درخت که می شوم
تو پائیزی !
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها !
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن !
درخت که می شوم
تو پائیزی !
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها !
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن !
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ....
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد
خيلي عاليه. مجموعه شعر ايشان را از كجا مي توانم بگيرم؟
همون طور که در پست اول گفتم از ایشون 3 مجموعه شعر به چاپ رسیده ....نوشته شده توسط mani6606 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پرنده پنهان(سال 82)
ناشر: دفتر شعر جوان
رنگ هاي رفته ي دنيا(سال 85)
ناشر:موسسه انتشاراتي اهنگ ديگر
سطرها در تاریکی جا عوض میکنند(سال 87)
ناشر:انتشارات مروارید
ظاهرا هر دو مجموعه ی اولیه ایشون تا حالا 3 بار تجدید چاپ شده...
کلید
بر میز کافه جامانده است
مرد
مقابل خانه جیب هایش را می گردد
آینده
در گذشته جا مانده است
درياي بزرگ دور
يا گودال كوچك آب
فرقي نمي كند
زلال كه باشي
آسمان در توست.
فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را می کشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلا
این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که می دود در دشت های دور
آن قدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین...
زمین...
نه!
به عقب تر برگرد
بگذار خدا
دوباره دست هایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت
تیرهوایی بی خطر
تو
آسمان را کشتی !
روز به سختی از زیر در
از سوراخ کلیدها به درون آمد
اگر دست من بود
به خورشید مرخصی می دادم
به شب اضافه کار !
سیگاری روشن می کردم و
با دود
از هواکش کافه بیرون می رفتم...
دزدی در تاریکی
به تابلوی نقاشی خیره مانده است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)