اين روزها اگر كمي اخبار تلويزيون را دنبال كرده باشيد يا خواننده خبرهاي سايت خودمان بوده باشيد ، حتما مي دانيد سريال جنجالي اين روزها چيست؟ آفرين! شهريار. بگذاريد براي اينكه همه بيايند توي باغ، تعريف كنم اوضاع از چه قرار است:
حتما مي دانيد كه 20 قسمتي از سريال شهريار تا به حال پخش شده. آن هم با كلي قيچي كاري. به طوري كه از قسمت نوزدهم آن تنها هفت دقيقه اش جان سالم به در برد. اين سريال از اولش با اعتراض رو به رو شد. اول با اعتراض آذري زبانها و بعد هم اعتراض دختر ملك الشعراي بهار ... ( مقاله كج خيالي ديگر بس است را به ياد بياوريد.) و حالا هم دختر شهريار ( مريم بهجت تبريزي ).اما مسلما هيچ كدامشان به اندازه اين آخري سر و صدا به پا نكرد. دختر شهريار مي گويد: " 90% ماجراي فيلم ساختگي است و بدون كمترين پژوهش، سر هم بندي شده است. مادر من با سواد و نوه عمه پدرم بوده است و به خاطر سكته مغزي فوت كرده اما در سريال مادرم بي سواد و غريبه است و در بيمارستان مي ميرد. شخصيت هاي ابراهيم اديب و گلرخ اصلا وجود خارجي ندارند و مادرم ، پدرم را "محمد جان" صدا نمي زد و به او " آقا شهريار " مي گفت.
مريم بهجت گفته: مادرم معلم شريفي بوده كه عاشق شعرهاي پدرم بوده و با اينكه بيست و چند سال از پدرم كوچكتر بود، به خاطر انگيزه ادبياش با پدرم ازدواج كرد. وي در ادامه گفت: همانطور كه اشاره كردم برخلاف آنچه سريال نشان ميدهد مادر من اصلا مريض نبودند. يك روز كه ما را براي مدرسه آماده ميكردند، سكته مغزي كردند و دار فاني را وداع گفتند. ايشان اصلا بيمارستان نرفتند كه پدرم از ايشان پرستاري كند.
مريم بهجتتبريزي با اشاره به ذكر نام خانواده شهريار در تيتراژ اين سريال ، گفت:" ميخواهم بگويم شما كه خانواده شهريار را در جريان اين سريال نگذاشتيد و اطلاعات مستندي هم از آنها نگرفتهايد، چگونه در تيتراژ انتهاي سريال از آنها تشكر ميكنيد؟! وقتي اين مطلب را بيننده سريال ميبيند، فكر ميكند كه حتما خانواده شهريار نيز با اين سريال همكاري داشته است."
اينها را كه خواندم ، اول متعجب شدم و بعد ناراحت كه چرا زندگي شاعر بزرگي چون شهريار اين طور نشان داده شده است.
خواندن اين مطالب و بعد جوابيه ميرباقری ، معاون سيما ،ذهنم را مشغول خود كرده بود تا جمعه شب. وقتي سريال شروع شد، زيرنويسي آمد با مضمون مصاحبه تلويزيون با فرزند شهريار. خوشحال شدم و به هر كس كه در جريان بود، sms دادم بزن كانال 2.
اما وقتي تيتراژ پاياني سريال تمام شد، يكدفعه آقايي را ديدم شبيه جواني هاي شهريار ، رو به دوربين نشسته و كسي كه پشت دوربين بود ( و من را شديدا ياد كساني مي انداخت كه مي خواهند بازجويي كنند) بدون هيچ سلام و عليك و مقدمه خاصي پرسيد : شما از سريال راضي هستيد؟
پسر شهريار – هادي بهجت تبريزي – هم كلي تشكر كرد و راضي بود. چشمانم گرد شده بود. نمي فهميدم چي دارد دور و بر من مي گذرد . چي مي شنيدم؟ اين خواهر، آن برادر ! خدايا ! از او پرسيدند نظر شما راجع به انتقاد از يك اثر هنري چيست ؟
او هم جواب سوال را با چند بيت شعر از پدرش و حافظ ، سر هم آورد. او در حرفهايش آورد كه تا زمان مصاحبه، 16 قسمت از سريال پخش شده و او كاملا راضي است و حتي بعضي قسمت هاي سريال را به يك كلاس ادبي تشبيه كرد. از او پرسيدند از كدام قسمت فيلم شهريار خوشت آمده و او در جواب گفت: دوران جواني پدرم خيلي برايم جذاب بوده ولي به نظرم به كودكي اش خوب نپرداخته بودند.
او همين طور از انتخاب اردشير رستمي( بازيگر جواني نقش شهريار ) خيلي راضي بود و گفت وقتي او بعضي ابيات پدرم را مي خواند،آنقدر تاثيرگذار بود كه باعث مي شد دوباره به ديوان پدرم رجوع كنم. در پايان هم گفت: فيلم كاملا با زندگي نامه پدرم تطابق داشته( مگر قرار بوده نداشته باشد؟؟) و از زحمات همه، به خصوص آقاي تبريزي( كارگردان) تشكر كرد.
يا اين خواهر و برادر تفاهم قابل توجهي دارند يا شهريار ، زندگي دوگانه اي داشته يا دختر در بي خبري به سر مي برده. دومي بعيد است، پس همان اولي يا سومي.
احتمالا منظور از "با تشكر از خانواده شهريار" كه در تيتراژ پاياني مي آيد، همين آقا هادي است. كمال تبريزي هم در مقام دفاع از اثرش گفته :" خانواده شهريار از اول در جريان فيلم نامه بودند و دختران شهريار حاضر به گفت و گو با ما نشدند و ما هم فيلم نامه مان را بر مبناي حرفهاي آقا هادي گذاشتيم".
اردشير رستمي هم چند وقت پيش در " مردم ايران سلام " گفته بود : "ما در تبريز با هادي صحبت كرديم و حرف هاي ما به صورت ضبط شده موجود است." فكر مي كرديم همه چيز تمام شده كه ديديم توي اخبار شنبه شب ، تكه هايي از مصاحبه هادي بهجت تبريزي و قسمت هايي از شهريار شب قبل را نشان مي دهد و مجري اخبار مي خواند كه هادي بهجت تبريزي كاملا از سريال راضي است و گفته سريال و واقعيت زندگي پدرم كاملا با هم تطابق دارند. ( دوباره سوالم را تكرار مي كنم. مگر فيلمي كه بر اساس زندگي نامه يك فرد مشهور ساخته مي شود، قرار است چيزي جز زندگي نامه او باشد؟)
به هر حال ما كه اين وسط مانده بوديم هادي راست مي گويد يا مريم كه اين تاكيد تلويزيوني ها در اخبار شنبه، ما را در موجي از شك و ترديد قرار داد. اگر فهميديم جريان از چه قرار است و بالاخره هادي راست مي گويد يا مريم ، شما را هم در جريان قرار مي دهيم. ببخشيد شما را هم گيج كرديم . قصد ما تنوير افكار عمومي بود.
يك داستان بي ربط: دو پسر بچه( مثلا علي و رضا) در مدرسه شبانه روزي زندگي مي كردند. يك روز مادر رضا برايش پول مي آورد. رضا بعد از كلي فكر كردن، به اين نتيجه مي رسد كه بهتر است پولها را زير زمين دفن كند، او فكرش را عملي مي كند و يك تابلو در محل دفن پول ها نصب مي كند كه رويش نوشته بود: " باور كنيد دز اين مكان 5 هزار تومان پول پنهان نشده است " . علي كه از آن طرفها رد مي شده ، تابلو را مي بيند، پولها را برمي دارد و مي رود دنبال بازي اش ولي قبل از رفتن ، تابلوي رضا را برمي دارد و رويش مي نويسد:" باور كنيد علي پولها را بر نداشته". بعد از چند وقت، رضا كه پول مي خواسته مي رود سراغ گنجينه اش و بعد كه مي بيند جا تر است و بچه نيست با همه همكلاسي هايش دعوا مي كند. مدير مدرسه سر مي رسد و با خواندن تابلوي دوم، به علي مي گويد زود برو پولهاي رضا را بياور و بچه ها انگشت به دهان مي مانند.
اين قصه را نوشتم به اين دليل كه كار تلويزيوني ها شديدا مرا ياد تابلوي علي انداخت.
منبع: ایراسان