هنوز نمی دانم
کعبه دلت کجا پنهان است
دلم طواف می خواهد
هنوز نمی دانم
کعبه دلت کجا پنهان است
دلم طواف می خواهد
به هم می رساند
همین راهی که از هم دورمان کرده است
دستی که با تو بدرود می کند
خیابان ها و خانه هایی که با هم طی کردیم
نامم را به خاطر بسپار
دوباره عاشقم خواهی شد
يك هشت پاي زشت مفلوك
چه گناهي ميتواند بكند
كه مجازاتش
عشق يك پري دريايي باشد!!!!
اقاي ماهيگير!
شما ميدانيد؟
صدای قلب نیست
صدای پای تست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافی ست کمی خسته شوی
کافی ست...بایستی
ما همیشه بر درخت
قلبی تیر خورده کشیدیم و رفتیم
دوستت دارم را
مانند بغضی فرو خوردیم
اما هرگز حتی برای یکبار
در حضور روشن خورشید
عاشقانه
چشم در چشم هم ندوختیم
در آسمانها مانده ام بال وپرت باشم
تا فكر پروازي دوباره درسرت باشم
اي آتش تنها مراحل كن ميان خود
اين بار رابگذار من پيغمبرت باشم
از آتشت باغ وگلستاني نمي خواهم
من رابسوزان مشتي از خاكسترت باشم
...
يك لحظه هم بامرگ نوح من نياميزي
من حاضرم يك عمرطفل كافرت باشم
دردي عميقم ...آنقدر... از من نشاني نيست
شايد كه زخم كهنه اي برپيكرت باشم
هي فكر كن شايد كه چيزي يادت افتادو...
هي فكركن ...شايد درعمق باورت باشم
...
ديوانه ي زرتشتي ام! خامو شي ات كفرست
من رابسوزان مشتي از خاكسترت باشم
وقتي عاشقم
سلطان جهانم
زمين و يكسره هر چه در آن است از آن من است
و سوار بر اسب تا دل آفتاب مي رانم .
وقتي عاشقم
رودي ام از روشنايي
بي آن كه ديده بتواند بيندش
و شعر در دفترم
بدل به ياس و شقايق مي شود .
وقتي عاشم
آب از انگشتانم سر ريز مي كند
سبزه در زبانم مي رويد
وقتي عاشقم
در آن سوي زمانم
وقتي عاشقم
درختان همه
پا برهنه از برابرم مي دوند . . .
من رازي ندارم . . . قلب من كتابي است گشوده
خواندن آن براي تو دشوار نيست .
محبوبم ،
زندگي من
از روزي آغاز مي شود كه دل به تو سپردم
نه از فلسفه کلامی می دانم
و نه منطق...می گنجد در کلام من
بی استدلال دوستت دارم ....
وه که دوست داشتن چه کلام کاملی است
و من چقدر ...
دلم تنگ دوست داشتن است....
سلام
دوستان شعری ندارید که توش سارا باشه؟ غزل، قصیده یا مثنوی می خواهم و شعر نو نمی خواهم
متشکرم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)