تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 11 اولاول 1234567 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 107

نام تاپيک: محمد رضا شفیعی کدکنی

  1. #21
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    پرسش

    آسمان را بارها
    با ابرهای تیره تر از این
    دیده ام
    اما بگو
    ای برگ
    در افق این ابر شبگیران
    کاین چنین دلگیر و
    بارانی ست
    پاره اندوه کدامین یار زندانی ست ؟

  2. #22
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    غزلی در مایه ی شور و شکستن

    نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن
    در این حصار جادویی روزگار بشکن
    چو شقای از دل سنگ برآر رایت خون
    به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن
    تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
    لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
    سر آن ندارد امشب که براید آفتابی؟
    تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
    بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
    به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
    شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
    تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن
    ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
    تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن

  3. #23
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    مزمور درخت

    ترجیح می دهم که درختی باشم
    در زیر تازیانه ی کولک و آذرخش
    با پویه ی شکفتن و گفتن
    تا
    رام صخره ای
    در ناز و در نوازش باران
    خاموش ار برای شنفتن

  4. #24
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    اضطراب ابراهیم

    1
    این صدا صدای کیست ؟
    این صدای سبز
    نبض قلب آشنای کیست ؟
    این صدا که از عروق ارغوانی فلق
    وز صفیر سیره و
    ضمیر خک و
    نای مرغ حق
    می رسد به گوش ها صدای کیست ؟
    این صدا
    که در حضور خویش و
    در سرور نور خویش
    روح را از جامه ی کبود بودی این چنین
    در رهایش و گاشیش هزار اوج و موج
    می رهاند و برهنه می کند
    صدای ساحر رسای کیست ؟
    این صدا
    که دفتر وجود را و
    باغ پر صنوبر سرود را
    در دو واژه ی گسستن و شدن خلاصه می کند
    صدای روشن و رهای کیست؟
    2
    من درنگ می کنم
    تو درنگ می کنی
    ما درنگ می کنیم
    خک و میل زیستن درین لجن
    می کشد مرا
    تو را
    به خویشتن
    لحظه لحظه با ضمیر خویش جنگ می کنیم
    وین فراخنای هستی و سرود را
    به خویش تنگ می کنیم
    همچو آن پیمبر سپید موی پیر
    لحظه ای که پور خویش را به قتلگاه می کشید
    از دو سوی
    این دو بانگ را
    به گوش می شنید
    بانگ خک سوی خویش و
    بانگ پک سوی خویش
    هان چرا درنگ
    با ضمیر ناگزیر خویش جنگ
    این صدای او
    صدای ما
    صدای خوف یا رجای کیست ؟
    3
    از دو سوی کوشش و کشش
    بستگی و رستگی
    نقشی از تلاطم ضمیر و
    ژرفنای خواب اوست
    اضراب ما
    اضطراب اوست
    گوش کن ببین
    این صدا صدای کیست ؟
    این صدا
    که خک را به خون و
    خاره را به لاله
    می کند بدل
    این صدای سحر و کیمیای کیست ؟
    این صدا
    که از عروق ارغوان و
    برگ روشن صنوبران
    می رسد به گوش
    این صدا
    خدای را
    صدای روشنای کیست ؟

  5. #25
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    در کجای فصل؟

    با صنوبری که روی قله ایستاده بود
    گونه روی گونه ی سپیده دم نهاده بود
    موج گیسوان به دوش بادها گشاده بود
    از نشیب یخ گرفت دره گفتم
    این نه ساخت شکفتگی ست
    در کجای فصل ایستاده ای
    مگر ندیده ای
    سبزه ها کبود و بیشه سوگوار
    فصل فصل خامش نهفتگی ست
    آن صنوبر بلند
    با اشاره ای نه سوی دوردست
    گفت
    قد کوته تو راه را به دیده ی تو بست
    گامی از درون سرد خود برای
    پای بر گریوه ای گذار و درنگر
    رود آفتاب و آب در شتاب
    کاروان درد و سرد
    در گزیر و ناگزیر
    آنک آن هجوم سبز مرز ناپذیر
    در کجای فصل ایستاده ام ؟
    در کرانه ای
    که پیش چشم من
    بهار شعله های سبز و
    سیره و سرود
    در نگاه تو کبود و دود

  6. #26
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    سلام و تسلیت

    خبر رسید
    خبر رسید
    صفای وقت تو باد ای قلندر تجرید
    سلام ‚ ای تو گذرگاه خون صاعقه ها
    سلام و تسلیت روشانیی مشرق
    سلام و تسلیت ابرها و دریا ها
    سلام و تسلیت هر چه سکن و جاری
    سلام و تسلیت
    اما نه
    تهنیت آری
    تو پکبازترین عاشقی
    درین آفاق
    چه جای آن که
    درین راه
    تسلیت شنوی
    قماربازی عاشق
    که باخت هر چه که داشت
    و جز هوای قماری دگر
    نماندش هیچ
    بزرگوارا
    اینکگ بهار جان و جماد
    شقایقان پریشیده در سموم تو را
    هزار باغ
    و هزاران هزار بیشه کند
    چه بیشه های برومند سرخ رویان روی
    که روزگار نیارد ستردش از آفاق
    اگرچه طوفان
    صدها هزار صاعقه را
    پی درودن این سرخ بیشه
    تیشه کند

  7. #27
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    مزمور بهار

    بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا
    ای بهار ژرف
    به دیگر روز ودیگر سال
    تو می ایی و
    باران در رکابت
    مژده ی دیدار و بیداری
    تو می ایی و همراهت
    شمیم و شرم شبگیران
    و لبخند جوانه ها
    که می رویند از تنواره ی پیران
    تو می ایی و در باران رگباران
    صدای گام نرمانرم تو بر خک
    سپیداران عریان را
    به اسفندارمذ تبریک خواهد گفت
    تو می خندی و
    در شرم شمیمت شب
    بخور مجمری خواهد شدن
    در مقدم خورشید
    نثاران رهت از باغ بیداران
    شقایق ها و عاشق ها
    چه غم کاین ارغوان تشنه را
    در رهگذر خود
    نخواهی دید

  8. #28
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    دیر است و دور نیست

    جشن هزاره ی خواب
    جشن بزرگ مرداب
    غوکان لوش خوار لجن زی
    آن سوی این همیشه هنوزان
    مردابک حقیر شما را
    خواهد خشکاند
    خورشید آن حقیقت سوزان
    این سان که در سراسر این ساحت و سپهر
    تنها طنین تار وترانه
    غوغای بوینک شماهاست
    جشن هزار ساله ی مرداب
    جشن بزرگ خواب
    ارزانی شما باد
    هر چند
    کاین های هوی بیهده تان نیز
    در دیده ی حقیقت
    سوگ است و سور نیست
    پادفره شما را
    روزان آفتابی
    دیر است و دور نیست

  9. #29
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    سرود ستاره

    ستاره می گوید
    دلم نمی خواهد غریبه ای باشم
    میان آبی ها
    ستاره می گوید
    دلم نمی خواهد صدا کنم اما هجای آوازم
    به شب درآمیزد کنار تنهایی
    و بی خطابی ها
    ستاره می گوید
    تنم درین آبی
    دگر نمی گنجد کجاست آلاله
    که لحظه ای امشب ردای سرخش را به عاریت گیرم
    رها کنم خود را
    ازین سحابی ها
    ستاره می گوید
    دلم ازین بالا گرفته می خواهم بیایم آن پایین
    کزین کبودینه ملول و دلگیرم خوشا سرودن ها و آفتابی ها

  10. #30
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    اعتراف

    بی اعتماد زیستن
    این سان به آفتاب
    بی اعتماد زیستن
    این سان به خک و آب
    بی اعتماد زیستن
    این سان به هر چه هست
    از آن همه شقایق بالند در سحر
    تا این همه درخت گل کاغذین
    که رنگ
    بر گونه شان دویده و
    بگرفته جای شرم
    بی اعتماد زیستن
    این سان به چشم و دست
    در کوچه ای که پکی یاران راه را
    تنها
    در لحظه ی گلوله ی سربی
    در اوج خشم
    تصدیق می توان کرد
    آن هم
    با قطره های اشکی در گوشه های چشم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •