تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 41

نام تاپيک: شهیار قنبری

  1. #11
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    و این هم سرآغاز ترانه سرایی نوین ایران زمین

    قصه دو ماهی

    ا دو تا ماهي بوديم توي درياي كبود
    خالي از اشك هاي شور از غم بود و نبود
    پولكامون رنگارنگ روزامون خوب و قشنگ
    آسمونمون يكي خونمون يه قلوه سنگ

    خنده مون موجا رو تا ابرا مي برد
    وقتي دلگير بودم اون غصه مي خورد
    تورهاي ماهيگيرا وا نمي شد
    عاشقي تو دريا تنها نمي شد
    خوابمون مثل صدف پر مرواريد نور
    پر شد اين قصه ي ما توي درياهاي دور

    هميشه توك مي زديم به حبابهاي درشت
    تا كه مرغ ماهيخوار اومد و جفتمو كشت
    دلش آتيش بگيره دل اون خونه خراب
    ديگه نوبت منه سايه اش افتاده رو آب

    بعد ما نوبت جفتاي ديگه ست
    روز مرگ زشت دلهاي ديگه ست
    اي خدا كاري نكن يادش بره
    كه يه ماهي اين پايين منتظره

    نمي خوام تنها باشم
    ماهي دريا باشم
    دوست دارم كه بعداز اين
    توي قصه ها باشم

  2. #12
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    بدا به حال کلاغان

    بدا به حال شاه گدايان
    بدا به حال اميران
    بدا به حال شمايان
    هميشه تنهايان

    هميشگي ويران هميشه بي ايران
    هميشه در نهايت مرگ و هميشه در پايان

    بدا به حال شمايان
    بدا به حال شمايان


    خوشا به حال رفيقان هميشه با ايمان
    هميشه در شکفتگي شعر و لختي باران
    خوشا به حال رفيقان
    خوشا به حال عزيزان

    بدا به حال شمايان - هميشه رسوايان
    رفيق قافله اما هم بند گردنه بندان
    بدا به حال رهزنان و خانه فروشان و شبدلان و آينه دزدان
    بدا به حال کلاغان......
    بدا به حال کلاغان......

    خوشا به حال عزيزان عزيز عزالدين

    خوشا به حال عزيزان - ترانه باران (*)

    تمام رفيقان - يگانه مرهم ايران
    خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان
    خوشا به حال عزيزان که شانه به شانه پيروز مي شوند
    در سربي ي سپيده ي شب سوز
    جاودانه ترين عاشقانه ترين روز مي شوند

    خوشا به حال عزيزان.....خوشا به حال رفيقان


    بدا به حال مرگ فروشان
    بدا به حال کلاغان

    خوشا به حال عزيزان
    خوشا به حال عزيزان

  3. #13
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    سرمه دان و حنجره


    بخور دان ها را چه بر سر آمده است
    که بوي گوشت سوخته ميايد ؟
    و شاعران چه بر سپيدي کاغذ نوشته اند
    که سرمه دان سراغ حنجره را مي گيرد ؟


    اوباشان که پيشاني ماه را به سنگ زده بودند
    هنوز تماشاي بتي را اصرار مي کنند
    و به جست و جوي مژه اي
    مرکب و کاغذ را انگار که سرمه اي به چشم ميکشند ...


    اوباشان از درخت سوزان برگشته اند
    هنگامي که شاعران خود سوزي را بر خط آبي دريا نوشته اند !

    نامه اي فرو شده در تنگ حضور جاري عشق است
    تا نهايت کف !

    پروانه ي سپيد دليل روشن عشق است
    و ابريشم دليل جاري آتش

    سرمه دان مي خشکد !
    حنجره مي ماند اما در قحط سال صداها

  4. #14
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    لالا لالا دیگه بسه گل لاله
    بهار سرخ امسال مثل هرساله
    هنوزم تیر و ترکش قلبو میشناسه
    هنوزم شب زیر سرب و چکمه می ناله

    نخواب آروم گل بی خار و بی کینه
    نمی بینی نشسته گوله تو سینه
    آخه بارون که نیس،رگبار باروته
    سزای عاشق های خوب ما اینه؟

    نترس از گوله ی دشمن گل لادن
    که پوست شیره پوست سرزمین من
    اجاق گرم سرمای شب سنگر
    دلیل تا سپیده رفتن و رفتن

    نخواب آروم گل بادوم ناباور
    گل دلنازک خسته،گل پر پر
    نگو باد ولایت پر پرت کرده
    دلاور قد کشیدن رو بگیر از سر

    دوباره قد بکش تا اوج فواره
    نگو این ابر بی بارون نمی ذاره
    مث یار دلاور نشکن از دشمن
    ببین سر می شکنه تا وقتی سر داره

    نذاشتن هم صدایی رو بلد باشیم
    نذاشتن حتی با همدیگه بد باشیم
    کتابای سفیدو دوره می کردیم
    که فکر شبکلاهی از نمد باشیم

    نگو رفت تا هزار آفتاب هزار مهتاب
    نگو کو تا دوباره بپریم از خواب
    بخون با من نترس از گلوله ی دشمن
    بیا بیرون بیا بیرون از این مرداب

    نگو تقوای ما تسلیم و ایثاره
    نگو تقدیر ما صد تا گره داره
    به پیغام کلاغای سیا شک کن
    که شب جز تیرگی چیزی نمی آره

    نخواب وقتی که هم بغضت به زنجیره
    نخواب وقتی که خون از شب سرازیره
    بخون وقتی که خوندن معصیت داره
    بخون با من،بیا تا من،نگو دیره

    سکوت شیشه های شب غمی داره
    ولی خشم تو مشت محکمی داره
    عزیز جمعه های عشق و آزادی
    کلاغ پر بازی با تو عالمی داره

    نخواب ای حسرت سفره گل گندم
    نباش تو دالونای قصه سردرگم
    نخواب رو بالش پرهای پروانه
    که فریاد تو رو کم دارن این مردم!

    لالا لالا دیگه بسه گل لاله

  5. #15
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    بر مي گردم ، صدايم را بردارم
    بر مي گردم ، دستهايم را بردارم
    بر مي گردم ، بر مي گردم ، بر مي گردم
    بگذاريد ، بر گردم
    بر مي گردم ، خواهرم را ببويم
    بر مي گردم ، ايوان ام را بشويم
    بر مي گردم ، بر مي گردم ، بر مي گردم
    بگذاريد ، بر گردم
    ته چمدانم پر از شمعِ روشن
    رخت و برگِ سوخته ، گذرنامه من
    لبِ آستينِ من خيس از بغض رامسر
    تخت كفشِ من پر از گلهاي پرپر
    بر مي گردم ، بر مي گردم ، بر مي گردم
    بگذاريد ، بر گردم
    بر مي گردم ، ديروزم را بردارم
    بر مي گردم ، هنوزم را بردارم
    بي سايه ام ، درختِ بي زمين ام
    بر مي گردم ، ميوه ام را ببينم
    بر مي گردم ، بر مي گردم ، بر مي گردم
    بگذاريد ، بر گردم
    بگذاريد ، بر گردم...

  6. #16
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    نشریه ی جوانان چاپ لس انجلس سال 1996

    اردلان سرفراز مردی از تبار بزرگان شعر و ترانه های متعهد ، می گوید : ر

    موج نوی ترانه سرایی در ایران با
    جمعه و قصه ی دوماهی شهیار قنبری
    شروع شد. ر
    *
    این عنوان ِ گفت و گوست. این گفت و گوی خواندنی و شنیدنی ، گفت و گویی است با اردلان سرفراز ، با پویا دیانین که آن روزها ژورنالیست بود و فعال و امروز وکیلی تواناست.
    *

    باری نشریه ی جوانان ، چاپ لس آنجلس شماره ی 495
    تاریخ نهم آذرماه 1375، بیست و نهم نوامبر 1996
    *
    یعنی ده سال پیش.
    *


    اردلان سرفراز می گوید : ملاقات من و شهیار قنبری برایم یک رویداد بود. یک آغاز بود.
    *
    اردلان در این گفت و گو اشاره می کند که شعر بسیارانی را دوست می دارد . ایرج را ذاتن شاعر می داند و شهیار قنبری را خالق واژه ها.
    *
    اردلان می گوید : یک آب و هوای دیگر در ترانه به وجود آمده بود چراکه آن زمان مصادف بود با حضور شهیار در ترانه سرایی ایران.
    *
    من هنوز ترانه را جدی نمی گرفتم. واقعیتش را باید بگویم ، من هنوز به ترانه سرایی به عنوان یک تعهد ایمان نداشتم. کم کم تصمیم گرفتم همه ی توانم را بگذارم توی شعرم و شروع کردم به سرودن اشعاری که به آن ایمان داشتم. ولی هنوز ترانه را جدی نمی گرفتم.
    *
    پویا دیانین می پرسد: آیا چیزی به نام ترانه ی نوین وجود دارد؟ و اگر وجود دارد چه کسی آغازگر ترانه ی نوین بود و چه تاثیری این مسئله بر کار شما به عنوان یک ترانه سرا داشته است؟
    *
    اردلان می گوید: ترانه سرایی نوین وجود دارد ، حضور دارد و حضور فعالی دارد ، آن قدر با ارزش که ما دیگر می توانیم به آن به عنوان یک هنر نگاه کنیم.
    *
    ترانه دیگر از جنبه ی تفنن بیرون آمده است .هم اکنون ترانه سرایی نوین تمام خصوصیات یک هنر را دارد.
    *
    من در تهران دانشجو بودم که شهیار قنبری ترانه ی قصه ی دو ماهی اش با صدای گوگوش گل کرده بود. من آن زمان همان طور که گفتم دررادیو نیز کار می کردم . در آن زمان برخوردی داشتم با شهیار. با هم ملاقاتی داشتیم . این ملاقات یک اتفاق بود ، یک رویداد بود.
    *
    شهیار اشعار مرا دوست داشت و من نیز ترانه هایش را.خیلی با هم حرف زدیم.مسئله ی ترانه عنوان شد، مسئله ی شعر عنوان شد . شهیار به من گفت که ترانه سرایی به وجود شاعرانی که ترانه ساز باشند احتیاج دارد، یعنی شاعرانی که ذهن شاعرانه داشته باشند، خلاقیت شاعرانه داشته باشند و تعهد شاعرانه و به ترانه به عنوان یک هنر نگاه کنند با تمام مشخصات اجتماعی اش.
    *
    شهیار گفت که ترانه می تواند یک هنر متعهد باشد. در شرایطی که سانسور زیر عنوان اداره ی نگارش به همه ی هنرهای ما چنگ انداخته ، می تواند تنها روزن نفس کشیدن باشد.
    *
    شهیار گفت چه قدر خوب است اگر شاعرانی مثل تو واقعن صد در صد وارد گود ترانه سرایی بشوند.
    *
    پس از این دیدار با شهیار بود که تصمیم گرفتم از رادیو خارج شوم.البته دلیل آمدن من از رادیو مشخص بود ، من دیگر نمی خواستم سانسور شوم.
    *
    این لحظه ی رو در رویی من با شاعر بود. این رو در رویی من با من ِ انسان بود. با من ِ انسان متعهد. به خودم گفتم اردلان ، تو می توانی کاری کنی کارستان.ولی در شرایط کنونی در رادیو نمی توانی.
    *
    دیگر تصمیم خود را بعد از برخورد با شهیار گرفتم. از رادیو آمدم بیرون، می دانستم که می شود در ترانه سرایی متعهد بود و کاری کرد کارستان...چرا که نه ؟
    *
    می شود ترانه را جدی گرفت و از حالت تفننی در آورد. ترانه سرایی امروز یک هنر متعهد است.
    *

    *

  7. #17
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    **************
    *
    شهیار قنبری هم روز دوشنبه صبح در قدغن ها در پیامی خطاب به ما و همه گفت :
    *
    بارها گفته ام که فردا را عشق است...
    *
    درست در همین روز در تهران ، حکومت فاشیستی عقب مانده کنفرانس شرم آوری را علیه هولوکاست که یکی از غم انگیز ترین تراژدی های واقعی تاریخ است، برگزار می کند...و در همین روز گویا پینوشه یکی از زشت ترین دیکتاتورهای تاریخ ، سایه ی سنگینش را از جهان بر می چیند...
    *
    و اما درست در همین روز در دانشگاه پلی تکنیک تهران ، حادثه به دنیا می آید...نسل فردا حضور خوشرنگش را فریاد می کشد....
    *
    درست در روزی که دیکتاتور پیر جهان می میرد ، فریاد : گم شو دیکتاتور در تهران هم به گوش می رسد...
    *
    دانشجویان بیدار با شعارهای جانانه از رئیس جمهور بیمار استقبال می کنند:
    *
    دیکتاتور برو گم شو
    رئیس جمهور فاشسیت، پلی تکنیک جای تو نیست
    *
    خدای من ! دوشنبه عجب روزی بود...صبح شاعر همیشه بیدار در قدغن ها نوید داد که فردا را عشق است و هنوز به شب نرسیده این فردا را در خبرها دیدم که براستی عشق است...حضور بیدار نسل فردا را دیدم ... نسل فردا را عشق است. تصویرهای دانشجویان دانشگاه پلی تکنیک را دیدم و از شوق و گریه سَر رفتم....
    *
    چند سال پیش احمد باطبی پیراهن خونی دانشجوی مبارزی که به دست دژخیمان بی نفس شده بود را بالای سر برد و فریاد زیبای آزادی خواهی جوانان ایران را به تصویر کشید...
    *
    احمد را گرفتند و شکنجه کردند...هنوز هم در زندان است ...خواستند که سرکوبش کنند ... خفه اش کنند...سرکوب شد آیا ؟ اکبر را هم گرفتند و شکنجه کردند و کشتند ...خواستند که خفه اش کنند....خفه شد آیا ؟
    *
    نه ...! احمد فقط چند سال ساکت بود...ولی روز دوشنبه در دانشگاه پلی تکنیک سکوتش را شکست...اکبر هم فقط چند ماهی ساکت ماند و آرام خوابید ...ولی روز دوشنبه در دانشگاه پلی تکنیک ایران بیداری اش را به همه نشان داد.
    *
    هر کجا را که نگاه می کردم آن ها را می دیدم...همه احمد بودند که تصویر های واژگون ِ رئیس جمهور را در دست گرفته بودند... و اکبر بود انگار که فندک روشن را زیر عکس کاغذی رئیس جمهور پوشالی گرفت و جلوی چشمش او را سوزاند...
    *


    *


    آری ...آری...دانشگاه پلی تکنیک تهران پر از احمد بود...پر از اکبر ...پر از منوچهر و پر از امیر عباس...پر از من ...پر از تو...
    *

    پلی تکنیک پر از بیداری بود...پر از فریاد .. پر از نمایش عشق و ایثار...پر از جوجه های نشسته در آشیانه که پرواز را دل دل می کنند...که تابلوی پرواز ممنوع رژیم فاشیستی را واژگون می کنند ...

    *

    پلی تکنیک پر از من بود..پر از تو...پر از نسل امروز و فردا

    به قول مانوک خدابخشیان پر از جوانان مغز آبی و زیبا

    *

    امروز مانوک خدابخشیان هم گفت که : فردا را عشق است...

    گفت که : رنسانس ایران فرا رسیده...امروز مانوک بیداری نسل امروز و فردای ایران را شادباش گفت، به همه ...نسلی که رژیم را آچمز کرد.

    *

    و من روز دوشنبه صحنه ی آخر داستان قلعه ی حیوانات را به چشم دیدم..

    *

    درست در زمانی که خوک ها با سران کشورهای دیگر لاسِ سیاسی می زنند ، پوکر بازی می کنند و ژست های تبلیغاتی می گیرند که مثلن دارند با دنیای غرب مذاکره و سازش می کنند و حیوانات قلعه هم مات و مبهوت و ساکت نظاره گر این صحنه اند، نسلی به میدان می آید که در هیچ کجای داستان به آن اشاره نشده بود و من همیشه به این فکر می کردم که چرا جورج اورول از بچه خوک ها حرف زده ، از اینکه خوکِ رهبر تعدادی از بچه خوک ها را برده و هر طور که خود خواسته آموزش داده تا به هنگام،برای دفاع از او در صحنه حاضر شوند اما چرا هیچ اشاره ای به نسل تازه ی حیوانات دیگر نکرده که چه کار خواهند کرد؟ آیا مثل نسل پیشین خود هستند و به سر سپرده گی به خوک ها تن می دهند یا نه ؟...
    *

    چرا از جوجه های نشسته در آشیانه سخن نگفته...؟ چرا اشاره نکرده که نسلی به میدان خواهد آمد که دیگر حیوان نیست... و حیوان نخواهد بود...نسلی که برده نیست و نمی خواهد باشد ...
    *

    نسلی که انسان آزاد را فریاد می کشد...حقوق برابر انسانی را در همه جای جهان فریاد می کشد...و آزادی اش را از چنگ قوانین حیوانی طلب می کند...

    *

    این نسل، برگ برنده ی انسان است بر حیوان ..
    *

    بازی آخر...صحنه ی آخر ...برگِ آخر را نسل فردا بازی می کند...همان جوجه های نشسته در آشیانه.

    و تو دیکتاتور پیر بگو با رویش ناگزیر جوانه چه می کنی؟

    *

    هیچ!...
    *

    دیکتاتور پیر ما هم سرنوشتی جز سرنوشت پینوشه ندارد...سرنوشت رفتن و تمام شدن ....روزی نزدیک سایه ی شوم و سیاهش را از سر خانه ی ما هم بر می چیند و به نیستی ابدی می پیوندد اما پرواز بلند ما را عشق است ...

    *

    پرواز بلند جوجه های نشسته در آشیانه که بر فراز همه ی قدغن ها و علامت های پرواز ممنوع ، آسمان آبی آزادی را در می نوردند... تا به خورشید برسند.

    *

    پرده ی آخر را عشق است...

    برگِ آخر ، در بازی آخر

    *

    ای هم صدای بی صدا
    بیا به خواب بچه ها
    بیا تا تقویم بی عزا
    تا آتیش بازی رویا
    *
    کیه کیه تماشاگر
    در بازی نابرابر
    کیه کیه ساکت ترین
    در اوج پرده ی آخر
    ________

    *
    بخشی از ترانه ی چشمه ی تشنه /شهیار قنبری

  8. #18
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    واقعا جای تاسف دارد، ما چنین ترانه سراهای بزرگی در خارج از کشور داریم و نمیتوانیم بفهمیم ،بدانیم ،عشق کنیم که در خاک خودمان هستند.
    همیشه باید حسرت بخوریم
    همیشه باید گیج به دورها بنگریم.
    تا صدای ناب و بیداریشان را از دور بشنویم.
    تاسف دارد.
    ما در ایران به جز یغما گلرویی ترانه سرای آنچنانی نداریم.
    ما ترانه را نمیفهمیم.
    عده ای می آیند چند کلمه و واژه بی صفت کنار هم میچینند تا موزیکش به دست بیاید.
    نام شان را می زارند ترانه سرا.
    این توهین است به نام پاک ترانه.
    به هنر بی انتهای ترانه سرایی.
    ترانه و ترانه سرایی در کشور ما سالهاست به مرگ لبخند زده،
    ولی باشد،باشد تا که روزی اینها ،اینهایی که نامشان را انسان گذاشته اند:حرف را بفهمند.
    شعر و ترانه را دریابند،
    بدانند،بفهمند،بگذارند،راه نشان دهند،کشف کنند،کشف شوند،بگذارند نفس راحت با هوا در آمیخته شود
    بگذارند شهیار و شهیارانی دیگر در هر کجای این جهان بی رحم به ایران باستان،به ایران زمین شکسته ،سلام بگویند،لبخند بزنند،حس بی تعریف پا گذاشتن به خاک وطن را احساس کنند.
    بگذارند تا ما نفس بکشیم.
    به امید ان روزها...

  9. #19
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    جنگجو


    شعری بر آب ، دشنه در خواب
    اسبی در مه ، مهتاب در مرداب
    زخمگاهِ آهو ، چشم براهِ جادو
    جنگجو ، جنگجو
    از آشتی بگو
    عقابِ بی پر ، بسترِ خاكستر
    طاووس در آتش ، سرداری بی سر
    چه شد؟ چه شد؟ پایانِ قفس
    چه شد؟ چه شد؟ نورِ مقدس
    جنگجو ، جنگجو
    از آشتی بگو
    پای این كتیبه ی شكسته
    پا دراز كن ای همیشه خسته
    كنار ستون های در خونگاه
    دست ما جان پناه
    خوشترین ساز در راه
    مرا ببر به كوچه ی حمید
    مرا ببر به تخت جمشید
    دبستان جهان تربیت
    ببر به كلاسِ آخر تبعید
    جنگجو ، جنگجو
    از آشتی بگو

  10. #20
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


    زمان تولد: 6/5/1329

    مکان تولد: تهران

    فرزند: حميد قنبری (هنر پيشه تاتر ، خواننده ، دوبلر ( صدای جری لوییس ))

    شروع کار:

    شهیار قنبری ترانه سرایی را از پانزده سالگی آغاز کرده است. وی در دهه 60 به انگلیس سفر کرده ودر سال 1968 در گروهای موسیقی پاپ شرکت می کند.در تظاهرات اعتراض به جنگ ویتنام ، سال 1968 در لندن شرکت کرده و از آن پس بی تردید ترانه سرایی را بر می گزیند. پس از بازگشت به ایران کارش را با نوشتن برای هفته نامه های مختلف و خبرنگاری آغاز کرد و در عین حال برای رادیو تهران برنامه ی آوای موسیقی (پیرامون rock and roll وpop ) تهیه کرد. فعالیت وی در تلویزیون با گویندگی و ترانه نویسی برای برنامه ی تلویزیونی زنگوله ها (کشف صداهای تازه در تلویزیون) در کنار شادروان واروژان ، پرویز اتابکی ، بابک افشار ، اسفندیار منفردزاده ، ایرج جنتی عطایی ، تورج نگهبان و منوچهرسخایی تهیه کننده ی آن برنامه آغاز شد.



    ترانه سرایی:

    شروع فعالیت ترانه سرایی او در سال ١٣٤٨یعنی در هجده سالگی با ترانه ی ستاره آی ستاره و دیگه اشکم واسه من ناز می کنه با صدای گوگوش در استودیو طنین بود.در نوزده سالگی فعالیتش را گسترش داد و ترانه های بسیاری را برای گوگوش داریوش، ابی ، فرهاد و خواننده های مشهور آن زمان سرود که قصه ی دو ماهی ، بوی خوب گندم ، مرد تنها، قصه بره وگرگ، حرف ، نفس،هجرت، جمعه، هفته خاکستری،نياز، سقوط ، هميشه غايب، نفرين نامه،نجواها،آوار و اگه بمونی از آن جمله اند.شهیار در ایران پیش از انقلاب نخستین مجموعه شعر خوانی خود به نام "یک دهان آواز سرخ " را منتشر کرد.



    فعالیت سینمایی و تئاتر:

    شهیار در کودکی در فیلم چهره آشنا به همراه پدر ظاهر می شود و پس از آن در سال ١٣٥٥ در فیلم خانه خراب ساخته ی نصرت کریمی و پس از آن در فیلم شام آخر ساخته ی خود شاعر به همراه مرحوم فنی زاده ایفای نقش کرد.او در آن سال ها دو نمایش نامه به نام های برادران علمی و غزلنمایش نیز نوشت . پس از آن به همراه سیمین بهبهانی ، فریدون مشیری ، یدالله رویایی و عماد خراسانی به عضویت شورای ترانه های روز ایران در آمد.در اواخر دهه ی پنجاه فیلم موزیکال پاییز، ایستگاه آخر را با بازی مرحوم پرویز فنی زاده و ایرن نویسندگی و کارگردانی کرد که پخش آن با شروع انقلاب میسر نشد.



    پس از انقلاب:

    شهیار در سال 1359 پس از پیروزی انقلاب به فرانسه مهاجرت کرد و در طی این مدت فعالیت خود را ادامه داد.سالها بعد در فرانسه دومین آلبوم خود که در ایران ضبط شده بود به نام "پیشمرگانه ها " یا "اگر همه شاعر بودند " را منتشر کرد و پس از آن " صدای درخت بی زمین ". غربت مکانی می شود برای اوج این نازنین و واژه پشت واژه سبز می شود و کارنامه ای رقم می خورد که می توان سالها به آن بالید. شهیار پس از سالها اقامت در فرانسه در دهه ی 90 به شهر فرشتگان LA در آمریکا می رود تا غزل نمایش " نون و پنیر و سبزی " را در کنسرت ابی و داریوش به صحنه ببرد.کاری متفاوت با بازی تنها فرزندش " لرکا " . انتشار آلبوم " قد غن " در اوایل همین دهه روی می دهد. سپس دو مچموعه به نام های "شناسنا مه 1 " و "شناسنا مه 2 " که مجمو عه ای است از تمام ترانه های نوشته شده توسط شهیار با صدای گوگوش به همراه مروری بر سالهای دور ترانه با کلام شهیار و سپس " سفرنامه" منتشر می شود.مجموعه ای متفاوت و زیبا. پس از چند سال کاری دیگر به نام "برهنگی" انتشار می یابد . یک روز پس از فاجعه ی 11 سپتامبر در نیویورک "دوستت دارم ها" را به قربانیان پیشکش می کند و پس از آن یک مجموعه ترانه خوانی به نام " Rewind Me in Paris " که این مجموعه ،همه ی وجود این نازنین را در سال ها تلاش بی وقفه ، به ترانه خانه پیشکش می کند. مجمو عه ای بی نظیر به زبان های انگلیسی و فرانسه.لازم به ذکر است که آخرین کار مشترک شهیار و گوگوش آلبوم مانیفست است که این آلبوم با استقبال گسترده ی مردم می رود که شروعی باشد بر تحول موسیقی و ترانه در سال های غربت.در این آلبوم 8 ترانه از شهیار با صدای جاودان گوگوش وجود دارد که مورد توجه دوستداران گوگوش و شهیار قرار گرفته است.

    برنامه های رادیویی: برنامه ی رادیویی (از سال١٣٧٢تا ١٣٧٩ ) از رادیو صدای ایران ، سریال تلویزیونی گل یا پوچ ، کوچ از تلویزیون جنبش ملی ، برنامه ی مستقل تلویزیونی o.v.t.v )original version) از کانال ١٨ ، مشق شب (در کنار شهروز رفیعی و آیلین) ، take one و برنامه ی دوستت دارم ها از تلویزیون جام جم .لازم به ذکر است شهیار قنبری به زبان فرانسه مسلط است و در دو آلبوم اخیر خود نیز ترانه هایی به زبان های انگلیسی و فرانسه اجرا کرده است و تا کنون سی و هفت سال است که در عرصه ی ترانه سرایی فعالیت می کند و به نقل از وی: (( هنوز و همچنان ، شعر خوردن ، شعر نوشیدن ، شعر بويیدن ، شعرگريستن، شعر خنديدن، شعر خوابيدن و شعر نفس کسيدن،تنها کسب و کار من است.))





    شهیار از گوگوش می گوید(در سالهای سکوت گوگوش):

    گوگوش، گوگوش نازنین برای من بانوی ترانه است ، برای همیشه تا صدا هست، تا ترانه هست، گوگوش هست،سبز و همیشگی.نمی دانم با واژه ها چگونه از همه انسانیتش، از همه هنرش، از همه اندازه ها و تواناییها یش چگونه می توان سخن گفت.با اینکه کار من پرداختن و بازی کردن و پیدا کردن واژه هاست ، اما فکر می کنم در این زمینه توانایی لازم را ندارند که به درستی از همه بزرگیهای انسان سخن بگویند.به هر تقدیر گوگوش برای من آغاز راهی است.برای من میلاد شعر و ترانه است.در همه این سالها گوگوش یعنی جوانی من،همه تجربه های تازه و رنگ به رنگ زندگی من، گوگوش بخشی از حنجره من بود،بنابر این گلوگاه و بال پرواز من است.گوگوش هنرمندی است که بیش از همه عاشق خواندن است .اما نمی تواند بخواند .گوگوش اجازه ندارد بخواند .یارب،حسرتا،دردا که در این سالهای آخر قرن بیستم،قرنی با این شکوه و تجربه ،قرن کشفها و اخترعات و... و قرنی که مرزها برداشته شدند و می شوند ،پرنده ای به نام گوگوش اجازه پرواز و آواز ندارد.



    کارهای مشترک او با گوگوش:

    ستاره آی ستاره ، دیگه اشکم واسه من ناز می کنه ، اگه بمونی اگه نمونی ، بیزار ، جمجمک برگ خزون ، یادم بشه یادت باشه، بمان بمان ، عاشقانه ها (نخستین کار مشترک با شادروان واروژان که بعد ها ترانه ی گلابدان قدیمی بر اساس همین موسیقی سروده شد) ، کاش من جای تو بودم ، کوچه ها ، تو را باور ندارم ، قصه ی دو ماهی ، قصه ی بره و گرگ ، بین ما هر چی بوده تموم شده ، دیگه نمی گم دوست دارم ، جمعه ، حرف ، هجرت ، نفس ، چله نشین ، آخرین خبر ، دلکوک ، اتاق من ، نسل ما ( مشترک با مهرداد آسمانی ) ، حریق شهر قصه ( مشترک با مهرداد آسمانی ) ،ستاره آی ستاره (مشترک با مهرداد آسمانی) ،آی مردم مردم ، نجاتم بده ،عشق یعنی همه چیز، سنگر بی سنگ، خوب خوب، غزل شیشه ای ،آفتابی ، شناسنامه من.





    شهیار قنبری در کنار پدر


    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید



    منابع : فرهنگ فیلم های سینمای ایران (جمال امید) ، دریا در من ، take one شهیار قنبری و و سایت
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •