حرف بزن ابر مرا باز کن....
دير زمانی است که بارانی ام.
***
این چه عیب است کزان عیب خلل خواهد بود ...
حرف بزن ابر مرا باز کن....
دير زمانی است که بارانی ام.
***
این چه عیب است کزان عیب خلل خواهد بود ...
طـاق بــده بـوسـه و بـرگـیـر جـفـت.
ای سرزده از حیرت برخیز و غزلخوان شو....
ای سرزده از حیرت برخیز و غزلخوان شو...
در دایره ی هستی دف میزن و رقصان شو
***
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد ...
بلبل به نواسازي حافظ به غزل گويي .
من با صدای گریه که خوابم نمی برد.....
ببخشید،یکم سخت بود.خودم میگم.(شعر ثبت شده نبود)
انگار ابر بر سرم آوار می شود.
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان......
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان...
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد.
***
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم ...
بی خبر از همه عالم شوم امّا نشدم .
داستان در پرده می گویم ولی..........
دوستان شعر از حافظ هستا.(راهنمایی)
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
***
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست .....
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست.
نا کرده گناه در این جهان کیست بگو......
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)