کاپیتان هوک - اگه جای تو بودم تسلیم می شدم
پیتر پن - اگه تو جای من بودی چه زشت بودم!
peter pan
کاپیتان هوک - اگه جای تو بودم تسلیم می شدم
پیتر پن - اگه تو جای من بودی چه زشت بودم!
peter pan
John Smith - ما زندگی وحشی ها رو در تمام جهان بهتر می کنیم
Pocahontas - وحشی ها؟
John Smith - اوه منظورم تو نبودی
Pocahontas - پس با مردمم بودی!
John Smith - نه گوش کن، منظورم این نبود! بذار توضیح بدم
Pocahontas - بذار برم!
John Smith - نه نمی ذارم بری! ببین وحشی یه کلمه است. یه توضیح برای مردمی که متمدن نیستن
Pocahontas - مثل من!
John Smith - خب... وقتی می گم غیر متمدن منظورم اینه که ... منطورم اینه که
Pocahontas - منظورت "هرکسی غیر از شماهاست"؟
Pocahontas
رابر - گیلبرت! دستتو بده من!
ماریان - گیلبرت منو رها کن! وگرنه هردو با هم سقوط می کنیم! تو می تونی جون خودتو نجات بدی!
رابر - گیلبرت! دستتو بده من! زود باش!
ماریان - گیلبرت اون شمشیر تحمل نداره!
گیلبرت ( با خودش) - این رابر استرانگ شجاعت عجیبی از خودش نشون می ده... و حالا تو می خوای که من تو رو رها کنم تا خودم نجات پیدا کنم؟ دو نفر بخاطر من؟
کماندار نوجوان
شیتا ( خطاب به موسکا)- می بینی؟ پادشاهی که دلسوز نباشه سزاوار پادشاهی نیست. تو هیچوقت دستت به کریستال نمی رسه! من و تو همینجا می میریم! باهم! حالا می فهمم چرا مردم Laputa ناپدید شدن. یه شعر از روستای من Gondoa هست که همه چیز رو توضیح می ده:
ریشه ها رو از زمین بگیر
با موسیقی باد زندگی کن
دانه ها رو در زمستان در زمین بکار
و با آمدن بهار همراه پرندگان شادمانی کن
مهم نیست چقدر اسلحه داری! مهم نیست تکنولوژی تو چقدر پیشرفته است! دنیا بدون عشق نمی تونه پابرجا باشه!
castel in the sky
Winnie the Pooh - دیگه باید برم. خداحافظ خرگوش!
خرگوش - باشه، خداحافظ البته اگه مطمئنی بیشتر از این (عسل) نمی خوای
Winnie the Pooh - مگه هنوز عسل داری؟
خرگوش - نه
Winnie the Pooh - فکرشو می کردم... وای نه! کمک من گیر افتادم!
خرگوش - ها! عالیه! همش بخاطر اینه که زیادی خوردی
Winnie the Pooh - نخیر همش بخاطر اینه که در خونت به اندازه کافی بزرگ نیست
.......................
Winnie the Pooh - هیچکس خونه نیست؟
خرگوش - نه!
Winnie the Pooh ببخشید یعنی واقعا هیچکس خونه نیست؟
خرگوش - هیچکس!
Winnie the Pooh - ولی آخه یکی باید اون تو باشه که بگه "هیچکس"!
.....................
Tigger - سلام! من Tigger هستم
Winnie the Pooh - اینو قبلا هم گفتی
Tigger - اینم گفتم که گشنمه؟
Winnie the Pooh - فکر نمی کنم
Tigger - خب پس الان می گم! من گشنمه!
Winnie the Pooh
اندی - می شه کمکت کنم باک ماشین رو پر کنی؟
مادر - البته ! حتی اجازه می دم ماشین رو برونی
اندی - واقعا؟
مادر - بله! وقتی 16 سالت شد!
toy story
Simba - پدر؟
Mufasa - هوم؟
Simba - پدر ما همیشه با هم هستیم نه؟
Mufasa - بذار یه چیزی رو بهت بگم که پدرم در گذشته بهم گفت. ستاره ها رو ببین! پادشاهان بزرگ گذشته اونجان و به ما نگاه می کنن.
Simba - واقعا؟
Mufasa - البته. پس هروقت احساس تنهایی کردی به یاد بیار که اون پادشاهان همیشه اونجا هستن تا راهنماییت کنن و من هم اونجا خواهم بود
Lion King
نوشته شده توسط Niloofarak [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ایول!
خیلی باحال بود این دیالوگه...
هوس کردم برم یه بار دیگه ببینمش!
نوشته شده توسط Ar@m [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]راستش، خيلي از اين كارتونها يا بهتر بگم انيميشنهايي كه اينجا نوشته ميشه رو حداكثر با اسمشون آشنايي دارم و زمان كودكي و نوجواني و ... از اين چيزا وجود نداشت. نه ستلي بود و كامپيوتري و ... . كلا دو تا كانال بود كه روي هم 10 ساعت هم برنامه پخش نميكرد. ولي كارتونهايي رو پخش ميكرد كه شده يه دنيا خاطره براي ما جووناي قديمي . ديگه تاپيكهاش هست و خودت بهتر ميدوني كدوما هستند. بعضيهاشون طنزهاي خيلي ظريف و ... داشتند كه يا برميشگت به ساختار خود كارتون ( مثل مشاهير جهان بود فكر كنم) يا به دوبلرهاي ايراني. مثلا كسي كه هم به جاي پدر پسر شجاع و هم به جاي پدر ميشا ( در كارتون "دهكده حيوانات" كه هميشه آخرش شخصيت (هاي) نهايي دور ميشد (ند) و دور ميشد (ند) و ... در نهايت پس از چند ثانيه اي در دوردستها ميپريد(ند) بالا و اون قسمت تموم ميشد ) صحبت ميكرد و بعضي وقتها تيكه هايي مينداخت خفن. يكي از اين نوع صحبتها رو بعضي وقتها همين آقاي دكتر كه يه بز پير هست ميگفت. (اگه تو اون دايلوگي كه نوشتم همون بزه رو تصور كني با همون نوع گفتار ، متوجه ظرافت كار ميشي )نوشته شده توسط Ar@m [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دم خودت قيژژژژژژژژژژژنوشته شده توسط Morteza4SN [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راست ميگي چقدر اين ديالوگ رو تكرار كردم. اين هم خاطره اي بود واقعا. مرسي .
تشكر. خواهش ميكنم. ميدونم كه بيشتر منظورت همون ديالوگ آقاي دكتر هست.نوشته شده توسط Sajad2006 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خواهش ميكنم. اگه بخواي از اين نوع ديالوگها فراوونه. بازم بنويسم؟نوشته شده توسط Ar@m [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به به به بهنوشته شده توسط karin [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خواهش ميكنم. ميدونم كه منظور شما هم همون بوده.
نوشته شده توسط R10MessiEtoo [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باور كن اون تركيدن تقصير من نبود ........نوشته شده توسط Morteza4SN [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
........
دقيقا درسته.
توضيح ديالوگ رو گفتم نه پ.ن. رو
خواهش ميكنم آقا سپهرنوشته شده توسط Šepehr [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همين كه شما و ديگر دوستان رو شاد ميبينم بسي خوشحال ميشوم.
به همچنيننوشته شده توسط Ar@m [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم همينطورنوشته شده توسط Ar@m [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولي اينو داشته باشين :
آنه
تکرار غريبانه ی روزهايت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشمهايت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکيت,
از تنهايی معصومانه ی دستها
آيا میدانی که در هجوم دردها و غمهايت و در گيرودار ملال آور دوران زندگيت حقيقت زلالی درياچه ی نقرهای نهفته بود؟
آنه
اکنون آمدهام تا دستهايت را به پنجهي طلايی خورشيد دوستی بسپاری و در آبی بيکران مهربانی ها به پرواز در آيی
و اينک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست
در انتظار تو......
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)