تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 27 اولاول 12345678915 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 268

نام تاپيک: خواندنی هایی در مورد خوانندگان ايران

  1. #41
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    ]

    سیاوش قمیشی پس از کمال الملک / ارد بزرگ / مرتضی ممیز / ابوالحسن خان صدیقی / هوشنگ سیحون / مسعود کیمیای / مهدی اخوان ثالث / صادق هدایت / بهروز وثوقی / کاوه گلستان / حسن شماعی زاده / محمد رضا شجریان / یدالله کابلی خوانساری / داریوش اقبالی / علی حاتمی / داریوش مهرجویی / اردشیر محصص / پرویز پرستویی / محسن دولو / صمد بهرنگی/ هوشنگ گلشیری / هایده / ایرج قادری / حمیرا / نیما یوشیج / علی‌اکبر صنعتی / حسن میرخانی و عباس اخوین

    در ردیف ۲۹ برگزید گان بزرگترین نظرسنجی جامع ، تاریخ هنر ایران قرار گرفته است در این نظر سنجی بیش از 5000هزار نفر از عموم مردم ایران شرکت کرده اند و نتایج آن بشکل آنلاین بر صفحه هات اینترنتی قرار گرفته و بجز 8 نفر از زُبده ترین وبلاگ نویسان کشور حداقل 65 وبلاگ نویس دیگر بر کل انجام نظر سنجی و شمارش صحیح آرا نظارت کامل نموده اند.

    سیاوش قمیشی (متولد 1324-1945 در اهواز و بزرگ شده در تهران ) آهنگساز, شاعر, تنظیم کننده و خواننده ای ست که در بین عموم به عنوان خواننده و برای خواص به عنوان آهنگساز و خواننده اعتباری ویژه و متفاوت دارد. نخستین وجه و شاید مهم ترین وجه تفاوت آثار سیاوش قمیشی در ملودی هایش نهفته است. ملودی هایی بسیار متأثر از موسیقی کلاسیک (اصیل) ایران و در عین حال مبتنی بر آکورد های غیر معمول و کاملأ غیر ایرانی که ترکیبی عجیب و درخشان را از موسیقی ایرانی و غربی در قالب ترانه های پاپ (Popular) به وجود آورده است و همچون مهری برجسته, برداشت ناب سیاوش قمیشی را از هنر ایرانی با اشرافی جامع بر انواع موسیقی غیر ایرانی به نمایش می گذارد. در بیشتر آهنگهای ساخته سیاوش رگه هایی روشن و قوی از موسیقی ایرانی را می توان یافت که گرچه روایت جز به جز موسیقی ردیفی ایران نیستند اما به خوبی حس ایرانی بودن را حتی در ذهن شنونده ی غیر حرفه ای متبادر می کنند و این هنر اوست که با گریز آگاهانه از تکرار سنتی و نخ نما, ملودی های ظریف ایرانی را همچون تارهای طلا بر پیکره ی ترانه اش می بافد. با کمی دقت در آلبوم های سیاوش میتوان بسیاری از برداشت های آزاد وی را از موسیقی کلاسیک ایران به وضوح مشاهده کرد. در واقع سیاوش قمیشی و هم نسلان موفقش آموزش موسیقی را از کودکی به طور خودآگاه یا ناخودآگاه با موسیقی ناب ایرانی شروع کردند. شنیدن روزمره ی اجراهای بسیار موثق و اصیل از بزرگان موسیقی ایران در سالهای 1320و1330 از رادیو تهران تجربه ای تکرار نشدنی برای هم نسلان سیاوش به عنوان کودکان آن روزگار و بزرگان آینده موسیقی نوین ایران بود که به مرور پس از آشنایی با حوزه های دیگر, موسیقی عملی را از طریق مراجع و منابع کاملأ جدا آموزش دیده وتجربه می کردند.

    سیاوش قمیشی خود سالهای 1970 را در انگلستان (مهد موسیقی راک) گذرانده و آموزش موسیقی دیده است. موسیقی گروههای بزرگ غربی و شرایط زمانی ? مکانی فعالیت آنها را از نزدیک درک و لمس کرده و آثارشان را عملا مشق و اجرا نموده است. این آمیختگی عملی با موسیقی روز دنیا در کنار ذهنیت و ناخودآگاه انباشته از ملودی های موسیقی ایران, زمانی که منشا خلق هنری قرار گرفتند ترکیبی نو و بدیع از ملودی و هارمونی را پدید آوردند که پیشتر همانندی نداشت. از این روست که موسیقی سیاوش قمیشی را یکی از بهترین نمونه های هنر هم نسلانش می دانیم. او با برداشت ویژه اش از انواع موسیقی و با توجه کامل به موزیک روز دنیا به ویژه در حیطه ی پروگرسیو تنظیم, صداسازی و میکس به مرز نوآوری و خلاقیتی کامل رسیده و در بیان خود قوام ودوام یافته است. همکاری با تنظیم کنندگانی آگاه و خوش ذوق (که بعضا با وجودی که ایرانی نیستند, توانسته اند با موسیقی ایرانی ارتباط برقرار کنند) و نکته سنجی شخص سیاوش در استفاده ی آگاهانه و هوشمند از صداسازی های الکترونیک و ساوند افکت های عجیب و بجا در تنظیم قطعاتش, به موسیقی او تنوعی خاص و رنگارنگی منحصر به فردی بخشیده است که موزیکالیته ی ترانه های او را به گونه ای بهتر و جذاب تر نمایان میکند. از لحاظ شعری, ترانه هایی که سیاوش برای کار انتخاب میکند چند ویژگی اساسی دارند که مهم ترین آنها سادگی و روانی کلام و دوری از پیچیدگی های معماگونه ی شعری است.

    سیاوش از دیرباز علاقه ای به استفاده از کلام روشنفکر مأبانه و غیر مردمی نداشته است و با انتخابی آگاه, به دام ابتذال ناشی از ساده پسندی و بی هویتی هم نیفتاده است. فضای ترانه های او فضایی روشن و امیدبخش است, به دور از سایه های خاکستری و سیاه رایج در ترانه ی نوین ایران.

    اعتراض موجود در ترانه های انتخابی او هم نوع با موسیقی ای, اعتراضی سیاه و خمود نیستو از تلخی و شیرینی توأم برخوردار است. جالب این که متقابلأ در کارنامه ی هنری سیاوش به هیچ رو با ترانه های بی معنی و سبک سرانه هم مواجه نمی شویم. شادترین ترانه های او, نه در کلام و نه در موسیقی به مرز انحطاط و ابتذال نزدیک نمی شوند و شعر و موسیقی ترانه های شاد او هم ا ز حدود تشخص, حجب و آبرومندی مأخوذ به حیا بیرون نمی روند. مضامین ترانه های سیاوش عموما مضامین و موضوعات عاطفی در حوزه زندگی فردی و اجتماعی اند و"عشق, زندگی و حرکت" در این میان نقش محوری و کلیدی دارند و داستان هر ترانه هم غالبأ با پایانی روشن و امید بخش همراه است. سیاوش در شناخت و کشف ملودی پنهان در شعر استعدادی خداداد دارد و با قوه ی درک ریتم بسیار خوب, ضرب آهنگ مناسب شعر و ملودی را برای کارش می یابد. به همین دلیل, در آلبوم هایش همه نوع ترانه با ریتم های گوناگون شنیده می شود, تنوعی که شنونده را دچار ملال ناشی از یکنواختی آلبوم نمی کند. او در اجرای ترانه هایش صاحب سبکی مشخص است. آشنایی عمیق با ملودی و تنظیم ترانه ای که آهنگ آنرا بر مبنای توان حنجره و نقاط ضعف و قوت صدای خود ساخته و ویژی های خاص صدایش اعم از تونالیته و موزیکالیته ی صدا, نتیجه ی خوانندگی اش را بسیار درخشان و پر ثمر کرده است. صدای زخمی و خش دار, آمیخته با تحریرها و غلت ظریف آواز ایرانی جملات آهنگین را با صمیمیت و احساسی ژرف و بی غش می خواند که گویی شعر و آهنگ تنیده بر هم, از جان خواننده بر می آیند و بر دل شنونده می نشینند. به جرأت میتوان گفت هیچ آهنگسازی در موسیقی ترانه ی نوین ایران, در طی سی سال گذشته همانند سیاوش قمیشی حرکتی رو به جلو و کمال طلب با حفظ و افزایش روز افزون تعداد مخاطبان نداشته است. ترانه های سیاوش قمیشی (ترانه به معنای جمع آهنگ و شعر و صدا) مخاطب عام دارد و این عمومیت به ویژه در بین جوانان دیده می شود. شاید او تنها آهنگساز/خواننده ای ست که هر چه بیشتر کار میکند مخاطبان و علاقه مندان جوان تری پیدا می کند و به زبان موسیقی به جوانان, زندگی, عشق و نشاط می بخشد, همچون دوستی همسن در خلوتشان میخواند و مانند پدری مهربان سنگ صبور درد های جوانی شان می شود. همه ما ? نسل بعد از انقلاب ? در داخل و خارج کشور با صدای سیاوش قمیشی زندگی کرده ایم , عاشق شده ایم, گریسته ایم, خندیده ایم و نفس کشیده ایم. با او بوده ایم و او با ما بوده است.

    موسیقی و صدای سیاوش همچون زندگی اش ساده, روان و بی پیرایه است و به سادگی در ضمیر پاک جوانان می نشیند و شاید از این روست که جوانان بسیار دوستش می دارند چرا که جوانی مظهر سادگی و یکرنگی ست. سیاوش قمیشی مانند سرزمین زادگاهش انسانی آفتابی است, آفتاب وجودش بی غروب باد.




    چیزی شبیه مصاحبه :

    سیاوش قمیشی در ۲۱ خرداد سال ۱۳۲۴در قمیش(محلی در دزفول) به دنیاآمد

    همین اول بگم که پارسال سیاوش تولدش به تنهایی جشن گرفت...علتش هم مشغله کاری(آلبوم ابی شب نیلوفری...و آلبوم خودش بی سرزمین تر باد...)و به قول خودش:

    "... و خسته از روزگار..."

    از تولد امسال هم متآسفانه خبری چندانی ندارم...

    سیاوش سه برادر و يک خواهر با نامهای سيروس ، سيامک ، سيمين داره که سياوش از همه کوچکتره...

    ۸ ماهه بود که به تهران آمد(یعنی آورده شد) ، از ۸ ماهگی تا ۱۴ سالگی در يوسف آباد تهران بود .

    ماجرای خریدن اول گیتار سیاوش هم شنیدنیه:

    "يک گيتاری توی ويترين يک کفش فروشی( مغازه کفش فروشی هاليوود در تهران) به عنوان دکور آويزان بود و من به پدرم هی می گفتم که اين رو می خواهم ، تا بالاخره شب تولدم اين گيتار به دستم رسيد و بلد هم نبودم که چه جوری کوکش کنم! فقط يک مقداری هر سيم رو انقدر سفت می کردم که صدايی ازش در بياد. تا بعد ها يک گيتاريستی آمد و به من گفت که اين کوکت غلط است و برايم درستش کرد ... که فکر کنم ۱۱ سالگی من بود"

    * برادر و خواهر سیاوش در لندن بودند و درس می خوانند. به اصرار برادر بزرگتر سیاوش که از علاقه او به موسیقی با خبر بود ، در ۱۴سالگی به لندن رفت.که به قول خود سیاوش :

    " ۱۴ سالم هم نشده بود، سال دوم دبيرستان را تا نصفه خونده بودم که اومدم و غرق شدم در اين موسيقی ... در اونجا موسيقی اصلاً به طور کلی يک چيز درست و حسابی بود ، يعنی تلويزيون ها هفته ای چندين ساعت برنامه های موزيکال داشتند... مردم هم فکر و ذهنشون موسيقی بود و من هم خيلی لذت می بردم. "

    كار موسيقي را با زدن گيتار شروع كرده و در ۱۴ سالگي اولين آهنگ رسمي خود را با نام "ای قايقران به کجا می روی" براي ضياء ساخته است...

    از دورانی که سیاوش تو لندن بود باز هم از زبون خود سیاوش:

    "من دو سال با برادر بزرگترم بودم ولی افکارمون زياد در آن زمان با هم جور در نمی آمد و دعوامون ميشد! يعنی سوا شديم و بعد من آنقدر شبها می رفتم کلوپ و انقدر به موزيکها گوش می دادم ، با بچه های ارکسترها دوست بودم! و چون خودم ساز می زدم و اونها می دونستن ، يکی از ارکسترهايی که گيتاريستشون مريض بود و خيلی وقت بود که قرار بود بره و جاش پيدا نمی کردن ، به من پيشنهاد دادن که يکی دو دفعه ای با هم کار کنيم و اين کار را کردم و خيلی هم جالب بود براشون و من از همون زمانها با اين ارکستر که اسمش Winger برای سه سال کار کردم و بعد از اون اسمش شد Insects برای چهار سال ديگه ...

    بعد از اون ديگه ارکستر خودم رو داشتم ، همه انگليسی بودن و من فقط خواننده شون بودم و البته اون موقع گيتار می زدم و بعد ها کيبورد هم می زدم ، اون هم به اين خاطر بود که کيبورديست ارکسترمون رفت و يکی بايد جاش رو پر می کرد که من خودم کردم."

    * سیاوش تحصیلات خود رو تا مقطع فوق لیسانس در Royal Society of Arts (دانشگاه سلطنتی لندن) در رشته Jazz Classical به پایان برد ...

    در مورد اینکه چطور شد که آهنگسازی رو انتخاب کرد:

    " آهنگ سازی من رو انتخاب کرده ... تنوع زياد نبود و بايد اين رشته را انتخاب می کردی ، پيانو که ساز اجباريمان بود و بايد همه می زديم ، ساز انتخابی هم گيتار انتخاب کرده بودم"

    یک نکته جالب اینکه سیاوش دوست دارد تا او را يک آهنگساز بدانند تا يک خواننده...

    اولین آلبوم سیاوش عروسک شب هست

    آلبومی که به نوعی آلبومی فراموش شده هست...

    من هنوزم برام سوال چرا سیاوش چرا خودش این آلبوم رو جزء آلبوم های خودش قرار نداده..

    بیشتر ترانه های این آلبوم تو آلبوم های بعدی سیاوش باز خونی شده...

    یه نکته جالب اینکه یه ترانه سیاوش (پاییز) توی آلبوم دهاتی شادمهر بازخونی شده...

    وقتی دلت پاییز میشه

    باغ دلت گلریز میشه

    تصویر غم میشینه تو چشم سیاهت...

    همچنین میشه به آلبوم یارم کو که با شهره و فرامرز اصلانی خونده...اشاره کرد

    آهنگهايی که سياوش تو اين آلبوم خونده در آلبوم های ديگه سياوش قرار داره و اين آلبوم مجموعه ایی از چند آهنگ اين خواننده ها است که باز خونی شده...

    آهنگهای( کلید- مرمر - شنیدم) از شهره و (یارم کو - دل اسیره) از فرامرز اصلانی و(سراب - هدیه - سایه - کاش از اول) از سیاوش...

    *همچنین میشه به همکاری مشترک سیاوش با کوروش یغمایی در این سال ها نیز اشاره کنیم...

    البته این ارتباط به سالهای دورتری بر می گرده...

    " کورش يغمايی دوست زمان بچگی من بود و ما با هم خيلی خيلی زياد دوست بوديم. کلاس هفتم که من در ايران دبيرستان البرز می رفتم کورش دبيرستان هدف می رفت و ما با همديگه همون موقع می زديم و می خونديم. بعد ها هم من باز می رفتم و بر می گشتم..."
    سال۱۳۷۶...

    آلبومی میشه گفت تا حدی غم انگیز و بیراه نگفتیم اگه بگیم قصه غصه ها منتشر شد

    آلبوم قصه امیر که من جایی خوندم که این ترانه در اصل اسمش غصه امیر هست...

    البته توی این آلبوم۳موسیقی بدون کلام هست

    موسیقی ترانه های قصه امیر-کاش از اول و بیابرگرد ...

    ترانه هایی از امیر(قصه امیر و سراب)-اردلان سرافراز(عادت)ایرج جنتی عطایی(مسافر و کاش از اول) و ناهید میربها(بیا برگرد)

    تنظیم مسافر از نوید نحوی و مابقی تنظیم ها از استیو مک کرام(کسی که بعد ها تنها تنظیم کنده سیاوش میشه البته تا نقاب)

    توی این آلبوم ترانه عادت خیلی به دل میشینه...

    هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم

    یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم

    هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکن

    بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم

    اینقدر ظریفی که با یک نگاه هرضه میشکنی

    اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی...

    .

    ترانه بیا برگرد از ناهید میر بهاء هم واقعا زیباست...

    عین واقعیته... وقتی فکرش رو می کنی..

    مگذار که یاد مارا طمع تلخ این حقیقت ببرد

    این حقیقت است که از دل برود هر آنکه از دیده رود

    بیا برگرد تا خونه ار عادتت سیر نشده

    تا نگام با یک نگاه تازه درگیر نشده...

    سال۱۳۷۷ آلبومی عاشقانه از سیاوش به نام قاب شیشه ای عرضه شد...

    تنظیم این آلبوم توسط سیاوش قمیشی و استیو مک کرام انجام شده...

    وترانه هایی از ناهید میر بهاء(قاب شیشه ای و گلای پونه)-امیر فرخ تجلی(رسواترین عاشق)-فریدون علیخانی(گله)- مهین آبادانی (با من باش)و بالاخره ترانه دیوونه از سیاوش...

    به یاد موندی ترین ترانه این آلبوم ترانه گلای پونه است..شعری زیبا از ناهید میر بهاء

    و صدای(صدایی که فکر نمی کنم نیازی به تعریف داشته باشه) سیاوش...

    صدای خش خش برگای خزونی توی گوشم ناله می کرد

    آسمون بغضشو توی پرده ابرای سیاهش پاره می کرد

    رعد و برق نگاه شهر و با صداش خوابزده میکرد

    زمین از این همه سنگینی بار بر روی شونه ش گله می کرد

    همچنان پای پیاده فارق از صدای خشم آسمونی

    بی خیال از ناله ها و گله های برگای زرد خزونی

    جاده های بی کسی رو گم می کردم آروم آروم

    تن غربت رو میشستم زیر قطره های بارون ...

    ترانه زیبایی دیوونه... باز هم از سیاوش ..

    تا به حال خیلی ها ترانه ایی با این نام خوندند...اما اون دیوونه ها کجا و این دیوونه کجا...

    این همه درد سر فایده نداره

    دیگه تو و دلم جایی نداری

    دیوونه دیوونه که دلش هر جا میره

    میمونه میمونه تا که از راه در میره...

    از ترانه رسواترین عاشق هم به سادگی نمیشه گذشت...

    چند وقت پیش هم که سریال کوچه اقاقیا از تلویزیون پخش میشد توی تیتراژ پایانیش قسمتی از ترانه استفاده شده بود...

    وقتی قسمتی که سیاوش دکلمه می کنه یاد نگاههایی که الان تو جامعه ما به عاشقا میشه میفتم...

    الهی دلخوشی باشه پناهت

    گلای رازقی تن پوش راهت

    الهی خوش خبر باشه قناری

    بخونه تا خروس خون چشم براهت

    صفای دیدنت ای قصه نور

    منو با خود ببر تا آخر دور

    گلای پیرهنت یاس واقاقی

    بمونم منتظر تا قصه باقی است

    ...

    دوسال بعد از سیاوش آلبومی عرضه شد(بعد از یک سال وقفه…) به نام شکوفه های کویری...

    چیزی که خیلی به چشم میاد اسم آلبوم های سیاوش هست که واقعآ استعاره های معنی داری هستند...هر کسی میتونه ازش تعبیری بکنه ...به نظر من منظور سیاوش میتونه امید باشه... اینکه که میشه توی کویر هم شکوفه ای باشه..

    این آلبوم نسبت به آلبوم های قبلی به نسبتآ آلبوم شادی هست...

    ترانه فوق العاده بارون با شعری از منوچهر پویا

    تو که بارون رو ندیدی

    گل ابرا رو نچیدی

    گله از خیسیه جاده های غربت می کنی

    تو که خوابی تو که بیدار تو که مستی تو که هشیار

    لحظه های شب و با ستاره قسمت می کنی

    ...

    لحظه های تلخ غربت هفته های بی مروت

    تو نبودی که ببینی شب تار انتظار رو...

    ترانه های زیبای زندگی و جزیره (فرح تجلی –تهران)

    واقعآ تعبیر های زیبایی از زندگی ارایه کرده...

    زندگی یعنی چکیدن...همچو شمع از گرمی عشق

    زندگی یعنی لطافت...گم شدن در نرمی عشق

    زندگی یعنی دویدن...بی امان در وادی عشق

    ...

    ترانه جزیره ...

    تا که یک روز تو رسیدی

    توی قلبم پا گذاشتی

    غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

    زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیرو شد

    برای ذاشتن عشقت همه جونم آرزو شد...

    ترانه ایرونی هم واقعآ آسه آسه... باز هم سیاوش سنگ تموم گذاشت...

    اما حیف که ای ایرونی ها دارند کمیاب میشند...

    هیشکی مثه ایرونی نمیشه

    ایرونی ساقه و برگ و ریشه

    ساقه از ریشه جدا نمیشه

    روزگارمون پاییز میشه

    اما هیچوقت زمستون نمیشه

    هیشکی مثه ایرونی نمیشه

    ...

    آلبوم حادثه دومین همکاری مشترک سیاوش و مسعود فردمنش...

    آلبومی که به حکایت ششم هم معروفه...

    همه ترانه های از مسعود فردمنش و تنظیم ها از محمد مقدم...

    این ترانه ها رو هر چی بیشتر گوش میدیم به حرف مسعود فردمنش که حکایت حکایت زندگی مردمه بیشتر میرسم...مخصوصآ که دکلمه های که واقعآ با ما حرف میزنه...

    ترانه مرد خدا..

    فریاد زدیم که چرخ گردون

    لیلا تو نداده ای به مجنون

    فریاد برآمد آنکه خاموش

    کم داد اگر نگیرد افزون

    ...

    مسجد سر راه از آن گذشتیم

    بر روی درش چنین نوشتیم

    در میکده هم خدای بینی با مرد خدا اگر نشینی

    ترانه حادثه...

    آن لحظه که از نیاز انسان دارد نه کم از هوای حیوان

    یه دانه گندم طلایی از تشت طلا گران بهاء تر

    در حادثه های ناگهانی سالم ز مریض مبتلا تر

    آسوده نباش که بی نیازی

    یه آن دگر پر از نیازی...

    ترانه غم انگیز غریبه...نمی دونم ویدیوی این آلبوم رو دیدید یا نه...

    از سیاوش ویدیو های کمی ازش هست...اما خیلی ساده و پر معناست...

    مسافر شهر غمی

    غریبی مثه خودمی

    تو صورتت پر از غمه

    غصه داری یه عالمه

    دوست داری درد دل کنی

    دلت گرفته از همه

    غریبه توی غربت نگی چی شد محبت

    بگی میگن دیونه ست حرفاش چه بچه گونست

    ...

    تو هم مثه همه ما ها سر دوراهی موندیو دل رو به دریاها زدی

    گفتی غریبی بهتره واسه همه در به درا این دیگه راه آخ

    امیدوارم روزی برسه که مملکت ما هم طوری بشه که کسی به خاطر...مجبور به ترک وطن نباشه...

    همه اونهایی که رفتند بتونند برگردند...

    سال ۱۳۸۱سالی متفاوت برای سیاوش بود...

    این سال سیاوش آلبومی رو منتشر کرد که نسبت به آلبوم های قبلی خودش تا حدی متفاوت بود...آهنگهای با ریتمی تندتر و متحرک تر...

    آلبومی به نام نقاب ...که این آلبوم آغاز همکاری سیاوش با دو هنرمندی بود که در آلبوم بعدی واحتمالآ آلبوم های بعدی سیاوش بیشتر شاهد هنر نمایی اونها خواهیم بود...

    ترانه هایی ازیغما گلرویی(نقاب- خسته شدم-فاصله)-علی فرید(خاطره –آخرین نامه)سلماز (میلاد)-مریم قاضی(برگ)

    کلیه تنظیم ها از اروین خاچیکیان...

    در مورد بعضی از ترانه های این آلبوم و نحوه شکل گیری و سراییدن اون ها:

    خسته شدم ...

    در مورد ترانه اين آهنگ آقای گلرويی اينطور ميگه که تو دوران کوتاهی از زندگيش تو زمینه شعروترانه گفتن احساس خستگی ميکرده٬حتی ميخواسته اين کارو برای هميشه بذاره کنار! اما در نهايت حضور يک شخص در زندگيش اونو از تصميمش منصرف ميکنه....به هر حال تو همين دوران ترانه خسته شدم متولد ميشه!.

    خسته شدم بس که دلم دنبال یک بهونه گشت

    بس که ترانه خوندم و برگ زمونه بر نگشت

    بازم کلاغ قصه ها رفت و به خونه ش نرسید

    یکه سوار عاشق و هیچکی تو آینه ها ندید...

    در مورد ترانه ميلاد...

    آقاي قميشي اينطور ميگه که:

    "يه روز صبح وقتي پيام گيرمو کنترل کردم ديدم دختر خانمي(سلماز) پيام گذاشتنو تو پيامش ازم خواهش کرده که باهاش تماس بگيرم.قميشي هم باهاش تماس ميگيره. خودشو معرفي ميکنه واينکه شاعرو خلاصه خوب شعر ميگه وهمونجا هم پشت تلفن چند تا از شعراشو واسه قميشي مي خونه.بعداز اونم چند تا ديگه از شعراشو واسه قميشي مي فرسته.اما قميشي در اين مورد ميگه که:من شعراشو همه رو خوندم و ديدم که ايشون «شعر»خوب ميگن نه «ترانه».اين موضوع رو به خودشونم گفتم وگفتم که متاسفانه شعرات براي اهنگ ساختن مناسب نيستند.ولي خب مثل اينکه دختره يه دنده تر از اين حرفا بوده چون دوباره چند تا شعر ديگه رو هم مي فرسته براي قميشي...تا در نهايت ترانه ميلادش نظر قميشي رو جلب ميکنه وقميشي شروع ميکنه به ساختن اهنگ روي اين ترانه و بقيه ماجرا...

    همه تنهایی ها با من رفیقند

    منو در حسرت عشقت نزاری

    برای روز میلاد تن خود

    منو دور از دل و دیدهت نزاری...

    آخرين نامه...اين شعررو يکي از دوستان قميشي براي دوست خودش که متاسفانه به خاطر شرايط سخت زندگيش در امريکا دست به خودکشي مي زنه گفته.ايشون بعد از مدتي اونو به قميشي ميده وقميشي هم تحت تاثير اين شعر قرار ميگيره وتصميم ميگيره
    روش اهنگ بذاره...

    و ترانه نقاب...شاید سیاوش(یا بهتر بگیم یغما گلرویی) می خواسته با این شعر از دورویی های که این زمونه ...گله کنه...

    هی بازیگر گریه نکن

    ما همه مون مثل همیم

    صبح ها که از خواب پا میشیم نقاب به صورت می زنیم

    ...

    هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب

    از رو نوشته حرف نزن

    رها شو از حیله ی خواب...

    اما سال ۱۳۸۲ ...سالی که بعد از چندین بار به تآخیر انداختن زمان انتشار آلبوم...

    یا از سوی کمپانی کلتکس یا از طرف خود سیاوش(سیاوش خیلی روی کارش حساس هست... چون میخواست کاری بی نقصی ارایه بده) بالاخره...

    آلبوم فوق العاده بی سرزمین تر از باد در 18 دسامبر Release شد...

    آلبومی که به قول خود سیاوش: " متحرک تر و اکتیوتر از نقاب...مثل نقابی که بهتر انجام شده باشه...مدرن تر از نقاب...آهنگ های تندش هم بیشتره...

    ترانه های از یغما گلرویی(بی سرزمین تر از باد-پرسه-لعنت-اگه تو بری-عسل بانو), ساسان مقدم(اگه تو بری)-بهمن کاظمیان(دریای مغرب)

    باز هم کله تنظیم ها از اروین خاپیکیان...

    این آلبوم یک استثناء در آثار سیاوش بود از چند جهت...

    اول از همه اینکه تا حالا آهنگ تمامی ترانه های که سیاوش خونده رو خودش ساخته بود...اما تو این آلبوم برای اولین بار آهنگ یکی از ترانه ها(دریای مغرب)از سیاوش نیست...

    آهنگ این آلبوم از بهمن کاظمیان سراینده این ترانه هستش...

    بهمن کاظمیان هنرمند جوان(۲۲ساله) ساکن سوئد...

    در مورد ترانه دریای مغرب از زبون بهمن کاظمیان:

    " شعر در مورد پسري هست كه عاشق بهترين دوستش ميشه؛ ولي هيچ وقت نمي‌تونه اين موضوع رو به دوستش بگه و به اون بگه كه دوستش داره... از ترس اين كه رفاقتشون به هم بخوره... «دلم پيش دلت مونده تو زندون رفاقت» و دست آخر هم دوستش ميره و با يكي ديگه دوست ميشه... پسر هم مي‌بينه و مي‌سوزه..."

    اشک های یخی ام رو پاک کن

    درای قلبتو وا کن

    صدای قلبمو بشنو

    من چه کردم با دل تو

    کاشکی تو لحظه آخر

    عشقو تو نگام میخوندی

    قلب تو صدام نشنید

    رفتی با غریبه موندی

    ...

    یه نکته دیگه ای به نظر می رسه اینه که هم در مورد نقاب و هم در مورد بی سرزمین تر از باد تغییر سبک سیاوش(به ترنس) باعث شد که بعضی از طرفداران سیاوش شوکه بشند... خیلی ها معتقدند که این سبک باعث میشه که بعضی ها فقط به خاطر تند بودن آهنگه ها بهش گوش بدند..

    اما به نظر من با اونکه ترانه تندتر (البته نه همشون)...ولی هنوز مفهوم همیشگی اش رو داره...سیاوش یا این آلبوم نشون داد که میشه آلبوم متحرکی ارایه داد که با مفهوم باشه...

    سیاوش خودش ترنس رو خیلی دوست داره...

    این آلبوم در سه استودیو مجهز و معروف امریکایی تهیه شده...

    یه نکته جالب اینه که این آلبوم آماده ارایه به بازار آمریکایی است...

    در واقع هدف سیاوش هم همینه...

    ترانه ایی که توی این آلبوم خیلی تکه ترانه عسل بانو ست...

    با اونکه خیلی غم انگیز هر دفعه که گوش میدم بیشتر مجاب میشم که گوش بدم...

    مخصوصآ اون تیکه ایی که سیاوش سوت میزنه...

    عسل بانو هنوزم پیش مایی

    اگر چه دست تو تو دست من نیست

    هنوزم با توام تا آخرین شعر

    نگو وقتی واسه عاشق شدن نیست

    حالا هر جا که هستی باورم کن

    بدون با یاد تو تنها ترینم...

    همونطوری که می دونید سیاوش بیشتر از اینکه به خوندن بپردازه به آهنگسازی مشغوله...

    آخرین کاری هم که ازش در خاطره ها هست(به جز آلبوم های خودش)آلبوم شب نیلوفری هست...با صدای دل نشین ابی...

    که برای تهیه این آلبوم سه سال وقت صرف کردند...

    البته شب نیلوفری دومین تجربه گروهی بود ...این گروه قبلآ آلبوم ستاره های سربی رو هم با هم کار کرده بودند...

    از دیگر کارهای سیاوش که برای خواننده های دیگه انجام داده میشه ...

    سیاوش برای ابی(ترانه های پیچک-زبانم را نمی فهمیکوه یخ- بدرقه و...) ستار(گلپرک-یوسف کنعان)منصور(عشق آتیشی-تصویر آخر)لیلا فروهر(چی صدا کنم تو رو و همه اهنگهای آلبوم قصه من و تو)شهرام شبپره(گلاب) عارف و افشین مقدم و ...

    آدم دلش میسوزه... وقتی میبینه که بعضی ها نمی تونند به وطن شون برگردند...

    هر چند هم که به نظر من اگه الان هم سیاوش اگه بخواد برگرده فکر نمی کنم مشکلی داشته باشه...اما از نظر فراهم بودن شرایط برای کار...

    این شعری که توی این عکس نوشتم نمی دونم مال کدوم آلبومه...(من آرشیو کاملی از سیاوش ندارم) اگه می دونید بهم بگید...خیلی مناسب این حال و هواست...

    می دونید چیش بیشتر ناراحت کننده است ...اینکه تازگی دو نفر پیدا شدند که به سبک سیاوش (اگه بخواهیم راحتر بگیم...به تقلید از سیاوش)می خونند...

    یه چیزی که در مورد سیاوش خیلی بهش توجه نشده(من خودم که اصلآ بهش فکر نمی کردم )اینه که همیشه یا شلوار یا پیراهنی که می پوشه یا یکیش یا هر دوش مشکیه...

    واقعآ رنگ قشنگیه...

    نمی دونم تا حالا صدای سیاوش رو بدون موزیک شنیدید یا نه...بر خلاف خیلی ها که بدون موزیک اصلآ صداشون قابل تحمل نیست...صدای سیاوش واقعآ دلنشیته...

    من یه چیزی رو باید بگم که ...من بعضی جا ها نظری دادم که ممکنه به نظر بعضی ها غلط باشه...خوشحال میشم نظر شما رو هم بدونم...

    من خودم عاشق تمام آهنگ های سیاوشم...بعضی جاها که گفتم مثلآ فلان آهنگش خیلی قشنگه دلیلی نداره که فکر کنیم بقیه اش قشنگ نیست...فقط به نظر من این ترانه ها بیشتر به دل من نشسته...به نظر من همه ترانه های سیاوش بی نظیره...

  2. #42
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    الهه و گوگوش در مکه

    درسفری که اخیرا چندتن از هنر مندان منجمله الهه و گوگوش به یمن کردند .ازآنجا برای زیارت خانه خدا عازم عربستان سعودی شدند و مراسم حج عمره بجا آوردند .در این عکس الهه ،ودر کنار او شوهرش ،همایون یزدانفر و گوگوش و سیمین منوچهری (نوازنده قانون) را دراتوبوس ودر لباس احرام نشان میدهد .

    مجله اطلاعات هفتگی / شماره 1608 / مهرماه 1351

  3. #43
    حـــــرفـه ای Amin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    13,662

    پيش فرض

    سلام
    پستهاي بازيگران و خواننده‌ها جدا شدند
    البته تو بعضي موارد حرفه اصلي مد نظر گرفته شد

    خوانندگان تو اين تاپيك تو انجمن موسيقي قرار گرفتن و
    بازيگران تو اين تاپيك : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] تو انجمن فيلم

  4. #44
    کـاربـر بـاسـابـقـه saviss's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    Far far away
    پست ها
    2,247

    پيش فرض حسودی مان شد!!

    آقا ما اعتراض داریم .....فطیر!!!
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] مارو هم بچسبونید کنار این ......
    درغیر اینصورت ما پست هایمان کم می آید وجلوی دروهمسایه شرمنده می شویم!!!
    باتشکر

  5. #45
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    با تشکر از آقا میثم و آقا امین برا جابجایی و جداسازی این 2 تاپیک



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



    استاد محمدرضا شجريان‌ : علاقه‌ای‌ به ‌موسيقی‌ پاپ‌ ندارم‌


    استاد محمد رضا شجرياندر مشهد به‌ دنيا آمد و از چهار سالگي‌ به‌ خوانندگي‌ علاقه‌مند شد. در سال‌ 1337 راديو خراسان‌ او را به‌ همكاري‌ در رشته‌ آواز دعوت‌كرد و او در آغاز كار بدون‌ همراهي‌ ساز با خواندن‌ اشعار عارفانه‌ جلب‌ توجه‌ هنر دوستان‌ را كرد و ديري‌ نپاييد كه‌ آوازه‌ شهرتش‌ به‌ تهران ‌رسيد و براي‌ اجراي‌ برنامه‌هايي‌ در گلها توسطروان‌شاد «داود پيرنيا» دعوت‌ شد. در سال‌1345 با اين‌ برنامه‌ همكاري‌اش‌ را شروع‌ كرد. از همان‌ سال‌ با استاد احمد عبادي‌ آشنا شد و شاگردي‌ و دوستي‌ او را برگزيد و از سال‌ 1346در كلاس‌ استاد مهرتاش‌ شيوه‌ و سبك‌ ايشان‌ را فراگرفت‌.



    از سال‌ 1350 با استاد فرامرز پايور آشنا و تعليم‌ سنتور و رديف‌هاي‌ آواز استاد صبا را دنبال‌كرد. استاد شجرياناز سال‌ 1352 نزد استاد عبدا... دوامي‌ كليه ‌رديف‌هاي‌ موسيقي‌ كلاسيك‌ و اصيل‌ ايراني‌ و تصانيف‌ قديم‌ و شيوه‌ تصنيف‌خواني‌ را آموخت‌ ودر سال‌ 1354 استاد نور، «علي‌خان‌ برومند»مراجعه‌ كرد و سبك‌ و روش‌ خوانندگي‌ سيدحسين‌ طاهرزاده‌ را فرا گرفت‌ و در خلال‌ اين‌ ايام‌ نيز شيوه‌ خوانندگي‌ اقبال‌ السلطان‌، تاج‌ اصفهاني‌ ، ظلي‌ ، اديب‌ خوانسازي‌ ، قوامي‌ و بنان‌ را از روي ‌صفحات‌ و نوارها با دقت‌ دنبال‌ كرد و به‌ رمز و رازشيوه‌هاي‌ خاص‌ هر يك‌ از آنان‌ به‌ گونه‌اي‌ راه‌يافت‌. از سال‌ 1354 تدريس‌ هنرجويان‌ را دررشته‌ آواز در دانشكده‌ هنرهاي‌ زيباي‌ دانشگاه‌ تهران‌ به‌ عهده‌ داشت‌ و تا سال‌ 1357 كه‌ اين ‌رشته‌ تعطيل‌ شد به‌ تعليم‌ دانشجويان‌ مشغول‌ بود.
    استاد «محمدرضا شجريان‌» مرد شماره‌ يك‌ آواز ايراني‌ در خصوص‌ وضيعت‌ حال‌ حاضر موسيقي‌ ايران‌ سخن‌ گفت‌. اميدواريم‌ اين‌ گفتگو مورد توجه‌ شما قراربگيرد، خصوصا طرفداران‌ پروپا قرص‌ استادشجريان‌ .

    موقعيت‌ آواز سنتي‌ را در حال‌ حاضر چگونه‌مي‌بينيد؟

    امروزه‌ پيشرفت‌ تكنولوژي‌، سنت‌هارا زير فشار قرار داده‌، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ باعث‌ تغييرآنها شده‌ است‌. همان‌طور كه‌ شيوه‌ زندگي‌ تغييركرده‌، سنت‌هاي‌ موسيقي‌ هم‌ دچار تغيير و تحول‌شده‌ است‌.

    يعني‌ به‌ نظر شما موسيقي‌ آوازي‌ ايران‌ ازبين‌ مي‌رود؟

    نه‌، هرگز از بين‌ نخواهد رفت‌. اماترديد دارم‌ كه‌ بتواند به‌ رشد و شكوفايي‌ خودادامه‌ دهد. ما در صد سال‌ گذشته‌ هنرمندان‌بزرگي‌ داشتيم‌ كه‌ فكر نمي‌كنم‌ هنرمندان‌ نسل‌امروز بتوانند خود را به‌ پاي‌ آن‌ها برسانند. شايد يكي‌ دو نفر از آن‌ها در آينده‌ بسيار به‌ درخشد والبته‌ همين‌ هم‌ براي‌ ادامه‌ رشد موسيقي‌ آوازي‌ ماكافي‌ است‌.

    به‌ آينده‌ چه‌ كساني‌ در اين‌ هنر اميد داريد؟

    استاد شجرياناز كلاس‌هاي‌ موسيقي‌ شاگردان‌ بسيار با استعدادي‌ بيرون‌ آمده‌اند ، كه‌ فقط با رشد در آينده‌ مي‌توان‌ راجع‌ به‌ آن‌ها اظهار نظر كرد. چون‌ اين‌ راه‌ پر مخاطره‌اي‌ است‌ و بايد ديد كه‌ تاچه‌ حد پايدار نشان‌ مي‌دهند و راه‌ موسيقي‌آوازي‌ را ادامه‌ مي‌دهند و از هنرمنداني‌ كه‌ نزدمن‌ دوره‌ ديده‌اند و دوره‌ عالي‌ را هم‌گذرانده‌اند، مي‌توانم‌ از آقايان‌ جهاندار،كرامتي‌، شفيعي‌، رفعتي‌ و نوربخش‌ نام‌ ببرم‌. پسرخودم‌ «همايون‌»، هم‌ هست‌ كه‌ در حال‌ ادامه‌ آموزش‌ است‌. اين‌ها كساني‌ هستند كه‌ شيوه‌ مرا دنبال‌ كرده‌اند.

    به‌ نظر برخي‌ از خوانندگان‌ كارهاي‌ شما دردهه‌ 1360 و پيش‌ از آن‌ رنگ‌ و بوي‌ ديگري ‌داشت‌ كه‌ براي‌ دوستان‌ موسيقي‌ جالب‌ بود. نظرخودتان‌ چيست‌؟ آيا سبك‌ كارهاي‌ شما درسال‌هاي‌ اخير تغيير كرده‌؟

    طبيعي‌ است‌ كه‌ كار تغيير مي‌كند، اما داوري‌ درباره‌ آن‌ به‌ ذوق‌ و سليقه‌ مردم‌ بستگي‌ دارد. عده‌اي‌ ممكن‌ است‌ كارهاي‌ قبلي ‌تر يعني ‌زمان‌ دهه‌ 1350 را بيشتر بپسندند. اين‌ قضاوت‌ها از پسند شخصي‌ پيروي‌ مي‌كند و با معيارها و ضوابط هنري‌ همراه‌ نيست‌.

    آيا شما به‌ موسيقي‌ پاپ‌ علاقه‌منديد؟ آياحاضريد هنر خود را به‌ اين‌ قالب‌ موسيقي‌ نزديك‌كنيد؟

    من‌ به‌ اين‌ نوع‌ موسيقي‌، كه‌ هيچ ‌ماهيت‌ ايراني‌ ندارد، علاقه‌اي‌ ندارم‌.

    آيا ظرفيت‌ موسيقي‌ ايراني‌ از اين‌ كه ‌مي‌شناسيم‌ بيشتر است‌؟

    استاد شجريانبله‌، ما حتي‌ يك‌ صدم‌ ظرفيت‌هاي‌موسيقي‌ ايراني‌ را نتوانسته‌ايم‌ عرضه‌ كنيم‌. پيشرفت‌ و خلاقيت‌ در اين‌ موسيقي‌، موقعي‌امكان‌پذير است‌ كه‌ هنرمنداني‌ باشند كه‌ بتواننداين‌ امكانات‌ را رشد بدهند. هنر يك‌ زبان‌ است‌،بايد هنرمنداني‌ باشند كه‌ بتوانند اين‌ زبان‌ را به‌ كاربگيرند و در آن‌ به‌ خلاقيت‌ و آفرينش‌ دست‌ بزنند. همان‌طور كه‌ رشد زبان‌ ادبي‌ به‌ فعاليت‌ شاعر و نويسنده‌ بستگي‌ دارد، در موسيقي‌ هم‌ بايد آهنگسازاني‌ بيايند كه‌ بتوانند اين‌ هنر را به‌ سوي‌رشد و ترقي‌ ببرند. خوانندگان‌ و تك‌ نوازان‌ هم ‌در كنار خلاقيت‌ آهنگسازان‌ مي‌توانند رشد كنند. ظهور آهنگسازان‌ خوب‌ ، مي‌تواند هنر موسيقي‌ رامتحول‌ كند. ما در صد سال‌ اخير آهنگسازان ‌بزرگي‌ داشتيم‌ مانند عارف‌، شيدا و سپس‌ مرتضي ‌محجوبي‌، و پس‌ از آن‌ها كساني‌ مانند تجويدي‌ و همايون‌ خرم‌ آمدند. امروزه‌ نسل‌ جوان‌تري ‌داريم‌ كه‌ چهره‌هاي‌ برجسته‌اش‌ عليزاده‌، لطفي‌،مشكاتيان‌ و ديگران‌ هستند. به‌ هر حال‌ هر آهنگسازي‌ هنر خود را در چارچوب‌ شرايطزماني‌ ارائه‌ مي‌دهد.

    شما به‌ خاطر نارسايي‌ سالن‌هاي‌ كنسرت‌، از اجراي‌ برنامه‌هاي‌ موسيقي‌ در ايران‌ خودداري‌ كرديد. اشكال‌ اصلي‌ عرصه‌ موسيقي‌ سنتي‌ را درچه‌ مي‌بينيد؟

    باز تاكيد مي‌كنم‌ كه‌ من‌ هميشه‌ مايل‌ بوده‌ام‌ رابطه‌اي‌ با مردم‌ داشته‌ باشم‌. اگر در ايران‌كنسرت‌ نمي‌گذاريم‌، حتما موانعي‌ دارد و از اين ‌بابت‌ بسيار متاسفم‌. من‌ به‌ اين‌ رابطه‌ نياز دارم‌ و تنها به‌ خاطر شرايط ناهموار است‌ كه‌ از اين‌ رابطه‌ محروم‌ شده‌ام‌. هميشه‌ تلاش‌ كرده‌ام‌ كه‌ باشيوه‌هاي‌ ديگر غير از كنسرت‌ بتوانيم‌ رابطه‌اي ‌زنده‌ با مردم‌ داشته‌ باشم‌.

    آثار شجريان در دوران فعاليت موسيقايي

    گلبانگ (آلبوم دونواره)، سال اجرا 1356، سال انتشار نوار 1357، سال انتشار سي دي 1384
    پيغام اهل راز( شامل دو نوار راز دل و انتظار دل)، سال اجرا 1358، سال انتشار 1359
    چهارگاه با فرهنگ شريف، سال انتشار 1362
    بيداد، سال اجرا 1361، سال انتشار 1364
    سر عشق( ماهور)، سال اجرا 1361، سال انتشار 1365
    آستان جانان، سال اجرا 1362، سال انتشار 1365
    نوا (مركب خواني)، سال اجرا 1361، سال انتشار 1365
    كنسرت شور (تالار وحدت)، سال اجرا 1367
    دستان، سال اجرا 1366، سال انتشار 1367
    دود عود، سال اجرا 1366، سال انتشار 368
    سرو چمان، سال اجرا در آمريكا 1369، سال انتشار 1370
    پيام نسيم، سال اجرا در آمريكا 1369، سال انتشار 1370
    دل مجنون، سال اجرا در آمريكا 1369، سال انتشار۱۳۷۰
    خلوت گزيده، سال اجرا 1358، سال انتشار 1370
    دلشدگان، سال اجرا 1370، سال انتشار 1371
    آسمان عشق، سال اجرا 1358، سال انتشار۱۳۷۱
    ياد ايام، سال اجرا 1371، سال انتشار۱۳۷۴
    چشمه نوش، سال اجرا در فرانسه 1374، سال انتشار۱۳۷۴
    جان عشاق، سال اجرا 1364، سال انتشار۱۳۷۴
    گنبد مينا، سال اجرا 1364، سال انتشار۱۳۷۴
    همايون مثنوي، سال اجرا 1362، سال انتشار۱۳۷۴
    ساز قصه گو، سال اجرا 1359، سال انتشار۱۳۷۵
    در خيال، سال اجرا 1374، سال انتشار۱۳۷۵
    عشق داند ( ابوعطا)، سال اجرا 1359، سال انتشار۱۳۷۶
    رسواي دل، سال اجرا در دبي 1375، سال انتشار۱۳۷۶
    شب وصل، سال اجرا 1376، سال انتشار۱۳۷۶
    معماي هستي، سال اجرا در كلن 1376، سال انتشار۱۳۷۶
    راست پنجگاه، سال اجرا 1355، سال انتشار۱۳۷۷
    چهره به چهره، سال اجرا 1356، سال انتشار۱۳۷۷
    شب، سكوت، كوير، سال اجرا 1376، سال انتشار۱۳۷۷
    سرو چمان، سال اجرا در كارلسروهه 1368، سال انتشار۱۳۷۷
    پيام نسيم، سال اجرا در لوزان 1368، سال انتشار۱۳۷۷
    آرام جان، سال اجرا 1377، سال انتشار۱۳۷۸
    تلاوت 1 و 2، سال اجرا 1361، 1358 و 1357، سال انتشار۱۳۷۸
    آهنگ وفا، سال اجرا 1378
    زمستان است، سال انتشار 1379
    بي تو به سر نمي شود، سال انتشار 1381
    فرياد، سال انتشار 1382
    دي وي دي كنسرت همنوا با بم، سال انتشار 1383
    جام تهي، سال انتشار 1384
    شجريان و سطح فرهنگ
    كساني كه به صداي استاد شجريان گوش مي دهند از بالاترين سطح فرهنگي برخوردار هستند. در يك ميزگرد پژوهشي موسيقي عنوان شد: استاد محمدرضا شجريان به عنوان پرمخاطب ترين خوانندگان موسيقي در ايران شناخته شده اند.
    وي ادامه داد: بر اساس يافته هاي ما، نود درصد مردم، استاد محمدرضا شجريان را به خوبي با عنوان يك خواننده موسيقي سنتي مي شناسند. اين پژوهشگر در عين حال متذكر شد: در افراد زير سي سال، دوستان و كانال هاي غيررسمي، مهمترين مرجع جوانان براي شنيدن موسيقي هستند و در افرادي بالاي ۳۰سال اين راديو و تلويزيون هستند كه بيشترين مراجعه كننده را دارند.

  6. این کاربر از Venus بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #46
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    جلیل شهناز - يادي از استاد بزرگ تار و سه تار ايران

    جلیل شهنازبسیاری از آثار این استاد، هنوز هم منتشر نشده است. از این دسته آثار در طول تاریخ ایران كم نبوده اند. چه بسیار آثاری از نوازندگان و خوانندگانی كه پس از مرگشان منتشر شد و یا از رادیو پخش گشت. از آن جمله آثار فرهاد مهراد !! بسیاری از آثار موزیسین‌های بزرگ ایرانی، كه دار فانی را وداع گفته‌اند و یا در سال‌های واپسین حیات به سر می‌برند یا منتشر نشده و یا در آرشیوهای خصوصی نگهداری می‌شوند كه از میان این هنرمندان می‌توان به شادروان رضوی روستایی، تاج اصفهانی، جلیل شهناز، علی تجوید‌ی، سیاوش زندگانی، امیر بیداریان و ... اشاره كرد.
    بارِ دیگر، یادی از هنرمندی می كنم، اما نه به هنگام نبودش و مرگ او که یادی از استادِ موسیقی ایران، در زمان حیات او. یادی می كنم از استادی كه به حق، نام استادی گرفت و لقب خداوندگار تار ایران را صاحب گردید. مردی با پنجه سحر آمیز. تنها كسی كه نیم پرده هایش را با انگشت چهارم نیز می تواند بنوازد.

    نگاهی گذرا، بر زندگی شخصی و هنری استاد

    جلیل شهناز كه در اصفهان متولد شده، خود و خانواده اش همه اهل هنر بودند و در رشته های مختلف هنر از جمله تار و سه تار و سنتور و كمانچه به مقام استادى رسیدند. جلیل شهناز در سال ۱۳۰۰ شمسى در خانواده اى هنرمند در اصفهان متولد شد. پدرش علاوه بر تار كه ساز اختصاصى او بود، سه تار و سنتور هم مى نواخت و نواى شیرین سازها و آهنگ ها همیشه از خانه آنها به گوش مى رسید. عموى او غلامرضا سارنج بهترین كمانچه كش به شمار مى رفت. در چنین خانواده اى جلیل شهناز پرورده شد و جوانه هاى هنر در دل و جانش پرورش یافت.

    پدر و برادرانش در تعلیم او نقش مهمى داشتند. حسین برادرش در سال ۱۳۱۸ درگذشت. تعلیم جلیل از ۱۴ سالگى شروع شد و هر روز پدرش چند ساعت به او آموزش مى داد. از حسن تصادف این كه جلیل شهناز با حسن كسائى استاد نى در كنار هم قرار گرفتند. پدر كسائى حاج جواد كسائى مدیر كارخانه ریسباف اصفهان بود كه از شیفتگان موسیقى به شمار مى رفت. دوستى خانواده شهناز و كسائى موجب گردید كه جلیل و حسن در موسیقى همنواز گردند. جلیل شهناز از سال ۱۳۲۴ مقیم تهران شد و از همان ابتدا با رادیو تهران شروع به كار كرد و در بسیارى از برنامه ها به عنوان تك نواز شركت مى نمود.

    اوج درخشش هنر شهناز از سال ۱۳۳۶ شروع شد كه برنامه گل ها به همت داوود پیرنیا طرح ریزى و در رادیو اجرا گردید. در مدت كوتاهى موسیقى ما تجدید حیات یافت كه در همه ادوار تاریخ ایران بى سابقه است. در این برنامه شهناز با معروف ترین خواننده ها و نوازنده هاى زمان همكارى داشت. ساز شهناز در بیان آوازها و گوشه ها و تحریرها واقعاً به سرحد اعجاز مى رسید. بى تردید نغمه هائى كه با سر پنجه سحار او نواخته مى شد ریشه در اندیشه هاى تابناك عرفانى و تاریخ و جامعه و ادبیات غنى ایران داشته، به همین جهت ساز او به راحتى مى تواند با شنوندگان رابطه برقرار كند.

    در آرشیو رادیو ایران آثار او با همكارى خوانندگان بلند آوازه اى نظیر تاج اصفهانى، ادیب خوانسارى، عبدالوهاب شهیدى و اكبر گلپایگانى، گنجینه فوق العاده اى است. بعد از بهمن ۵۷ كه محدودیت های بی شماری بر موسیقی ایران زمین روا شد، دولت براى احیاى موسیقى تلاشى نكرد و هنرمندان هر یك به گوشه اى رفتند. ولى شهناز برنامه هائى داشته است كه نمى توان آنها را با برنامه گل هاى جاویدان و گل هاى رنگارنگ مقایسه كرد.

    از كارهاى جالب استاد شهناز حدود ۶ ساعت نوار او با استاد همایون خرم است كه تاكنون نسبت به نشر آن اقدامى نشده است. شهناز نیز با استفاده از تكنیك هاى برجسته در شیوه تارنوازى توانست بسیارى از ردیف هاى موسیقى سنتى ایران را با تار بنوازد كه از جمله نواختن در مایه دشتى و دشتستانى است كه بسیار با ارزش است.

    دكتر مصطفی الموتی درباره جلیل شهناز می گوید:

    یكى از هنرمندانى كه هنگام اقامت در ایران شناختم جلیل شهناز بود كه همه او را استاد مسلم تار و سه تار مى دانند. جلیل شهناز نه تنها در میان هنرمندان ایران مورد احترام خاصى بود بلكه به علت صفات ممتاز اخلاقى كه داشت در هر مجمع و محفلى كه شركت مى كرد با روش متین خود توجه و احترام همگان را جلب مى كرد و شاگردان زیادى هم تعلیم داده بود.
    جامعه هنرمندان معتقدند جلیل شهناز که اکنون در ایران نیز زندگی می کند، از اساتید مسلم تار و سه تار است.

    مرتضى حسینى دهكردى در مجله (ره آورد) چنین مى نویسد:

    یكى از هنرمندان به نام كشور جلیل شهناز است كه سالیان دراز به زندگى مردم صفا و معنى بخشید. او نغمه سراى آرزوها و تمنیات چند نسل از جامعه خویش به شمار مى رود.

    در برنامه های مختلف، تجلیل های بسیاری از وی شده است و اگر از مراسم چهره های ماندگار، كه سال پیش از شبكه ۲ سیمای جمهوری اسلامی پخش شد - به دلیل عدم نمایش ساز استاد - صرف نظر كنیم، آخرین تجلیلی كه از وی گشته است، در تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۸۳ می باشد.

    در این تاریخ مدرك درجه یك هنری (معادل دكترا) به جلیل شهناز نوازنده صاحب نام ایرانی اعطا شد. به منظور تجلیل از یك عمر فعالیت هنری جلیل شهناز در موسیقی ایران با حضور دكتر محمد ایمانی معاونت امور هنری وزارت فرهنگ، دكتر حسن خالقی معاون آموزش وزارت علوم، دكتر مجتبی صدیقی معاون پژوهشی سازمان مدیریت و برنامه ریزی و همچنین كارشناسان موسیقی دكتر حسن ریاحی، كامبیز روشن روان و مجید كیانی، لوح درجه یك هنری و مدرك معادل دكترا به ایشان اعطا شد. (۱)

    بسیاری از آثار این استاد، هنوز هم منتشر نشده است. از این دسته آثار در طول تاریخ ایران كم نبوده اند. چه بسیار آثاری از نوازندگان و خوانندگانی كه پس از مرگشان منتشر شد و یا از رادیو پخش گشت. از آن جمله آثار فرهاد مهراد !! بسیاری از آثار موزیسین‌های بزرگ ایرانی، كه دار فانی را وداع گفته‌اند و یا در سال‌های واپسین حیات به سر می‌برند یا منتشر نشده و یا در آرشیوهای خصوصی نگهداری می‌شوند كه از میان این هنرمندان می‌توان به شادروان رضوی روستایی، تاج اصفهانی، جلیل شهناز، علی تجوید‌ی، سیاوش زندگانی، امیر بیداریان و ... اشاره كرد.

    زنده یاد علی تجویدی، هنرمند پیشكسوت موسیقی، در این خصوص گفت :

    دولت و نهادهای فرهنگی و موسیقی وظیفه دارند تا این آثار را منتشر كنند و یا اینكه بخش خصوصی را تقویت كنند تا به این امر اهتمام ورزد. بر پایه این گزارش پیشتر نیز، هنرمندانی چون داریوش پیرنیاكان آثار بازمانده از بزرگان موسیقی را میراث فرهنگی و معنوی ایران خوانده و خواستار حفظ و انتشار آن شده بودند. و امروز، نوای ساز اوست كه در پس كوچه های این شهر، هنوز هم هست. ممكن است بسیاری از شما نام جلیل شهناز، پدر تار ایران را نشنیده باشید، ولی مطمئنا بارها در كاست ها و آهنگ هایی كه شنیده اید، ساز او نیز دخیل بوده است.

    امروز، استاد پیر، كه مدتهاست، از بیماری قلبی و عصبی رنج می برَد، در بیمارستان برای چندمین بار بستری است و كلیه هایش نیز از كار افتاده است. استادی كه پس از سكته مغزی شدیدی كه سال های پیش داشت، دستانش، و آن پنجه خوبش دیگر بر ساز و همدمِ قدیمی اش می لرزید، دوباره که دیدمش، بدنش نیز، بر لرزه افتاده بود.

    به نقل از روزنامه شرق، استاد جلیل شهناز، در اسفند ماه ۱۳۸۳ در بیمارستان بستری شده است و همسر ایشان در پاسخ به این پرسش كه آیا از استاد حمایتی می شود یا نه، این چنین پاسخ داده اند :

    « ما بیمه شهرداری هستیم، من نمی توانم چیزی بگویم»

    در آستانه فصل بهار، بیماری، تیشه به ریشه استاد موسیقی ایران زده است و آرزو دارم كه خداوند بار دیگر نیز او را از امان مرگ برهاند تا یك بار دیگر، در كنار خانواده و نوای سازش، به استقبال سال نو برود و ما نیز بار دیگر بتوانیم صدای تارش را با پنجه او بشنویم.

  8. #47
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



    بیوگرافی، دیسکوگرافی و شرح حال هنرمند - شکيلا

    خانم "شکیلا"در 13اردیبهشت ماه سال 1341 در تهران به دنیا آمد.وی کوچکترین فرزند خانواده بود.از همان دوران کودکی شیفته موسیقی بود و آثار نبوغ و استعداد در او هویدا بود.در نه سالگی قطعه ای برای تلوزیون اجرا کرد و آنچنان مورد توجه قرار گرفت که در پی آن برای خوانندگی دعوتش کردند اما از آنجایی که کم سن وسال بود و خانواده اش نیز راضی نبودند قبول نکرد و به موسیقی در حد شرکت در برنامه های مدرسه و مسابقات استعدادهای درخشان و گاهی نیز هنرمندی در محافل خانوادگی قناعت کرد او همچنین تحصیلاتش را نیز با موفقیت پی گرفت.
    شکیلا در پانزده سالگی به فراگیری موسیقی ملی و ردیف های آوازی نزد مرحوم استاد محمود کریمی پرداخت آن سالها (1356و1357) اوج مبارزات انقلابی بود و شرایط خاصی در ایران حاکم بود که سبب شد هنرستان موسیقی تعطیل شود و شکیلا در پیگیری موسیقی محدود شد اما وی در راه خود استوار بود تا اینکه در 18 سالگی برای ادامه آموختن موسیقی کلاسیک به آمریکا رفت و تصمیم گرفت به آرزوی دیرین خویش جامه عمل پوشاند.شکیلا در سال 1368اولین آلبوم خود را با همکاری بابک افشار به بازار روانه کرد و با عرضه این آلبوم به طورحرفه ای وارد دنیای موسیقی به خصوص خوانندگی شد.
    غنای لحن او که هدیه ای خداوندی است، در پیوند با ادبیات غنی فارسی تلفیقی کم نظیر پدید می آورد که شخصیت فروتن شکیلا نیز مکمل آن گشته و در آثارش نمایان میگردد. بی گفتگوست که چنین آثاری رتبه والائی از هنر و احساس را در شنونده بجا می گذارد.
    علاقه شکیلا به عرفان و ادب عرفانی این مرز و بوم، زبان گشوده ای را برای خواندن اشعار حضرت مولانا بروی باز کرد که به آثارش در این زمینه، احساسی ملکوتی عطا می کند.

    شکیلا تا امروز یازده مجموعه موسیقی به هنر دوستان ایرانی تقدیم کرده و دوستارانش همچنان و هر لحظه منتظر کارهای جدید او هستند.
    تجلّی صدای شکیلا در مقام آوای بر گزیدگان شرق در مجموعه " اپراتیکا- شاین" افتخاری بزرگ برای او و هم میهمانش است. صدای او از میان دهها صدای آشنا و گمنام شرقی انتخاب شد.
    ادای دین شکیلا به بزرگان موسیقی این مرز و بوم باز سازی و باز خوانی آثار ارزشمندشان است ، چه ، نقش خود را در نقل سینه به سینه احساس و آثار، از نسل و نسل های پیش به آیندگان، به نیکی درک می کند تا که امید به جاودانگی هنر را تحقق بخشد.
    شکیلا رسالتش را در گرمای کانون خانواده و در پرورش فرزندانش ، شهرا د و بهراد، با آرزوی باز گشت به وطن و تقدیم اجرای زنده برنامه اش به سر زمینش می بیند ودر شوق آن روزگار می گذراند.یکی از افتخارات زندگی هنری شکیلا دریافت جایزه آکادمیک موسیقی در اکتبر سال 2005 میلادی به پاس آثار ارزشمند او درموسیقی ایرانی است.علاوه بر زندگی هنری افتخار امیز او زندگی شخصی شکیلا نیز تحسین برانگیز است دربین همه خوانندگان معروف دنیابه خصوص خوانندگان زن تعداد نسبتا کمی توانسته اند هم در زندگی هنری و هم شخصی آن گونه که باید و شاید موفق باشند به تحقیق و گاهی به اذعان این افراد در مقاطعی از زمان زندگی شخصی آنها قربانی زندگی هنری شان شده و از آن باز مانده اند یا به ابتذال کشیده شده است اما در مورد شکیلا حتی تا به حال چنین شایعه ای هم نبوده است او توانسته است با حفظ اصالت و نجابت ایرانی سالهاهنرمندی کند و به طور همزمان در همه عرصه های مختلف زندگی موفق باشد . در حال حاضر شکیلا به عنوان یکی از محبوبترین خوانندگان ایرانی می درخشد و طرفداران بسیاری دارد . وب سایت رسمی شکیلا او را " vioce of an angel"نامیده است و براستی که صدای شکیلا صدای یک فرشته است!

  9. #48
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



    آخرين گفتگوي منتشر نشده با زنده ياد استاد اسدالله ملک - استاد اسدالله ملک با پنجه های آتشین

    من که از همه کوچکتر بودم آن چنان محو سخنان و هنرنمايي شان مي شدم که همه آن بزرگان به تعجب و تحسين وارد رشته مي شدند تا جايي که هماي سعادت بر شانه من نشست و استاد صبا تعليم مرا پذيرفتند. آن موقع من کودک خردسالي بيش نبودم .

    صبا را چگونه شناختيد ؟ رابطه شما با او چگونه بود ؟

    صبا يک نمونه بود . نمونه اي تمام عيار از يک موسيقي دان و يک انسان راستين . او همه ي ما را شيفته خودش کرد . همه آن هايي را که دستي به ساز و گوشي به موسيقي داشتند. همه بي چون و چرا به مکتب پاک و ويژگي هاي اخلاقي و عاطفي او دل سپرديم .

    مي دانيد که من جزو اولين شاگردان هنرستان عالي موسيقي بودم ، اما پيش از رفتن به هنرستان چون در خانواده اي اهل هنر و با زمينه هاي هنري پرورش يافته بودم ، با فوت و فن نوازندگي چندان مبتدي و بيگانه نبودم و همين آشنايي با حال و هواي ساز سبب شد که استاد لطف و عنايت خاصي نسبت به من داشتند و چون شور و اشتياق مرا مي ديدند و با دقت و نکته بيني هايي که داشتند استعدادم را احساس مي کردند، در آموزش هيچ نکته اي از موسيقي فروگذار نکردند...

    تأثير صبا بر موسيقي ايران بر هيچ کس پوشيده نيست . شما اين تأثير را چگونه مي بينيد ؟
    صبا يک مکتب کامل است . او با همه ي ويژه گي هاي اخلاقي و هنري که داشت راهي را آغاز کرد که بي ترديد قابل اعتماد ترين مکتب موسيقي ايران است . تکنيک عالي ، حسن سليقه و نبوغ را در هم آميخته بود .ساز او لبريز بود از پاکي و زيبايي . از پوزيسيون هاي مختلف به بهترين شکل استفاده مي کرد. آرشه کشي او بي نظير بود . خوب خودتان مي دانيد که اين ساز مثل اسب وحشي است که به هر کسي رکاب نمي دهد . به قول پرويز يا حقي ويولن ساز رام نشدني است و ولي صبا بيشتر از همه دانست که چگونه اين ساز را رام کند و در خدمت موسيقي ايراني قرار بدهد. او حرکتي فراتر از همه ي جريان هاي موسيقي ايجاد کرده است . براي همين هم هست که شاگردان او جريان اصلي موسيقي امروز را شکل داده اند. او را مي توان معمار تحول موسيقي ايران دانست . چند سال پيش با محمود ميرزاده ( روزنامه نگار و گزارشگر ماهنامه فرهنگي هنري دبستان ) مصاحبه اي داشتم که مفصلأ راجع به صبا صحبت کردم . مي تواني به او مراجعه کني . زياد حوصله حرف هاي تکراري را ندارم .

    در جريان موسيقي ملي ايران کلنل وزيري تا چه اندازه سهم دارد ؟

    خوب شد به اين جريان اشاره کرديد . وزيري نت را به ايران آورد . به همين خاطر هم سهم بزرگي در موسيقي ايران بايد به او اختصاص بدهيم . صبا و وزيري روي نگاه ما به موسيقي تأثير عميقي گذاشتند . اما وزيري ( با همه اعتباري که من براي او قائل هستم ) بسيار شيفته تکنيک غرب شده بوده ولي صبا همان طور که در جواب پرسش قبل گفتم در پس تکنيک به دنبال حال بود .
    استاد ملک : همان طور که همه جا گفته ام ،شناخت و درک من نسبت به موسيقي ايراني بيشتر موهون ارتباط و آشنايي با شماست به همين خاطر با شما خيلي راحتر مي توانم صحبت کنم . مي خواهم پرسشي را مطرح کنم که تا کنون با هيچ کدام از شاگردان صبا درميان نگذاشته ام .


    ما به عنوان شاگرد اين استاد بزرگ کدام يک از آثارش را متعالي تر مي دانيد ؟

    صبا با نگاه تيزبيني که داشت به زيبايي ها زودتر و عميق تر از ديگران دست پيدا مي کرد . گوش خودش را چنان تربيت کرده بود که زيبايي و اصالت را بهتر درک مي کرد . او نه تنها در موسيقي که در همه چيز به نهايت لطف و معنا مي رسيد . به همين خاطر هم هست که من با جرأت مي گويم که تمام آثارش در اوج هستند . من که نمي توانم بگويم مثلأ زرد مليجه از به زندان بهتر است ...

    يک شيطنت ژورناليستي .

    آره درست مي گويي . چند وقت پيش هم از من پرسيدي که بعد از مرگ صبا چند بار به همسرو فرزندانش سر زده اي ؟ که من به حساب شيطنت تو گذاشتم ولي واقعيت اين است که من خودم را جداي از صبا نمي دانم . صبا پدر معنوي بود و من هم يا حقي و خرم و تجويدي ...يکي از پسران او هستم منتهي کوچکترين آنها . حالاچند بار به من به خاطر اينکه فرزند صبا هستم سر زده اي ؟!


    حق با شماست .

    حق با علي ( ع ) است (با خنده )

    به فرزندان صبا اشاره کرده ايد . استاد عباس شاپوري مي گفت که صبا با همه شاگردان رفتاري پدرانه داشت ...حالا اين پرسش براي من مطرح مي شود که با اين همه چرا همه شاگردان او به مقام استادي نرسيدند ؟

    خيلي ها آمدند و شاگردي صبا کردند اما حق با شماست . خيلي ها به جايي که بايد نرسيدند علت آن هم اين است که آنها آمدند از صبا تقليد کردندو در سطح قالب آثار او ماندند . يعني عمق انديشه او را درک نکردند و البته زحمتي که آنها کشيدند ارزشمند است ....

    ما جزو اولين گروه شاگردان هنرستان موسيقي بوديد . در هنرستان به غير از استاد صبا کدام يک از هنرمندان شما را تحت تأثير قرار مي دادند؟

    استادان خالقي و حسين تهراني بيشتر از ديگران مرا تحت تأثير هنر و اخلاق خودشان قرار داده بودند و تا يادم نرفته بگويم که ضرب شناسي را از استاد تهراني آموختم . خيلي هم با ايشان برنامه اجرا کردم ....

    باز گرديم به هنرستان موسيقي ...

    يازده ساله بودم که هنرستان موسيقي ثبت نام کردم . هنرستان موسيقي در آن سال ها هنوز از طرف وزارت فرهنگ و هنر به رسميت شناخته نشده بود . آن روزها بعضي ها به ما مي گفتندکه وقت خود را بيهوده تلف نکنيد . وقتي ديپلم بگيريد هيچ کجا به شما کار نمي دهند . حتي به عنوان معلم ساده گروه سرود مدرسه هم شما را قبول ندارند و از اين حرف ها . ولي ما مثل خود استاد خالقي عاشق بوديم و عاشقي را چه کار به اين حرف ها . روزي که استاد خالقي تصميم به بنيان گذاري هنرستان گرفتند نه از جانب کسي حمايت شدند و نه خودشان آن قدر پول و امکانات داشتند که کار را شروع کنند . هنردوستي به نام سپانلو ، ملک شخصي خود را بدون گرفتن اجاره در اختيار استاد قرار دادند . استاداني که آن جا تدريس مي کردند تا مدت ها پول نمي گرفتند ، خلاصه همه کارها با نيروي عشق جلو مي رفت . ملک سپانلو که حالا ديگر به ساختمان هنرستان موسيقي تبديل شده بود يک سالن بزرگ داشت . وقتي شاگردان هنرستان به سال سوم نرسيدند همگي به حدي توانا شده بودند که مي توانستند در ارکستر انجمن موسيقي ملي نوازندگي کنن. مرحوم استاد خالقي پس از سه سال اولين کنسرت را ترتيب دادند. يادم مي آيد در شب اجرا وزير فرهنگ و هنر وقت و همچنين چند نفري از وکلاي مجلس حضور داشتند . در آن شب تاريخي ارکستر به رهبري مرحوم خالقي جند اثر از ساخته هاي خود استاد را اجرا کرد و مدعوين چنان محو برنامه شده بودند که پس از آن هنرستان به رسميت شناخته شد و حقوق و مزاياي مدرسين تا حدودي تأمين شد .

    استادان هنرستان چه کساني بودند؟

    آنان که هم استاد هنرستان بودند و هم نوازنده ارکستر انجمن عبارت بودند از استادان مرحوم ابو الحسن صبا ، مرحوم موسي معروفي ، مرحوم جواد معروفي ، مرحوم مهدي مفتاح ، مرحوم زرين پنجه ، مرحوم وزيري تبار ، مرحوم حسينعلي ملاح ، مرحوم حسين صبا ، مرحوم حسين تهراني ، مرحوم محمود ذوالفنون ، مرحوم محمد مير نقيبي و مرحوم بيگلري پور ( پدر منوچهر و محمد بيگلري پور ) . در ضمن گاهي هم مرحوم کلنل وزيري به هنرستان مي آمدند و کميسيون هايي به اتفاق استادان تشکيل مي دادند .

    آن موقع چند سال داشتيد و موقعيت شما در هنرستان چگونه بود ؟

    يازده سال داشتم که به هنرستان رفتم . قبلأ هم گفتم چون آن موقع ها حسين ملک از چهره هاي سرشناس موسيقي بود و من هم زير پر و بال او بودم خيلي از استادان مرا مي شناختند ....

    از همان ابتدا با ويولن کار کرديد ؟

    بله البته با کمانچه هم کار کرده ام همين طور چند ساز ديگر ولي همان طور که مي دانيد ويولن شد همه چيز من .

    اگر قرار مي شد ويولن را با ساز ديگري عوض کنيد سراغ چه سازي مي رفتيد ؟

    هيچ سازي قادر نيست براي من جاي ويولن را بگيرد . ببينيد ويولن علاوه بر تنوع لحن ها و امکانات و ظرفيت ها ي ديگري نظير قدرت و شدت و ضعف صدا دارد که در هيچ ساز ديگري نمي توانيم نمونه آن را پيدا کنيم .

    خيلي ها معتقد ند که ويولن يک ساز غربي است و به خاطر همين ...

    به اين حرف ها اعتنا نکن .

    ولي سال ها بود که به خاطر همين برداشت ويولن از موسيقي ايران حذف شد .

    من هميشه گفته ام با اين گونه حرف ها به شدت مخالفم . بي انصافي است که بگوييم تمامي آن چه صرفأ از نقشه جغرافيايي ما بيرون است با ما بيگانه است . ما ويولن را جذب کرده ايم به خاطر اين که زمينه جذب آن وجود داشته است .

    اگر ويولن در موسيقي ما جايي باز کرده است علتش اين است که به خوبي تونسته خود را با موسيقي ما تطبيق بدهد . من ساز را يک وسيله براي بيان احساسات نوازنده مي دانم.ببينيد اگر شما يک ملودي غربي را با کمانچه و تار بزنيد باز هم مي توانيد بگوييد که تار و کمانچه چون غربي زدند غربي هستند ؟
    صداي ساز معرف مليت ساز نيست . ويولن صد سال است که به ايران آمده و در اين فرهنگ ريشه دوانيده است و پسند مردم را به همراه داشته به طوري که نمي توان آن را از مجموعه موسيقي ايراني حذف کرد ، البته متاسفانه همان طور که اشاره کرديد چند سالي از طرف برخي کوشش هايي براي حذف اين ساز از گستره موسيقي ملي انجام شد که خوشبختانه ديديد که اين کوشش ها بي ثمر بود .
    در آن سال ها براي من و براي ديگراني که مثل من فکر ميکردند پرسش هايي وجود داشت که عموما بي جواب ماند . مثلا ما را به اين خاطر که ويولن مي زديم غرب زده مي ناميدند حالا چرا خودم هم نمي دانم آموزش ويولن را در هنرستان قدغن کردند . اصلا اين ساز را با همه امکانات و ظرفيت هايش از صحنه اجرا هم کنار گذاشتند . من ابتدا اين موضوع را نمي دانستم . چند قطعه در ماهور و همايون ساخته بودم . براي دريافت مجوز ضبط و پخش به مرکز سرود و آهنگهاي انقلابي مراجعه کردم و در کمال تعجب ديدم که کارم مورد تصويب قرار نگرفت . آنها به من گفتند ويولن قدغن است . برويد قيچک يا کمانچه بنوازيد ؟ من که پيش از اين برخورد فکر ميکردم که با تغييراتي که در مديريت امور موسيقي ايجاد شده است شرايط بهتر از گذشته است و مرکز سرود ، مرکزي براي جذب آهنگسازان اصيل است و مسئولان اين مرکز مي توانند زمينه را براي درخشان ترين برنامه ها و موسيقي مهيا کنند ، خشکم زد ، گيج شدم ...

    چه واکنشي در برابر آن ها نشان داديد ؟

    هيچي . خيلي آرام و مودبانه از مرکز بيرون آمدم . البته مطمئن بودم که آنها روزي به
    اشتباه خود پي مي بردند . به همين خاطر قطعاتي را که ساخته بودم کنار گذاشتم و به آموزش ويولن هم چنين ساختن و آماده کردن ( براي کنار گذاشتن ) قطعات جديد پرداختم .

    هيچ موقع به پيشنهاد آنان عمل نکرديد که گفتند به جاي ويولن کمانچه بنوازيد ؟

    نه . البته نه اين که با کمانچه مخالف باشم . هر سازي شخصيت ويژه خود را دارد. آنها ميگقتند که براي تقويت کمانچه ( ساز ملي ) بايد ويولن ( ساز غربي ) را کنار بگذاريم . ولي من هميشه با سياست اين به جاي آن مخالف بودم . به نظر من هم اين بايد باشد هم آن .

    يعني شما با آنها که خواستار حذف کمانچه هستند مخالفيد ؟

    بله . کاملا . کمانچه صداي بسيار مطبوعي دارد . برويد به زار هاي استاد بهاري و شاگردانش مراجعه کنيد تا پي به قدرت اين ساز ببريد . البته منکر ضعف ها و نارسايي هاي اين ساز در اجراي قطعات موسيقي ايراني نيستم . ولي معتقدم به جاي اين که آن را از سر خودمان باز کنيم بايد ضعف ها و نارسايي هاي آن را بشناسيم و براي رفع آنها تلاش کنيم .

    خود شما در اين زمينه چه کوششي داشته ايد؟

    من سالها با استاد ابراهيم قنبري مهه در اين زمينه همکاري داشته ام که ميتوانيد از خود استاد بپرسيد. البته گرفتاري هاي زياد من مانع از اين شد که تمام تلاش و ذهنم را معطوف به اين قضيه کنم ... اين را هم بگويم که تا جايي که قدرت داشتم براي بازگشت مجدد ويولن تلاش کردم . مخصوصا در زمان مديريت آقاي کلهر . ايشان هم خيلي تلاش کردند که اين ساز مجددا احيا شود و نوازندگي آن در مراکز آموزشي مثل هنرستان و دانشگاه و ... تدريس شود که اگر غير از اين باشد ضربه بزرگي به موسيقي ما مي خورد . اجازه بدهيد که از آقايان که همواره ميخواهند ساز مخالف بزنند بپرسم که آيا نمي دانيد که نوايي که ساز به گوش مي رسد مهم است نه شکل ظاهري آن ؟ آيا نميدانيد که بزرگترين استادان مورد تاييد ( خاصه اهل فن و مردم عادي ) مثل صبا و ياحقي ، خالدي، تجويدي و ... نوازنده همين ساز بودند و با همين ساز توانستند اين همه ملودي بکر و دلنشين خلق کنند . چه قدر خوب بود که به جاي اين گونه مخالفتها که نتيجه اي جز به هدر رفتن نيروها نداشته به مسائل مهم تري پرداخته مي شد .

    شما با اين که هنرمندي در عرصه موسيقي اصيل ايراني هستيد ، پا را از عرصه سنت فراتر گذاشته ايد و آثاري در قالب هاي امروزي خلق کرده ايد .

    وقتي همه چيز در حال تکامل است و زندگي در جنبش و حرکت است چرا من ايستاده باشم ؟ من ميگويم هنرمند بايد مثل پرنده اي باشد که به همه جا پر بکشد و همه چيز را ببيند و تجربه کند البته اين طور نباشد که هويت خود را از ياد ببرد و فريفته ي فرهنگ هاي نادرست اين و آن شود . هنرمند نبايد خودش را ببازد . اگر ميگويم که هنرمند بايد عرصه کاري اش را از خانه پدريش فراتر بکند فقط به خاطر اين است که به تکامل نزديک شود . من ميگويم که همه چيز بايد در خدمت فرهنگ خود ما باشد .

    با توجه به وضعيت امروزي موسيقي اصيل آيا بيم از بين رفتن آن را نداريد ؟

    من نگرانم . نگراني من هم از اين است که موسيقي ملي از بين برود و اين نگراني کمي نيست .من همواره بيم اين را دارم که جوانان ما با موسيقي که نه حتي با اسم جليل شهناز ، کسايي ، صارمي ، ورزنده و ... بيگانه شوند که اگر چنين شود عرصه براي رشد افراد بي صلاحيت هموار مي شود که متاسفانه تقريبا همين هم شده است . کساني در موسيقي پيدا شده اند که از ابتدايي ترين زمينه هاي ذوق و استعداد موسيقي بي بهره اند ...

    جناب استاد ملک شما بداهه نواز ماهري هستيد . چگونه به اين مرحله از هنر رسيده ايد ؟

    نميدانم چگونه بايد به اين پرسش پاسخ بدهم . يک چيزهايي در درون هنرمند است که با کلام نمي توان آنها را بيان کرد که من خوشبختانه تا حدودي توانسته ام با سازم آنها را بيان کنم . در بداهه نوازي گاه کيفيتي روي مي دهد که آن را مي توانيم الهام بخوانيم . در بعضي از لحظه ها چنان مجذوب عالم درون مي شود که انگار نوازنده مه منبع عظيمي از ملودي هاي ناشنيده متصل مي شود . البته الهام تنها براي کساني اتفاق مي افتد که مراحل اوليه ي کار و زحمت و تلاش را پشت سر بگذارند. الهام هميشه بصورت آفرينش ناگهاني روي نميدهد . اگر هنرمندي به مرحله اي ميرسد که واقعا حس ميکند چيزي به او الهام مي شود بايد دانست که پشت اين الهام سال ها کار و پشتکار خوابيده است . در موسيقي ايراني محتواي عاطفي خيلي مهم تر از فرم است . به همين خاطر هم هست که دو نوازنده مثل خالدي و تجويدي اگرچه هر دو شاگرد يک استاد هستند ولي در نوازندگي هر کدام سبک خاص خودشان را دارند . تجويدي يک جور ساز ميزند و خالدي جور ديگر ، همين جاست که بايد روي جنبه هاي عاطفي تاکيد بيشتري داشت .

    به گمان من و همه آنهايي که آثار شما را شنيده اند " گريه ليلي " از جمله آثار ماندگار در موسيقي ملي است . آيا اين قطعه را بصورت بداه نواختيد ؟

    بله . اين قطعه حاصل نوجواني من است . پانزده سال بيشتر نداشتم که گريه ليلي را نواختم . دوران جذبه و شور و حيرت که با حال و هواي نوجواني و غم و شادي هاي آن روزگار من در هم آميخته شد . شايد هم به همين دليل است که با ذوق و پسند گروههاي متفاوت سني و سليقه هاي مختلف هماهنگي دارد .

    سياست گذاري صدا وسيما تا چه اندازه مورد تاييد شماست ؟

    اصلا نيازي به گفتن من نيست . هر کسي پيچ راديو را باز کند خودش متوجه ميشود . من هميشه گفته ام صرف گذاشتن يک شعر فارسي روي آهنگي که هيچ وجه مشترکي با فرهنگ ما ندارد و تلفيقي است از آهنگهاي عربي ، ترکي ، اسپانيايي و ... نمي توان ادعا کرد که ما موسيقي ملي داريم . البته اي کاش به جاي پرداختن به اين گونه بحث ها که عموما انرژي را تلف ميکند فکري اساسي کرد . بايد با ساختن و شناختن و در عميق از موسيقي ملي ، موسيقي واقعي را ساخت ...

    با اين که عملکرد اين رسانه مورد تاييدتان نيست چه اصراري براي ادامه همکاري تان وجود دارد ؟ من کسي نبودم که درجا بزنم . به قول بچه هاي پايين شهر بيدي نبودم که با اين باد که نه نسيم ها بلرزم. ماندم . ايستادم . همه سختي ها را به جان خريدم . خود من و دوستانم مثل جهانگير ملک ، فضل الله توکل ، منصور نريمان و ... سال ها در اين رسانه کار کرده بوديم . خون دل خورده بوديم . چرا بايد مي رفتيم ؟ نرفتيم . مانديم و کار کرديم . من يکي هيچ وقت دست از هنرم نميکشم تا روزي که بميرم. البته فکر ميکنم آن روز فارغ از قيل و قال زندگي بتوانم با خيال راحت کارم را ادامه بدهم (خنده). اين طور نيست ؟

    انشاءالله که سالهاي سال سايه تان بر سر موسيقي گسترده باشد . با اين همه بيماري که گريبان مرا گرفته فکر نميکنم به پايان سال هم بکشم (متاسفانه استاد چند ماه پس از اين گفت و گو از دنيا رفت.)

    اگر بخواهيم که شما گلايه اي را از شنونده هايتان مطرح کنيد چه مي گوييد ؟

    من کار خودم را کرده ام . گلايه اي براي خودم هم ندارم ولي يک مسئله خيلي من را رنج ميدهد و آن اين است که جامعه ما برخلاف هر آنچه از فرهنگ قدر شناسي که دم مي زند ، خيلي زود هنرمندان را فراموش ميکند ! سرنوشت مرتضي محجوبي ، محمودي خوانساري ، حسين تهراني ، منصور صارمي را ديديد؟ ديديد که چگونه در فراموشي مردند . شما مطبوعاتي هم بي تقصير نيستيد . شما که وظيفه تان حفظ و نگهداري فرهنگ ايراني است اسير مسائل روزمره شده ايد . همه چيزتان شده سياست . چه قدر زود فراموش کرديد هنرمنداني را که تمام زندگي شان را روي فرهنگ ايران زمين گذاشتند . همان هايي که به خاطر صداقت در هنرشان از نان شب و قوت و ذخيره شان غافل شدند .

    به عنوان آخرين پرسش نگراني عمده شما چيست ؟

    خيلي کار دارم . چند قطعه نوشته ام که بيماري مجال اجراي آن ها را از من گرفته است . کلي کار نيمه تمام دارم . کلي ملودي در ذهنم انباشته شده که ميترسم فرصتي براي پرداختن به آنها نداشته باشم . مريضي هم روز به روز بيشتر مرا ضعيف و ناتوان کرده است . براي همسر و فرزندم نگرانم . براي ماهور ( پسرم که مي خواستم به او موسيقي و ویولن بياموزم ) نگرانم . براي موسيقي ملي نگرانم . نه اين که فکر کني از اين نگرانم که فراموش شوم . نه ، چه اهميتي دارد که من فراموش شوم . اگر مردم ، اين اتفاق مي افتد . شب هفتی ، سالگردي ، يادي ، بعد هم تمام . انگار نه انگار که اسدالله بود و سازي... نه ، به اين سنت خو کرده ام . نگراني من از اين چيزها بزرگتر است . مي ترسم موسيقي ملي از بين برود . اين هم نگراني کمي نيست ...

    جناب استاد از شما سپاسگذاريم که برخلاف ميل باطني تان براي گفت و گو ، اين چند بار مرا به حضور پذيرفتيد . از اين که خلوت شما را به هم زدم متاسفم .

    تعارف را کنار بگذار . بنشين مي خواهم برايت ساز بزنم . سازم کوک کوک است . کوک دشتي دارد ( مي ، دو ، لا ) . گريه ليلي را مي نوازم و مي دانم تو هم مثل من شيفته ي اين قطعه هستي . تو حتي روز تولدم آمدي و در مقابل شاخه گلي که به من دادي گفتي گريه ليلي را بنوازم . قطعه اي که ميدانم تو را خيلي غمزده مي کند . نکند تو هم مثل من به اين باور رسيده اي که اسدالله ملک به زودي مي ميرد.

  10. #49
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    من سعي كرده ام كه از ستار تک ستاره ی همیشه فروزنده ی هنر موسیقی ایران بنویسیم هر چند مدتی ست چیزی که شایسته ی او باشد و خاطره ساز شود از وی نشنیده ام اما آهنگهایی نظیر همسفر و خانه بدوش و عروسک و زیر باران ونفرین و اشک .... آنقدر خاطره انگیز هستند که ستاره بازی و فصل پنجم و بوی گندم ... را به یاد نیاورم امید کارهایی نظیر رفیق نا رفیقم و شام آخر .. . بی صبرانه منتظر می نشینم. حسن ستارپور معروف به ستار خوانندۀ محبوب و خوش صدایی که زنگ صدای استثنایش هنوز هم عاشقان سینه چاک خود را پس از بالغ بر۳۰ و اندی سال حفظ کرده است در آبان ماه ۱۳۲۸در محلۀ شهباز تهران - که محلۀ خیلی از هنرمندان دیگر مانند: گلپا و بابک بیات و.... بود دیده به جهان گشود.


    وی دوران تحصیلی خود را در دبیرستان اقبال گذراند و لیسانسش را در رشتۀ اقتصاد بین الملل از مدرسۀ عالی بازرگان دریافت کرد. همچنین خدمت سربازی را در مشهد سپری کرد.

    اودر ارتباط با خواننده شدنش میگوید:

    تازه ازسربازی برگشته بودم که خوب بیکار هم بودم یکی از دوستان گفت تو که صدای خوبی داری برو دنبال خوانندگی گفتم نه بابا به این سادگیها هم نیست گفت امتحانش ضرر که نداره اون دوستمان که متاسفانه اسمش رو فراموش کردم از بابک بیات که بچه محلمون بود وقت گرفت ،برای تست دادن به خانۀ بیات رفتم یه چیزی خوندم بابک گفت صدات بد نیست اگه بخوای برات یه شعر و آهنگ می سازم که قیمتش ۳۰۰۰ تومان می شه. اما من که تازه از سربازی برگشته بودم همچین پولی نداشتم ؛ همون دوستم گفت من نصف این مبلغ رو می تونم تهیه کنم. بابک بیات قبول کرد که با ۱۵۰۰تومن اولین آهنگم رو برام بسازه.

    ستار در ادامه می گوید:

    پس از خواندن اولین آهنگم زیاد به دفتر های استدیو ضبط میرفتم که یک روز تهیه کنندۀ سریال خانه به دوش به آنجا آمد و به رئیس استدیو گفت: یه صدای تازه و جوون می خواهم که برای سریالم بخونه. منم که اون جا بودم. رئیس استودیو منو معرفی کرد اتفاقا عطایی جنتی و بابک بیات هم اونجا بودن این شد که عطایی جنتی شعر رو گفت و بیات هم آهیگ رو ساخت منم خوندمش و همون شب هم روی آنتن رفت اتفاقا سریال اون شب که پخش میشد مادرم صدای خواننده را شنید بهش گفتم این صدا رو می شناسی گفت : نه گفتم : منم گفت پدر سوخته تو هم خواننده شدی؟ اون موقع تقریبا ۲۲ ساله بودم .

    آقای ستارشما قبل از انقلاب هم فعالیت سینمایی داشتید یعنی در فیلمی بازی کرده اید؟

    راستش پیشنهاد که زیاد بود حتی یکی ا ز پیشنهادها هم خیلی جدی شد قرار بود نقش یه دانشجو را بازی کنم اما متآسفانه یا خوش بختانه نشد.

    ستار در ارتباط با علایقش به انواع موسیقی میگوید:

    من به انواع موسیقی ها علاقه دارم . شما اگر به آرشیو خانگی من نگاه کنید ۳۰۰۰تا آلبوم می بینید که از موسیقی کلاسیک غربی گرفته تا پاپ و آواز های اصیل ایرانی و ضربی و بزمی موجود است. اما خوب ، بیشتر به موسیقی اصیل ایرانی علاقه مندم خودم بیشتر این نوع از موسیقی را گوش میکنم.

    آقای ستار شغل شما فقط خوانندگی است؟

    تقریبآ بله اما در یک بیزینس هم با برادر خانمم شراکت دارم.

    در ارتباط با خانوادۀ ستار :

    ستار با زنی از یک خانوادۀ سر شناس و ثروتمند که دو دختر ۵ و ۸ ساله به نامهای شینا و شیدا داشت ازدواج کرد حاصل این ازدواج شیلا دختر ستار است که تقریبا حالا ۲۲ سال دارد.

    سبک خوانندگی ستار :

    ستار که به خوانندۀ پاپ معروف بود در قبل از انقلاب آهنگ هایی که خوانده کاملا هم پاپ نبود چیزی مابین موسیقی ایرانی و پاپ یعنی آهنگهایش را می توان در یکی از دستگاه های ایرانی پیاده کرد مثلا

    آهنگ بگو بگو با منی من و نترسون در شور دو اجرا می شود یا همسفر در شور است و یا خانه به دوش در آواز اصفهان می باشد همچنین آهنگ مرا زیبا پرستی در چهار گاه اجرا می شود....

    ستار با این سبک خوا نندگی از ابتدا نشان داد که به موسیقی ایرانی هم بی میل نیست و با خواندن آلبوم هایی مانند:

    1 - اشک به یاد رهی در دستگاه همایون و آواز دشتی

    2 - به یاد داریوش رفیعی در آواز شوشتری و دستگاه شور

    3 - گلهای غربت که با نوازندگی استاد بینظیر استاد حبیب ا... بدیعی همراه بود در آواز اصفهان و دستگاه سه گاه

    و همچنین بزمهایش و.... نشان داد که هم صدایش توانایی اجرای این نوع از موسیقی را داراست و هم دانش آن را در حد بسیار خوبی دارد . در آلبوم به یاد داریوش رفعی اجرای گوشۀ شکسته "اوج شور" توسط ستار را به یاد بیاورید . و یا بزمی که ۲ و ۳ سال پیش با هوشمند عقیلی اجرا کرد به زیبایی هر چه تمام تر به اجرای آواز ابوعطا پرداخت.

    به تحریرها ، کشش ها و حالتهای خواندنش آنجا که می خواند:

    در آن چمن که بتان دست عاشقان بوسند

    گرت ز دست برآید نگار من باشی

    توجه کنید تا تبحر او را در موسیقی اصیل ایرانی نیز درک کنید.

    ستار معمولا سبک خواندنش به شکلی است که آهنگهایی که در دستگاه شور می باشد را به شکل شور لا بمل اجرا می کند ؛ که این نوع خواندن بیشتر در اجراهای او به چشم می آید. در آواز های ستار و نوع تحریرهایش می توان علاقۀ او به نوع خواندن اکبر گلپایگانی را در یافت.

  11. #50
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    بوی گندم برای ابی خاطره ای تلخ

    فرزان دلجو و شهرام شب پره و ابيبدون شک یکی از بهترین فیلم های قبل از انقلاب در ایران بوی گندم بوده که بازیگران آن ستارگانی بودند مانند فرزان دلجو و ابی و شهرام شب پره و آیلین ویگن دختر مرحوم ویگن سلطان جاز ایران . این فیلم دارای داستانی بسیار قوی بوده و بازیگری شخصیت ها به بهترین شکل صورت گرفته آهنگ این فیلم را نیز سیاوش قمیشی ساخت. داستان این فیلم این گونه است که پسری عاشق یک دختر دانشگاهی پولدار آیلین ویگن می شود و بخاطر همین این پسر هم سعی می کنه خودش رو که آدم بی پولی هست رو به دختر مردی ثروتمند نشون بده تا اون رو بتونه واسه ازدواج و از بین بردن مشکلات پولیش راضی کنه. در اواسط فیلم فرزان دلجو پی می برد که آیلین هم مثل خود او بی پول و بی کس و کار است و در دانشگاه فقط یک نظافت چی بوده و تازه مشکل بیماری قلبی هم دارد.
    پس او تصمیم می گیرد به کمک دوستانش که نقش آنها را ابی و شهرام شب پره بازی می کنند سر کار بروند و پولی برای خرج عمل دختر بدست بیاورند در این بین در فاصله ی سکانس ها نیز آهنگ خالی ابی با صدای زیبایش پخش می شود و بیننده را تحت تاثیر قرار می دهد.ابی توانست در این فیلم خود را حتی در حد یک بازیگر خوب نشان دهد .

    خیلی از طرفداران ابی عاشق این فیلم هستند و فقط برای هنر آفرینی ابی . ولی یک نکته قابل توجه اینجاست و اون اینه که خود ابی هیچوقت دوست نداره به گذشته برگرده و یادی از اون فیلم بکنه و همیشه میگه که از آهنگ زیبایی که در این فیلم خونده (خالی) خاطره ی بدی داره و دیگه نمی خواد اون رو سر صحنه تکرار کنه. شاید بخاطر نقشی بوده که بازی کرده یعنی نقش یک آدم معتاد ولی خوب این نمی تونه دلیل خوبی باشه .

    به هر حال همین نقش تقی که ابی بازی کرده خودش بهترین اعتراض به مواد مخدر و وارد کننده هاش و حامیانش هست و نکته آخر این که ابی با این کار دونشان زد هم آهنگ زیبایی روی فیلم خواند و هم بازی هنرمندانه ای کرد. خود من موقعی که ابی در نقش تقی در اواسط فیلم می میره رو می بینم گریم می گیره چون واقعا قشنگ و احساسی بازی کرده .

  12. این کاربر از Venus بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •