تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 53 از 54 اولاول ... 343495051525354 آخرآخر
نمايش نتايج 521 به 530 از 540

نام تاپيک: میزگـــــرد فلـــســفـــــی

  1. #521
    Banned
    تاريخ عضويت
    May 2010
    پست ها
    29

    پيش فرض

    حتما میدونی که دیگه بدون چیز شکن نمیشه رفت تو فیس بوک
    یعنی هنوز دسترسی مجازی هم بهش نداریم

  2. #522
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    اقیانوس
    پست ها
    636

    پيش فرض

    یعنی هنوز دسترسی مجازی هم بهش نداریم
    بله دوست عزیز

  3. #523
    Banned
    تاريخ عضويت
    May 2010
    پست ها
    42

    پيش فرض

    چقدر اينجا سوت وكور شده
    ديگه هيچكي نميخواد بحث كنه
    همه ديگه ساكت شدن

  4. #524
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2009
    محل سكونت
    تهرانـــــــ
    پست ها
    688

    13 1400 سال دروغ

    من فقط برای این مینویسم که اگر آیندگان از من سوال کردند تو برای آزادی و آگاهی ایران چه کار کردی با غرور سرم را بالا ببرم و بگویم من هر کاری که میتوانستم کردم...
    نمیخواستم این پست رو بزارم ولی مجبور شدم و باید بگم که این آخرین پست من در این تاپیک هست به خاطر اینکه جایی که از روی علم و آگاهی بحث نشه معلومه که از روی جهل و نادانی بحث خواهد شد و فضای این تاپیک دقیقآ همینطور هست.
    بله این آخرین پستم در اینجاست و تا این تاپیک به روال فلسفی(که فلسفه خودش علم هست)برنگرده من هم به اینجا برنمیگردم.به صراحت بگم من زمانی آدم خیلی مذهبی بودم و زمانی هم دین رو به طور کامل کنار گذاشتم یعنی بی دین شدم و در پایان به اینجا رسیدم که انسان باید دارای اعتقاداتی باشه ولی این اعتقادات باید درست باشن و از روی علم و آگاهی انتخاب شده باشن که بزرگترین فرق و امتیاز انسان نسبت به دیگر موجودات است.
    امیدوارم بتونم در این پست که طولانی هم هست ولی کوتاه این جهل که 1400 سال هست داره مثل یک کرم سیب ایران زمین رو میخوره درتون بکشم و البته شما باید خودتون این کار رو بکنید چون کسی رو که خوابیده میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو به خواب زده رو به هیچ وجه!
    آقایونی هم که خودشون رو علامه میدونن لطف کنن و این پست رو بخونن و قبل از اینکه بخوان کلید نقل قول رو فشار بدن کمی تامل کنن.آقایون علامه اگر واقعآ علم و فهمتون بالا بود باید مانند درختی میبودین که هرچقدر بارش بیشتر میشه سر خم میکنه و افتاده تر و خاکی تر میشه نه اینکه بر علم(جهل)بالاتون تاکید کنید و با این کار خودتون رو ضایع کنید...
    حقیقت مانند نوریست که هر وقت بر مردمک چشم میتابد آن مردمک کوچکتر شده و با بیشتر شدن نور کوچکتر و کوچکتر می شود.
    من فقط به حقیقت اشاره میکنم پس شما هم از شنیدن حقیقت امیدوارم ناراحت نشید و اون رو توهین تلقی نکنید...
    در قران(سوره شوری،آیه7) گفته شده ما قران را برای تو(محمد)فرستادیم که مردم ام القری(مکه)وپیرامون آن را از روز قیامت بترسانی.
    آیا این آیه به آن معناست که محمد برو و مردم را بکش و با زور شمشیر اسلام را بر دیگر ملل تحمیل کن؟
    آیا این آیا به این معناست که به نام اسلام امپراتوری عربی خود را گسترش بده؟!
    اگر کسی تاریخ رو مطالعه کرده باشه(تاریخی که 99% تاریخ نویسان جهان بر اون اعتقاد دارن و البته اون 1%هم تاریخ نویسان ایرانی هستند که قبلآ هم نظر دیگری داشتند!)میفهمه که اسلام به تمام جهان و به ویژه ایران به زور شمشیر تحمیل شده و این درحالی هست که در موارد متعددی در قران ذکر شده که تو ای محمد فقط مسئول تبلیغ دین هستی و مسئول نیستی که اسلام رو به زور گسترش بدی!
    کسی که تاریخ واقعی ایران زمین رو مطالعه کنه به قیامهای متعدد ایرانیان از جاهای مختلف بر میخوره مانند قیام بابک خرمدین و مازیار و ابومسلم و... که همه و همه برعلیه عرب تازی بوده و متعجبم از اینکه این بی فرهنگی عرب 1400 سال هست که نسل به نسل منتقل میشه.
    سوالی که اینجا پیش میاد اینکه اگر اسلام یک دین الهی هست چرا در اون مانند زمانی که مردم به بت پرستی مشغول بودند این دین از پدر به فرزند بدون اینکه اون فرزند خودش تحقیق کنه و این دین رو بپذیره یا نپذیره ارث میرسه و جالب اینجاست که هرکس به واقعیت میرسه و میخواد از اسلام خارج بشه حکمش مرگ هست!!!!
    ایران
    تنها ده کشورند که در حساب تاريخ "هزاره ای " بشمار می آيند، يعنی از چند هزار سال پيش تا کنون بطور مستمر در صحنه تاريخ حضور داشته اند. همه اين کشورها در شرايطی يکسان به هزاره ای که از راه ميرسد پا نميگذارند. کشورهایی از آنها چون ژاپن و ايتاليا بصورت ممالکی کاملا پیشرفته وارد اين هزاره ميشوند. کشورهایی چون چين و هند پس از گذراندن دورانهایی دشوار بسوِی آينده ای بسيار اميد بخشتر پيش ميروند، در عوض کشورهایی چون مصرو اتيوپی(حبشه) و يمن کماکان با زندگانی جهان سومی خود دست به گريبانند و آينده واقعا اميد بخشتری را در پيش روی خود نمی بينند.
    در اين ميان تنها دو کشور اسراییل و ايران اند که در شرايط برزخ کنونی خويش با اين معمای حل نشده رويارويند که همچنان با هويت های خاخامی و آيت الهی در درون پيله ای که به دور خويش تنيده اند باقی بمانند يا سراز غار اصحاب کهف بر آورند و به صورت کشورهایی مترقی پا به هزاره تازه ای گذارند که در آن منطقه جایی برای خاخام و آيت اله وجود نميتواند داشته باشد.
    هزاره ای که به پايان می رسد هزاره ورشکسته تاريخ ايران است زيرا هزاره ای است که با شاهنامه فردوسی آغاز شده و با توضيح المسایل خمينی پايان يافته است. قرنی نيز که به پايان ميرسد ورشکسته ترين قرن اين هزاره است زيرا قرنی است که با انقلاب مشروطيت شروع شده و با انقلاب اسلامی بسر رسيده است و در همان سالهایی که انسانهایی خود پا به ماه می گذاشتند اينان از دور چهره امام خويش را در آن ديدند!
    در جمع کشورهای " هزاره ای " در آغاز قرن بيستم چين امپراتوری فروپاشيده ای بو د که از هر گوشه اش بانک شورش و انقلاب بر ميخاست و دولتهای مستعمراتی اروپایی و ژاپن نورسيده، هر کدام در جابجای آن مناطق نفوذی داشتند که مطلقا حاکميتی از جانب دولت مرکزی بر آن اعمال نميشد، چندانکه دولتهایی چون انگلستان در بخش های اختصاصی خود اصولا "ورود سگ و چينی" را ممنوع اعلام کرده بودند و در پايان قرن همين کشور چين يکی از پنج عضو دایمی شورای امنيت سازمان ملل متحد، يکی از هفت کشور " اتمي"جهان، برخوردار از بالاترين رشد اقتصادی سالانه جهانی و کانديدای اعلام نشده ابرقدرتی قرن بيست و يکم است.
    هند که در آغاز قرن مستعمره انگلستان بود و اربابان انگليسی همچنان در آن "صاحب " خطاب ميشدند در پايان قرن نه تنها به استعمار خود و اصولا به عصر استعماری پايان داده است بلکه بصورت بزگترين دمکراسی دنيا و دومين ابر قدرت بالقوه جهان فردا آماده ورود به قرن تازه شده است. ژاپن که بعداز پيروزی دريایی پر آوازه ای بر امپراتوری تزاری پا به قرن بيستم گذاشته بود، عليرغم شکست خود در جنگ دوم جهانی به صورت دومين قدرت اقتصادی اين جهان در پايان قرن در آمده است. يونان و ايتاليا قرن بيستم خود را درموضع کشورهایی کاملا پيشرفته به پايان بردنند. مصر که اين قرن را در موضع تحت الحمايه انگلستان آغاز کرده بود امروز آن را در مقام رهبری جهان عرب به آخر ميرساند و ايران که قرن بيستم خويش را با نخستين انقلاب مشرو طيت در " جهان سوم " شروع کرده بود پس از آزماش پنجاه ساله ای موفق ولی نافرجام تنها کشور هزاره ای است که درجستجوی " اسلام ناب محمدی " به قرون وسطای خويش باز گشته است.
    ورود اسلام به ایران
    اسلام با همه سنگينی آن برای ايران آزمايشی تازه نيست، تکرار تازه ای از يک سناريوی کهن هزار و چهارصد ساله است و ريشه در ارتباط نا سالمی دارد که از آغاز وجه مشخص ارتباط ايران و اسلام بوده است.
    پيش از اسلام هيچ آیینی در تاريخ جهان به این صورت پا به صحنه تاريخ نگذاشته بود. آیين يهود اساسا قابل انتقال به ديگران نبود. آیين مسيحيت توسط چند حواری گمنام عيسی به رم برده شد و سه قرن طول کشيد تا تدريجا در ميان طبقات محروم و غلامان جامعه رومی جا بيفتد و يک امپراتوری حسابگر را وا دارد که با گرايش به مسيحيت اين نيروِی نوخاسته را در خدمت منافع خود به کار گيرد. آیينهای ايرانی ميترا و مانی هيچکدام نفوذ گسترده خويش را در امپراتورِی رم و در سرزمينهای چين و هند به شمشير اشکانی يا ساسانی مديون نبودند. آیين بودا نيز توسط مبلغان بودایی(منجمله شاهزاده ای اشکانی) از هند به چين و ژاپن و ديگر سرزمينهای خاور دور راه يافت بِی آنکه شمشيرِی در اين راه به کار افتاد ه باشد و پيش از همه اينها نيز نه مصريان کهن بنام رع يا آمون جنگيده بودند و نه بابليان به نام مردوخ يا فنيقيان بنام بعل يا هندوان بنام شيوا يا يونانيان و روميان بنام زیوس يا ژیوس يا ژوپيتر. ميان همه مذاهب توحيدی و غير توحيدی جهان تنها اسلام بود که همراه با شمشير عرب برای ديگران برده شد و فقط تازيان حجاز بودند که به تعبير نهج البلاغه " ايمانشان را بر قبضه های شمشيرشان حمل کردند.
    اگر آیین تازه همانند ديگر آیينهای جهان باستان به صورتی مسالمت آميز به ايرانيان عرضه شده بود شايد تاريخ مسلمانی ايران به کلی غير از آن ميبود که هست و چه بسا که در طول زمان اين آیين ميتوانست به آن صورت در ايران پذيرفته شود که ميترایيسم و مسيحيت در رم و بودایيسم در چين پذيرفته شدند ولی در عمل اين آیين طوری عرضه شد که استقرار اسلام ملازم قبول حاکميت سياسی عرب نيز بود و پذيرش استيلای بي چون و چرای شمشير کشان باديه(که خود موجودیت خود را مدیون ایران بودند)و اين شمشير کشان نورسيده کسانی نبودند که وارثان حکومت و تمدن و فرهنگی کهن بتوانند آسان به قبول سروری آنان تن در دهند.
    هنگاميکه عرب در موج جهانگشایی خود به ايران ساسانی حمله آورد چهارده قرن بر آغاز تاريخ مدون ايران ميگذشت. امروز نيز چهارده قرن بر دوران اسلامی اين تاريخ ميگذرد. در کارنامه تاريخ اين دو کفه ما قبل اسلامی و اسلامی امروز در سطحی هم تراز يکديگر قرار دارند و بر اين مبنا آسانتر ميتوان سودها و زيانهای انها را در ترازوِی سنجش گذاشت. آسانتر نيز ميتوان دريافت که ايران در اين جابجایی دورانها چه از دست داده و چه بدست آورده است.
    ولی اين حسابرسی تنها وقتی ميتواند معتبر و بنا براين پذيرفتنِی باشد که در آن با تاريخ تقلب نشده باشد يعنی ملاک حسابرسی قرار ميگيرد واقعيتها وشواهد مسلم باشد و نه پيش داوريها و موضعگيريهای پيش ساخته ای که با مارک تعصب مذهبِی و يا مارک تعصب ملی گرايانه داشته باشند و در چنين صورتی آسان ميتوان دريافت که دراين سودای تاريخ ايران در هر دو زمينه مادی و معنوِی با زنده بوده است يعنی آنچه را که داشته از دست داد ه است و آنچه را که نداشته بدست نياورده است.
    ايرانی که عرب در سالهای 14 تا 36 هجری تحويل گرفت يکی از چهار امپراتوری صدرنشين جهان باستان بود با اعتبارِی سياسی و رونقی اقتصادی و شکوهی فرهنگی که عميقا مورد توجه جهانيان بود و ايرانی که همين عرب در قرن سوم هجرِی اجبارا تحويل صاحبان آن داد همانند ايران ديگری که وارثان عرب در قرن پانزدهم هجری در جريان تحويل آن به هزاره سومند ايرانی بود که نه هويت ايرانی داشت، نه اعتبار سياسي، نه رونق اقتصادی،نه شکوه فرهنگي. در هزار و چهار صد ساله نخستين اين تاريخ(به استثنای يک دوران کوتاه هفتاد ساله)ايران بطور دایم يک ابر قدرت جهان باستان بود و در دو قرن از اين مدت اصولا ابر قدرت منحصر به فرد آن بود. در هزار وچهار صد ساله دوم نه تنها نشانی از اين سرفرازی بر جای نماند بلکه در بيش از نيمی از اين مدت ايران حتی حاکميت ساده ای نيز نداشت و تنها بخشی از امپراتوريهای عرب و مغول و غزنوی و سلجوقی و ترک و تاتار بود.
    در هزار وچهار صد ساله نخستين تنها چهار سلسله پادشاهي با پادشاهانی ايراني بر سرزمين ايران سلطنت کردند و در هزار و چهار صد ساله دومين 35 سلسله که تنها 7 تای آنها ايرانی و 28 تای ديگر مغول و ترک و تاتار و ترکمن و افغان بودند. در هزار و چهار صد ساله نخستين تنها يک هجوم موفق بيگانه به ايران صورت گرفت و در هزار وچهار صدساله دوم بيش از سی بار از شرق و غرب و شمال و جنوب به ايران حمله آورده شد که تقريبا همه آنها هجومهایی موفق بود. در هزار و چهار صدساله نخستين مشروعيت سنتی پادشاهان اعمال خشونتی را برای تثبيت اين مشروعيت ايجاب نميکرد، در هزار و چهار صد ساله دوم اين مشرو عيت منحصرا در گرو برندگی شمشيرهاِی خانان و ايلخانان و اتابکان و اميران و سر کردگان عشاير ويا راهزنان و ياغيانی قرار گرفت که با منطق خون و شمشير تاج بر سر ميگذاشتند و با منطق خون و شمشير هم تاج و هم سر را از دست ميدادند. در هزار و چهارصدساله نخستين تقريبا هرگز خون ايرانی بدست ايرانی ريخته نشد، در هزارو چهارصد ساله دوم خون ايرانی بيشتر از خارجی بر زمين ريخت و چشمهای ايرانی بدست خود ايرانی بيشتر از دست بيگانگان از کاسه بيرون آورده شد و در هزارو چهار صد ساله نخستين ايرانی پيوسته آقای خود بود و اين آقایی را با سر فرازی توام داشت، در هزار وچهار صد ساله دوم مردان ايران را به بندگی گرفتند و زنان و دخترانش را به کنيزی فروختند!
    در ارزيابی نحوه مسلمان شدن ايرانيان تقلب بسيار با تاريخ شده است و اتفاقا اين تقلب بيش از آنکه از جانب بيگانگان صورت گرفته باشد از جانب کسانی از خود ايرانيان صورت گرفته است. وقتيکه بزرگترين مورخ جهان، اين خلدون، مينويسد که "پيش از حمله اعراب ايراينان سر زمينهایی پهناور در اختيار داشتند با جمعيتی بسيار و با تمدنی بزرگ ولی بعد از آنکه عرب با نيروِی شمشير بر آنان استيلا يافت چنان دستخوش تاراج و ويرانی شدند که گویی هرگز وجود نداشتند(زيرا گرايش طبيعی عرب اين است که رزق خويش را سر نيزه خود بجويد اگر در اين مسير به قدرت و حاکميتی دست يابد ديگر حد و حصرِی برای غارتگرِی خود نشناسد و بدين ترتيب است که تمدن اقوام مغلوب منقرض ميشود و اين درست همان امرِی بود که در ايران اتفاق افتاد " فرضيه پردازِی ايراني در سالهای پايانی قرن بيستم ادعا ميکند که "ايرانی اسلام را با آغوش باز پذيرفت و هيچکس نميتواند بگويد که ايرانی از همان اول در برابر اسلام قرار گرفت و نخواست آن را بپذيرد و وقتيکه معتبرترين مورخان خود جهان اسلام مانند طبرِی ابن الاثير، دينوري، يعقوبي، بلاذري، ابن فقيه، راوندي، مسعودی از صد هزار کشته ايرانی در جلولاء نام ميبرند و متذکر ميشوند که اين دشت نبرد به همين دليل از جانب اعراب جلولاء(پوشيده) ناميده شد که اجساد کشته شدگان سراسر آن را در زير پوشانيده بود، فرضه پرداز ايرانی مدعی ميشود که "حمله اعراب به ايران با هيچ مقاومت درخشانی در جلولاء و نهاوند روبرو نشد " (اسلام شناسي) و باز هم وقتيکه همين تاريخ نگاران مسلمان از يکصد و سی شورش پياپی در استانها و شهرستانهای مختلف ایران (ري، همدان، اصفهان، کرمان، استخر، گرگان، قم، گيلان، طبرستان، ديلم، سيستان، فارس، خراسان، آذربايجان، خوارزم، فارياب، نيشابور، بخارا، دارابگرد) و از سرکوبيهای خونين اين شورشها و تجديد های مکرر آنها خبر ميدهند (که گزارش جامعی از آنها را در کتاب "ملاحظاتی در تاريخ ايران " پژوهشگر معاصرعلی مير فطروس ميتوان يافت) باز همين فرضيه پردازان اظهار اطمينان ميکنند که " ايرانی از همان اول احساس کرد که اسلام همان گمشده ای است که بدنبالش ميگشته است برای همين بود که مليت خودش را ولکرد، مذهب خودش را ول کرد، سنتهای خودش را ولکرد و بطرف اسلام رفت "(باز شناسی هويت ايرانی-اسلامي).
    ايرانيان ديگری در اين مورد با معيارهایی کاملا دوگانه سخن ميگويند، در کتابی به نام " کارنامه اسلام "که درآستانه انقلاب ولايت فقيه انتشار يافت عبد الحسين زرين کوب که سالها پژوهشگری واقع بين و بيغرض شناخته شده بود با تغيير جهتی صد و هشتاد درجه ای در مورد آنچه خود او پيش از آن نوشته بود. مدعی شد که "همه جا در قلمرو ايران و بيزانس مقدم مهاجمان عرب را عامه مردم با علاقه استقبال کردند. بشر اسلام دربين مردم کشورهاِی فتح شده بزور جنگ نبود و انتشار آن نه از راه عنف و فشار بلکه به سبب مقتضيات و اسباب گونه اجتماعی بود.
    روايتی که کتابخانه مداین را اعراب نابود کردند هيچ اساس ندارد و آنچه هم که بيرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزم گفته است مشکوک است" و با اينهمه نويسنده اين مطلب همان کسی بود که پيش از آن خود در کتاب ارزنده ای به نام "دو قرن سکوت " در شرح همين ماجرا نوشته بود:
    " شک نيست که در هجوم تازيان بسياری از کتابها و کتابخانه های ايران دستخوش آسيب فنا گشته است. اين دعوی را از تاريخ ها ميتوان حجت آورد و قراين بسيار نيز از خارج آن را تاييد ميکنند. با اينهمه بعضی دراين باب ابراز ترديد ميکنند. اين ترديد چه لازم است؟ در آیين مسلمانان آن روزگار تا آنجا که تاريخ ميگويد آشنایی به خط و کتابت بسيار نادر بود و پيداست که چنين قومی تا چه حد ميتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. از همه شواهد پيداست که در حمله عرب بسيارِی از کتابهای ايرانيان از ميان رفته است....عربان فاتح برای اينکه از آسيب زبان ايرانيان در امان بمانند و آن را همواره چون حربه تيزِی در دست مغلوبان خويش نبيند با خط و زبان و کتاب و کتابخانه هرجا که در شهرهای ايران بر خوردند سخت به مخالفت برخاستند. رفتارِی که تازيان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدين دعوی حجت و هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
    در برابر سيل هجوم تازيان شهرهای بسيار ويران شد و خاندانها و دودمانهای بسيار بر باد رفت. اموال توانگران را تاراج کردند و آنها را غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ايرانی را در بازار مدينه فروختند و آنان را سبايا و اسرا خواندند و همه اين کارها را در سايه شمشير و تازيانه انجام دادندو هر گونه اعتراضی را با حد و رجم و قتل و حرق جواب گفتند.... و چنين بود که اندک اندک محرابها و مناره ها جای آتشکده ها را گرفت. گوشهایی که به شنيدن زمزمه های مغانه و سرود های خسروانی انس گرفته بودند بانک تکبير و طنين صدای موذن را با حيرت و تاثر تمام شنيدند. کسانيکه مدتها از ترانه های طرب انگيز باربد و نکيسا لذت برده بودند رفته رفته با بانک حدی و زنگ شتر مانوس شدند. خشن طبعی و تندخویی فاتحان وقتی بيشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتح شده بدست گرفتند. ضمن فرمانروایی و کارگزاری در بلاد مفتوتح بود که زبونی و ناتوانی و در عين حال بهانه جویی و درنده خویی عربان آشکار گشت زيرا اين " نژاد برتر " که ميدان فکرو عمل او هرگز از جولانگاه اسبان و شترانش تجاوز نکرده بود، برای اداره کشورهاِی وسيعی که بدستش افتاده بود نياز به همين موالی داشت و بناچار دير يا زود برترِی آنها را اذعان نمود در صورتيکه از همان بامداد اسلام ايرانيان نفرت و کينه شديد خود را نسبت به دشمنان و باج ستانان خود آشکار کرده بودند".
    و باز هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
    " نبردی که ايرانيان در اين دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم نبود، در روشنی دانش و خرد نيز اين نبرد دوام داشت.... برخی از همان اول با آیين مسلمانی به مخالفت و ستيزه برخاستند گویی قبول اين دينی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خويش تلقی ميکردند. از اين رو اگر نيز در ظاهر خود را مسلمان فرا مينمودند در نهان از عرب و آیين او بشدت بيزار بودند و هرجا فرصتی و مجالی دست ميداد سر به شورش بر می آوردند و عربان و مسلمانان را از دم تيغ ميگذرانيدند... هر روزِی به بهانه ای و در جایی قيام و شورش سخت ميکردند و ميکوشيدند عرب را با دينی که آورده است از ايران برانند....در نهضت های پياپی آنان نه فقط نژاد عرب مردود بود بلکه مسلمانانی نيز مورد خشم و کينه قرار داشت و بدينگونه بيشتر اين شورشها رنگ ضد دينی داشت. ايرانيانی که مسلمان شده بودند طعمه نفرت و کينه مردم بودند و اين نفرت و کينه چندان بود که حتی زنهايِی از ايرانيان که به عقد زناشويی عربان در آمده بودند ريش شوهران خود را گرفته از خانه بر می آوردند و بدست مردان ميسپردند تا آنها را بکشند و چنان شد که در همه طبرستان عربان و مسلمانان يکسره بر افتادند ".
    واقعيت انکار ناپذير تاريخ اين است که اسلام از راه شمشير به ايران تحميل شد بی آنکه ايرانيان " بدنبالش گشته باشند "همچنانکه از راه شمشير به ديگر سرزمينهای خاور نزديک و شمال آفريقا و اسپانيا نيز تحميل شد بِی آنکه هيچکدام از آنها به استقبالش رفته باشند. به همين دليل وقتيکه شمشير عرب در پواتيه فرانسه از برندگی افتاد گسترش اسلام در اروپای غربِی متوقف شد و وقتی که اين شمشير در قسطنطنيه از کار افتاد راه اروپای شرقی به رويش بسته شد اين افسانه که عرب مساوات اسلامی را با خود به ايرانی آورد که از تبعضات اجتماعی و مذهبی پايان دوران ساسانی رنج ميبرد تقلبِی ديگر با تاريخ است زيرا که هر چند اين تبعيض ها واقعا وجود داشت و اين نارضایتی ها را هم واقعا داشت ولی فاتحان عرب نه تنها هيچکدام از اينها را از ميان نبردند بلکه تبعضات بسيار سنگين تری را نيز بر آنها افزودند که ناپذيرفتنی ترين آنها برای ايرانيان شکست خورده ولی آزاده و سر فراز تبعض نژادی بود. دراين باره نيز واقعيت تاريخ را از زبان يک مورخ سرشناس ديگرِی خود جهان عرب ميتوان شنيد که : "عربهای فاتح خود را برتر از ديگران ميپنداشتند و به ويژه به ايرانيان مباهات ميکردند و آنها را موالی (بندگان آزاد شده) خود ميخواندند و برای تحقير آنان ميگفتند که سه چيز است که نماز را باطل ميکند: سگ و الاغ و ايرانی يک ايرانی دخترِی از قبيله بنی سليم خواست و خانواده دختر با اين ازدواج موافقت کردند اما والی مدينه که از اين جريان خبر يافت امر کرد موِی سر و ريش و ابروان داماد را بتراشند و او را در ملاء عام دويست تازيانه بزنند و دختر را نيز از او بگيرند. محمد بن بشير شاعر معاصر او اين واقعه را به شعر در آورد و در آن گفت: ابوالوليد شرافت دختران ما را حفظ کرد و آن را از زناشویی با بندگان باز داشت و ريش آن مرد بِی ادب را تراشيد و او را تازيانه زد تا برود و بعد از اين با دختران کسرایی ازدواج کند زيرا بنده ميتواند فقط با بنده همسر شود "(جرجی زيدان: تاريخ تمدن اسلامي).
    اين ادعای ديگر نيز که مردم ايران آسان به دين تازه گرويدند تقلبی ديگر با تاريخ است زيرا که به تصريح مورخان متعددی از همين جهان اسلام حتی در قرون چهارم و پنجم هجری بخش بزرگی از ايران همچنان بر آیين زرتشتی باقی بودند: " اکثريت مردم فارس(نام قبلی ایران پرشیا بوده) را در حال حاضر (قرن چهارم هجری) زرتشتيان تشکيل ميدهند و هيچ شهر و دهکده ای نيست که در آن آتشگاهی نباشد. در نزد بسياری از دهقانان تصاوير پادشاهان و پهلوانان ايران با علاقه بسيار نگاهدارِی ميشود " (اصطخری : مسالک و الممالک)؛ " در خراسان و نواحی دریای خزر و طبرستان و ديلم و نيز در کرمان عده زرتشتيان بسيار زياد است " (مسعودی : مروج الذهب)، در بخش غربی ايران جماعت عظيمی از خرمدينان به آیين خود باقی مانده اند " (مقدسی : تذکره الموضوعات)، در فارس شهری و روستایی وناحيتی نيست مگر آنکه آتشکده ای داشته باشد و در جبل (شمال غربِی ايران) هنوز زرتشتيان در اکثريت هستند"(اين حوقل : صوره الارض).
    اگر برخلاف اسپانيای غرب ايرانيان در نهايت آیين مهاجمان را پذيرفتند بخاطر اين بود که با سقوط امپراتوری ايران ديگر پايگاهی برای آیين زرتشتی باقی نمانده بود در صورتيکه با سقوط اندلس، مسيحيان پشت جبهه وسيعی در اروپای بيرون از مرزهای خود برای خويش داشتند همچنانکه مسيحيان اروپای متصرفی ترکان عثمانی نيز با داشتن چنين پشت جبهه ای توانستند از هويت مذهبِی خود دفاع کنند.
    در کتاب معتبر تاريخ قم، نوشته مورخی مسلمان از قرن چهارم هجري در ارتباط با اين واقعيت ميتوان خواند:
    " عربان دست بر آوردند و مجموع سدهایی را که در ميان رودخانه ها نهاده شده بود ويران کردند، چندانکه کشتزارهای مردمان بکلی خشک شدند و بديشان مضرت ميرساندند و سدها و رودخانه هايشان را ميشکافتند و لاجرم مردم چون در دفع آنان هيچ چاره و حيلت نداشتند به ناچار حکم آنان فرود آمدند اما چون عرب بانک نماز گفتي دهقانان آن ناحيت او را دشنام دادندی ".
    در چنين شرايطی تنها راه مبارزه ای که برای ايرانيان باقی مانده بود اين بود که آیين حاکمان عرب را به رنگ آیين ملی خويش در آوردند و اين درست همان کاری بود که کردند. به تعبير ادوارد براون " تغييرات ناشی از قبول اسلام در نزد ايرانيان از پوست فراتر نرفت و به درون نرسيد. ايرانيان با نو آوريهایی چون تشيع وعرفان خيلی زود آیينی را که با شمشير عرب به کشورشان تحميل شده بود به چيزی تبديل کردند که گرچه همچنان شباهتی با اسلام داشت ولی محتوای آنان با آنچه احتمالا پيامبر عرب در نظر داشت بسيار تفاوت داشت ".
    ما
    همچنانکه دنيای سامی در طول دو هزار سال سه آیين يهودی و مسيحی و اسلام را به جهان عرضه کرد ه بود جهان ايرانی نيز در همين مدت سه آیين بزرگ ميترایي، زرتشتی و مانوی را عرضه کرد که با آنکه دنيای عرب با داده است مذهبِی توحيدی بود تعبيرِی اشتباه آميز از برداشت دو گانه خير و شر در آنها بدان ها عنوان نهادند همچنانکه پيش از اين دو آیين در مصر باستانی دوران اخناتون نيز نوع جداگانه ای از آیين های توحیدی بود.
    گسترش هيچيک از اين آیينها در جهان باستان چه از لحاظ زمانی و چه از نظر مکاني از گسترش آیينهای سه گانه سامی کمتر نبود. آیين مهر (ميترا) چهار قرن تمام آیين شماره يک امپراتوری پهناور رم بود و از دريای سياه تا اقيانوس اطلس و از دريای شمال تا مديترانه را در منطقه نفوذ خود داشت، نفوذ ی که هم امروز آثار آن را در بقايای صد ها مهرابه در ايتاليا و اسپانيا و فرانسه و آلمان و اتريش و انگلستان و رومانی و بالکان و آفريقای شمالی و خاور نزديک و آسيای صغير ميتوان يافت. وقتی هم که مسيحيت جايگزين اين آیين شد، آیين مسيحی تقريبا همه سنتهای مذهبِی خود (روز تولد عيسي، تقدس يکشنبه، تعميد مسيحي، عشاء ربانی و بسيار ضوابط ديگری را که در مقالات بعدیم به اونها اشاره خواهم کرد) از آن اقتباس کرد. آیين مزدایی که بيش از شش قرن آیين شاهنشاهی های هخامنشِی و ساسانی بود خمير مايه همه ساختار ماوراء الطبيعه آیين يهود قرار گرفت که آن نيز تقريبا همه معتقدات خود را درباره جهان ديگر و رستاخيز و روز حساب و بهشت و دوزخ و فرشتگان و شياطين از آن گرفت و بعدا به مسيحيت و اسلام انتقال داد. آیين مانوی در کوتاه مدتی از کرانه های اقيانوس کبير تا سواحل اقيانوس اطلس در آسيا و اروپا و افريقا گسترش يافت و عليرغم بزرگترين سرکوبگری مذهبی تاريخ تا دوران قرون وسطایی اروپا پای بر جا ماند.
    اگر اين سه آیين در نهايت جای خود را به مسيحيت و اسلام سپردند، نه برای اين بود که اسلام و مسيحيت ارزشهای معنوِی عاليتری را ارایه کردند، برای اين بود که اين دو با شمشيرهای برنده تری به ميدان آمدند.
    توضيحات بيشتری را در اين باره در صفحات تاريخ ميتوان يافت. شمشير زنان عرب از نظر مذ هبی هيچ چيز تازه ای به ارمغان نياوردند که برای ايرانيان ناشناخته باشد. يکصد سال پيش محقق سرشناس فرانسوی در ارزيابِی ظريفانه ای از اين واقعيت نوشت:
    " ايرانيان آیين نورسيده را رونوشتی از آیين کهن خودشان يافتند که در آن آسمان از همان فرشته ها و زمين از همان شيطانهایی پر شده بود که خود آنها پيش از آنها جای داده بودند و رستاخيز و بهشت و دوزخ نيز همان روز حساب و جهنم و بهشتی بود که يهوديان و مخصوصا مسيحيان و مسلمانان از خود آنها وام گرفته بودند. تنها تغييرِی که در اين ميان روِی داده بود اين بود که اهورامزدا تبديل به اله شده بود و فرشته ها نام ملایک و اهريمن نام شيطان گرفته بودند.زرتشت نيز نام خود را به محمد داده بود.آنچه اين ايرانيان حقا ميتوانستند از آيين نو رسيده بطلبند بيش از حور و جنت آن جهاني، عدالت و مساواتی بود که در همين جهان تا حد زيادی توسط موبدان ساسانی از ايشان گرفته شده بود و همين آخوند سالارِی بود که جنبش هايِی انقلابِی چون جنبش مزدکی را پديد آورده بود. ولی نه تنها چنين مساواتی را مطلقا به ارمغان نگرفتند، بلکه سر فرازی هزار و چهارصد ساله خويش را نيز از دست دادند و" نا يافته دم دو گوش گم کردند".
    مبارزه فرهنگی هزار و چهار صد ساله ای که اين دگرگونی به دنبال آورد بسيار بيش از سر کوفتگی مادی ايرانيان، زاده غرور ملی زخم خورده ای بود که هرگز التيام نيافت.اين مبارزه فرهنگی از آغاز بر پايه اين تضاد فکری شکل گرفت که در آيين های ايرانی هر آدمی فردی بود که با قدرت تعقل آفريده شده بود و بنا براين از توانايی تشخيص و انتخاب آزادانه راهی که بايد در ميان خير و شر و نور و ظلمت برای خويش برگزيند برخوردار بود و به همان اندازه که در اين مورد آزادی داشت مسوليت نيز داشت، آنچه آفريننده او از وی می طلبيد اين بود که وی در اين گزينش راه راستی و نيکويِی را بر گزيند تا ياور خداوند در نبردی باشد که تا به پايان جهان ميان روشنايی و تاريکی در جريان است و می بايد با پيروزی نهايی فروغ بر ظلمت پايان يابد. در جهت مقابل اندیشه زيربنايی آيين های توحيدی بر اين وجه مشترک سامی شکل گرفته بود که سرنوشت آدمی پيشاپيش برای او تعيين شده است و انتخابی که می کند انتخابِی است که قبلا برايش خواسته شده است و خود او در مورد آن اختيارِی ندارد. اين قانون جبر مطلق به خصوص در سومين آيين توحيدی سامي يعنی درست همان آيينی که عرب برای ايران آورد به صورتی قاطع منعکس شده بود زيرا که لااقل يکصد آيه قرآن بدين صراحت داشت که: خدا هر کس را که خود بخواهد به رستگارِی ميبرد و هر که را هم که بخواهد به گمراهی میکشاند،هر کس را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميکند و هر کس را که نخواهد در پذيرفتن ايمان سخت دل ميکند، هر کس را که بخواهد مشمول رحمت خود ميکند و هر کس را هم که بخواهد عذاب ميدهد، هر کس را که بخواهد عزت ميبخشد و هر کس را هم که بخواهد ذليل ميکند.
    برای فرهنگ ايرانی که به ويژه در آثار سخنوران و فلاسفه و عرفای ايران تبلور يافته بود از آغاز اين پرسش مطرح بود که اگر بشر فردی بی اختيار بيش نيست چرا بايد بابت آنچه ميکند جواب پس دهد و بخاطر گناهی که در اختيارش نبوده است کيفر ببيند؟ و به همراه اين پرسش، اين معما نيز برايش مطرح بود که چگونه ديدگاههای ما قبل اسلامی خود را در اين راستا با ديدگاههايِی که اسلام برای او خواسته است تطبيق دهد در حاليکه اين دو عملا تطبيق ناپذيرند؟ بازتابهای اين پرسش و اين معما را تقريبا در تمام صفحات تاريخ فرهنگی ايران مسلمان ازقرن سوم هجری تاقرن خودما ميتوان يافت، گاه به صورتِی نرم، گاه در قالبِی طنز آميز و گاه با صراحت چنان بی پروا که با توجه به شرايت زمانِی شگفتی می آورد مثلا ادعانامه انقلابِی زکريای رازِی در دو کتاب فلسفی او عليه اساس نبوت و انکار ارتباط مذاهب با خدا. هشت صد سال پيش از آنکه ادعانامه مشابهی دراروپای " قرن فروغ " از جانب کسانی چون ولتر و روسو وکانت و هگل و هزار سال پيش از آنکه چنين ادعانامه ای درقرن خود ما از جانب کسانِی ديگر چون فرويد واينشتاين و مترلينگ مطرح شود.
    تقلب ديگری با تاريخ، تقلبی است که درمورد " فرهنگ اسلامی " ايران شده است. جهان اسلامی در قرون دوم تا ششم تاريخ خود کانون فرهنگ شکوفايی بود که دانشمندان اسلام شناس قرن گذشته بدان عنوان خود ساخته " فرهنگ اسلامی " داده اند بسياری از نويسندگان کنونی دنيای مسلمان کوشيده اند و می کوشند تا اين شکوفايی را فرع اسلامی بودن اين فرهنگ بدانند و باروری آن را به ضوابط مذهبی آن ارتباط دهند ولی قانون واقعی تاريخ اين است که هيچ فرهنگی را با معيار مذهبِی ارزشيابِی نميتوان کرد و غنای آن را نيز به حساب آیينی که اين فرهنگ در آن شکل گرفته است نميتوان گذاشت و اگر جز اين ميبود ميبايست والاترين آیين جهان آیين اساطيريونان باشد زيرا که والاترين فرهنگ جهان نيز در اين سرزمين شکل گرفته بود و اتفاقا درست همين فرهنگ والا بود که همراه فرهنگ در ارزيابِی آن مينويسد : " يکی از دو رکن بنيادی فرهنگ اسلامی قرار گرفت که يک فرهنگ واقعی ميبايد بر دو پايه علم و فلسفه بنياد نهاده شده باشد، نميتوان اصولا از فرهنگی به نام فرهنگ اسلامی سخن گفت، زيرا پايه گذاران واقعی اين دو در دنيای مسلمان ايرانيان و يونانيان بودند و اعراب خود در اين باره سهمی نداشتند يا سهمی بسيار ناچيز داشتند ". باروری " فرهنگ اسلامی " بسيار بيش از آنکه مربوط به خود اسلام باشد مربوط به محيط مساعدی بود که امپراتورِی نوخاسته عرب با ايجاد يک واحد يکپارچه سياسی و جغرافيایی بخصوص زبانی در اختيار فرهنکسازان ايرانی و سريانی و مصرِی و اندلی وبه طور مستقيم يونانی و هندی و چينی گذاشته بود. چنين شرايطی قبلا در امپراتورِی های غير اسلامی رم و بيزانس و ساسانی نيز بوجود آمده بود و بعدا هم در امپراتوری های مغول و تاتار و امپراتوری های مستعمراتی اروپای قرون شانزدهم تا بيستم بوجود آمد بی آنکه رونق فرهنگی هيچيک از آنها به حساب فرهنگ سازی آیينهای اساطيری رم و يونان يا آیين زرتشتی ايران و يا آیين مسيحی مستعمره داران اروپایی گذاشته شده باشد. اصطلاحاتی از قبيل طب سوزني، نجوم اسلامي، رياضيات اسلامي، همانقدر بی محتوا است که غير منطقی است، زيرا واقعيتهای تغيير نا پذير رياضی يا پزشکی و يا نجومی را با ضابطه مسيحی بودن يا اسلامی بودن يا بودایی و برهمایی بودن و يا الحادی بودن آنها طبقه بندی نميتوان کرد همچنانکه نميتوان آنها را بر اساس نژادی يا زبانی از هم جدا گذاشت انچه در دو قرن گذشته و حاضر از جانب اسلام شناسان جهان عرب فرهنگ اسلامی نام گرفته نتيجه گيری غلطی از اين واقعيت است که در قرون اوليه اسلام آثار مختلف علمی و فلسفی در جهان اسلامی عمد تا به زبان عربِی نوشته ميشدند تا در درون امپراتورِی عرب گسترش بيشترِی داشته باشند ولی در عمل همه اين نوشته ها به حساب مولفان عرب گذاشته شدند در حاليکه بخش اعظم آنها کار دانشمندان، رياضيدانان، پزشکان، هيیت شناسان، فيلسوفان مورخان، جغرافي دانان، نحويان، اديبان يا متالهين غير عرب بخصوص ايرانيانی بودند که اين خلدون درباره آنها نوشت :
    " از امور غريب اين است که حاملان علم در جهان اسلام غالبا عجم بودند و اگر هم عالمی يافت ميشد که در نسبت عربی بود در مکتب عجمان پرورش يافته بود زيرا قوم عرب نه از امر تعليم و تاليف اطلاعی داشت و نه اصولا خواهان آن بود، برخلاف پارسيان که بر اثر رسوخ ديرينه تمدن در ميان خود برای اينکار صلاحيت ديرينه داشتند و هيچ قومی چون آنها به حفظ و تدوين علم قيام نکرد".
    در قرون يازدهم تا چهاردهم ميلادی (پنجم تا هشتم هجري) تلاش گسترده ای در بخش مسيحی اسپانيا (اندلس) و در جزيره سيسيل که در آن زمان توسط فرماندهان اداره ميشد برای ترجمه کتب علمی و فلسفی جهان اسلامی به زبان لاتينی انجام گرفت که حاصل آن ترجمه صدها اثر برجسته دانشمندان و فلاسفه دنيای مسلمان بدين زبان بود و قسمت مهمی از اين آثار بزرگان دانش و فلسفه ايرانی بود که از جمله آنها ميتوان از رازی و ابن سينا و خوارزمی و مجوسی و ابن مقفع و طبرِی و بيرونی و غزالی و بديع الزمان همدانی و صوفی نام برد و از کتابهایی چون الحاوی رازِی و قانون و شفای ابن سينا و طب ملکی مجوسی که به مدت چند قرن کتابهای درسی دانشگاههای اروپایی بودند با اين ويژگی که برای همه دانش آموزان اين دانشگاهها رازِی پزشک عرب شناخته شد و ابن سينا فيلسوف عرب، طبرِی مورخ عرب و ابن مقفع اديب عرب و خوارزمی رياضيدان عرب متصوف عرب و هنوز هم که هنوز است در خارج از خواصی معدود برای افکار عمومی جهان عرب شناسنامه همه اينان شناسنامه هایی عربی است هر چند که در همين جهان غرب يک نفر از صدها نويسنده ای که در قرون وسطای مسيحيت در کشورهایی چون فرانسه و آلمان و انگلستان و اروپای شمالی و شرقی به زبان لاتينی کتاب و رساله نوشتند ايتاليایی شناخته نميشوند.
    همه اين تضاد های بيش از هزار ساله ميان فرهنگ ملی ايرانی و فرهنگ وارداتی سامی در عين آنکه اصالت فرهنگی ايرانی را در کشاکش بحران ها و سرکوبها و قربانی دادن ها استوار نگاه داشت متاسفانه نيروی زاينده اين فرهنگ را در کشمکشی پيگير چنان فرسوده کرد که در چند صد ساله گذشته عملا فرصت نو آوری سنتی را بدان نداد و کار به نوعی سترونی کشيد که هنوز فرهنگ ايرانی در چنيره آن گرفتار است.
    قبل از رفتم میگم که هرکس نیاز به اطلاعات علمی داشت من درخدمتشم
    درنهایت قسمتی از شعر نوعی که خودم گفتم رو میزارم و از همینجا از همتون خداحافظی میکنم
    بدا حال آنکه چیزی فهمید
    خوشا حال انکه خر آمد،الاغ رفت
    سلام به همه دوستان عزیز وبه خصوص آقاسعید
    درادامه صحبتهای شما1400سال تلاش ایرانی ها درزمینه علم ودین فقط به دوجمله ازمحمد(ص)اشاره میکنم که فقط ایرانی ها فهمیدند: دانشمندان وارثان انبیاهستند. یعنی اینکه انسان امروز دیگری نیازی به هیچ پیامبری نداردوخودش میتواند سعادتش راتحصیل کند.آنچه که ما بدان نیازداریم تکیه برهمین آزادی واستقلال اندیشه ای است آخرین پیامبرخدا به مابشارت داده است. ودیگراینکه چنین دانشمندانی حتی ازپیامبران بنی اسراییل که عیسی آخرینشان بود بالاتراند.
    جمله بالا نقل قولی از دوست عزیزم a@s هست
    با تشکر ازش
    Last edited by saeeddz; 22-06-2010 at 16:56.

  5. 8 کاربر از saeeddz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #525
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sia abedi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    490

    پيش فرض

    من فقط برای این مینویسم که اگر آیندگان از من سوال کردند تو برای آزادی و آگاهی ایران چه کار کردی با غرور سرم را بالا ببرم و بگویم من هر کاری که میتوانستم کردم...
    نمیخواستم این پست رو بزارم ولی مجبور شدم و باید بگم که این آخرین پست من در این تاپیک هست به خاطر اینکه جایی که از روی علم و آگاهی بحث نشه معلومه که از روی جهل و نادانی بحث خواهد شد و فضای این تاپیک دقیقآ همینطور هست.
    بله این آخرین پستم در اینجاست و تا این تاپیک به روال فلسفی(که فلسفه خودش علم هست)برنگرده من هم به اینجا برنمیگردم.به صراحت بگم من زمانی آدم خیلی مذهبی بودم و زمانی هم دین رو به طور کامل کنار گذاشتم یعنی بی دین شدم و در پایان به اینجا رسیدم که انسان باید دارای اعتقاداتی باشه ولی این اعتقادات باید درست باشن و از روی علم و آگاهی انتخاب شده باشن که بزرگترین فرق و امتیاز انسان نسبت به دیگر موجودات است.
    امیدوارم بتونم در این پست که طولانی هم هست ولی کوتاه این جهل که 1400 سال هست داره مثل یک کرم سیب ایران زمین رو میخوره درتون بکشم و البته شما باید خودتون این کار رو بکنید چون کسی رو که خوابیده میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو به خواب زده رو به هیچ وجه!
    آقایونی هم که خودشون رو علامه میدونن لطف کنن و این پست رو بخونن و قبل از اینکه بخوان کلید نقل قول رو فشار بدن کمی تامل کنن.آقایون علامه اگر واقعآ علم و فهمتون بالا بود باید مانند درختی میبودین که هرچقدر بارش بیشتر میشه سر خم میکنه و افتاده تر و خاکی تر میشه نه اینکه بر علم(جهل)بالاتون تاکید کنید و با این کار خودتون رو ضایع کنید...
    حقیقت مانند نوریست که هر وقت بر مردمک چشم میتابد آن مردمک کوچکتر شده و با بیشتر شدن نور کوچکتر و کوچکتر می شود.
    من فقط به حقیقت اشاره میکنم پس شما هم از شنیدن حقیقت امیدوارم ناراحت نشید و اون رو توهین تلقی نکنید...
    در قران(سوره شوری،آیه7) گفته شده ما قران را برای تو(محمد)فرستادیم که مردم ام القری(مکه)وپیرامون آن را از روز قیامت بترسانی.
    آیا این آیه به آن معناست که محمد برو و مردم را بکش و با زور شمشیر اسلام را بر دیگر ملل تحمیل کن؟
    آیا این آیا به این معناست که به نام اسلام امپراتوری عربی خود را گسترش بده؟!
    اگر کسی تاریخ رو مطالعه کرده باشه(تاریخی که 99% تاریخ نویسان جهان بر اون اعتقاد دارن و البته اون 1%هم تاریخ نویسان ایرانی هستند که قبلآ هم نظر دیگری داشتند!)میفهمه که اسلام به تمام جهان و به ویژه ایران به زور شمشیر تحمیل شده و این درحالی هست که در موارد متعددی در قران ذکر شده که تو ای محمد فقط مسئول تبلیغ دین هستی و مسئول نیستی که اسلام رو به زور گسترش بدی!
    کسی که تاریخ واقعی ایران زمین رو مطالعه کنه به قیامهای متعدد ایرانیان از جاهای مختلف بر میخوره مانند قیام بابک خرمدین و مازیار و ابومسلم و... که همه و همه برعلیه عرب تازی بوده و متعجبم از اینکه این بی فرهنگی عرب 1400 سال هست که نسل به نسل منتقل میشه.
    سوالی که اینجا پیش میاد اینکه اگر اسلام یک دین الهی هست چرا در اون مانند زمانی که مردم به بت پرستی مشغول بودند این دین از پدر به فرزند بدون اینکه اون فرزند خودش تحقیق کنه و این دین رو بپذیره یا نپذیره ارث میرسه و جالب اینجاست که هرکس به واقعیت میرسه و میخواد از اسلام خارج بشه حکمش مرگ هست!!!!
    ایران
    تنها ده کشورند که در حساب تاريخ "هزاره ای " بشمار می آيند، يعنی از چند هزار سال پيش تا کنون بطور مستمر در صحنه تاريخ حضور داشته اند. همه اين کشورها در شرايطی يکسان به هزاره ای که از راه ميرسد پا نميگذارند. کشورهایی از آنها چون ژاپن و ايتاليا بصورت ممالکی کاملا پیشرفته وارد اين هزاره ميشوند. کشورهایی چون چين و هند پس از گذراندن دورانهایی دشوار بسوِی آينده ای بسيار اميد بخشتر پيش ميروند، در عوض کشورهایی چون مصرو اتيوپی(حبشه) و يمن کماکان با زندگانی جهان سومی خود دست به گريبانند و آينده واقعا اميد بخشتری را در پيش روی خود نمی بينند.
    در اين ميان تنها دو کشور اسراییل و ايران اند که در شرايط برزخ کنونی خويش با اين معمای حل نشده رويارويند که همچنان با هويت های خاخامی و آيت الهی در درون پيله ای که به دور خويش تنيده اند باقی بمانند يا سراز غار اصحاب کهف بر آورند و به صورت کشورهایی مترقی پا به هزاره تازه ای گذارند که در آن منطقه جایی برای خاخام و آيت اله وجود نميتواند داشته باشد.
    هزاره ای که به پايان می رسد هزاره ورشکسته تاريخ ايران است زيرا هزاره ای است که با شاهنامه فردوسی آغاز شده و با توضيح المسایل خمينی پايان يافته است. قرنی نيز که به پايان ميرسد ورشکسته ترين قرن اين هزاره است زيرا قرنی است که با انقلاب مشروطيت شروع شده و با انقلاب اسلامی بسر رسيده است و در همان سالهایی که انسانهایی خود پا به ماه می گذاشتند اينان از دور چهره امام خويش را در آن ديدند!
    در جمع کشورهای " هزاره ای " در آغاز قرن بيستم چين امپراتوری فروپاشيده ای بو د که از هر گوشه اش بانک شورش و انقلاب بر ميخاست و دولتهای مستعمراتی اروپایی و ژاپن نورسيده، هر کدام در جابجای آن مناطق نفوذی داشتند که مطلقا حاکميتی از جانب دولت مرکزی بر آن اعمال نميشد، چندانکه دولتهایی چون انگلستان در بخش های اختصاصی خود اصولا "ورود سگ و چينی" را ممنوع اعلام کرده بودند و در پايان قرن همين کشور چين يکی از پنج عضو دایمی شورای امنيت سازمان ملل متحد، يکی از هفت کشور " اتمي"جهان، برخوردار از بالاترين رشد اقتصادی سالانه جهانی و کانديدای اعلام نشده ابرقدرتی قرن بيست و يکم است.
    هند که در آغاز قرن مستعمره انگلستان بود و اربابان انگليسی همچنان در آن "صاحب " خطاب ميشدند در پايان قرن نه تنها به استعمار خود و اصولا به عصر استعماری پايان داده است بلکه بصورت بزگترين دمکراسی دنيا و دومين ابر قدرت بالقوه جهان فردا آماده ورود به قرن تازه شده است. ژاپن که بعداز پيروزی دريایی پر آوازه ای بر امپراتوری تزاری پا به قرن بيستم گذاشته بود، عليرغم شکست خود در جنگ دوم جهانی به صورت دومين قدرت اقتصادی اين جهان در پايان قرن در آمده است. يونان و ايتاليا قرن بيستم خود را درموضع کشورهایی کاملا پيشرفته به پايان بردنند. مصر که اين قرن را در موضع تحت الحمايه انگلستان آغاز کرده بود امروز آن را در مقام رهبری جهان عرب به آخر ميرساند و ايران که قرن بيستم خويش را با نخستين انقلاب مشرو طيت در " جهان سوم " شروع کرده بود پس از آزماش پنجاه ساله ای موفق ولی نافرجام تنها کشور هزاره ای است که درجستجوی " اسلام ناب محمدی " به قرون وسطای خويش باز گشته است.
    ورود اسلام به ایران
    اسلام با همه سنگينی آن برای ايران آزمايشی تازه نيست، تکرار تازه ای از يک سناريوی کهن هزار و چهارصد ساله است و ريشه در ارتباط نا سالمی دارد که از آغاز وجه مشخص ارتباط ايران و اسلام بوده است.
    پيش از اسلام هيچ آیینی در تاريخ جهان به این صورت پا به صحنه تاريخ نگذاشته بود. آیين يهود اساسا قابل انتقال به ديگران نبود. آیين مسيحيت توسط چند حواری گمنام عيسی به رم برده شد و سه قرن طول کشيد تا تدريجا در ميان طبقات محروم و غلامان جامعه رومی جا بيفتد و يک امپراتوری حسابگر را وا دارد که با گرايش به مسيحيت اين نيروِی نوخاسته را در خدمت منافع خود به کار گيرد. آیينهای ايرانی ميترا و مانی هيچکدام نفوذ گسترده خويش را در امپراتورِی رم و در سرزمينهای چين و هند به شمشير اشکانی يا ساسانی مديون نبودند. آیين بودا نيز توسط مبلغان بودایی(منجمله شاهزاده ای اشکانی) از هند به چين و ژاپن و ديگر سرزمينهای خاور دور راه يافت بِی آنکه شمشيرِی در اين راه به کار افتاد ه باشد و پيش از همه اينها نيز نه مصريان کهن بنام رع يا آمون جنگيده بودند و نه بابليان به نام مردوخ يا فنيقيان بنام بعل يا هندوان بنام شيوا يا يونانيان و روميان بنام زیوس يا ژیوس يا ژوپيتر. ميان همه مذاهب توحيدی و غير توحيدی جهان تنها اسلام بود که همراه با شمشير عرب برای ديگران برده شد و فقط تازيان حجاز بودند که به تعبير نهج البلاغه " ايمانشان را بر قبضه های شمشيرشان حمل کردند.
    اگر آیین تازه همانند ديگر آیينهای جهان باستان به صورتی مسالمت آميز به ايرانيان عرضه شده بود شايد تاريخ مسلمانی ايران به کلی غير از آن ميبود که هست و چه بسا که در طول زمان اين آیين ميتوانست به آن صورت در ايران پذيرفته شود که ميترایيسم و مسيحيت در رم و بودایيسم در چين پذيرفته شدند ولی در عمل اين آیين طوری عرضه شد که استقرار اسلام ملازم قبول حاکميت سياسی عرب نيز بود و پذيرش استيلای بي چون و چرای شمشير کشان باديه(که خود موجودیت خود را مدیون ایران بودند)و اين شمشير کشان نورسيده کسانی نبودند که وارثان حکومت و تمدن و فرهنگی کهن بتوانند آسان به قبول سروری آنان تن در دهند.
    هنگاميکه عرب در موج جهانگشایی خود به ايران ساسانی حمله آورد چهارده قرن بر آغاز تاريخ مدون ايران ميگذشت. امروز نيز چهارده قرن بر دوران اسلامی اين تاريخ ميگذرد. در کارنامه تاريخ اين دو کفه ما قبل اسلامی و اسلامی امروز در سطحی هم تراز يکديگر قرار دارند و بر اين مبنا آسانتر ميتوان سودها و زيانهای انها را در ترازوِی سنجش گذاشت. آسانتر نيز ميتوان دريافت که ايران در اين جابجایی دورانها چه از دست داده و چه بدست آورده است.
    ولی اين حسابرسی تنها وقتی ميتواند معتبر و بنا براين پذيرفتنِی باشد که در آن با تاريخ تقلب نشده باشد يعنی ملاک حسابرسی قرار ميگيرد واقعيتها وشواهد مسلم باشد و نه پيش داوريها و موضعگيريهای پيش ساخته ای که با مارک تعصب مذهبِی و يا مارک تعصب ملی گرايانه داشته باشند و در چنين صورتی آسان ميتوان دريافت که دراين سودای تاريخ ايران در هر دو زمينه مادی و معنوِی با زنده بوده است يعنی آنچه را که داشته از دست داد ه است و آنچه را که نداشته بدست نياورده است.
    ايرانی که عرب در سالهای 14 تا 36 هجری تحويل گرفت يکی از چهار امپراتوری صدرنشين جهان باستان بود با اعتبارِی سياسی و رونقی اقتصادی و شکوهی فرهنگی که عميقا مورد توجه جهانيان بود و ايرانی که همين عرب در قرن سوم هجرِی اجبارا تحويل صاحبان آن داد همانند ايران ديگری که وارثان عرب در قرن پانزدهم هجری در جريان تحويل آن به هزاره سومند ايرانی بود که نه هويت ايرانی داشت، نه اعتبار سياسي، نه رونق اقتصادی،نه شکوه فرهنگي. در هزار و چهار صد ساله نخستين اين تاريخ(به استثنای يک دوران کوتاه هفتاد ساله)ايران بطور دایم يک ابر قدرت جهان باستان بود و در دو قرن از اين مدت اصولا ابر قدرت منحصر به فرد آن بود. در هزار وچهار صد ساله دوم نه تنها نشانی از اين سرفرازی بر جای نماند بلکه در بيش از نيمی از اين مدت ايران حتی حاکميت ساده ای نيز نداشت و تنها بخشی از امپراتوريهای عرب و مغول و غزنوی و سلجوقی و ترک و تاتار بود.
    در هزار وچهار صد ساله نخستين تنها چهار سلسله پادشاهي با پادشاهانی ايراني بر سرزمين ايران سلطنت کردند و در هزار و چهار صد ساله دومين 35 سلسله که تنها 7 تای آنها ايرانی و 28 تای ديگر مغول و ترک و تاتار و ترکمن و افغان بودند. در هزار و چهار صد ساله نخستين تنها يک هجوم موفق بيگانه به ايران صورت گرفت و در هزار وچهار صدساله دوم بيش از سی بار از شرق و غرب و شمال و جنوب به ايران حمله آورده شد که تقريبا همه آنها هجومهایی موفق بود. در هزار و چهار صدساله نخستين مشروعيت سنتی پادشاهان اعمال خشونتی را برای تثبيت اين مشروعيت ايجاب نميکرد، در هزار و چهار صد ساله دوم اين مشرو عيت منحصرا در گرو برندگی شمشيرهاِی خانان و ايلخانان و اتابکان و اميران و سر کردگان عشاير ويا راهزنان و ياغيانی قرار گرفت که با منطق خون و شمشير تاج بر سر ميگذاشتند و با منطق خون و شمشير هم تاج و هم سر را از دست ميدادند. در هزار و چهارصدساله نخستين تقريبا هرگز خون ايرانی بدست ايرانی ريخته نشد، در هزارو چهارصد ساله دوم خون ايرانی بيشتر از خارجی بر زمين ريخت و چشمهای ايرانی بدست خود ايرانی بيشتر از دست بيگانگان از کاسه بيرون آورده شد و در هزارو چهار صد ساله نخستين ايرانی پيوسته آقای خود بود و اين آقایی را با سر فرازی توام داشت، در هزار وچهار صد ساله دوم مردان ايران را به بندگی گرفتند و زنان و دخترانش را به کنيزی فروختند!
    در ارزيابی نحوه مسلمان شدن ايرانيان تقلب بسيار با تاريخ شده است و اتفاقا اين تقلب بيش از آنکه از جانب بيگانگان صورت گرفته باشد از جانب کسانی از خود ايرانيان صورت گرفته است. وقتيکه بزرگترين مورخ جهان، اين خلدون، مينويسد که "پيش از حمله اعراب ايراينان سر زمينهایی پهناور در اختيار داشتند با جمعيتی بسيار و با تمدنی بزرگ ولی بعد از آنکه عرب با نيروِی شمشير بر آنان استيلا يافت چنان دستخوش تاراج و ويرانی شدند که گویی هرگز وجود نداشتند(زيرا گرايش طبيعی عرب اين است که رزق خويش را سر نيزه خود بجويد اگر در اين مسير به قدرت و حاکميتی دست يابد ديگر حد و حصرِی برای غارتگرِی خود نشناسد و بدين ترتيب است که تمدن اقوام مغلوب منقرض ميشود و اين درست همان امرِی بود که در ايران اتفاق افتاد " فرضيه پردازِی ايراني در سالهای پايانی قرن بيستم ادعا ميکند که "ايرانی اسلام را با آغوش باز پذيرفت و هيچکس نميتواند بگويد که ايرانی از همان اول در برابر اسلام قرار گرفت و نخواست آن را بپذيرد و وقتيکه معتبرترين مورخان خود جهان اسلام مانند طبرِی ابن الاثير، دينوري، يعقوبي، بلاذري، ابن فقيه، راوندي، مسعودی از صد هزار کشته ايرانی در جلولاء نام ميبرند و متذکر ميشوند که اين دشت نبرد به همين دليل از جانب اعراب جلولاء(پوشيده) ناميده شد که اجساد کشته شدگان سراسر آن را در زير پوشانيده بود، فرضه پرداز ايرانی مدعی ميشود که "حمله اعراب به ايران با هيچ مقاومت درخشانی در جلولاء و نهاوند روبرو نشد " (اسلام شناسي) و باز هم وقتيکه همين تاريخ نگاران مسلمان از يکصد و سی شورش پياپی در استانها و شهرستانهای مختلف ایران (ري، همدان، اصفهان، کرمان، استخر، گرگان، قم، گيلان، طبرستان، ديلم، سيستان، فارس، خراسان، آذربايجان، خوارزم، فارياب، نيشابور، بخارا، دارابگرد) و از سرکوبيهای خونين اين شورشها و تجديد های مکرر آنها خبر ميدهند (که گزارش جامعی از آنها را در کتاب "ملاحظاتی در تاريخ ايران " پژوهشگر معاصرعلی مير فطروس ميتوان يافت) باز همين فرضيه پردازان اظهار اطمينان ميکنند که " ايرانی از همان اول احساس کرد که اسلام همان گمشده ای است که بدنبالش ميگشته است برای همين بود که مليت خودش را ولکرد، مذهب خودش را ول کرد، سنتهای خودش را ولکرد و بطرف اسلام رفت "(باز شناسی هويت ايرانی-اسلامي).
    ايرانيان ديگری در اين مورد با معيارهایی کاملا دوگانه سخن ميگويند، در کتابی به نام " کارنامه اسلام "که درآستانه انقلاب ولايت فقيه انتشار يافت عبد الحسين زرين کوب که سالها پژوهشگری واقع بين و بيغرض شناخته شده بود با تغيير جهتی صد و هشتاد درجه ای در مورد آنچه خود او پيش از آن نوشته بود. مدعی شد که "همه جا در قلمرو ايران و بيزانس مقدم مهاجمان عرب را عامه مردم با علاقه استقبال کردند. بشر اسلام دربين مردم کشورهاِی فتح شده بزور جنگ نبود و انتشار آن نه از راه عنف و فشار بلکه به سبب مقتضيات و اسباب گونه اجتماعی بود.
    روايتی که کتابخانه مداین را اعراب نابود کردند هيچ اساس ندارد و آنچه هم که بيرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزم گفته است مشکوک است" و با اينهمه نويسنده اين مطلب همان کسی بود که پيش از آن خود در کتاب ارزنده ای به نام "دو قرن سکوت " در شرح همين ماجرا نوشته بود:
    " شک نيست که در هجوم تازيان بسياری از کتابها و کتابخانه های ايران دستخوش آسيب فنا گشته است. اين دعوی را از تاريخ ها ميتوان حجت آورد و قراين بسيار نيز از خارج آن را تاييد ميکنند. با اينهمه بعضی دراين باب ابراز ترديد ميکنند. اين ترديد چه لازم است؟ در آیين مسلمانان آن روزگار تا آنجا که تاريخ ميگويد آشنایی به خط و کتابت بسيار نادر بود و پيداست که چنين قومی تا چه حد ميتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. از همه شواهد پيداست که در حمله عرب بسيارِی از کتابهای ايرانيان از ميان رفته است....عربان فاتح برای اينکه از آسيب زبان ايرانيان در امان بمانند و آن را همواره چون حربه تيزِی در دست مغلوبان خويش نبيند با خط و زبان و کتاب و کتابخانه هرجا که در شهرهای ايران بر خوردند سخت به مخالفت برخاستند. رفتارِی که تازيان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدين دعوی حجت و هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
    در برابر سيل هجوم تازيان شهرهای بسيار ويران شد و خاندانها و دودمانهای بسيار بر باد رفت. اموال توانگران را تاراج کردند و آنها را غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ايرانی را در بازار مدينه فروختند و آنان را سبايا و اسرا خواندند و همه اين کارها را در سايه شمشير و تازيانه انجام دادندو هر گونه اعتراضی را با حد و رجم و قتل و حرق جواب گفتند.... و چنين بود که اندک اندک محرابها و مناره ها جای آتشکده ها را گرفت. گوشهایی که به شنيدن زمزمه های مغانه و سرود های خسروانی انس گرفته بودند بانک تکبير و طنين صدای موذن را با حيرت و تاثر تمام شنيدند. کسانيکه مدتها از ترانه های طرب انگيز باربد و نکيسا لذت برده بودند رفته رفته با بانک حدی و زنگ شتر مانوس شدند. خشن طبعی و تندخویی فاتحان وقتی بيشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتح شده بدست گرفتند. ضمن فرمانروایی و کارگزاری در بلاد مفتوتح بود که زبونی و ناتوانی و در عين حال بهانه جویی و درنده خویی عربان آشکار گشت زيرا اين " نژاد برتر " که ميدان فکرو عمل او هرگز از جولانگاه اسبان و شترانش تجاوز نکرده بود، برای اداره کشورهاِی وسيعی که بدستش افتاده بود نياز به همين موالی داشت و بناچار دير يا زود برترِی آنها را اذعان نمود در صورتيکه از همان بامداد اسلام ايرانيان نفرت و کينه شديد خود را نسبت به دشمنان و باج ستانان خود آشکار کرده بودند".
    و باز هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
    " نبردی که ايرانيان در اين دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم نبود، در روشنی دانش و خرد نيز اين نبرد دوام داشت.... برخی از همان اول با آیين مسلمانی به مخالفت و ستيزه برخاستند گویی قبول اين دينی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خويش تلقی ميکردند. از اين رو اگر نيز در ظاهر خود را مسلمان فرا مينمودند در نهان از عرب و آیين او بشدت بيزار بودند و هرجا فرصتی و مجالی دست ميداد سر به شورش بر می آوردند و عربان و مسلمانان را از دم تيغ ميگذرانيدند... هر روزِی به بهانه ای و در جایی قيام و شورش سخت ميکردند و ميکوشيدند عرب را با دينی که آورده است از ايران برانند....در نهضت های پياپی آنان نه فقط نژاد عرب مردود بود بلکه مسلمانانی نيز مورد خشم و کينه قرار داشت و بدينگونه بيشتر اين شورشها رنگ ضد دينی داشت. ايرانيانی که مسلمان شده بودند طعمه نفرت و کينه مردم بودند و اين نفرت و کينه چندان بود که حتی زنهايِی از ايرانيان که به عقد زناشويی عربان در آمده بودند ريش شوهران خود را گرفته از خانه بر می آوردند و بدست مردان ميسپردند تا آنها را بکشند و چنان شد که در همه طبرستان عربان و مسلمانان يکسره بر افتادند ".
    واقعيت انکار ناپذير تاريخ اين است که اسلام از راه شمشير به ايران تحميل شد بی آنکه ايرانيان " بدنبالش گشته باشند "همچنانکه از راه شمشير به ديگر سرزمينهای خاور نزديک و شمال آفريقا و اسپانيا نيز تحميل شد بِی آنکه هيچکدام از آنها به استقبالش رفته باشند. به همين دليل وقتيکه شمشير عرب در پواتيه فرانسه از برندگی افتاد گسترش اسلام در اروپای غربِی متوقف شد و وقتی که اين شمشير در قسطنطنيه از کار افتاد راه اروپای شرقی به رويش بسته شد اين افسانه که عرب مساوات اسلامی را با خود به ايرانی آورد که از تبعضات اجتماعی و مذهبی پايان دوران ساسانی رنج ميبرد تقلبِی ديگر با تاريخ است زيرا که هر چند اين تبعيض ها واقعا وجود داشت و اين نارضایتی ها را هم واقعا داشت ولی فاتحان عرب نه تنها هيچکدام از اينها را از ميان نبردند بلکه تبعضات بسيار سنگين تری را نيز بر آنها افزودند که ناپذيرفتنی ترين آنها برای ايرانيان شکست خورده ولی آزاده و سر فراز تبعض نژادی بود. دراين باره نيز واقعيت تاريخ را از زبان يک مورخ سرشناس ديگرِی خود جهان عرب ميتوان شنيد که : "عربهای فاتح خود را برتر از ديگران ميپنداشتند و به ويژه به ايرانيان مباهات ميکردند و آنها را موالی (بندگان آزاد شده) خود ميخواندند و برای تحقير آنان ميگفتند که سه چيز است که نماز را باطل ميکند: سگ و الاغ و ايرانی يک ايرانی دخترِی از قبيله بنی سليم خواست و خانواده دختر با اين ازدواج موافقت کردند اما والی مدينه که از اين جريان خبر يافت امر کرد موِی سر و ريش و ابروان داماد را بتراشند و او را در ملاء عام دويست تازيانه بزنند و دختر را نيز از او بگيرند. محمد بن بشير شاعر معاصر او اين واقعه را به شعر در آورد و در آن گفت: ابوالوليد شرافت دختران ما را حفظ کرد و آن را از زناشویی با بندگان باز داشت و ريش آن مرد بِی ادب را تراشيد و او را تازيانه زد تا برود و بعد از اين با دختران کسرایی ازدواج کند زيرا بنده ميتواند فقط با بنده همسر شود "(جرجی زيدان: تاريخ تمدن اسلامي).
    اين ادعای ديگر نيز که مردم ايران آسان به دين تازه گرويدند تقلبی ديگر با تاريخ است زيرا که به تصريح مورخان متعددی از همين جهان اسلام حتی در قرون چهارم و پنجم هجری بخش بزرگی از ايران همچنان بر آیين زرتشتی باقی بودند: " اکثريت مردم فارس(نام قبلی ایران پرشیا بوده) را در حال حاضر (قرن چهارم هجری) زرتشتيان تشکيل ميدهند و هيچ شهر و دهکده ای نيست که در آن آتشگاهی نباشد. در نزد بسياری از دهقانان تصاوير پادشاهان و پهلوانان ايران با علاقه بسيار نگاهدارِی ميشود " (اصطخری : مسالک و الممالک)؛ " در خراسان و نواحی دریای خزر و طبرستان و ديلم و نيز در کرمان عده زرتشتيان بسيار زياد است " (مسعودی : مروج الذهب)، در بخش غربی ايران جماعت عظيمی از خرمدينان به آیين خود باقی مانده اند " (مقدسی : تذکره الموضوعات)، در فارس شهری و روستایی وناحيتی نيست مگر آنکه آتشکده ای داشته باشد و در جبل (شمال غربِی ايران) هنوز زرتشتيان در اکثريت هستند"(اين حوقل : صوره الارض).
    اگر برخلاف اسپانيای غرب ايرانيان در نهايت آیين مهاجمان را پذيرفتند بخاطر اين بود که با سقوط امپراتوری ايران ديگر پايگاهی برای آیين زرتشتی باقی نمانده بود در صورتيکه با سقوط اندلس، مسيحيان پشت جبهه وسيعی در اروپای بيرون از مرزهای خود برای خويش داشتند همچنانکه مسيحيان اروپای متصرفی ترکان عثمانی نيز با داشتن چنين پشت جبهه ای توانستند از هويت مذهبِی خود دفاع کنند.
    در کتاب معتبر تاريخ قم، نوشته مورخی مسلمان از قرن چهارم هجري در ارتباط با اين واقعيت ميتوان خواند:
    " عربان دست بر آوردند و مجموع سدهایی را که در ميان رودخانه ها نهاده شده بود ويران کردند، چندانکه کشتزارهای مردمان بکلی خشک شدند و بديشان مضرت ميرساندند و سدها و رودخانه هايشان را ميشکافتند و لاجرم مردم چون در دفع آنان هيچ چاره و حيلت نداشتند به ناچار حکم آنان فرود آمدند اما چون عرب بانک نماز گفتي دهقانان آن ناحيت او را دشنام دادندی ".
    در چنين شرايطی تنها راه مبارزه ای که برای ايرانيان باقی مانده بود اين بود که آیين حاکمان عرب را به رنگ آیين ملی خويش در آوردند و اين درست همان کاری بود که کردند. به تعبير ادوارد براون " تغييرات ناشی از قبول اسلام در نزد ايرانيان از پوست فراتر نرفت و به درون نرسيد. ايرانيان با نو آوريهایی چون تشيع وعرفان خيلی زود آیينی را که با شمشير عرب به کشورشان تحميل شده بود به چيزی تبديل کردند که گرچه همچنان شباهتی با اسلام داشت ولی محتوای آنان با آنچه احتمالا پيامبر عرب در نظر داشت بسيار تفاوت داشت ".
    ما
    همچنانکه دنيای سامی در طول دو هزار سال سه آیين يهودی و مسيحی و اسلام را به جهان عرضه کرد ه بود جهان ايرانی نيز در همين مدت سه آیين بزرگ ميترایي، زرتشتی و مانوی را عرضه کرد که با آنکه دنيای عرب با داده است مذهبِی توحيدی بود تعبيرِی اشتباه آميز از برداشت دو گانه خير و شر در آنها بدان ها عنوان نهادند همچنانکه پيش از اين دو آیين در مصر باستانی دوران اخناتون نيز نوع جداگانه ای از آیين های توحیدی بود.
    گسترش هيچيک از اين آیينها در جهان باستان چه از لحاظ زمانی و چه از نظر مکاني از گسترش آیينهای سه گانه سامی کمتر نبود. آیين مهر (ميترا) چهار قرن تمام آیين شماره يک امپراتوری پهناور رم بود و از دريای سياه تا اقيانوس اطلس و از دريای شمال تا مديترانه را در منطقه نفوذ خود داشت، نفوذ ی که هم امروز آثار آن را در بقايای صد ها مهرابه در ايتاليا و اسپانيا و فرانسه و آلمان و اتريش و انگلستان و رومانی و بالکان و آفريقای شمالی و خاور نزديک و آسيای صغير ميتوان يافت. وقتی هم که مسيحيت جايگزين اين آیين شد، آیين مسيحی تقريبا همه سنتهای مذهبِی خود (روز تولد عيسي، تقدس يکشنبه، تعميد مسيحي، عشاء ربانی و بسيار ضوابط ديگری را که در مقالات بعدیم به اونها اشاره خواهم کرد) از آن اقتباس کرد. آیين مزدایی که بيش از شش قرن آیين شاهنشاهی های هخامنشِی و ساسانی بود خمير مايه همه ساختار ماوراء الطبيعه آیين يهود قرار گرفت که آن نيز تقريبا همه معتقدات خود را درباره جهان ديگر و رستاخيز و روز حساب و بهشت و دوزخ و فرشتگان و شياطين از آن گرفت و بعدا به مسيحيت و اسلام انتقال داد. آیين مانوی در کوتاه مدتی از کرانه های اقيانوس کبير تا سواحل اقيانوس اطلس در آسيا و اروپا و افريقا گسترش يافت و عليرغم بزرگترين سرکوبگری مذهبی تاريخ تا دوران قرون وسطایی اروپا پای بر جا ماند.
    اگر اين سه آیين در نهايت جای خود را به مسيحيت و اسلام سپردند، نه برای اين بود که اسلام و مسيحيت ارزشهای معنوِی عاليتری را ارایه کردند، برای اين بود که اين دو با شمشيرهای برنده تری به ميدان آمدند.
    توضيحات بيشتری را در اين باره در صفحات تاريخ ميتوان يافت. شمشير زنان عرب از نظر مذ هبی هيچ چيز تازه ای به ارمغان نياوردند که برای ايرانيان ناشناخته باشد. يکصد سال پيش محقق سرشناس فرانسوی در ارزيابِی ظريفانه ای از اين واقعيت نوشت:
    " ايرانيان آیين نورسيده را رونوشتی از آیين کهن خودشان يافتند که در آن آسمان از همان فرشته ها و زمين از همان شيطانهایی پر شده بود که خود آنها پيش از آنها جای داده بودند و رستاخيز و بهشت و دوزخ نيز همان روز حساب و جهنم و بهشتی بود که يهوديان و مخصوصا مسيحيان و مسلمانان از خود آنها وام گرفته بودند. تنها تغييرِی که در اين ميان روِی داده بود اين بود که اهورامزدا تبديل به اله شده بود و فرشته ها نام ملایک و اهريمن نام شيطان گرفته بودند.زرتشت نيز نام خود را به محمد داده بود.آنچه اين ايرانيان حقا ميتوانستند از آيين نو رسيده بطلبند بيش از حور و جنت آن جهاني، عدالت و مساواتی بود که در همين جهان تا حد زيادی توسط موبدان ساسانی از ايشان گرفته شده بود و همين آخوند سالارِی بود که جنبش هايِی انقلابِی چون جنبش مزدکی را پديد آورده بود. ولی نه تنها چنين مساواتی را مطلقا به ارمغان نگرفتند، بلکه سر فرازی هزار و چهارصد ساله خويش را نيز از دست دادند و" نا يافته دم دو گوش گم کردند".
    مبارزه فرهنگی هزار و چهار صد ساله ای که اين دگرگونی به دنبال آورد بسيار بيش از سر کوفتگی مادی ايرانيان، زاده غرور ملی زخم خورده ای بود که هرگز التيام نيافت.اين مبارزه فرهنگی از آغاز بر پايه اين تضاد فکری شکل گرفت که در آيين های ايرانی هر آدمی فردی بود که با قدرت تعقل آفريده شده بود و بنا براين از توانايی تشخيص و انتخاب آزادانه راهی که بايد در ميان خير و شر و نور و ظلمت برای خويش برگزيند برخوردار بود و به همان اندازه که در اين مورد آزادی داشت مسوليت نيز داشت، آنچه آفريننده او از وی می طلبيد اين بود که وی در اين گزينش راه راستی و نيکويِی را بر گزيند تا ياور خداوند در نبردی باشد که تا به پايان جهان ميان روشنايی و تاريکی در جريان است و می بايد با پيروزی نهايی فروغ بر ظلمت پايان يابد. در جهت مقابل اندیشه زيربنايی آيين های توحيدی بر اين وجه مشترک سامی شکل گرفته بود که سرنوشت آدمی پيشاپيش برای او تعيين شده است و انتخابی که می کند انتخابِی است که قبلا برايش خواسته شده است و خود او در مورد آن اختيارِی ندارد. اين قانون جبر مطلق به خصوص در سومين آيين توحيدی سامي يعنی درست همان آيينی که عرب برای ايران آورد به صورتی قاطع منعکس شده بود زيرا که لااقل يکصد آيه قرآن بدين صراحت داشت که: خدا هر کس را که خود بخواهد به رستگارِی ميبرد و هر که را هم که بخواهد به گمراهی میکشاند،هر کس را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميکند و هر کس را که نخواهد در پذيرفتن ايمان سخت دل ميکند، هر کس را که بخواهد مشمول رحمت خود ميکند و هر کس را هم که بخواهد عذاب ميدهد، هر کس را که بخواهد عزت ميبخشد و هر کس را هم که بخواهد ذليل ميکند.
    برای فرهنگ ايرانی که به ويژه در آثار سخنوران و فلاسفه و عرفای ايران تبلور يافته بود از آغاز اين پرسش مطرح بود که اگر بشر فردی بی اختيار بيش نيست چرا بايد بابت آنچه ميکند جواب پس دهد و بخاطر گناهی که در اختيارش نبوده است کيفر ببيند؟ و به همراه اين پرسش، اين معما نيز برايش مطرح بود که چگونه ديدگاههای ما قبل اسلامی خود را در اين راستا با ديدگاههايِی که اسلام برای او خواسته است تطبيق دهد در حاليکه اين دو عملا تطبيق ناپذيرند؟ بازتابهای اين پرسش و اين معما را تقريبا در تمام صفحات تاريخ فرهنگی ايران مسلمان ازقرن سوم هجری تاقرن خودما ميتوان يافت، گاه به صورتِی نرم، گاه در قالبِی طنز آميز و گاه با صراحت چنان بی پروا که با توجه به شرايت زمانِی شگفتی می آورد مثلا ادعانامه انقلابِی زکريای رازِی در دو کتاب فلسفی او عليه اساس نبوت و انکار ارتباط مذاهب با خدا. هشت صد سال پيش از آنکه ادعانامه مشابهی دراروپای " قرن فروغ " از جانب کسانی چون ولتر و روسو وکانت و هگل و هزار سال پيش از آنکه چنين ادعانامه ای درقرن خود ما از جانب کسانِی ديگر چون فرويد واينشتاين و مترلينگ مطرح شود.
    تقلب ديگری با تاريخ، تقلبی است که درمورد " فرهنگ اسلامی " ايران شده است. جهان اسلامی در قرون دوم تا ششم تاريخ خود کانون فرهنگ شکوفايی بود که دانشمندان اسلام شناس قرن گذشته بدان عنوان خود ساخته " فرهنگ اسلامی " داده اند بسياری از نويسندگان کنونی دنيای مسلمان کوشيده اند و می کوشند تا اين شکوفايی را فرع اسلامی بودن اين فرهنگ بدانند و باروری آن را به ضوابط مذهبی آن ارتباط دهند ولی قانون واقعی تاريخ اين است که هيچ فرهنگی را با معيار مذهبِی ارزشيابِی نميتوان کرد و غنای آن را نيز به حساب آیينی که اين فرهنگ در آن شکل گرفته است نميتوان گذاشت و اگر جز اين ميبود ميبايست والاترين آیين جهان آیين اساطيريونان باشد زيرا که والاترين فرهنگ جهان نيز در اين سرزمين شکل گرفته بود و اتفاقا درست همين فرهنگ والا بود که همراه فرهنگ در ارزيابِی آن مينويسد : " يکی از دو رکن بنيادی فرهنگ اسلامی قرار گرفت که يک فرهنگ واقعی ميبايد بر دو پايه علم و فلسفه بنياد نهاده شده باشد، نميتوان اصولا از فرهنگی به نام فرهنگ اسلامی سخن گفت، زيرا پايه گذاران واقعی اين دو در دنيای مسلمان ايرانيان و يونانيان بودند و اعراب خود در اين باره سهمی نداشتند يا سهمی بسيار ناچيز داشتند ". باروری " فرهنگ اسلامی " بسيار بيش از آنکه مربوط به خود اسلام باشد مربوط به محيط مساعدی بود که امپراتورِی نوخاسته عرب با ايجاد يک واحد يکپارچه سياسی و جغرافيایی بخصوص زبانی در اختيار فرهنکسازان ايرانی و سريانی و مصرِی و اندلی وبه طور مستقيم يونانی و هندی و چينی گذاشته بود. چنين شرايطی قبلا در امپراتورِی های غير اسلامی رم و بيزانس و ساسانی نيز بوجود آمده بود و بعدا هم در امپراتوری های مغول و تاتار و امپراتوری های مستعمراتی اروپای قرون شانزدهم تا بيستم بوجود آمد بی آنکه رونق فرهنگی هيچيک از آنها به حساب فرهنگ سازی آیينهای اساطيری رم و يونان يا آیين زرتشتی ايران و يا آیين مسيحی مستعمره داران اروپایی گذاشته شده باشد. اصطلاحاتی از قبيل طب سوزني، نجوم اسلامي، رياضيات اسلامي، همانقدر بی محتوا است که غير منطقی است، زيرا واقعيتهای تغيير نا پذير رياضی يا پزشکی و يا نجومی را با ضابطه مسيحی بودن يا اسلامی بودن يا بودایی و برهمایی بودن و يا الحادی بودن آنها طبقه بندی نميتوان کرد همچنانکه نميتوان آنها را بر اساس نژادی يا زبانی از هم جدا گذاشت انچه در دو قرن گذشته و حاضر از جانب اسلام شناسان جهان عرب فرهنگ اسلامی نام گرفته نتيجه گيری غلطی از اين واقعيت است که در قرون اوليه اسلام آثار مختلف علمی و فلسفی در جهان اسلامی عمد تا به زبان عربِی نوشته ميشدند تا در درون امپراتورِی عرب گسترش بيشترِی داشته باشند ولی در عمل همه اين نوشته ها به حساب مولفان عرب گذاشته شدند در حاليکه بخش اعظم آنها کار دانشمندان، رياضيدانان، پزشکان، هيیت شناسان، فيلسوفان مورخان، جغرافي دانان، نحويان، اديبان يا متالهين غير عرب بخصوص ايرانيانی بودند که اين خلدون درباره آنها نوشت :
    " از امور غريب اين است که حاملان علم در جهان اسلام غالبا عجم بودند و اگر هم عالمی يافت ميشد که در نسبت عربی بود در مکتب عجمان پرورش يافته بود زيرا قوم عرب نه از امر تعليم و تاليف اطلاعی داشت و نه اصولا خواهان آن بود، برخلاف پارسيان که بر اثر رسوخ ديرينه تمدن در ميان خود برای اينکار صلاحيت ديرينه داشتند و هيچ قومی چون آنها به حفظ و تدوين علم قيام نکرد".
    در قرون يازدهم تا چهاردهم ميلادی (پنجم تا هشتم هجري) تلاش گسترده ای در بخش مسيحی اسپانيا (اندلس) و در جزيره سيسيل که در آن زمان توسط فرماندهان اداره ميشد برای ترجمه کتب علمی و فلسفی جهان اسلامی به زبان لاتينی انجام گرفت که حاصل آن ترجمه صدها اثر برجسته دانشمندان و فلاسفه دنيای مسلمان بدين زبان بود و قسمت مهمی از اين آثار بزرگان دانش و فلسفه ايرانی بود که از جمله آنها ميتوان از رازی و ابن سينا و خوارزمی و مجوسی و ابن مقفع و طبرِی و بيرونی و غزالی و بديع الزمان همدانی و صوفی نام برد و از کتابهایی چون الحاوی رازِی و قانون و شفای ابن سينا و طب ملکی مجوسی که به مدت چند قرن کتابهای درسی دانشگاههای اروپایی بودند با اين ويژگی که برای همه دانش آموزان اين دانشگاهها رازِی پزشک عرب شناخته شد و ابن سينا فيلسوف عرب، طبرِی مورخ عرب و ابن مقفع اديب عرب و خوارزمی رياضيدان عرب متصوف عرب و هنوز هم که هنوز است در خارج از خواصی معدود برای افکار عمومی جهان عرب شناسنامه همه اينان شناسنامه هایی عربی است هر چند که در همين جهان غرب يک نفر از صدها نويسنده ای که در قرون وسطای مسيحيت در کشورهایی چون فرانسه و آلمان و انگلستان و اروپای شمالی و شرقی به زبان لاتينی کتاب و رساله نوشتند ايتاليایی شناخته نميشوند.
    همه اين تضاد های بيش از هزار ساله ميان فرهنگ ملی ايرانی و فرهنگ وارداتی سامی در عين آنکه اصالت فرهنگی ايرانی را در کشاکش بحران ها و سرکوبها و قربانی دادن ها استوار نگاه داشت متاسفانه نيروی زاينده اين فرهنگ را در کشمکشی پيگير چنان فرسوده کرد که در چند صد ساله گذشته عملا فرصت نو آوری سنتی را بدان نداد و کار به نوعی سترونی کشيد که هنوز فرهنگ ايرانی در چنيره آن گرفتار است.
    قبل از رفتم میگم که هرکس نیاز به اطلاعات علمی داشت من درخدمتشم
    درنهایت قسمتی از شعر نوعی که خودم گفتم رو میزارم و از همینجا از همتون خداحافظی میکنم
    بدا حال آنکه چیزی فهمید
    خوشا حال انکه خر آمد،الاغ رفت
    هر كس عقيده اي داره ؛شما اين عقيده را داريد ما هم يك عقيده ي ديگه اي داريم دنياي آزاد يعني اينكه شما به همين صورت كه الان عقيدتون را بيان كرديد بيان كنيد ما هم اگر خواستيم بپذيريم اگر هم نخواستيم نپذيريم.فقط مهم اينه كه به هم ديگه توهين نكنيم و به عقيده ي هم ديگه احترام بگذاريم.من بعضي از حرف هاي بالا را قبول دارم بعضي ها را هم نه

  7. این کاربر از sia abedi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #526
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    اقیانوس
    پست ها
    636

    پيش فرض

    دوستان من به دليل سفر وكمبود وقت نميتوانم همه ي پست را نقل قول كنم ولي چون اين آيه ي قرآن است و واجب پس فقط در باره ي آن مينوسم:
    من فقط به حقیقت اشاره میکنم پس شما هم از شنیدن حقیقت امیدوارم ناراحت نشید و اون رو توهین تلقی نکنید...
    در قران(سوره شوری،آیه7) گفته شده ما قران را برای تو(محمد)فرستادیم که مردم ام القری(مکه)وپیرامون آن را از روز قیامت بترسانی.
    آیا این آیه به آن معناست که محمد برو و مردم را بکش و با زور شمشیر اسلام را بر دیگر ملل تحمیل کن؟
    درسوره ي آْل عمران آيات 5و6و7درباره ي شما دوست عزيز مطالبي نوشته شده پس حتما بخون چون مخصوص خود شماست.
    بريد ببينيد در آل عمران خداوند چه ميگويد و درباره ي برداشت تحريفي لز قرآن چه ميفرمايد،دوست من شما به دنبال حقيقت هستي اما حقيقت اسلام ستيزي پس طبق سوره ي آْل عمران برداشتت هم ..............
    توصيه ميكنم برويد و كتاب روش برداشت از قرآن را مطالعه كنيد.
    قرآن شعر نيست كه يك بيتش را بخوانيد كتاب خدا است
    براي دوستان ديگر هم فقط يك توصيه دارم واينكه به دنبال اسلام ستيزي نباشند
    اسلام حتي درز كوچك ندارد كه با دست بردن درون آن برزگش كنيد
    بياييد وبه اسلام حقيقي بپيونديد عوض اينكه اسلام دروغين را نقد كنيد.
    اميدوارم كسي ناراحت نشده باشد چون من به عنوان يك مسلمان و ازروي قرآن برايم واجب شده كه اينها را بگويم وگرنه اصلا علاقه اي به مباحثه دردين ندارم چون در بحث تقليد گفته شده كه اين كار براي شخصيكه فقه نخوانده واز آن هيچ نميداند حرام است واين حرف يك شخص نيست بلكه حرف 2مليارد مسلمان است.
    هركس مسلمان است بر طبق شريعت اسلام تشكر كردن از اين پست برايش واجب است.
    دوستاني هم كه از پست آقا سعيد دفاع كردند پاي لرزش خواهند نشست.....
    Last edited by Hasan.M; 22-06-2010 at 19:01.

  9. 6 کاربر از Hasan.M بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #527
    در آغاز فعالیت angie's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    us
    پست ها
    10

    پيش فرض

    دوستان من به دليل سفر وكمبود وقت نميتوانم همه ي پست را نقل قول كنم ولي چون اين آيه ي قرآن است و واجب پس فقط در باره ي آن مينوسم:

    درسوره ي آْل عمران آيات 5و6و7درباره ي شما دوست عزيز مطالبي نوشته شده پس حتما بخون چون مخصوص خود شماست.
    بريد ببينيد در آل عمران خداوند چه ميگويد و درباره ي برداشت تحريفي لز قرآن چه ميفرمايد،دوست من شما به دنبال حقيقت هستي اما حقيقت اسلام ستيزي پس طبق سوره ي آْل عمران برداشتت هم ..............
    توصيه ميكنم برويد و كتاب روش برداشت از قرآن را مطالعه كنيد.
    قرآن شعر نيست كه يك بيتش را بخوانيد كتاب خدا است
    براي دوستان ديگر هم فقط يك توصيه دارم واينكه به دنبال اسلام ستيزي نباشند
    اسلام حتي درز كوچك ندارد كه با دست بردن درون آن برزگش كنيد
    بياييد وبه اسلام حقيقي بپيونديد عوض اينكه اسلام دروغين را نقد كنيد.
    اميدوارم كسي ناراحت نشده باشد چون من به عنوان يك مسلمان و ازروي قرآن برايم واجب شده كه اينها را بگويم وگرنه اصلا علاقه اي به مباحثه دردين ندارم چون در بحث تقليد گفته شده كه اين كار براي شخصيكه فقه نخوانده واز آن هيچ نميداند حرام است واين حرف يك شخص نيست بلكه حرف 2مليارد مسلمان است.
    هركس مسلمان است بر طبق شريعت اسلام تشكر كردن از اين پست برايش واجب است.
    آقا سعید از کمکهایی که کردین ممنونم
    کلید تشکر چرا برای من فعال نیست؟
    arzeva به نظر من خود شما دارید اشتباه می کنید
    آقا سعید که برداشت تریحیفی نکرده و همون آیه قران رو گذاشته دیگه
    به نظر من شما پست(درست گفتم دیگه اسشو؟)
    رو کامل نخوندین
    به قول آقا سعید دیگه الان ما نمیگیم که همه چیز به دور زمین میچرخه و نمیگیم که آدم و حوا اولین انسان ها بودند و نمیگیم...
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    خیلی قشنگ و به جا بودش

  11. #528
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    خوب اول اینکه اساساً در یک نوشته موارد خاصی (ارجاع دقیق منابع و بی‌طرفی و عدم غرض‌ورزی و...) باید رعایت بشه که بهش بگیم «مقاله» (ظاهراً هیچیک رعایت نشده) و حجمش خیلی زیاده ولی 60-70 درصدشو خوندم و اینها حقایق جدیدی نبودند شما باید بگی نتیجه‌ای که می‌خوای از این حقایق بگیری چیه؟ البته ظاهرا گفته‌های اول پست نتیجه‌ات هست و من به همون‌ها پاسخ میدم:
    و باید بگم که این آخرین پست من در این تاپیک هست
    تلویحاً گفتید کسی به پست من جواب نده چون جوابشو نمیدم
    و متعجبم از اینکه این بی فرهنگی عرب 1400 سال هست که نسل به نسل منتقل میشه.
    «بی فرهنگی عرب»نامیدن اسلام توهین به عقاید دیگران محسوب میشه
    آیا این آیه به آن معناست که محمد برو و مردم را بکش و با زور شمشیر اسلام را بر دیگر ملل تحمیل کن؟
    آیا این آیا به این معناست که به نام اسلام امپراتوری عربی خود را گسترش بده؟!
    برخلاف دوران سه خلیفه اول پیامبر اسلام هیچ وقت دنبال «امپراطوری عرب» نبوده، برخلاف توان مسلمان‌ها کشورگشایی پیامبر خیلی محدود و اون هم فقط در شبه جزیره عربستان بود، و کاری که بیشتر انجام میشد فرهنگ‌سازی بود که در دوران مثلاً عمر [لع(=لعنةالله‌علیه)] دقیقاً برعکس شد یعنی 100% کشورگشایی و 0% فرهنگ‌سازی (چون فقط لشکرکشی بلد بود و کتابخانه آتش زدن).

    اگر کسی تاریخ رو مطالعه کرده باشه(تاریخی که 99% تاریخ نویسان جهان بر اون اعتقاد دارن و البته اون 1%هم تاریخ نویسان ایرانی هستند که قبلآ هم نظر دیگری داشتند!)میفهمه که اسلام به تمام جهان و به ویژه ایران به زور شمشیر تحمیل شده و این درحالی هست که در موارد متعددی در قران ذکر شده که تو ای محمد فقط مسئول تبلیغ دین هستی و مسئول نیستی که اسلام رو به زور گسترش بدی!
    کسی که تاریخ واقعی ایران زمین رو مطالعه کنه به قیامهای متعدد ایرانیان از جاهای مختلف بر میخوره مانند قیام بابک خرمدین و مازیار و ابومسلم و... که همه و همه برعلیه عرب تازی بوده و متعجبم از اینکه این بی فرهنگی عرب 1400 سال هست که نسل به نسل منتقل میشه.
    این که عربها بدستور خلیفه وقت (لع) حمله کردند و شورش ایرانی‌ها و سرکوب عرب‌ها بی‌سابقه بوده کمتر کسی هست که قبول نداشته باشه، ولی نمی‌دونم با این حقیقت چی رو می‌خواهید اثبات کنید؟ اگر می‌خواهید به اسلام خرده بگیرید؛ علی شریعتی: «عمل و اشتباه من رو پای دین‌ام مگذار». نتیجه دیگری هست که می‌خواهی بگیری؟
    سوالی که اینجا پیش میاد اینکه اگر اسلام یک دین الهی هست چرا در اون مانند زمانی که مردم به بت پرستی مشغول بودند این دین از پدر به فرزند بدون اینکه اون فرزند خودش تحقیق کنه و این دین رو بپذیره یا نپذیره ارث میرسه
    برخلاف ظن شما در اسلام یک «مسلمان‌شده» (کسی که با بینش و تحقیق اسلام میاره) با یک «مسلمان‌زاده» (کسی که چون پدرانش مسلمان بودند، اسلام میاره) نه‌تنها تفاوت داره بلکه مورد دومی دقیقاً چیزیه که اسلام باهاش مبارزه کرده:
    آیه 104 و 105:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    آیه 170:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    وگرنه اصلا علاقه اي به مباحثه دردين ندارم چون در بحث تقليد گفته شده كه اين كار براي شخصيكه فقه نخوانده واز آن هيچ نميداند حرام است واين حرف يك شخص نيست بلكه حرف 2مليارد مسلمان است.
    این کاملاً یک بحث کلامی-عقیدتی هست نه فقهی و اتفاقاً باید واردش بشی.

    هركس مسلمان است بر طبق شريعت اسلام تشكر كردن از اين پست برايش واجب است.
    فتوای کدوم مجتهده؟
    Last edited by danial_848; 22-06-2010 at 18:46.

  12. 5 کاربر از danial_848 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #529
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    اقیانوس
    پست ها
    636

    پيش فرض

    این کاملاً یک بحث کلامی-عقیدتی هست نه فقهی و اتفاقاً باید واردش بشی.
    مگه وارد نشدم
    فتوای کدوم مجتهده؟
    كل مراجع از جمله آيت الله مكارم شيرازي
    عزيزم من شوخي نميكنم دارم صريح حرف ميزنم

  14. 2 کاربر از Hasan.M بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #530
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sia abedi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    490

    پيش فرض

    من واقعا در مباحث ديني هيچ مطالعه اي ندارم و با اينكه اطلاعاتم در اين زمينه كمه راحت تونستم از متن ايشون ايراداتي بگيرم مطمئن هستم كه حدود 80% مطالبي دوستمون نوشته اشتباه هست ايشون بعضي چيز هاي نا مربوط را به هم ربط ميدن(اينقدر زياده كه اندازه نداره من هم اصلا وقت ندارم و به قسمتي از اون خرده ميگيرم ولي اين به اين معني نيست كه فقط همين قسمت اون ايراد داره!)
    " از امور غريب اين است که حاملان علم در جهان اسلام غالبا عجم بودند و اگر هم عالمی يافت ميشد که در نسبت عربی بود در مکتب عجمان پرورش يافته بود زيرا قوم عرب نه از امر تعليم و تاليف اطلاعی داشت و نه اصولا خواهان آن بود، برخلاف پارسيان که بر اثر رسوخ ديرينه تمدن در ميان خود برای اينکار صلاحيت ديرينه داشتند و هيچ قومی چون آنها به حفظ و تدوين علم قيام نکرد".

    خوب اين مطلب واقعا براي ايراني ها خوبه كه بيشتر سازندگان دينند مگر بايد چون قرآن به عربي نازل شد ما بقي اقوام نتوانند در آن فعاليتي داشته باشند!اين واقعا حرف نا به جايي هست.قرآن به عربي نازل شد چون دلايل محدودي داشت(البته دلايل آن بي شمار است اما همه ي آن را نمي‌توان شمرد)1-چون عرب آن موقع(و حتي الآن)جاهل هست.2-چون كه تمام اقوام دين خارج از قوم خود را ميپذيرند اما اعراب آنقدر جاهل اند كه در كتاب تفسير نمونه (اگر اشتباه نكنم)گفته شده كه اگر خدا قرآن را به زبان غير عربي مي‌فرستاد عربان به خدا مي‌گفتن كه اگر قرآن عربي بود ما مسلمان ميشديم و بهانه هاي اين چنيني مي‌آوردنند3-واقعا از نظر سوق‌القيشي عربستان مناسب گسترش دين اسلام بود و . . . .
    حتي گفته شده كه اين واقعا امتياز مثبتي براي فارسان است كه با آنكه اسلام ديني عرب هست آن را پذيرفتنند حال آنكه اگر اسلام ديني پارسي بود اعراب آن را نمي‌پذيرفتنند
    سرزمين پارس آنقدر مردمي خوش فكر داره كه حتي از اوايل تاريخش (در همان بدو تشكيلش) مردمي با دين الهي داشته(كه حتي آيين زرتشتي در قرآن هم به عنوان ديني الهي نام برده شده و . . .) ولي اين اعراب آنقدر جاهل اند كه در همان زمان بت ()را به عنوان خدا ميپرستيدنند
    بدبختانه چون بعضي از افراد به اسم اسلام زنا ودزدي مي‌كنند ، مشروب مي‌خورند و هر غلطي كه دلشان خواست ‌مي‌كنند (كه اين امر الآن هم زياد شده و باعث شده چنين وضعي كه الآن داخل ايران به وجود آمده ، به وجود بياد )اسم اسلام را ميان مردم بدنام مي‌كنند(همين قضيه اي كه الآن باهاش زياد مواجه هستيم).دوستان توجه داشته باشيد كه هيچ وقت اشتباه فرع به اصل مربوط نمي‌شود(همان طور كه اشتباه مسلمان خطا كار به اصل اسلام مربوط نمي‌شود)(براي جواب به اين موضوع دوست عزيزمون آقاي arzeva سخن قشنگي از دكتر شريعتي ذكر كردنند)
    فقط دوستان لطف كنند اگر در بحث شركت ميكنند به هيچ كس و هيچ عقيده اي توهين نكنند.
    ايرني هر جور كه باشد و در هر ديني كه باشد دوستش دارم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •