توضیح مکانیسم ترکیببی مواد آلی.....نوشته شده توسط Saeed Dz [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توضیح مکانیسم ترکیببی مواد آلی.....نوشته شده توسط Saeed Dz [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اول باید بدونید بین نظریه و نظر تفاوت هست نظر چیزی هست که من و شما نوعی درباره یه موضوعی بر اساس دیدگاه و طرز فکر و میزان درک و دانشمون نسبت به اون موضوع بیان می کنیم .نوشته شده توسط عــــلی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولی یه نظریه علمی ویژگی های علمی داره که به عنوان نظریه مورد قبول قرار گرفته یه توضیح برای نظریه به همراه معیارهای نظریه محسوب شدن و علت اعتبار نظریه لطفا توضیحات رو کامل بخونید:
یك نظریه یا قانون علمی، نماینده یك یا گروهی از فرضیه های مرتبط است كه از طریق آزمایشات و سنجش ها تأیید شده اند. نظریه ها به راحتی كنار گذاشته نمی شوند بلكه هرگاه به نظر رسد كه مشاهدات جدیدی رخ داده اند كه در قالب نظریه موجود نمی گنجند، دانشمندان نظریه موجود را مورد سؤال و بازسنجی بر اساس این مشاهدات قرار می دهند و تلاش می كنند آن را با تغییراتی اصلاح كنند.
در افواه عمومی تلقی ای از نظریه وجود دارد كه نسبت به آن نوعی سهل گیری را به نمایش می گذارد؛ چنانكه گفته می شود«این كه فقط یك نظریه است»؛ اما دانشمندان برای نظریه اعتبار واقع نمایی در ارتباط با وقایع و حقایق جهانی قائلند و هیچ كس به خاطر آنكه نظریه جاذبه صرفا یك نظریه است، پای خود را از لبه یك ساختمان بلند بیرون نمی گذارد.
تغییراتی كه در اندیشه و نظریه های علمی رخ می دهند، دید و نگرش ما به جهان را منقلب می سازند(Kuhn, Thomas. The Structure of Scientific Revolutions, Univ. of Chicago Press, ۱۹۶۲). و نیروی اصلی برای این تغییر، همانا روش علمی و تأكید آن بر آزمایش و تجربه است.
روش علمی شدیدا با خود علم تنیده است. از این رو علم فرایندی از پژوهش بشری است كه حوزه دانش جدید را به سطوح زیادی تسری می دهد. با اینكه روش علمی ساده و به لحاظ توصیف دارای وجه منطقی است، اما می توان گفت هیچ سؤالی دشوارتر از این نیست كه دانایی چگونه رخ می دهد. آنچه تاكنون در این راستا دستگیر بشر شده، این است كه می تواند بنا به ضرورت آزمایش تجربی در روش علمی، با بهره گیری از این روش، تبیین علمی پدیده ها را از تبیین های دیگر جدا كند. در این راستا دانشمندان توانسته اند به روشها و پیشرفتهایی دست یابند تا امكان دخالت جهت گیری های فردی و جمعی را در این آزمایشات و یافته های علمی كاهش دهند. (Introduction to the Scientific Method, in: ibid)
اگر مشاهدات علمی به مثابه سوخت برای قدرت بخشیدن به كشفیات علمی باشند، نظریه های علمی به مثابه موتور این كشفیات هستند. نظریه ها به ما اجازه می دهند تا مشاهدات اولیه را سازمان دهیم و بفهمیم، سپس مشاهدات آینده را پیشگویی نماییم و ایجاد كنیم.
نظریات علمی را می توان بر اساس مختصات مشترك آنها و نیز مختصاتی كه آنها را از نظریات غیر علمی منفك می كنند، توضیح داد. به گونه ای غیر رسمی می توان گفت نظریات علمی باید دارای چند اصل پایه زیر باشند: سازگاری، امساك، اصلاح پذیری، قابلیت آزمایش یا تأیید تجربی، مفید بودن یا كارآمدی، پیشرو بودن.
از نظر دانشمندان، نظریه یك چارچوب مفهومی است كه برای تبیین حقایق موجود و برای پیشگویی حقایق جدید به كار می رود.
همان طور كه روبرت روت برنشتین در مقاله اش(On defining a scientific theory: creationism considered) گفته است: نظریه باید دربردارنده بیشترین – اگر نه همه- معیارهای منطقی، تجربی، اجتماعی و تاریخی باشد. این گروه معیارها مهم هستند؛ چون بیشتر مردم صرفا به معیارهای منطقی توجه می كنند و به راحتی فراموش می كنند كه علم علاوه بر اینها حاوی جاذبه های مهم اجتماعی و تاریخی نیز هست- و این معیارها و جاذبه های اجتماعی در نحوه ارزیابی نظریه ها ایفای نقش میكنند.
معیارهای نظریه بودن یك نظریه را چنین می توان جمع بندی نمود:
۱-سازگاری(درونی و بیرونی)؛
۲-امساك(صرفه جویی در ماهیت ها یا تبیینات پیشنهاد شده)؛
۳-مفید بودن یا كارایی (پدیده های قابل مشاهده را شرح و تبیین می كند)؛
۴-قابلیت رد و تأیید تجربی دارد؛
۵-بر اساس آزمایشات یا تجربیات كنترل شده و قابل تكرار استوار است؛
۶-قابلیت تصحیح دارد و از دینامیسم درونی برخوردار است(همپای پوشش دادن داده های جدید، خود نظریه نیز تغییر و اصلاح می پذیرد)؛
۷-پیشرو است(تمام آنچه را كه نظریه های پیشین در اختیار می گذارند، و نیز بیشتر از آن را در اختیار می گذارد)؛
۸-آزمایشی است(روا می دارد كه عدم صحت آن آشكار شود اما ادعای قطعیت نكند؛ به عبارتی نظریه تن به ابطال می دهد اما ادعای قطعیت نمی كند.)
این یك حقیقت است كه علم واقعی ماهیتا به گونه ای است كه باب آن همواره به روی مذاكره و گفتگو باز است. از این رو درباره فقدان برخی – و نه همه- این معیارهایی كه ارائه شدند، همچنان می توان بحث كرد. با این همه جمع معیارهای فوق توصیف زیبا و خوبی را از مختصاتی به دست می دهد كه انتظار می رود یك نظریه برای آنكه علمی تلقی شود، باید از آنها برخوردار باشد. فقدان یك یا دو مورد از این معیارها ممكن است به معنای خروج نظریه از علمیت آن نباشد اما صرفا به شرطی كه دلایل بسیار بسیار خوبی ارائه شود. با این همه فقدان بیشتر یا همه معیارهای فوق در یك ادعا قطعا آن ادعا را از اصالت علمی خواهد انداخت.
آزمایشات یا سنجش ها ممكن است نظریه را (به عنوان مثال با مشاهده یك جزء یا ذره جدید) مستقیما آزمایش كنند یا ممكن است نتایج به دست آمده از نظریه را با توجه به استفاده آن از ریاضیات و منطق، با همین مؤلفه ها(یعنی با استفاده از ریاضیات و منطق) مورد سنجش قرار دهند. لازم به ذكر است كه ضرورت آزمایش یا سنجش نظریه درواقع تلویحا به معنای ضرورت قابلیت آزمایش یا سنجش داشتن نظریه است؛ چون نظریه هایی كه غیرقابل آزمایش یا سنجش هستند، نمی توانند «نظریه علمی» (scientific theory) تلقی شوند. قابلیت آزمایش یا سنجش داشتن نیز به نوبه خود، قابلیت ابطال پذیری نظریه را می رساند.
اگر معلوم شود پیشگویی های یك نظریه پرسابقه با آزمایشات جدید ناهمخوانی دارند و یا سنجش ها تكرار نتایج آن را تأیید نمی كنند، ممكن است نظریه از مقام تبیین كننده واقعیت كنار گذاشته شود اما همچنان در یك اندازه محدود از پارامترهای قابل اندازه گیری برخوردار بوده، همچنان به كارایی خود- ولو در یك سطح محدود – ادامه دهد. به عنوان مثال نظریه مكانیك قدیم نیوتن(اصول نیوتن) با نظریه نسبیت انشتین جایگزین شد اما هنوز قوانین نیوتن در سطحی كه سرعت اجسام از سرعت نور پایین تر باشد، جواب می دهد و چنانكه می دانیم این حوزه اجسام، سطح عمده ای از حوزه تجارب و فعالیتهای انسانی را پوشش می دهد و درواقع نشان از كارایی قابل توجه نظریه پس از ناهمخوانی آن با برخی مشاهدات جدید دارد. با این همه نظریه نسبیت از یك بعد دیگر چون قابلیت آن را دارد كه حتی در سطح ذرات ریز و سرعت های پایین نیز جوابگو باشد، معتقدیم كه علیرغم جوابدهی نظریه نیوتن، نظریه نسبیت در این سطح نیز بهتر از مكانیك كلاسیك جوابگو است و این نشان از عام بودن نظریه و گستره حوزه عمومیت و شمول آن دارد.
علاوه بر این، نظریه ها باید قابلیت تغییر، اصلاح و تكمیل داشته باشند. نظریه خورشید محور در تبیین گردش سیارات منظومه شمسی جای خود را به نظریه كوپرنیك داد كه زمین را در مركز می نشاند اما همین نظریه كه قائل به حركت دایره ای سیارات بود، بعدا با نظریه حركت بیضوی اصلاح شد و همگی اینها نهایتا در نظریه نیوتن قابلیت توجیه یافتند و حركت دیگر سیارات خارج از منظومه شمسی نیز توجیه گردید.
تعریف نظریه فرگشت :نوشته شده توسط عــــلی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تکامل یا فرگشت (یا به گونهٔ ویژهتر تکامل زیستی یا اندامی) عبارتست از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی موروثی که طی زمان در جمعیتهای افراد رخ میدهد.این ویژگیهای فنوتیپی، که از نسلی به نسل بعد جابجا میشوند؛ صفات ساختاری، بیوشیمیایی و رفتاری را تعیین میکنند. وقوع تکامل منوط به وجود بستری از گوناگونی ژنی در جمعیت است. این بستر ممکن است از جمعیتهای دیگر تامین شود؛ که به شارش ژن شهرت دارد. همچنین ممکن است گوناگونی ژنی از درون جمعیت، با سازوکارهایی چون جهش یا نوترکیبی پدید آید.
با توجه به اینکه ویژگیهای فنوتیپی متفاوت، احتمال بقا و تولیدمثل را تحت تاثیرات متفاوتی قرار میدهند؛ انتخاب طبیعی میتواند سبب فراگیری ژنوتیپهای جدید در خزانهٔ ژنی شود؛ و چهرهٔ فنوتیپی جمعیت را به تدریج تغییر دهد. انتخاب جنسی ممکن است به همه گیری ژنهایی منجر شود که نقش مثبتی در افزایش بقای جاندار نداشته باشند؛ و دیگر سازوکارهای تکاملی همچون همبستگی ژنی و رانش ژن، ممکن است ژنهایی را انتخاب کنند که امتیاز مستقیمی برای بقا یا تولیدمثل جاندار ارائه نمیدهند.
وقوع تکامل بدان معناست که تمام موجودات زنده با همهٔ تنوعی که دارند، از نیاکانی مشترک پدیدار گشتهاند..تکامل علت پدیدهٔ گونهزایی است؛ که طی آن یک گونهٔ اجدادی منفرد به دو یا چند گونهٔ متفاوت تقسیم میشود. گونهزایی در شباهتهای ساختاری، جنینی و ژنتیکی جانداران؛ پراکندگی جغرافیایی گونههای مرتبط با هم، و ثبت سنگوارهای تغییرات، قابل مشاهدهاست. نیای مشترک جانداران امروزی تا بیش از ۳٫۵ میلیارد سال پیش؛ یعنی از زمان پیدایش حیات روی زمین، قدمت دارد.
ازبین رفتن موجودات تحت تاثیر فشار محیطی (ناسازگاری و نداشتن توانایی لازم برای همراهی با تغییرات محیطی) اتفاق می افته و این محیطی هست که زنده بودن یا از بین رفتن موجودات رو تعیین میکنه به این صورت که؛جانوری که ویژگی های و صفاتی داره که می تونه فشار های محیطی رو تحمل کنه زنده میمونه و جانوری که فاقد این صفات و ویژگی هاست از بین میره این صفات و ویژگی ها تحت کنترل ژنوم موجود زنده هستند و این ژنتیک موجود زنده اس که به نسل های بعدی منتقل میشه. به همین ترتیب نسل های بعدی این ویژگی رو دارا هستن ولی موجوداتی که فاقد این ویژگی هستن به تدریج از بین میرن.
به صورت عادی در بدن ما و همه جانوران جهش های ژنی اتفاق می افته که خیلی از این جهش ها خطرناکه و در صورتی که توانایی ظهور (غالب شده) پیدا کنه باعث مرگ میشه ولی در کنار همه این جهش های مرگ آور بعضی جهش ها در ژنوم باعث به وجود اومدن ویژگی های جدیدی در بدن موجود زنده میشن که اون جانور رو برای مقابله با محیط و تحمل فشارمحیطی توانا تر از هم گروه های (گونه های همان جمعیت) میکنه این نوع جهش ها یکی از زمینه ایجاد گونه های جدید و یا تنوع در بین اعضای یه خانواده هست ..
تولید مثل جنسی همیشه از طریق نوترکیبی باعث ایجاد تنوع در جمعیت میشه همچنین شارش ژن (مهاجرت از جمعیتی به جمعیت دیگه) خزانه ژنی اون جمعیت رو متنوع میکنه این تنوع سازگاری محیطی جمعیت رو افزایش میده و در صورتی که تولید مثل جنسی بین این جمعیت اتفاق بیفته تنوع بیشتری به نسل های بعدی منتقل میشه..
در هر برهه زمانی فشارهای محیطی متفاوت هست فشار محیطی هر عاملی که باعث مرگ جانور یا جلوگیری از انتقال محتوای ژنتیکیش به نسل بعدی بشه رو میتوان در نظر گرفت (از رنگ پوستی که به علت عدم سازگاری با شرایط محیطی باعث افزایش میزان شکار و و مرگ جاندار میشه تا شرایط آب و هوایی و حتی ظاهر جانور نر برای جفت گیری و ...)
بنابراین این محیط و تغییرات محیطی هست که احتمال زنده بودن یه جاندار داراری خصوصیات برجسته (افزایش احتمال زنده بودن و موفقیت در زاد و ولد) رو افزایش میده و جانداری که فاقد این صفات هست تحت تاثیر فشار محیطی حذف میشه(انتخاب طبیعی) .این محیط طبیعی هست که صفت مناسب برای زاد و ولد و ادامه بقا رو انتخاب میکنه و به تدریج باعث ایجاد فرگشت میشه. (منظور از به تدریج مدت زمان طولانی از زمان پیدایش حیات روی زمین یعنی 3.5 میلیارد سال پیش تا به امروز هست)
جواب بقیه سوالاتتون در تاپیک توضیح داده شده .اگر فرصت شد دوباره توضیح رو میذارم ولی تاپیک رو حداقل از صفحه 12 به بعد مطالعه کنید..
بیشتر توضیح بدی ممنون میشم.نوشته شده توسط shabe.saket [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
بسیار خوب.این نظر بسیار خوب است.من سوالاتم را یکی یکی مطرح میکنم و از دوستان طرفدار این نظریه درخواست پاسخ دارم.پاسخ دقیق.نوشته شده توسط Stream [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من خیلی وقت پیش این نظریه را با سوالاتی کوچک رد کردم اصلاً نیازی به فکر کردن نبود!!
لطفاً کسانی که در مورد نظریه داروین شناخت خوب و دقیق ندارند و سر سرکی این نظریه را پذیرفتند و پاسخ های درست نمیدهند. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .این کتاب کاملاً فارسی بوده و این نظریه رو کاملاً توضیح داده.
سوالات خودم را یکی یکی تکرار میکنم چون پاسخ دقیقی نگرفتم هر وقت پاسخ اولین سوال به طور کامل داده شد سپس به سوال بعدی روی خواهم آورد.
---------------------------------------
دوستان به سوال اول من اینگونه پاسخ دادند که نظریه داروین برای رد وجود خدا نیست.اما خودشان دلایلی را مطرح میکنند برای رد وجود خدا.همینطور ریچارد داوکینز به نحوی روی این نظریه تعصب دارد که براحتی وجود خداوند را با ان رد میکند البته ایشون نظراتش کمی خنده دار است.از بیگ بنگ هاوکینز تا داروین.
کاری با ریچارد نداریم یکم قاطی داره سوالات پیچیده ازش میپرسی میگه نمیدونم!!!
جالبه که دوستان از یک نظریه برای رد وجود خدا استفاده میکنند.در حالی که این قضیه پذیرفتنی عقل است و من براحتی میتونم اونو براشون اثبات کنم.
بگذریم.
دوستان دانشمندان تا کروموزوم های داخل سلول ها رو تونستند با میکروسکوپ ببینند و داخل کروموزوم رو دیگه قابل مشاهده نبوده و از نظریه ای پیروی میکنه که فقط از نظریه های دیگه بهتره.و بقیشو با اشعه های ایکس بررسی میکنند.
کاری ندارم.
من خودم رو ب عنوان یک نادان فیزیک و شیمی اینجا مطرح میکنم.پس به سوالات من پاسخ بدید و اگر نمیتونید پاسخ بدید نگید شما هیچ اطلاعی از شیمی و زیست ندارید.شما که اطلاع دارید پاسخ بدید وگرنه خودتون زیر سوال میرید که این نظریه رو بدون علم پذیرفتید.
داروین میگه فرگشت اونقدر تکرار میشه تا یک موجود شکلی مناسب با محیط خودش بگیره و این شکل همیشه در حال تکامل هست و روز بروز هم این تکامل در حال انجام شدن هست.مثلاً چیزی به عنوان دندان عقل که کم کم داره از بین میره چون استفاده زیادی ازش نمیره.اونا فقط از ظن و گمان پیروی میکنند در حالی که ظن و گمان نمیتونه انسان رو از حق بی نیاز کنه.
از کجا معلوم انسان های اولیه علف های بسیاری میخوردند پس بخاطر همین علف خوردنشان دندان عقل داشتند.
ببینید ما همه بر اساس نظریه داروین همون مولکول هایی هستیم که العان به این شکل روی زمین داریم زندگی میکنیم.
سوال اینجاست که این مولکول ها خیلی عاقل هستند.یا باید بپذیرید که اونا خیلی هماهنگ و عاقل هستند که تونستند قلب و مغز و اعصاب و هواس پنجگانه و تشخیص رنگها و .... رو برای انسان بوجود بیارن و هر کدوم در بدن انسان وظیفه ای رو به عهده بگیرن و عمر طولانی ای هم ندارند و وجود خدا رو منکر بشید.
یا اینکه خنگ بودن اونارو تایید کنید.اگر خنگ بودن اونارو تایید کنید که اشکالات بسیاری بوجود میاد همچون اینکه اونا هرگز نمیتونستند تکامل پیدا کنند.و اگر باهوش بودن اونارو تایید کنید باز هم اشکال بوجود میاد.چون بین اینهمه موجودات فقط انسان تونسته به بهترین شکل تکامل پیدا کنه.در حالی که همه این مولکول ها از یک جنس هستند و همشون هم عقل یکسانی دارند.پس چرا با عقل یکسانی که دارند فقط یه سری تونستند به بهترین شکل تبدیل بشن.اینایی که انسان شدن همکاری بیشتری نسبت به بقیه داستند؟
چرا با وجود فرگشت و تکامل هنوز میمون ها منقرض نشدن ولی این انسان های نئادرتال منقرض شدن؟اونا چشون بوده؟راهشون رو کج رفتن؟
چطور این مولکول های عاقل تونستن انسان بسازن که توی زمین برج ها میسازه.اما توی دریا و پرنده ها و درختان نتونستن یه موجود عاقل بسازن که در دریا بغیر از خوردن و کشتن همدیگر پیشرفتی داشته باشن مثلاً در دریا برق و لامپ بسازن یا تونل و راه و جاده ایجاد کنن؟
چرا پس از میلیارد ها سال نتونستن دست در بیارن و از دستشون استفاده کنن ولی حیوانات دیگر همه تونستن؟
چرا پرنده ها به جای بال های خسته کننده نتونستن هواپیما تولید کنند و هنوز هم از بالشون استفاده میکنند.
چطور بعد از اینهمه سال با این مولکول های عاقل فقط انسان تشکیل شد؟
سوالات زیاده اما من یک جواب کلی و درست از فرشگت میخوام.این فقط باز شده سوال اول من بود.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
من نیومدم اینجا که فرق نظر با نظریه رو متوجه بشم.نوشته شده توسط V E S T A [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اما پاسخ شما رو با منطق میدم نه با زبان و تعاریف.
عقل در مورد جمله ها فقط از چهار حالت پیروی میکنه:
1.شک
2.ظن
3.یقین
4.وهم(خیال)
شما هرگز نمیتونی غیر از این چهار حالت یکی اضافه پیدا کنی چون کاملاً ریاضی هست و غیر قابل رد.
یعنی یک واژه و جمله یا از یک شک پیروی میکنه یعنی 50 درصد صحیح و 50 درصد غلط.یا از ظن پیروی میکنه یعنی بیشتر از 50 درصد به یقین نزدیکه و کمتر از 50 درصد به مردود(مثلاً گمان میره 90 درصد صحیح باشه و 10 درصد غلط).و یا 100 درصد صحیحه مثل 2+2=4 که میشه یقین یا 0 درصد هست که میشه وهم و خیال.
نظر یا نظریه نه یقین هست و نه مردود.پس یا شک هست یا ظن.پس نظر با نظریه هیچ فرقی با هم ندارند.چونکه نظر میتونه صحیح باشه و میتونه غلط باشه.همونطور که بسیاری از نظر ها و نظریه ها با وهم از بین رفتند و بسیاری از آنها با یقین درستی آنها تایید شد.چیزی که بدون عقل و سنجش و علم گفته میشه وهم و خیال هست نه یک نظر یا نظریه.
موفق باشید.
Last edited by عــــلی; 13-11-2013 at 10:04.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
این تعریف صحیحی است.مثلاً آفریقایی ها بر اساس محیطشان سیاه پوست میشوند و قطبی ها سفید.اما چرا ژاپنی ها چشم بادامی شدند را نمیدانیم.اما این پاسخ شما دلیل نمیشود که میمون انسان شود.چون میمون ها هنوز زنده هستند و شامپانزه ها و .... هنوز هستند و زندگی میکنند یعنی نیازی نبوده که انسان شوند.لطفاً به سوال کاملی که از پست قبلی ام مطرح کردم بدید.نوشته شده توسط V E S T A [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موفق باشید.
خیلی جالب بودنوشته شده توسط عــــلی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولی مشکل شما در همون فکر نکردنتون بوده
نظریه داروین یک نظریه در حوزه زیستشناسی هست و اساس شکل گیری این نظریه با مشاهدات زیست شناسی شکل گرفته نه برای رد یا تایید چیزیدوستان به سوال اول من اینگونه پاسخ دادند که نظریه داروین برای رد وجود خدا نیست
ولی این نظریه هم خیلی از موارد دیگه در خیلی موارد میتونه استفاده بشه و کسی نگفته این نظریه برای رد وجود خدا! ی مکتوب در کتب خاص استفاده نمیشه و این نریه چون با گفتارهای گفته شده در اون کتب خاص در تظاد هست موجب رد شدن اون گفتارها میشه
بسیاری از کسانی که این نظریه رو دارن بررسی میکنن و قبول دارن دانشمندانی هستن که سالها روی این مسئله کار پژوهشتی و تحقیقاتی کردن و نمونه برداری ها و ازمایشات و تحقیقات وصیعی هست که داره انجام میشه روی این مسئله نه اینکه فقط با خوندن چند صفحه از یک کتاب ترجمه شده سریع چند سوال مطرح کنن و حتی زحمت نکشن دنبال جواب سوالاتشون برن و روش فکر کنن و دست به رد یا تایید بزننلطفاً کسانی که در مورد نظریه داروین شناخت خوب و دقیق ندارند و سر سرکی این نظریه را پذیرفتند و پاسخ های درست نمیدهند.
پاسخ درست دریافت کردن لازمش اینه شما اطلاعات ابتدایی از علم و زیستشناسی داشته باشن و گرنه وقتی که شما فرق اتم و مولوکل و سلول رو نمیدونید چطور میشه شواهد بیولوژیکی رو برای شما تشریح کرد؟
شما حتی هیچ درک درستی از ملکول و اتم و سلول ندارید چطور میشه این مسائل رو برای مشا توضیح داد؟سوال اینجاست که این مولکول ها خیلی عاقل هستند.یا باید بپذیرید که اونا خیلی هماهنگ و عاقل هستند که تونستند قلب و مغز و اعصاب و هواس پنجگانه و تشخیص رنگها و .... رو برای انسان بوجود بیارن و هر کدوم در بدن انسان وظیفه ای رو به عهده بگیرن و عمر طولانی ای هم ندارند و وجود خدا رو منکر بشید.
بدن انسان از سلول تشکیل شده نه ملکول و ملکول اجزایی سلول هستن و اتم اجزای ملوکول و ....
مولوکل عاقل نیست بلکه با درکنار هم قرار گرفتن تعداد اتمهای خاص مولوکلهای خاص شکل میکیرین و با در کنار هم قرار گرفتن مولوکولهای خاص سلولهای خاص تشکیل میشن و .... و با در کنار هم قرار گرفتن این اجزا هست که یک خواصی ایجاد میشن مثل عقل و شعور
اینطور میشه مثال زد ایا مشا فن کامپیوترتون رو دارای قدرت پردازش میدونید؟ایا تک سلولها در هسته cpu تک تک دارای عقل و قدرت پردازش هستن که کاپیتور دارای توانایی پردازش شده؟
جواب اینکه خیر این در کنار هم قرار گرفتن عناصر خاص هست که خواص خاص ایجاد میکنه
در مورد انسان و دیگر موجودات دارای حیاط هم همین هست که مولوکلهای خاصی باعث بوجود اومدن انواع سلولهای خاصی شدن که با در کنار هم قرار گرفتن این سلولها تونسته به شکلی از حیات امروزی که ما میبینیم دست پیدا کنه
بحث وجود خدا اصلا ربطی به این تاپیک نداره و تاپیک جداگانه براش هست پس اینجا دربارش بحث نمیشه
کلا شما در تعریف کلمات هم مشکل دارید و من نمیفهمم خنک و باهوش بودن مولوکل یعنی چی؟یا اینکه خنگ بودن اونارو تایید کنید.اگر خنگ بودن اونارو تایید کنید که اشکالات بسیاری بوجود میاد همچون اینکه اونا هرگز نمیتونستند تکامل پیدا کنند.و اگر باهوش بودن اونارو تایید کنید باز هم اشکال بوجود میاد.چون بین اینهمه موجودات فقط انسان تونسته به بهترین شکل تکامل پیدا کنه.در حالی که همه این مولکول ها از یک جنس هستند و همشون هم عقل یکسانی دارند.پس چرا با عقل یکسانی که دارند فقط یه سری تونستند به بهترین شکل تبدیل بشن.اینایی که انسان شدن همکاری بیشتری نسبت به بقیه داستند؟
ایا در ازمایشگاه یک مولوکل اکسیژن با مولوکول هیدروژن ترکیب میشه و اب میسازه دلیلش چی هست؟با این تعریف شما یعنی اونها باهوش هستن که مولوکل ای شکل دیدن؟
هرگز نمیشه گفت انسان بهترین شکل تکامل هست بلکه فقط مغز انسان هست هست در سیر تکامل از موجودات دیگه پیشرفت بیتری داشته وگرنه در خیلی از جنبه های دیگه بسیار بسیار ضعیفتر از گونه های دیگه هست
و این هم دلایل خیلی مثل شرایط محیطی احساس نیاز و ... غیره داشته که در پست قبلی براتون توضیح دادم اگر خواستین مطالعه کنید
چرا در سال گذشته هزاران گونه حیات منقرض شدن؟مثل یوزپلنگ ایرانیچرا با وجود فرگشت و تکامل هنوز میمون ها منقرض نشدن ولی این انسان های نئادرتال منقرض شدن؟اونا چشون بوده؟راهشون رو کج رفتن؟
چون محیط زندگی اونها از بین رفته یا توسط موجودات دیگه شکار شدن یا شرایط جوی تغییر کرده و ....
حالا دلایل نئادرتال هم میتونه هر کدوم از این ها باشه ولی چه ربطی داره که حتما میمونها هم باید منقرض میشدن؟
بازم میگم مشکل شما اینه هیچ درک درستی نه از واژه مولوکول دارین نه از واژه عقلچطور بعد از اینهمه سال با این مولکول های عاقل فقط انسان تشکیل شد؟
عقل تاثیر و برایند فالیت سلولها هست نه اینکه خوده مولوکولهای راسا هر دوم دارای عقل خاص باشن
ایا الکتریسته داخل سیمهای کامپیوتر شما معنیش این هست هر تک مولوکول مس داخل سیم خودش راسا دارای الکتریسیته هست؟
چرا آنفولانزای معمولی تبدیل به انفولانزای مرغی شد؟چرا با وجود آنفولانزای معمولی و وجود انفولانزای مرغی انفولانزای خوکی شکل گرفت؟ و ....نوشته شده توسط عــــلی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انسانها دقیقا از همین میمونهای امروزی شکل نگرفتن بلکه انسان و میمونها نیاکان بیولوژیکی یکسانی دارن و در طول زمان این 2شاخه انسان و میمون از هم جدا شدن
درپست قبل با دادن لینک کاملا این موارد براتون توضیح داده شد اگر زحمت بکشید و مطالعه کنید جواب این سوالات خیلی ساده هست
Last edited by havzhini; 13-11-2013 at 10:58.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
کاری به این قضیه ندارم که بجای پاسخ دادن به سوالات فقط مجادله و خلط مسائل کردید و سوال رو با سوال پاسخ دادید و همچنین هی تکرار کردید که شما علم کافی نسبت به مولکول ندارید در حالی که سوالات من باید با علم داروینیسم پاسخ داده بشه تا به جواب برسه.سوالات من کلی هست ولی شما اونو شکافتید و از هم جدا کردید برای همین نتونستید پاسخ درستی بدید و بجای پاسخ دادن به سوالات من از من سوال میکنید!!!نوشته شده توسط havzhini [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در مورد وجود خدا این نظریه کاملا ربط داره.چون اگر وجود خدا رو بپذیرید کاملا این نظریه رد میشه چون یه خالق هرگز طی مسیر فرگشت نمیاد موجودی رو خلق کنه و ولش کنه تا اونقدر تکرار بشه که به تکامل برسه.پس یا باید خدا رو برای شما اثبات کرد و بپذیرید که این جهان خالق داره و با نظم داره پیش میره نه به صورت رندوم و خود بخود.
مساله دوم که من مطرح کردم در مورد دوستان این بحث بود نه دانشمندان داروینیسم.شما دارید از نظریه دانشمندان پیروی میکنید و ازش خیلی جاها استفاده میکنید.اگر عقل دارید باید عقل خود را به دست دیگران بسپارید در حالی که خودتان هم میتوانید فکر کنید و تصمیم گیری کنید.؟اگر یه دانشمند بیاد بگه خورشید به دور زمین میچرخه شما باید بپذیرید؟اگر انیشتین میاد میگه چیزی بالاتر از سرعت نور نیست باید بپذیرید بعدش یکی میاد براحتی ردش میکنه.این یعنی اینکه نظریه هیچ پایه و اساس علمی نداره و راحت با پیشرفت بشر رد میشه حتی اگر بزرگترین دانشمند نظریه داده باشه.
مساله سوم که مطرح کردید این ها رو خودم میدانم که مولکول ها چی هستند و چگونه پیدا شدند.در کتاب داروین هم خیلی راحت توضیح داده.اما میشه بگید اول مولکول چگونه بوجود اومده؟حتماً همونطور که بیگ بنگ کشکی بوده اونم کشکی به وجود اومده.
میدونید شما از یک چیز غیر عقلانی دارید پیروی میکنید برای همین میگم رد کردنش حتی نیاز به فکر کردن نداره.مثل این میمونه که یکی بیاد بگه 2+2=5 این خنده دار هست!!چون این مساله اثبات شده هست و داروینیسم از یک علم بی پایه پیروی میکنه مثل انفجار بزرگ بیگ بنگ.
بالاخره بدن انسان از مولکول تشکیل شده هست یا نه؟اگر از مولکول نیست پس از سلول هم نیست چون خودتون دارید میگید مولکول اجزای سلول هست.شما دارید مغالطه میکنید.لطفاً پاسخ سوال را بدهید.
اما در مورد کامپیوتر خیلی زیبا مثال زدید.
چطور این صفر و یک در کنار هم یک اجزای کامل رو تشکیل دادند و یک خالقی به نام انسان داشته و این جهان هستی خالق نداشته؟اصلاً واقعاً این بی خدا ها چی فکر میکنند دلم میخواد واقعاً بدونم اینا عقلشون از چه اجزایی تشکیل شده!!!
شما توی یک دوراهی گیر کردید.یا باید وجود خالق رو بپذیرید و این خالق این مولکول ها رو کنار هم قرار داده و جسمی رو بوجود اورده همونطور که انسان این صفر و یک ها رو در کنار هم قرار داده تا کامپیوتر رو بوجود بیاره.و یا اینکه وجود خالق رو منکر بشید.
اگر وجود خالق رو منکر بشید نمیتونید از صفر یک مثال بزنید.چون صفر و یک خالق داره و رندوم به وجود نیومده.و همچنین هرگز صفر و یک رندوم نمیتونه یک فایل مورد استفاده رو تشکیل بده.پس باید بپذیرید که این مولکول ها خود دارای عقل و شعور نیستند بلکه یکی اینها رو چیده کنار هم و براشون عقل و شعور قرار داده.
حالا بالاخره خدا وجود دارد یا نه؟اگر بگویید نه دیگر بحث با شما بیهوده خواهد بود چون شما خودتان مثال از کامپیوتر میزنید که خودبخود بوجود نیامده بعد از آنطرف میگویید که مولکول ها و تکامل و فرگشت خودبخود و بدون خالق اینقدر دقیق بوجود اومده.
در مورد یوزپلنگ ایرانی مثال آوردید.مثل اینست که من بگویم نسل من منقرض شده است چون بچه دار نمی شوم.پس یعنی ما از نسل میمون ها هستیم چون نسل پدران اونها منقرض شده اند!!!!
چه ربطی دارد؟
بزرگوار میمون ها و شامپانزه ها و .... وجود دارند و انسان ها هم وجود دارند.چرا بین اینها وجود ندارد؟آیا یک شامپانزه یکدفعه انسان زاییده؟شما حداقل یک مدرک برای اثبات وجود این قضیه ندارید فقط ژن ها رو بررسی میکنید و ساختار کروموزوم ها و یه سری فرمول ها تا به این نتیجه برسید که چون همه اینها از یک چیز تشکیل شده هستند پس همه از نسل همدیگر هستند.
0 و 1 و ریاضیات و فیزیک از قبل وجود داشتند فقط نیاز به کشف کردن بودند.یعنی چیزی که وجود نداره هرگز نمیشه کشفش کرد.من برنامه نویس نرم افزار هستم و از 0 و 1 ای که کشف شده یک نرم افزار مینویسم برای اینکه فایل ها را حذق کند و یک نرم افزار مینویسم برای دانلود فایل ها.آیا این دو نرم افزار از نسل همدیگر هستند حتی اگر شکل و شمایلشون شبیه هم باشه و یک خالق داشته باشه و از یک صفر و یک تشکیل شده باشه؟آیا نرم افزار اول من از نظر صفر و یک هیچ ارتباطی به نرم افزار بعدی داره؟در حالی که من وقتی ورژن جدیدی از یک نرم افزار رو میدم این یعنی اینکه این جدیده از نسل همون قبلی هست و کارایی بهتری از قبلی داره.
خلقت موجودات هم به همین گونه بوده.همه از یک 0 و 1 تشکیل شده اند و یک خالق اونارو خلق کرده ولی هر کدوم از این موجودات نرم افزاری جداگانه هستند نه ورژنی از ورژن قبلی چون هیچکدوم از این ورژن ها همدیگر رو ساپورت نمیکنن.
این پاسخ برای همه سوالاتی بود که در مورد ویروس ها و انفولانزا و ببر مطرح کردید.
من منتظر پاسخ دقیق سوال اولم هستم.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)