تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 7 اولاول ... 34567
نمايش نتايج 61 به 68 از 68

نام تاپيک: دست نوشته های rosenegarin13

  1. #61
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    اينجا تاپيك اشعار گمنامه يعني هر شاعري كه شهرتي نداشته باشه خيلي وقتا بدون ذكر نام شاعر نوشته ميشه ( كه البته بهتره نوشته بشه) ولي چك بكني كار روتينيه توي اين تاپيك. شعر خودشون باشه معمولا زيرش مينويسن از خودم!
    آقاي مدير!
    عذر میخوام، این تاپیک، تاپیک نوشته های خط خطی هست اگه اشتباه نکنم. و تو پست اول هم ذکر شده که نوشته های خط خطی خودشون رو قرار بدن اینجا کاربرا.
    تاپیک های زیادی هست برای کپی پیست کردن شعر دیگران. بعضاً دوستان تازه وارد توجه نکردن به پست اول تاپیک و شعرا و نوشته هایی قرار دادن که از خودشون نبوده. چندین بار هم تذکر داده شده، ولی رعایت نمیشه. خود من قبلاً تو "شعر گمنام" شعرام رو قرار میدادم و آخرش میگفتم از خودم! و این تاپیک رو که دیدم، با توجه به پست اول کسایی که سر میزنن به تاپیک توقع دارن با یه شعر تازه، یه حرف تازه رو به رو بشن که حرف دل یکی از کاربراست ولی تازگی ها کم پیش میاد این قضیه.این اعتماد به کاربری که شعر میذاره هست به صورت پیش فرض .. ما هیچکدوم همه ی شعرا رو نخوندیم و نمیتونیم هر شعر و نوشته ای که اینجا گذاشته میشه رو بگوگلیم که ببینیم مال کسی بوده یا نه ..
    به شخصه حس بدی بهم دست میده شعری رو میخونم اینجا که قبلاً خوندم ..
    +
    پستم بیشتر جنبه درد و دل داشت بعد از مدت ها که چیزی نگفتم به اینگونه کم توجهی ها.

  2. 10 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #62
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    آن روز مثل تمام روزها بود ..
    تو خودت بودی، مثل همیشه ...
    من تو بودم، مثل گاهی اوقات ...

    قبل از آن روز، به تو که فکر می کردم به این می رسیدم:

    «زندگی تکرار مدام خواستن یک خواستنی ست و نرسیدن به آن و راضی شدن به واقعیتی تلخ .»

    آن روز مثل تمام روزها بود ..
    تو مثل تمام روزهایت بودی ..
    من مثل گاهی اوقات هایم ..

    باور یک رویا که هر روز از عمرت سبک و سنگینش کرده ای .. یک عمر خواسته ای و پس زده ای و پیش کشیده ای آن خواستنی را ..سخت است .. سخت بود و من رنج کشیدم تا باورت کنم .. تا حجم حضورت را پررنگ کنم در خاطرم .. تا به خودم بقبولانم که تو همان رویایی هستی که وجب به وجبش را ساخته ام و خواسته ام ..

    باورت کردم، تمامت را .. و حالا حضورت سایه بانی شده بر روح آفتاب سوخته ام ..

    آن روز مثل هیچ روزی نبود ..
    آن روز من، من نبودم ..
    آن روز تو، تو نبودی ..
    آن روز هر چه بود، ما بود ..

    همه جا پر شده بود از ... لذت ما شدن پی در پی ..

  4. 13 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #63
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    هیچ قطعه زمینی به کار من نمی آید،
    من از خدا فقط؛
    یک تکه آسمان می خواهم ..
    همانی که هر شب؛
    چشم هایت را به ماهش می دوزی ..

    پ.ن. وقتی اینُ گفتم، یاد یه شعر قدیمیم افتادم .. "این بار که آمدی، چشمانم را به خودت بدوز، دیگر طاقت دوری ات در من نیست! "

  6. 8 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #64
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    وقتــی تمــام رویــاهایم در چشمان تو خلاصه می شود ..خـــواب چرا؟! ...

  8. 10 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #65
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    من یک کند ذهن تمام عیارم ... تولدهایتان را یادم می رود ... سالگردهای ازدواجتان را ... روزهای مردتان را ... روزهای دختر و زنتان را ...
    من یک کند ذهن تمام عیارم ... عینکم را به اشتباه در کیف پولم می گذارم ... روبه روی پله برقی می ایستمُ به تک تک پله ها خیره می شومُ قدم از قدم بر نمیدارم ...
    من یک کند ذهن تمام عیارم ... ساعتم را در مترو به بغل دستیَم که از من دستمال می خواهد نشان میدهم و به هوش خودم میبالم که توانسته ام لب خوانی کنم ...
    من یک کند ذهن تمام عیارم ... همه ی حرف ها را زود باور می کنمُ یک درصد هم احتمال نمی دهم که طرفم دروغ بگویدُ با صداقتم به همه نشان می دهم که بر خلاف شما که زیرکیدُ زرنگ، من یک کند ذهن تمام عیارم ...
    من یک کند ذهن تمام عیارم ... دلم برای هر کسی که فکرش را بکنید تنگ می شود، از شلنگ حیاط بگیرید تا مادرم ...

    من یک کند ذهن تمام عیارم که با تمام کند ذهنی هایش احساس خوشبختی می کند ...


  10. #66
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    تو مرا معذور دار*

    معذور دار مرا ...
    می ترسم با یاد تو قلم به دست بگیرم ...
    تو از واژه ها فراتری ...
    تویی که به واژه واژه ام عمق می دهی ...
    تو فقط یک نام نیستی ...
    نام تو را که می برم، هزار هزار خاطره رنگی خلوتم را پر می کند ...
    تو یک مفهومی ...
    تصویر، صدا، نـــور ...
    اگر از تو بنویسم ...
    می ترسم حقُ نا حق شود ...
    معذور دار مرا ...

    *دیوان شمس ... خوی بد دارم ملولم تو مرا معذور دار / خوی من کی خوش شود بی‌ روی خوبت ای نگار ...

  11. 14 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #67
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    گاهی رویایت آنقدر واضح می شود که تا عمقش پیداست ... تا ته ِ ته ِ تهش ... گاهی چند قطره اشک کافیست که تمامش محو شود ... ندیدنش ... محو دیدنش بر باد می دهدت ... من ... به اندازه یک عمر رویا پردازی به غلط کردن افتاده ام!

  13. 13 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #68
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض من دختـــرم ...

    من دختـــرم ...
    ولی، نه از آن عشوه هایی که دل هر مردی را ببرد بلدم، نه از آن نگاه های خمار ... نه بلدم صدایم را نازک کنم که طرف چشمانش را بر لبانم زوم کند تا بفهمد چه می گویم ...
    من دختـــرم ...
    ولی، هیچ وقت خود را با "عزیزم" و " قربونت برم" و "فدات شم" و " دلم برات تنگ شد" های الکی شیرین نکرده ام ... من آنقدر تلخ به نظر می آیم که استادم روزی به من گفت: «کمی خودت را برای پسرها شیرین کن که به خانه نمانی ...»
    من دختـــرم ...
    ولی، آنقدر حرف نمی زنم که باقی دخترها می زنند .. مکالمه های تلفنی ام به 5 دقیقه هم نمی رسد ... مگر آنکه طرفم از آن دخترها که شبیه من نیستند، باشدُ سرم درد بگیرد از این همه کلام که در 3 جمله می توانست خلاصه شود ...
    من دختـــرم ...
    ولی، تا به حال ناخن های بلند به دو دستم ندیده ام، از لاک های رنگارنگ خوشم نمی آید، فرق مانیکورُ فرنچ را نمی دانم ... فقط اسمشان را از خواهرم شنیده ام ...
    من دختـــرم ...
    ولی، تا به حال کفش پاشنه بلند نپوشیده ام ... دستانم، گردنم، انگشتانم، تا به حال به خود زینت های خوش آبُ رنگ ندیده اند ... جواهری از من آویزان نیست که زیباترم کند ...
    من دختــرم ...
    پدرم که از سر کار می آمد را در آغوش می گرفتمُ برایش شربت می آوردم و او به من یک 50 تومانی می دادُ مرا دختر گلش خطاب می کرد ...
    من دختــرم ...
    موهای مادرم -که از خستگی و عرق به پیشانیَش تکیه داده -را کنار می زنمُ با هم آشپزی می کنیم، شیرینی نگاهش را چاشنی شیرینی هایم می کنمُ او مرا مونسش خطاب می کند ...
    من دختـــرم ...
    ولی شبیه هیچکدامشان نیستم ...
    و این تفاوت، هم درد دارد و هم شیرین است ...
    Last edited by rosenegarin13; 23-06-2011 at 15:24.


صفحه 7 از 7 اولاول ... 34567

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •