این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است
این فصل را بسیار خواندم، عاشقـــانه است
»علی معلم
این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است
این فصل را بسیار خواندم، عاشقـــانه است
»علی معلم
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
قیصر امین پور
Last edited by dourtarin; 16-05-2015 at 14:51.
به خانه باز رسیدیم، چای می خواهیم
برای با تو نشستن بهانه خوبی ست
در نهان خانهی عشقت صنمی خوش دارم
كز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
حافظ
الهی سینه ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وآن دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
" وحشی بافقی "
آب زنیــد راه را، هین که نگــار میرسد
مــژده دهید باغ را بوی بهـــار میرسد
راه دهیــد یــار را، آن مــه ده چهـــار را
کز رخ نـــوربخشِ او، نــور نثار میرسد
»مولوی
بی وفا نگار من ، می کند به کار من
خنده های زیر لب ، عشوه های پنهانی
ما از دوست غیر از دوست، مقصدی نمی خواهیم
حور و جنّت ای زاهد ، بر تو باد ارزانی
من نیستم ار کسی دگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند
این جور که میبریم تا کی؟
وین صبر که میکنیم تا چند؟
چون مرغ به طمع دانه در دام
چون گرگ به بوی دنبه در بند
افتادم و مصلحت چنین بود
بیبند نگیرد آدمی پند
مستوجب این و بیش ازینم
باشد که چو مردم خردمند
بنشینم و ...
سعدی
عاشق دلشده را پند خردمند چه سود
رند دیوانه کجا گوش به عاقل دارد
مبتلائیست که امید خلاصش نبود
هرکه بر پای دل از عشق سلاسل دارد
" عبید زاکانی "
هزار دشمنـم ار ميکنند قصدهـلاک
گرم تو دوستي از دشمـنان ندارم باک
مرا اميد وصال تو زنده ميدارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)