرازیر میشه
    و زمین با اشک چشمهای تو سیراب میشه
    بعد مثل محبت تو به من ، چمنها هم بزرگ میشن
    و دوباره شروع می کنند به رشد کردن
    میگی :
    مهتابم ! اگه من تو رو دیگه دوست نداشته باشم
    اون وقت چی میشه ؟
    میگم :
    اگه تو دیگه منو دوست نداشته باشی ، دیگه چمن رشد نمیکنه
    خورشید نمی تابه و باد هم نمی وزه
    اگه میخوای این دنیای قدیمی به کارش ادامه بده !
    باید باز هم منو دوست داشته باشی
    باز هم ، باز هم ...
    می شنوی عزیزم ؟
    بهتره منو دوست داشته باشی !
    بهتره
    منو
    دوست
    داشته
    باشی
    [/FONT]

  7. #706
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    چه عاشقانه تو را خواستم

    چه صادقانه با تو ماندم

    و چه شاعرانه

    برایت اشک ریختم

    و تو پایت را

    روی قطره های اشک من

    گذاشتی

    و بیچاره اشک

    که در شیار پای تو له شد

    و من باز هم تو را خواستم

    دیگر غرور برای من

    بی معنی است

  8. #707
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    آنکس که درد عشق بداند

    اشکی بر این سخن بیفشاند:

    .

    این سان که ذرّه های دل بی قرار من

    سر در کمند عشق تو،جان در هوای توست

    شاید محال نیست که بعد از هزار سال،

    روزی غبار ما را،آشفته پوی باد

    در دوردست دشتی از دیده ها نهان،

    بر برگِ ارغوانی،


    - پیچیده با خزان -

    یا پای جویباری،

    - چون اشک ما روان –


    پهلوی یکدیگر بنشاند!

    ما را به یکدیگر برساند!




  9. این کاربر از god_girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  10. #708
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    وقتي تونيستي،

    خورشيدتابناك،

    شايد دگر درخشش خود را،

    و كهكشان پير گردش خود را

    از ياد مي برد.

    و هرگياه،

    از رويش نباتي خود،

    بيگانه ميشود.

    و آن پرندهاي،

    كز شاخه انارپريده،


    پرواز را،

    هر چند پر گشوده،

    - فراموش ميكند .



    آنگاه،


    نيروي بس شگرف،



    مبهم،



    نامرئي،



    نور حيات را،



    در هر چه هست و نيست،



    خاموش ميكند.



    وقتي تو با مني،



    گويي وجود من،



    سكر آفرين نگاه تو را نوش مي كند.


    چشم تو آن شراب خلر شيراز ست


    كه هر چه مرد را



    مدهوش مي كند.

    آن برگ زرد بيد كهبا باد،

    تا سطح رود قصد سفرداشت .

    قانون جذب و جاذبهرا در بسيط خاك

    مخدوش مي كند .
    Last edited by دل تنگم; 03-03-2008 at 20:05.

  11. #709
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    اي مهربان من،


    من دوست دارمت،


    چون سبزه هاي دشت


    چون برگ سبز رنگ درختان نارون .


    ***


    معيار تازه زيبايي،


    با قامت بلند تو سنجيده مي شود .


    زيبايي عجيب تو معيار تازه اي ست،


    با غربت غريب فراوانش .


    ***


    مانند شعر من،


    - اين شعر بي قرين !


    - اين شعر تفاخر از سر شوخي ست ! -

    نازنيـــــــن !

  12. #710
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    اي قامت بلند


    اي از درخت افرا


    گردن فرازتر


    از سرو سر بلند بسي پاكبازتر


    اي آفتاب تابان


    از نور آفتاب بسي دلنوازتر


    اي پاك تر


    از برفهاي قله الوند،


    تو مهربانتر از،


    لطف نسيم ساكت شيرازي


    درسينه خيز دشت دماوند



    و دست تو،


    دست ظريف تو، گلهاي باغ را


    زيور گرفته ست


    و شعرهاي من،


    - اين بركه زلال -


    تصوير پر شكوه تو را،


    در بر گرفته است.


    من كاشف اصالت زيبايي توام.


    مفتون روح پاك و فريبايي توام.


    ***


    تو،


    با نوشخند مهر،


    با واژه محبت،


    فرسوده جان محتضر مرا ز بند درد


    آزاد مي كني.


    و با نوازشت،


    اين خشكزار خاطره ام را،


    آباد مي كني.



    با سدي ازسكوت،


    در من رساترين تلاطم ساكن را.


    بنياد مي كني.



    با اين سكوت سخت هراس انگيز،

    بيداد مي كني.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •