تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 4 اولاول 1234
نمايش نتايج 31 به 35 از 35

نام تاپيک: رضا امیر خانی

  1. #31
    داره خودمونی میشه عبد الرحمان's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    زمین خدا
    پست ها
    138

    پيش فرض

    ایشون سابقه ی زندگی در آمریکا رو هم داشتن؟!
    بله؛ (برای کسب اطلاعات بیشتر به "نشت نشا" ی رضا امیرخانی مراجعه کنید.)

    من بيوتن رو خوندم اونقدر جذبش شدم كه با وجود آبله مرغوني كه گرفته بودم تونستم درعرض 5شب تمومش كنم
    جالبه، این نکته ضروریه که کسی که می خواد بیوتن رو بخونه حتماً قبلش ارمیا رو خونده باشه تا به درک درستی از بیوتن برسه.

    من فقط يه چيزي رو نمي تونستم درك كنم كه چرا ارميا اينطوري بود يعني بعضي قسمتهاي داستان كه آدم فكر ميكرد بايد قاطع عمل كنه خيلي بي اراده بود و بعضي اوقات هم بي تفاوت!
    اصلا من احساس مي كنم كسي كه جبهه رفته باشه و زيبايي هاي فداكاري بچه هاي جنگ و ديده باشه نمي تونه اين شكلي باشه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    اصولاً ارمیای بیوتن با ارمیای" ارمیا" تفاوت می کنند. ارمیا در بیوتن به نحوی از دولت وقت کشورش بریده چون معتقده که بعد از جنگ کشور از حال و هوای جنگ و امام و ... فاصله گرفته. آقای گاورمنت هم نمونه ی شاخص همین جریانه.
    ارمیا به دنبال کشف درونشه؛ با هر چیزی درون خودشو محک میزنه.
    -------------------------------
    خوشحال میشم که کسانی که بیوتن رو خوندند نظر بدن و بیشتر راجع بهش با هم صحبت کنیم.

  2. #32
    داره خودمونی میشه عبد الرحمان's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    زمین خدا
    پست ها
    138

    1 رضا امیر خانی از زبان رضا امیر خانی !



    زاده شدن به تاريخِ بيست و هفتمِ ارديبهشت ماهِ 52ي شمسي،
    بزرگ شدن در فضاي پرهيجانِ انقلاب اسلامي.
    گه‌گاه با كيفِ كودكانه‌اي پر از اعلاميه پوششي بودن براي كارهاي پدري
    و گه‌گاه هم‌بازي بودن با ادموند و آربي و آرش در محله‌ي بيست و پنج شهريور در تهران.
    بحرانِ اول شدن و بيست گرفتن در هر آن چه كه مي‌شد در دوره‌ي دبستان
    راستي، يك بار هم بوسيدنِ دستِ امام به سالِ 61...
    بعدترك، سال 62، رفتن به مركزِ آموزش تيزهوشِ علامه‌ي حلي كه قبل از تاسيسِ سازمانِ استعدادهاي درخشان(66) زيرِ نظر معاونتِ آموزشِ استثنايي، عقب‌افتاده‌ها بود...
    بزرگ شدن در فضايي سرشار از تكثر و تنوع در علامه حلي تهران و رفاقت... رفاقت با كلي رفيق كه هنوز كه هنوز است موي‌شان را با عالم و آدم عوض نخواهم كرد...
    گرفتار شدن در گروهي سه نفره به سرپرستي جواني مهندس كه از جنگ برگشته بود و پروژه‌ي موشكي‌ش تمام نشده بود و طراحي و ساختنِ هواپيماي يك نفره‌ي غدير-24 و شايد هم جايزه گرفتن در 69، در چهارمين جشن‌واره‌ي اختراعات و ابتكاراتِ خوارزمي كه البته اول شدنِ در آن كم‌ترين فايده‌ي آن پروژه بود...
    قبول شدن در رشته‌ي مهندسيِ مكانيك دانش‌گاهِ صنعتي شريف.
    كار كردن در پروژه‌ي هواپيماي دو نفره‌ي آموزشي غدير-27 و هم‌زمان گرفتنِ مدركِ خلبانيِ شخصي (پي.پي.ال.) به عنوانِ جوان‌ترين خلبانِ شخصيِ كشور در آن سال‌ها، به سالِ 71 تا بپرانم غدير-27 را به عنوانِ خلبانِ آزمايشيِ گروه...
    عضو شدن در هيات مديره‌ي موسسه‌ي خصوصي هواپويان به سالِ 71 كه قرار بود به همتِ مرداني ميان‌سال‌تر صنعتِ هوايي را به ميانِ مردم ببرد...
    رد شدنِ پروژه‌ي غدير-27 در مزايده‌اي داخلي و دولتي و عوض‌ش دادنِ پروژه‌ي دولتي به يك شركتِ خارجي! به سالِ 72...
    افسرده شدن و بازگشتن به جنين تولد، دبيرستانِ علامه حلي و معلمي و هم‌زمان راه انداختنِ معاونتِ پژوهشي دبيرستان و فعاليت در آن از سالِ 72 تا 74 كه حاصل‌ش چند مقام شد براي دوستانِ كوچك‌ترِ آن‌روز و برادرانِ امروزم در جشن‌واره‌هاي دانش‌آموزيِ خوارزمي...
    راستي، مدتي هم كار كردن در هيات تحريريه‌‌ي نشريه‌ي روايت كه مخصوص دانش‌آموزان و فارغ‌التحصيلان استعدادهاي درخشان بود، از سالِ 70 تا 72.
    و البته شاعر شدن در چندين دوره از دوازده دوره شب‌هاي شعرِ انقلاب اسلامي علامه حلي با آن مخاطب‌هاي فراوان و دوست‌داشتني.
    و خدمت‌گزارِ خدمت‌گزاران بودن در هياتِ خدمت‌گزارانِ اهلِ بيت از تاسيس‌ش در سال 70 تا همين حالا و به مددِ ارباب تا تهِ كار...
    بعدترك هم ساختن و نصب كردنِ يك تنورِ خورشيدي در بشاگرد با همان برادرانِ علامه حلي به سالِ 79...
    هم‌زمان نوشتنِ داستان و مقاله در شماره‌هاي مياني تا پايانيِ ماه‌نامه‌ي نيستان، از 75 تا 76.
    بعدتر سفري به ايالاتِ متحده به سالِ 79.
    راه‌ انداختنِ سايتِ لوح به سالِ 81 و سردبيري‌ش تا سالِ 84... كه در زمانِ خود پرمخاطب بود و ...
    اين وسط‌ها عضويت در هياتِ مديره‌ي شركتِ سوره پيام از سالِ 81 تا 82.
    داشتنِ يك كارِ تجاريِ شخصي از سالِ 81 تا 83 و شايد هم تا همين حالا...
    رياستِ هيات مديره‌ي انجمن قلم ايران از سالِ 84 تا 86، ساختنِ سالن و كتاب‌فروشيِ انجمنِ قلمِ ايران، برگزار كردنِ جشن‌واره‌ي سلام بر نصرالله هم‌زمان با جنگِ سي و سه روزه و فرستادنِ بزرگ‌ترين كاروانِ اهلِ فرهنگِ ايراني به لبنان به سالِ 86 و سه نقطه‌هاي فراوان كه اقلِ حسن‌ش شناختن آدم‌ها بود به قيمتِ هديه‌ي دو سال از عمر...
    و از همه شيرين‌تر، سفر به همه‌ي استان‌هاي كشور و بيست كشورِ دنيا.
    و حالا كه برخي نويسنده‌ام مي‌خوانند، منتشر كردنِ
    1- رمانِ ارميا به سال 74 كه جايزه‌ِ بيست سال داستان‌نويسيِ دفاعِ مقدس سال 79 را گرفت و تقديرِ ويژه‌ي اولين جشن‌واره‌ي مهر و دومين كتابِ سالِ دفاعِ مقدس.
    2- مجموعه‌ي داستانِ ناصر ارمني به سالِ 78
    3- رمانِ منِ او به سالِ 78 كه سالِ 79 جزوِ سه كتابِ برگزيده‌ي منتقدان مطبوعات شد و البته تقديرِ ويژه‌ي دومين جشن‌واره‌ي مهر.
    4- داستانِ بلندِ ازبه به سالِ 80
    5- سفرنامه‌ي داستانِ سيستان به سالِ 82
    6- مقاله‌ي بلندِ نشتِ نشا به سالِ 83
    7- رمانِ بيوتن به سالِ 87
    8- و گزيده‌ي يادداشت‌ها(ي 81 تا 84) به نام سرلوحه‌ها به سال 87

    و همه‌ي اين زيادي‌ها را نوشتن و آن كمي‌ها را ننوشتن... چه مي‌ارزد براي كسي كه خوب مي‌داند هنوز كاري نكرده است...

    ==========
    منبع : سایت شخصی رضا امیر خانی (ارمیا دات آی آر)
    Last edited by عبد الرحمان; 29-12-2009 at 15:39.

  3. این کاربر از عبد الرحمان بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #33
    داره خودمونی میشه عبد الرحمان's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    زمین خدا
    پست ها
    138

    پيش فرض نفحات نفت، کتاب جدید امیرخانی



    ================================================== =============
    آنچه در وب درباره ی نفحات نفت نوشته اند:

    چند وقت پیش کتاب نفحات نفت رضا امیر خانی که آخرین نوشته ایشون هست را میخوندم. کتاب اصولا به قول خود نویسنده یه جور درد دل هست با خواننده ای که دل در گرو پیشرفت این مملکت گل و بلبل دارد و در ضمن انقلابی هم میخواهد بماند. کتاب بیان میکند که میبایست دل از دولت(به طور عام) و خصوصا مدیرهای دولتی که امیرخانی سه لتی میخواندشان کند و انقلابی وارد عرصه شد و....

    اما آنچه من میخواهم اینجا بگویم مربوط میشود به آن آخرهای کتاب(به گمانم البته)، که امیر خانی بحثی مطرح میکند در باب ادوار مختلف اقتصادی. مانند عصری که صنعت در اقتصاد از کشاورزی پیشی گرفت و این که اقتصاد کشاورزی آنروز به غلط صنعت را در خدمت خود میپنداشت و ظهور پدیده صنعتی شدن را با نگاهی به بقای ابدی خود به عنوان قدرت غالب در اقتصاد مینگریست.امیر خانی از این مقدمه استفاده میکند و این بار عصر جدید را عصر اطلاعات میداند و میل به حرکت از صفر به سمت صنعت را همان خطای دنیای کشاورزی در قبال صنعت میداند و نتیجه میگیرد که حرکت اصلی به سمت برتری اقتصادی این بار باید در دنیای اطلاعات و زیر مجموعه هایش دنبال شودو.....

    همه اینها را گفتم که خیال خام چند وقت پیشم را که غول فیلترینگ همان در مراحل ابتدای تکوین ظهره ترکش کرد برایتان تعریف کنم!

    در خیال خام میپختم که چه میشد در این دنیایی که دیگر بر پاشنه ای نو می چرخد و اقتصادش به فناوری اطلاعات و ملزوماتش بسته شدهُ ما هم طرحی نو در میانداختیم و مانند صاحبان فیس بوک و گوگل و .. "خود میلیاردر" میشدیم! و به یک دردی لااقل برای دنیایمان میخوردیم که قبل از این که طرح نویی در بیفکنیم غول فیلترینگ ترتیب رویای خام را داد که دسترسی به این سایت امکان پذیر نمیباشد و اگر خیلی اسکلید اعتراض کنید!
    +
    نقدی بر قسمت کدام استقلال و کدام پرسپولیس نفحات نفت و اطلاعاتی که من در مورد مقاله شما در این باره دارم .

    جناب امیر خلانی

    در کدام استقلال ، کدام پیروزی ... شما به رقابت بارسلونا و مادرید اشاره کردید و اشاره به بازسازی خود در تعاریف جدید و ای کاش این تعاریف جدید را هم توضیح می دادید . تمایلات سیاسی مدیر باشگاه بارسلونا و ارتباطات نزدیک با سران صهیونیست و انباشته کردن پول باشگاه در بانک های تل آویو و از آن طرف ارتباط نزدیک سیاست مداران اسپانیایی با دولت مردان ایرانی و کمک های میلیونی آن ها به زلزله زده گان بم . در ادامه اشاره شده به بی حرمتی بارسلونا به سرود ملی اسپانیا و سهم بیشتر مادریدی ها در تیم ملی اسپانیا . چیزی که مشخص است حداقل در چند سال اخیر بیشترین سهم را در تیم ملی دو تیم بارسلونا و والنسیا داشتند . کارلوس پویول ، ژاوی ، پیکه ، اینیستا ، بوسکتس ، بویان و اخیرا هم داوید ویا ... هفت بازیکن بارسلونایی که دست کم پنج نفر آن ها فیکس هستند . حال آن که مادریدی ها به دلیل خرید ستاره های گران قیمت خارجی که خودتان هم به آن اشاره کردید مورد تقبیح ایکرکاسیاس دروازه بان مادریدی قرار می گیرد و دلیل آن هم چیزی نیست جز عدم وجود بازیکنان اسپانیایی در مادرید . اتلتیکو هم که ضعیف تر از آن است که بازیکنی در تیم ملی داشته باشد . موضوع زمانی جالب تر می شود که رقیب لاپورتای بارسلونایی در انتخابات کسی است که شعار ورزش جدا از سیاست را داده و به هواداران قول داده که در صورت پیروزی در انتخابات فعالیت های سیاسی لاپورتا را کنار بگذارد . چنبن مردی مطمئنا دارای پشتوانه قوی و محکمی است که با این شعار به سراغ هواداران می آید .

    در ادامه اشاره کردید به رقابت واقعی در ایتالیا علیرغم باز شدن پای مافیا به مستطیل سبز ... ماجرای کالچوپولی یقینا نباید از خاطر شما رفته باشد و البته رسوایی جدیدی که دوباره روزنامه های ایتالیایی به آن پرداختند . چند مثال واضح و مشکوک برای شما بزنم که حداقل کلمه واقعی را در نوشته های بعدی حذف کنید . از شادی بازیکن بی خبر برزیلی تیم متوسط سری آ در یک بازی که قرار بود بدون گل تمام شود تا برد های پی در پی تیم در حال سقوط در شش هفته پایانی در حالی که قبل از آن فقط یک برد کسب کرده بودند . در همین بغل خودمان ترکیه رسوایی های به بار آمده در فوتبال همه را در آن جا به ستوه در آورده است . این درخت هزار شاخه خصوصی خیلی پر بارتر از درخت نحیف دولتی است . آن جا هزار اتفاق می افتد و اینجا یک اتفاق . آنجا اسپانسرهای قدرتمند و بازوهای تبلیغاتی مهم و اینجا یک دولت و به قول شما یک شیر نفت . با یک حساب سرانگشتی فلان اسپانسر اگر فلان بازی را ببازد میلیون ها دلار ضرر می کند . خوب به نظر شما چه اشکالی دارد که شیر غیر نفتی شان را کمی باز کنند و به تیم مقابل کمکی در خور توجه کنند که نه سیخ بسوزد نه کباب . حتی این وسط چه اشکالی دارد که بارسلونا در زمین خود به تیم داغستانی ببازد که یک به چهل و یک به پنجاه شرطبندان گردن کلفت سود ببرند . البته شاید هم در یک رقابت جانانه باختند . نباید به تیمی تهمت بزنیم .

    بعد در ادامه اشاره شد به استیل آذین و ترسوهایی که نگذاشتند به دسته برتر صعود کند و بعد که با تحلیل عجیب شما صعود کردند مجبور شدند خودشان را وصل کنند به دولتی ها ... و در ادامه ماجرای دعوای کاشانی با علی آبادی و استقلال و پرسپولیس دولتی ...

    همین سه خط پایانی کلی جای بحث است ولی از حوصله وبلاگ خارج است !

    جناب امیرخانی ... دو نویسنده هست و بود که من تمامی کتاب هایشان را تهیه کردم و با علاقه خواندم . شما آن هست هستی و آن بود هم که خدایش بیامرزد . حقیقتا انتظار این کتاب را از شما نداشتم . کمتر از یک سوم آن را ورق زدم چون فهمیدم دو سوم دیگر آن مثل آن یک سوم است . هر چند بعضی جاها هم دوستش داشتم مثل مسئله کاروان راهیان نور . باور کنید همه چیز این قدر که فکر می کنید ساده نیست . نفت بالاخره یک روز تمام می شود . خصوصی سازی هم لازمه پیشرفت مملکت است ولی غضنفر ما حالا حالا باید تمرین کند تا بتواند غول روسی را شکست دهد .

    باور کنید که تفکر شما هم به ذهن دیگران و شاید همین دولتی ها هم رسیده ولی باید ببینیم ما تحمل این پوست اندازی رو داریم یا خیر .

    موفق باشید .
    +
    به تازگی چند کتاب منتشر شده که اعجاب بسیاری را برانگیخته. من مشخصاً به دو کتاب که هردوی آنها را خوانده‌ام اشاره می‌کنم. اولی «نفحات نفت» است که رضا امیرخانی آن را نوشته و دومی «ظلم، جهل و برزخیان زمین» اثر آقای محمد قائد.

    نویسنده اولی از نویسندگان جوانی است که بسیاری او را به عنوان نویسنده انقلاب می‌شناسند و دومی از بقایای نویسندگان دهه چهل و پنجاه است که به نویسنده‌ای روشنفکر اشتهار دارد. «نفحات نفت» و «برزخیان زمین» با همه تفاوت‌های بنیادینی که دارند در یک چیز مشترکند و آن هم انتقاد رادیکال از «وضع موجود» است. هر دو کتاب خواندنی‌اند و هر دو نویسنده صاحب قلمی شیرین و روان و دیگر اینکه چاپ و انتشار هردوی آنها، آن هم در دولتی که متهم به انحصارطلبی بی‌حد و حصر است و مشهور است که تحمل شنیدن صدای هیچ مخالفی را ندارد جای شگفتی است. حدس و گمان را رها کنیم، واقعیت این است که چنین آثاری چاپ شده‌اند و تا لحظه نوشتن این یادداشت هر دو نویسنده سر و مر و گنده در حال نفس کشیدنند و هیچ خطری هم آنها را تهدید نمی‌کند. چه باید کرد؟

    بنده کمترین به سهم خودم از دوستان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نهایت سپاسگزاری را دارم. و البته این را هم خاطرنشان می‌کنم که ابراز خوشحالی از چاپ هر اثری به منزله تأیید آن اثر نیست. بدون‌شک کمتر کسی در اداره نظارت و ممیزی کتاب وزارت ارشاد با محتوای این دو کتاب موافق است اما آنها با بصیرت و آگاهی به این نتیجه رسیده‌اند که نباید مانع اظهارنظر دو نویسنده درباره وضعیت کنونی مملکتشان شوند. آنها به درستی دریافته‌اند که نه رضا امیرخانی بچه مسلمان و نه محمد قائد روشنفکر هیچ‌کدام خائن و جاسوس و وطن‌فروش نیستند، آنها نویسنده‌اند و فقط ممکن است نظرشان با بسیاری از ما، متفاوت باشد. همین. تا به امروز هم که چند ماه از انتشار این دو کتاب می‌گذرد هیچ‌کس بر اثر خواندن این آثار نه در جایی بمب‌گذاری کرده و نه به سازمان‌های مخوف اپوزیسیون پیوسته.

    اهل کتاب که از کوچکترین خطای ممیزان چماقی می‌سازند برای تحقیر و تکفیر آنها - و همیشه هم حق با اهل کتاب است- در چنین مواردی نباید خاموش بنشینند. چرا که ممکن است این خاموشی از سوی ممیزان به ناسپاسی تعبیر شود و آنها با خود بگویند تساهل و تسامح با جماعت نمک‌نشناس و ناسپاسی که فقط قصد تضعیف و تحقیر ما را دارند چه سود؟ ممیزان باید بدانند همان‌طور که به دلیل کج‌سلیقگی و گاه حتی غرض‌ورزی، سرزنش می‌شوند، روزی هم ممکن است بابت هوشمندی و انصافشان مورد تشویق قرار گیرند.

    اگر رابطه ممیزان و اهل کتاب از حالت خصومت صرف به درآید و هر دو طرف بتوانند از موضع انصاف درباره کار یکدیگر قضاوت کنند شاید راهی برای برون‌شد از وضعیت بغرنج کنونی یافت شود. فی‌المثل در این اوضاع و احوال چاپ این دو کتاب را باید به شدت غنیمت شمرد و علاوه بر تشکر از دوستان ممیز، از آنها خواست در دیگر کتاب‌‌ها ‌هم با همین عینکی بنگرند که به این دو کتاب نگریسته‌اند.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    البته من هنوز این کتاب را نخوانده ام.
    منبع:
    سایت شخصی رضا امیرخانی (ارمیا دات آی آر)

  5. #34
    آخر فروم باز Amir_oscar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2010
    محل سكونت
    خرم‌آباد
    پست ها
    1,279

    پيش فرض

    من نشت نشا ی ایشون رو خریدم و خواستم بخونم، اما چندین صفحه که خوندم، به دلم ننشست و از ریتم و تیکه های ایشون به دولت اصلاحات خسته شدم! فکر کنم باید یه رمان از ایشون بگیرم تا با قلمشون آشنا بشم نه کتاب های تحلیلی مثل همین نشت نشا و نفحات نفت...

  6. #35
    داره خودمونی میشه عبد الرحمان's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    زمین خدا
    پست ها
    138

    پيش فرض

    من نشت نشا ی ایشون رو خریدم و خواستم بخونم، اما چندین صفحه که خوندم، به دلم ننشست و از ریتم و تیکه های ایشون به دولت اصلاحات خسته شدم! فکر کنم باید یه رمان از ایشون بگیرم تا با قلمشون آشنا بشم نه کتاب های تحلیلی مثل همین نشت نشا و نفحات نفت...
    شما با "منِ او" شروع كن. به عقيده ي من و خيلي هاي ديگر شاهكار قلم اميرخاني در "منِ او" جلوه كرده.

  7. این کاربر از عبد الرحمان بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 4 از 4 اولاول 1234

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •