طوق لعنتی بهگردن داشتن.» (کنایه از متأهل بودن است)
• Hij maakt van elke mug een olifant.
• «از كاه كوهی ساختن.»
• Hoge bomen vangen veel wind.
• «سپيدار ماندهست بیهيچچيز// ازيرا كه بگزيده مستكبری را» ناصرخسرو
• Holle vaten klinken het hardst.
• «در خم ِ خالی صدا بيشتر میپيچد.»
• In het land der blinden is éénoog koning.
• «در شهر کوران یکچشمی پادشاه است.»
• In troebel water is het goed vissen.
• «بهتر گيرند صيد زآب گلآلود.»
• «دزد بازار آشفته میخواهد.»
• Je moet een gegeven paard niet in de mond kijken.
• «دندان اسبِ پيشكشی را نمیشمارند.»
• Je moet geen slapende honden wakker maken.
• «فتنه در خواب است بيدارش مكن!»
• «فتنهٔ خفته را مكن بيدار!»
• Jobsgeduld.
• «صبرِ ایوب داشتن.»
• Men roept den ezel niet tot hove, dan als hi wat draghen moet.
• «خر را كه بهعروسی میبرند، برای خوشی نيست، برای آبكشی است.»
• «خران را كسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن كآب و هيزم نماند» نظامی
• Olie in het vuur gieten.
• «آتش را بهروغن نتوان نشانید.»
• Spreken is zilver, zwijgen is goud.
• «اگر گفتن سيم باشد، خموشی زر است.»
• «اگر حرف از نقره است، خاموشی از طلاست.»
• Stel niet uit tot morgen, wat je vandaag kunt doen.
• «كار امروز بهفردا ميفكن!»
• Twee kraeyen met en schoot schieten.
• Twee vliegen in een klap slaan.
• «با يك تير دو نشان زدن.»
• «با يك گز دو فاخته زدن.»
• Uit het oog, uit het hart.
• «از دل برود هرآنکه از دیده برفت.»
• «هر كه از چشم دور، از دل دور.»
• Van Scylla in Charybdis vervallen.
• «از ترس جهنم به مار غاشيه پناهبردن.»
• «از ترس عقرب جراره به مار غاشيه پناهبردن.»
• «از بيم مار در دهن اژدهارفتن.»
• Vis nog vlees zijn.
• «به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن// منافقی چهکنی؟ مار باش یا ماهی» کلیله و دمنه
• Voorzichtigheid is de moeder van de porseleinkast.
• «جام در راه است.»
• Wie het laatst lacht, lacht het best.
• «از پی هر گريه آخر خندهايست// مرد آخربين مبارك بندهايست» مولوی
• Wie wind zaait, zal storm oogsten.
• «هر كه باد بكارد، طوفان درو خواهد كرد.»
• Zend een’ ezel naar Liefland, hij zal giegagen, als hij t’ huis komt.
• Zend men een’ ezel naar Parijs, men krijgt hem weder, even wij.
• «خر عیسی گرش بهمکه بری// وقت برگشت هنوز خر باشد» سعدی
• Zij loopen met de hazen, en jagen met de honden.
• «بهآهو میگويد بدو، بهتازی میگويد بگير.»
• «شریک دزد و رفیق قافله.»
• «با گرگ دنبه خوردن، با چوپان گریه کردن.»
• Zoals de ouden zongen, piepen de jongen.
• «مكن در اين چمنم سرزنش به خودرويی// چنانكه پرورشم ميدهند میرويم» حافظ
• Zo gewonnen, zo geronnen.
• «بادآورده را باد میبرد.»
• Zolang er leven is, is er hoop.
• «آدم بهاميد زنده است.»
• Zo vader, zo zoon.
• «تره بهتخمش ميره، حسنی بهباباش.