در جسم بشری ِ من ،
ابدیت تکرار می شود
به فریب ِ این سیب ِ سرخ وسوسه !
پروانه ناقص است در ذهن من هنوز !
تب دارم از شوخی ِ باران شوخ طبع
و معلوم نشد تکلیف نامه های نانوشته ام چه می شود !
.....
---------- Post added at 11:58 PM ---------- Previous post was at 11:55 PM ----------
ساعت دو شب است كه با چشم بیرمق
چیزی نشستهام بنویسم بر این ورق
چیزی كه سالهاست تو آن را نگفتهای
جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق
هر وقت حرف میزدی و سرخ میشدی
هر وقت مینشست به پیشانیات عرق
من با زبان شاعریام حرف میزنم
با این ردیف و قافیههای اجق وجق
این بار از زبان غزل كاش بشنوی
دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق
من رفتنی شدم، تو زبان باز كردهای!
آن هم فقط همینكه: "برو، در پناه حق "
---------- Post added 06-02-2010 at 12:01 AM ---------- Previous post was 05-02-2010 at 11:58 PM ----------
قرار بود بیایی ولی نه این ساعت
چقدر منتظرت مانده ام و تو راحت
قدم زنان و چه بی فکر می رسی و سلام ــ
نکرده « حوصله اصلن ندارم » و صحبت
همیشه یک طرفه با دیالوگی کوتاه
تمام می شود اما ، منم که یک ساعت
همیشه زود می آیم که منتظر باشم
همیشه دیر میایی که باز این مدت
دلم به شور بیفتد ، هزار راه که تو ....
هزار بار به شیطان به فکر بد لعنت !