گفتی محبتـــــ کن ...بـــــرو...
باشد خداحافظ ! ولی ...
رفتم که تا بــــاور کنی... دارم محبتــــ می کنم !
گفتی محبتـــــ کن ...بـــــرو...
باشد خداحافظ ! ولی ...
رفتم که تا بــــاور کنی... دارم محبتــــ می کنم !
سرمای دی بیداد میکند
آب در درونم میجوشد
چه کسی بود شمع مرا فوت کرد ؟
پروانــــه ها نیش میزنند
جرم گلهای امروز چیست ؟
مشکل کفش های رهگذران با من چیست ؟
غرق در موج های روزگار
چرخ هم با ما غریبی میکند
سهم من از دفتر تاریخ چیست ؟
کدام ستاره آسمان مال من است ؟
در کجا خواهم خفت ؟ نمازم چه کسی خواند ؟
روز سنگم بنویسید :
"مرد از برای آزادی"
لاجرم روزی ماند از من یادی
من نه گل بودم نه سرو
نه آتش نه آب
نه هور و نه ماه
شیشه درگاه یار
در بازی روزگار
سنگ عاشقی
آن را شـکستـــــــ
by m.s.p
Last edited by M O B I N; 03-07-2011 at 18:02.
حرفهایم را تعبیر می کنی
سکوتم را تفسیر
دیروزم را فراموش
فردایم را پیشگوئی
......
...به نبودنم مشکوکی
در بودنم مردد
از هیچ گلایه می سازی
...از همه چیز بهانه
من
کجای این نمایشم ؟
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم
رها کن از لبِ بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شبِ دنباله دار کرده دلم
بیا، بیا که برای سرودنِ بیتی
هزار واژه ی خونین، قطار کرده دلم
به هر تپش که نفس تازه می کند، باری
مرا به زیستن امّیدوار کرده دلم
کنون که آخر ِ پیری نمانده دندانی
غزالِ خوش خط و خالی شکار کرده دلم
بخند ای لبِ خونین، لبِ ترک خورده
دلم شکسته، هوای انار کرده دلم.
هنوز بوی عاشقی می دهم.
بوی کاج.
عطر یاس.
ابرها هنوز
از رویاهایم می گذرند.
پرنده،تو،بادبادک،
من می شوند.
بعد تکه تکه،پراکنده، می روند.
*
هنوز بوی عاشقی می دهم
اما ،دیگر هیچ کجا،
کسی منتظرم نیست!
رضا کاظمی
زنــدگـــی ..
هَمهمــ ه ی مُبهمی از رَد شـُدن خـــآطره هآستــــ ،
ـهـَـر کجــآ خَـنـــ ツــدیدی زنــدگانی آنجاستــــ ـــ ــ ..
باید از نو بنویسم که بهــــــار
پر شد از نغمه شیدایی مــــا
خوبـــــ من!
گوش بده قصه احساس مرا
گرچه از حرف تو من دلگیرمبی تو هم کنج قفس می میرم
آری همیشه قصه این چنین بوده است
گفتی از دلتنگی هایم دیگر سخنی نگویم
من امشبـــــ دلتنگی هایم را به دست باد سپردم
تا این باد با دلتنگی هایم چه کند
آیا دلتنگی های مرا به دریا خواهد برد؟
و فریادش را با فریاد موج های بیتاب یکی خواهد کرد؟
یا در این شبـــــ بارانی ...
بر سنگفرش کوچه ی خلوت جاریش می کند
یا شاید در شبی مهتاب
آن را به نگاه یک غریبه که به مـــــــاه خیره شده بسپارد!
یا شاید در پگاهی ســــــــرد
در گوش دو پیکر خسته در خواب زمزمه اش کند!
آیا کسی دلتنگی های مرا خواهد شنید؟
دلتنگی هایم را به باد سپرده ام...
شاید این باد دلتنگی مرا
در گوش تو ای ناب تر از غزل هایم زمرمه کند!
بگذار برایت بگویم
که امشب سخت دلتنگت هستم.........!!!!
گل گندم خوب است .
گل خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه دلها را
علف هرزه کین پوشاندست
هیچ کس فکر نکرد
که در این آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)