قسمت سوم
واقعا دیگه نمی تونم دوریت رو تحمل کنم.دیگه برام غیر قابل تحمل شده!می دونم هنوزم نامردم که می ترسی بازم فراموشت کنم بازم قهر کنم.اما.....
حق بده وقتی من هیجا اثری از تو نمی بینم حتی عکسی ازت ندارم حتی جواب تلفن و نامه هام و ایمیلمم نمی دی.
نگو که مشکل از من نگو مشکل از چشمای من!
تو خودت بهتر از همه می دونی چقدر شبا پشت پنجره رو به ماه بهت نگاه کردم
چقدر کنار رودخونه باهات حرف زدم
چقدر به لبخندت توی بنفشه های حیاط خندیدم
چقدر وقتی توی درخت های سرو برام دست تکون می دادی منم با تمام انرژیم برات دست تکون می دادم.
چقدر موقع بارون اشک ریختی و من اشک ریختم
چقدر اسمونت خشمگین شد و غرید و منم با اون فریاد زدم
چقدر با باله های شاپرک من می بوسیدی و منم می بوسیدمت.
چقدر بوسه و نامه دادم دست باد تا بهت برسونه.
چقدر موقع باد بغلم کردی من به اغوشت پناه اوردم
چقدر شبا کنارت فریاد زدم و اشک ریختم
چند وقت توی صفحه های کتاب دنبالت گشتم
چند وقت توی اینترنت و تلویزیون دنبالت بودم
چقدر توبه کردم و عذر خواستم چقدر التماس کردم و ...
چقدر بگم دوستت دارم عاشقتم چقدر بگم وجودم مال توی چقدر منتظر بمونم
من چی بگم؟جز سکوت حرفی برای گفتن ندارم رفتی تو رفتی و دیگه نمی خوای من و ببینی!