رسول ادهمی

[Ahmad]

نزدیک شد
قطره اشکی ریخت
و آرام صدا زد
پسرم تو جوانی
چرا اینقدر شکسته شدی بابا جان؟
صورتش را بوسیدم
آه کشیدم
گفتم
بابا عزیز
من خوبم
باز زمین افتادی
شیشه های عینکت ترک برداشته

[raha bash]

اين روزها
پشتِ هم
پشت به هم
مي خوابيم
خيال عشق مان
بيهوده تخت است

رسول ادهمی

[raha bash]

دیشب آنقدر در هوای داشتنت پیش رفتم
که همسایه ی دیوار به دیوار
دم در آمد و گفت
پسر ما پسرش را با مشت زده

رسول ادهمی

[raha bash]

هر هفته یک بار به آسایشگاه سالمندان می رفتم
یک بار پیرمردی را آورده بودند
که از یک حبسِ چند روزه می نالید
بی نوا مرا که دید به پاهایش اشاره کرد
گفت ،
پسرم وقتی داشت مرا به این جا می آورد
بند کفش هایم را سفت می بست
انگار نمی خواست برگردم
از این جا که رفتی بیرون
به آدرسی که یادم نیست برو
برو
برو و بگو آنقدر عجله داشتی که
اشتباهی جوراب های مادرت را پوشاندی
پدرت شرم دارد کفش هایش را در آورد

رسول ادهمی

[HoseinKing]

خدایا شکرت

ما دیگر فقیر نیستیم

دیروز پزشک ِ آبادی گفت...

چشم های پدرم

پر از آب مروارید است …

رسول ادهمی

[Йeda]

به تو میگویم دوستتــــ دارم


تو به دیگری میگـــویی


او هم به کســی غیــر از تو


همینــطور دوستتــــ دارمِ من


دستــ به دستــ


می چـــرخد


تا اینــکه همـه ی شهر


دوستتـــ دارم ِ من را می شــنوند


بی آنکه کسـی به کسـی رسـیده باشد.

[raha bash]

آتش از سر و روی لبهایت
بوسه می آویزد
من در احساس تو آرام شکل می گیرم
و تو مانند همیشه با چارقد گیسویت
پلک زیبای خدا را می بندی
تا تمام ِطول این آغوش را
بی هیچ کلامی
به هم خیره شویم

رسول ادهمی

[raha bash]

بیا مثلِ دو تا خط موازی
دور از معادلات ِ پوچ و پیچیده
جایی بیرون از تخته ی سیاه
قرار بگذاریم
هر چقدر می توانی از حساب و کتاب،
دوری کن
آدم ها همگی معلم ریاضی هستند
آسوده دو و دو را چهار صدا می کنند
ولی من و تو را که همیشه در آغوش هم بودیم
جمع نمی بندند
گردش زمین به دور خورشید را قبول دارند
ولی برای منی که روز و شب
دور تو می گردم
سخت می گیرند

رسول ادهمی

[raha bash]

خسته ام
مثل لاک پشتِ پیری که
یک خیابان را
اشتباهی رفته

رسول ادهمی

[raha bash]

هیچ مرز مشترکی بین من و تو نیست
ولی به شکل عجیبی همسایه ایم
کسی بخواهد به من نزدیک شود
باید از آسمان تو عبور کند
از اغوش تو اجازه بگیرد
و تو را به رسمیت بشناسد

رسول ادهمی