تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 504 از 934 اولاول ... 4404454494500501502503504505506507508514554604 ... آخرآخر
نمايش نتايج 5,031 به 5,040 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #5031
    داره خودمونی میشه بنفشه ناز's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    زیر این گنبد کبود
    پست ها
    116

    پيش فرض





    فقط همین......

  2. 3 کاربر از بنفشه ناز بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #5032
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض




    زیبا فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری

    صدها گلستان دیده ام اما تو چیز دیگری


    خورشید تابان دیده ام صد رهزن جان دیده ام

    بسیار خوبان دیده ام اما تو چیز دیگری


    واعظ شهر شادیم در نزد تو بیگانه ام

    بیگانه ام بیگانه ام اما تو چیز دیگری


    در خانه فرزانه ام در پای تو افسانه ام

    شیدای صدها لاله ام اما تو چیز دیگری


    پروانه ام در گرد شمعها سوخته ام

    جان داده ام وا داده ام اما تو چیز دیگری


    نه تنها از دلبری در شهر زیبایی سری

    از خویش هم زیباتری آری تو چیز دیگری


    آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام

    خوبان فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری


    آلاله ام آلاله ام آلاله صدها دلم

    شب تا سحر من سوخته ام اما تو چیز دیگری


  4. 2 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #5033
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض


    من عاشقم گواه من اين قلب چاك چاك /دردست من جزاين سندپاره پاره نيست

    عشقي همداني

    رسواي عالمي شدم از شوق عاشقي/ ترسم خدا نخواسته رسوا كنم ترا

    فروغي بسطامي

    آنكه منعم مي‌كندازعشق گر بيند جمالش/ ديده بگشايدبه حسرت لب به بنددگفتگورا

    مدرك شيرازي

    استاد كاينات كه اين كار خانه ساخت /مقصود عشق بود جهان را بهانه ساخت

    مسلمي شيرازي

    گريه با نــــــــاله بدل كردم و آشفته ترم/ عشق در آتشم افكند كه آبم نبرد

    نادم لاهيجي

    عاشقان هر چند مشتاق جمال دلبرند/ دلبران برعاشقان ازعاشقان عاشق ترند

    هلالي جغتائي

    هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد /به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما

    حافظ

    رسم عاشق نيست بايك دل دودلبرداشتن /يا ز جانان يا ز جان بايست دل برداشتن

    قاآْني

    غير از گهر عشق كه پاينده و باقي است / باقي همه چون موج زد ريا گذرانند

    صائب تبریزی

    عاشقيدانيچه باشد؟/بي دل وجانزيستن جان و دل برباختن، بر روي جانان زيستن

    عراقي

    جماعتي كه دل و جان به عشق بسپارند /به حيرتم چه تمتّع ز زندگي دارند

    محيط قمي

    از سوز محبّت چه خبر اهل هوس را/ اين آتش عشق است نسوزد همه كس را

    فصيحي تبريزي

    پروانه وش از عشق تو در آتشم /امشب مي سوزم وبااينهمه سوزش خوشم امشب

    شهريار

    ناليدن بلبل ز نوآموزي عشق است /هرگز نشنيديم ز پـــــــــروانه صدائي

    لاهيجي

    اظهار عشق را به زبان احتياج نيست / چندان كه شد نگه به نگه آشنا بس است

    صائب تبريزي
    Last edited by شاهزاده خانوم; 01-09-2010 at 06:00.

  6. 7 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #5034
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض



    آن کلاغی که پرید
    از فراز سر ما
    و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
    و صدایش همچون نیزه کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
    خبر ما را با خود خواهد برد به شهر

    همه می دانند
    همه می دانند
    که من و تو از آن روزنه سرد و عبوس
    باغ را دیدیم
    و از آن شاخه بازیگر دور از دست
    سیب را چیدیم
    همه می ترسند
    همه می ترسند ، اما من وتو
    به چراغ و آب و‌آینه پیوستیم
    و نترسیدیم

    سخن از پیوند سست دو نام
    و همآغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست
    سخن از گیسوی خوشبخت منست
    با شقایق های سوخته بوسه تو
    و صمیمیت تن هامان ، درطراری
    و درخشیدن عریانیمان
    مثل فلس ماهی ها در آب
    سخن از زندگی نقره ای آوازی ست
    که سحرگاهان فواره کوچک می خواند


    ما درآن جنگل سبز سیال
    شبی از خرگوشان وحشی
    و در آن دریای مضطرب خونسرد
    از صدف های پر از مروارید
    و در آن کوه غریب فاتح
    از عقابان جوان پرسیدیم
    که چه باید کرد

    همه می دانند
    همه می دانند
    ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ، ره یافته ایم
    ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
    در نگاه شرم آگین گلی گمنام
    و بقا را در یک لحظه نامحدود
    که دو خورشید به هم خیره شدند

    سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
    سخن از روزست و پنجره های باز
    و هوای تازه
    و اجاقی که در آن اشیا بیهده می سوزند
    و زمینی که زکشتی دیگر بارور است
    و تولد و تکامل و غرور
    سخن از دستان عاشق ماست
    که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
    برفراز شب ها ساخته اند

    به چمنزار بیا
    به چمنزار بزرگ
    و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
    همچنان آهو که جفتش را

    پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
    و کبوترهای معصوم
    از بلندی برج سپید خود
    به زمین می نگرند


  8. 3 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5035
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    وقتي كه مرايافتي
تورازودشناختم وخوب فهميدم
هرروزآموختم ومروركردم.
وقتي كه بي پروا تورا خواستم،
درمحشر آغوشت
چيزديگري يافتم.

  10. 2 کاربر از a@s بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #5036
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    به دست می آورم " تو "را
    وقتی٬
    همه ی ضمیرهای "من"
    "ما" می شود
    و " تو"
    در من قد می کشی
    و "من"
    فعل ها را دوره می کنم

  12. 8 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #5037
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض



    باران می بارد و من بی اختیار یاد درس لطیف هفت سالگی افتادم:
    آن مرد آمد. آن مرد در باران آمد
    اما او نیامد!
    دیوانگی است؟
    ببخش تو نیامدی!
    اصلا قرار نبود که بیایی
    و چه زیبا می شود کسی وقتی بیاید که قرار نیست...

  14. 7 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #5038
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض


    به سکوتم
    به قویترین سلاحم احترام بگذار
    طنینش را میشنوی؟
    وقتی حرف نمیزنم
    از زیبایی ان چه میگویم لذت میبری?

  16. 3 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #5039
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rahgozare tanha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    موطن آدمی قلب کسانیست که دوستش دارند
    پست ها
    316

    پيش فرض شمشير قلم

    نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی

    گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی

    شرمسار توام ای دیده، ازین گریه خونین

    که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی


    ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد

    وعده هم گر به قیامت بنهی دیر نکردی


    وای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانان

    که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی


    مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل

    که تو در حلقه زنجیر جنون گیر نکردی


    عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت

    برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی


    خوشتر از نقش نگارین من ای کلک تصور

    الحق انصاف توان داد که تصویر نکردی


    چه غروریست در این سلطنت ای یوسف مصری

    که دگر پرسش حال پدر پیر نکردی


    شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق

    به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی

  18. 3 کاربر از rahgozare tanha بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #5040
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض



    من مسئله ی ساده ای هستم!
    حل می شوم روزی
    .
    .
    .
    در آغوشت.

  20. 6 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 8 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 8 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •