تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 52 از 100 اولاول ... 24248495051525354555662 ... آخرآخر
نمايش نتايج 511 به 520 از 993

نام تاپيک: خدا [ عارفانه ]

  1. #511
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض


    قسمت سوم
    واقعا دیگه نمی تونم دوریت رو تحمل کنم.دیگه برام غیر قابل تحمل شده!می دونم هنوزم نامردم که می ترسی بازم فراموشت کنم بازم قهر کنم.اما.....
    حق بده وقتی من هیجا اثری از تو نمی بینم حتی عکسی ازت ندارم حتی جواب تلفن و نامه هام و ایمیلمم نمی دی.
    نگو که مشکل از من نگو مشکل از چشمای من!
    تو خودت بهتر از همه می دونی چقدر شبا پشت پنجره رو به ماه بهت نگاه کردم
    چقدر کنار رودخونه باهات حرف زدم
    چقدر به لبخندت توی بنفشه های حیاط خندیدم
    چقدر وقتی توی درخت های سرو برام دست تکون می دادی منم با تمام انرژیم برات دست تکون می دادم.
    چقدر موقع بارون اشک ریختی و من اشک ریختم
    چقدر اسمونت خشمگین شد و غرید و منم با اون فریاد زدم
    چقدر با باله های شاپرک من می بوسیدی و منم می بوسیدمت.
    چقدر بوسه و نامه دادم دست باد تا بهت برسونه.
    چقدر موقع باد بغلم کردی من به اغوشت پناه اوردم
    چقدر شبا کنارت فریاد زدم و اشک ریختم
    چند وقت توی صفحه های کتاب دنبالت گشتم
    چند وقت توی اینترنت و تلویزیون دنبالت بودم
    چقدر توبه کردم و عذر خواستم چقدر التماس کردم و ...
    چقدر بگم دوستت دارم عاشقتم چقدر بگم وجودم مال توی چقدر منتظر بمونم
    من چی بگم؟جز سکوت حرفی برای گفتن ندارم رفتی تو رفتی و دیگه نمی خوای من و ببینی!

  2. #512
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض


    قسمت چهارم
    تنهام خسته ام.خیلی خسته همه جا رو گشتم به همه گفتم اما خبری ازت نیست.
    التماست می کنم برگرد و تنهام نزار. ازت خواهش می کنم!
    اخه خدا جونم می دونم بدم می دونم زیاد گناه کردم می دونم همه چیز و می دونم اما باور کن پشیمون شدم اون قدر که دیگه حاضرم زندگیم و بدم تا یک بار دیگه ببینمت تا یک بار دیگه بغلت کنم تا یک بار دیگه ببوسمت.
    خدای من نیستی تا شبا ارومم کنی نیستی تا درد دلم رو گوش کنی.
    و من هنوز در انتظار توام در انتظار پیغامی از تو ....

  3. #513
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض


    قسمت پنجم
    امروز صبح هم مثل همیشه از خواب بلند شدم اما امروز فرق بزرگی با روزای دیگه داشت اسمون رنگ دیگه ای بود یعنی ابی تر بود.یعنی درخت ها سبز تر بود پر شکوفه.بوی گلای توی حیاط بلند شده بود.باد از بیرون به داخل اتاقم امد.نمی دونم ایا به خاطر فصل بهار اما شایدم داره خبری می شه!
    از اتاق که امدم بیرون کسی خونه نبود یک راست رفتم روی پشت بوم اره خبری بود یک اتفاقی داشت می افتاد و من بی اطلاع بودم.
    خوشحال بودم انگار خبری از خستگی و تنهایی نبود انگار همه چیز یک کابوس بود باد به صورتم می خورد و من مثل دیوونه ها بلند می خندیدم قاصدک یک راست امد توی صورتم.
    خودش بود بلاخره قبول کرد بلاخره امد.بلاخره جواب نامه هام رو داد.
    به ارامش به حرفای قاصدک گوش کردم خبر از دلتنگی می داد خبر از معشوقم.
    وقی قاصدک رفت امدم توی اتاقم دلم می خواست فریاد بزنم اون داشت بلاخره بر می گشت
    وضو گرفتم و سجاده رو باز کردم و شروع کردم باهاش به حرف زدن اما هنوز صداش رو نمی شنیدم.
    بعد از ظهر بود با دوستم برای خرید بیرون رفته بودیم. پسرکی که به نظر می امد هم معلول جسمی باشه و هم عقلی کنار خیابون جوراب می فروخت.نمی دونم چی شد ناگهان ایستادیم ازش جوراب خریدیم اما اون پولا رو نمی شناخت به هر کس که رد می شد می گفت اینا 600 تومن و مردم بی اعتنا رد می شدن نزدیک بود از دست مردم فریاد بکشم اما بلاخره یکی جواب اون و داد با شنیدن حرف مرد انچنان پسرک خندید که دلم لرزید خداحافظی کردیم .جلور از یک سوپر کمی خرید کردیم و برگشتیم وقتی اونا رو به پسرک دادیم
    پسرک نگاهی کرد و خندید.خودش بود مطمئنم خودش بود خنده زیبای خودش وبود.خندش هیچ وقت یادم نمی ره
    بعد از مدتی دیدن معشوق واقعا لذت بخش. ناگهان هر دو شروع کردیم به اشک ریختن اون شب تمام مسیر و پیاده بر گشتیم و اشک ریختیم و خندیدیم اما اون در تمام لحظه ها کنارمون بود اون شب ما بالا تر از بقیه مردم گام بر می داشتیم مثل اینکه روی اسمون پرواز می کردیم.
    سبک بودمو اماده مرگ نمی دونم چرا اما فکر می کردم کاری دیگه توی این دنیا ندارم.

  4. #514
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض


    قسمت ششم
    همه چیز روز به روز تغییر می کرد دید من نسبت به ادما و و زندگی عوض می شد هر روز بهتر از دیروز بود
    حالا به راحتی می تونستم همه جا ببینمش همه جا اثری ازش بود.
    توی خنده یک بچه .توی نگاه یک مادر.توی دستای پدر.توی کتاب های درسی و غیر درسی.توی دل جوونایی که تا دیروز به نظرم بی مصرف بودن.توی شبکه های تلوزیون و اینترنت.توی تمام زندگی...................
    کم کم قرار شد یک برنامه دیدار بزاریم تا تلافی این مدت دوری رو در بیاریم.
    قرار گذاشتیم برای جمعه عصر.من بهترین لباسم و تمیزترینش رو پوشیدم وضو گرفتم و منتظر شدم عصر بود روی پشت بوم سجاده پهن کردم تا بیاد و با هم حرف بزنیم.
    راس ساعت امد با امدنش باد شدیدی بلند شد و مثل همیشه من و توی اغوشش گرفت نمی دونستم چکار کنم اشکام جاری شده بود و فقط زمزمه می کردم کجا بودی این مدت داشتم از دوری می مردم.
    کم کم هوا ابری می شد و من توی بغلش نشسته بودم بهش نگاه می کردم دستم روی قلبم بود فکر می کنم داشت از بدنم بیرون می زد.
    تا امدم حرف بزنم گفت:خانمی قشنگ من بنده من چرا این قدر طولش دادی چرا یک مدت فراموشم کردی یا من و به این زودی به این راحی از یاد بردی چرا نامه هام رو نمی دیدی چرا حرفام رو نشنیدی چرا فراموشم کردی مگه نمی دونی عاشقتم.
    با حرفاش حرفی برای گفتن نداشتم فقط سکوت کردم و اشک ریختم بارون همه جا رو خیس کرده بود صورتم کاملا زیر قطره های بارون شسته شده بود نمی دونم چرا فکر کردم وجودم شسته شده نه صورتم.
    بعد 2 ساعت حرفزدن مثل همیشه بوسیدم و رفت بعد رفتنش کم کم بارون بند امد.

  5. #515
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض


    قسمت هفتم
    دستم و که می زارم روی قلبم احساس می کنم داره یک چیزی می گه یک حرفی رو زمزمه می کنه شاید داره زندگی کردن رو به هم یاداوری می کنه.عشق و محبت رو.
    جلوی اینه توی چشمام حقیقت رو می بینم خودش رو خدا رو تنها نبودن رو وی چشمام که نگاه می کنم انگار یکی داره نگام می کنه.مطمئنم من نیستم اون حتما خدای.
    به دستام که نگاه می کنم تلاش و می بینم فعالیت و امید و تکاپو احساس می کنم تمام خط های کف دستام داره مسیر رسیدن به اون و نشونم می ده.کمک به مردم.لبخند زدن.شاد بودن.زندگی بخشیدن.محبت کردن و.........

  6. #516
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض


    قسمت هشتم
    حالا معنی زندگی رو می فهمم معنی با اون بودن معنی بنده بودن معنی عاشق شدن
    کاره عاشق و معشوق از یک بار دیدن و شنیدن از یک ماه با هم بودن گذشته اونا نمی تونن از هم جدا بشن اونا باید با هم باشن برای همیشه تا عشقشون همه جا رو فرا بگیره
    عشق زمینی یک بهانه است برای فهمیدن معنی عاشقی معنی ع.ش.ق.
    نمی دونم چرا باید خسته بود.چرا باید احساس تنهایی کرد.چرا باید ناامید شد.چرا باید فکر کنیم عاشق بودیم و حالا نمی تونیم دوباره عاشق بشیم.چرا نباید زندگی و زندگی کرد.
    وقتی هنوز خدایی هست که عاشقانه دوستمون داره وقتی هنوز کسی هست که بهمون امید بده و شادی و نیرو کسی که می شه بهش اعتماد کرد پس چرا باید از زندگی ترسید.
    حالا می فهمم چرا بهم می گفت مشکل از چشمای من.من نمی خواستم ببینمش.
    اما کافی بود کمی توی پنجره های قلبم جست و جو کنم.
    تنها راهش همین بود تغییر پنجره..........

  7. #517
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    31

    پيش فرض

    پروردگارا !
    به من آرامش ده
    تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییردهم
    دلیری ده
    تا تغییر دهم هر آنچه را که می توانم تغییر دهم.
    بینش ده تاتفاوت این دو را بدانم .
    و مرا فهم ده
    تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابقمیل من رفتار کنند.

  8. #518
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    31

    پيش فرض

    الهی! اگر می‌آزمایی، توان و تحمل و صبرم را زیاد کن. اگر می‌آموزی، ادراکم راوسعت ده. اگر می‌بخشایی، ظرفیتم را افزایش ده. اگر می‌ستانی، گوهر کمالی ارزانی کن. و اگر می‌رهانی ... خدایا. حتی لحظه‌ای مرا به حال خود رها مکن. که نیاز نیازمندانرا تنها تو پاسخگویی که بی‌نیاز از هر نیازی

  9. #519
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    31

    پيش فرض

    خداوندا در این سکوت و تنهایی بار دیگر به تو پناه می آورم. تا پناهگاهم شوی می دانم اگر رحمتی باشد از توست و اگر عشقی باشد باز هم از توست. "ای بخشنده ترین و مهربانترین" با تمام وجود می پرستمت و عاشقانه نام مقدست را بر زبان می آورم تویی که معنای واقعی عشقی

  10. #520
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض

    خدایا!
    بادا که ذهن و قلبم
    پیوسته متوجه تو باشد.
    و هرگز مباد که شیرینی حضور الهی تو را از یاد ببرم.
    بادا
    که تبرک حضور تو را
    به تمامی کسانی که از راه زندگی من می گذرند منتشر کنم.

  11. این کاربر از rsz1368 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •