اره
ما هم توش موندیم
اره
ما هم توش موندیم
نوشته شده توسط king-hitler2 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شما میتونی منو به طایفت دعوت کنی؟
شانس مارو نیگا
خود را با سایهٔ شب آمیخته، در کوچه پس کوچههای کثیف کنار شهر میپلکی. یک مرد نسبتا مست طعمهٔ توست! نخست طبق غریزهٔ حیوانیت دور او میگردی. دورهایت تنگ و کوچک میشوند، و هنگامیکه آمادهٔ پرش روی او میشوی - او برمیگردد و یک فانوس جلوی چشمان تو میگیرد. یک لحظه از برق نور خشکت میزند و صدای فریاد او در حال فرار به گوشت میرسد. با خودت فکر میکنی که این هم که نشد و به فانوسی که طعمهٔ از دست رفته به جا گذاشته خیره میشوی.
اره به منم داده
چنانچه آمادهٔ پریدن روی حریف میشوی، ناگهان چشمهایت سیاهی میروند. احتمالا فانوسی را ندیدی یا اینکه یک غریبه از پشت ضربهای را به تو وارد کرده. با سردرد شدید بعد از ۱۰ دقیقه به هوش میایی و به خودت قول میدی که در آینده بیشتر حواست را جمع کنی.
لینک کاربریت چیهنوشته شده توسط *IN* [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فعلا تو گورستانم
تو گورستان چیکار می کنی؟
خون گیرت نیومد رفتی خون خشک مرده ها رو بخوری؟!!
ارهنوشته شده توسط Viren [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چیکار کنیم به خاطر یه مشت سکه و قطره ای خون
من راپورتشو دارم میدم , به امید اینکه بن شه .
این هم 10 دقیقه منه
شب سرد و تاریکی است. حشرات موذی دور فانوس میگردند. و تو محو در تماشای این حشرات، متوجه نیستی که زمان چطور میگذرد. وقتی به خودت میایی میبینی که ۱۰ دقیقه از زمان صرف شده است.
این یعنی چی ؟
ما رو مسخره کردن؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)