سحر گه به راهی یکی پیر دیدم
سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم چه گم کرده ای اندرین ره
بگفتا:جوانی جوانی جوانی
قشنگ بود
سحر گه به راهی یکی پیر دیدم
سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم چه گم کرده ای اندرین ره
بگفتا:جوانی جوانی جوانی
قشنگ بود
Last edited by moein_red; 22-05-2007 at 00:07.
یاد داری که وقت زادن تو
همه خندان بودند و تو گریان
انچنان زی که بعد رفتن تو
همه گریان شوند و تو خندان
گر زکوی او خبر داری بگو
گر نشانی مختصردانی بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
یارب کمال عافیتت بر دوام باد
اقبال و دولت و شرفت مستدام باد
سال و مهت مبارک و روز و شبت بخیر
بختت بلند و گردش گیتی به کام باد
عمر گرانمایه درین صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دونا
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در ایینه صبح
گز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
ای کرده شراب حب دنیا مستت
هوشیار نشین که چرخ سازد پستت
مغرور جهان مشو که چون مثل حنا
بیش از دو سه روزی نبود در دستت
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از ان شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار الوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت کش به بادامی بسازد
جز من اگرت عاشق شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نیست بگو راست بگو
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)