تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 11 اولاول 123456 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 107

نام تاپيک: محمد رضا شفیعی کدکنی

  1. #11
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    یه تشکر ویژه از فرانک عزیز ...
    Last edited by S.A.R.A; 22-04-2007 at 00:54.

  2. #12
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    مناجات



    می شناسمت
    چشم های تو
    میزبان افتاب صبح سبز باغ هاست .

    می شناسمت
    واژه های تو ،
    کلید قفل های ماست.

    می شناسمت
    آفریدگار و یار روشنی
    دست های تو
    پلی به رویت خداست .


    پرینستون، 16 دسامبر 1975

  3. #13
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    مناجات


    خدایا
    خدایا !
    تو با آن بزرگی
    -در آن آسمان ها -
    چنین آرزویی
    بدین کوچکی را
    توانی برآورد
    آیا ؟


    1346/7/25

  4. #14
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    آبی

    لحظه ی خوب
    لحظه ی ناب
    لحظه ی آبی صبح اسفند
    لحظه ی ابرهای شناور
    لحظه ای روشن و ژرف و جاری
    حاصل معنی جمله ی آب
    لحظه ای که در آن خنده هایت
    جذبه را تا صنوبر رسانید
    لحظه ی آبی باغ بیدار
    لحظه ی روشن و نغز دیدار

  5. #15
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    تردید

    گفتم : بهار آمده
    گفتی : اما درخت ها را
    اندیشه ی بلند شکفتن نیست
    گویا درخت ها
    باور نمی کنند که این ابر این نسیم
    پیغام آن حقیقت سبز است
    آری بهار جامه ی سبزی نیست
    تا هر کسی
    هر لحظه ای که خواست
    به دوشش بیفکند

  6. #16
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    بار امانت


    آن صداها به کجا رفت
    صداهای بلند
    گریه ها قهقه ها
    آن امانت ها را
    آسمان ایا پس خواهد داد ؟
    پس چرا حافظ گفت
    آسمان بار امانت نتوانست کشید
    نعره های حلاج
    بر سر چوبه ی دار
    به کجا رفت کجا ؟
    به کجا می رود آه
    چهچه گنجشک بر ساقه ی باد
    آسمان ایا
    این امانت ها را
    باز پس خواهد داد ؟

  7. #17
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    در برابر درخت

    صبح زود بود
    باغ پر صنوبر و
    سرود بود
    سینه سرخ ها در اوج ها و اوج ها
    پر گشوده فوج ها و فوج ها
    می زد از کران شرق
    در نگاه شان
    شعاع شیری سحر
    موج ها و موج ها و موج ها
    هر گیاه وبرگچه در آستانه ی سحر
    آن صدای سبز را
    زان سوی جدار حرف و صوت
    می چشید
    آن صدا که موسی از درخت می شنید
    گر چه خویش را ز خویشتن
    تکانده بودم و رها شده
    باز هم در آن میان غریبه بودم و کسی
    از حضور من خبر نداشت
    هرچه واژه داشتم نثار کردم و درخت
    لحظه ای مرا به کنه خویش ره نداد

  8. #18
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    تسلی

    باز می گردم با دست تهی
    نه پرستویی با من نه خدایی نو
    نه سبویی آواز
    دست هایم خالی ست
    هیچ صحرایی این گونه سترون ایا
    خواب دیده ست کسی ؟
    گاه می گویم
    غم این نیست که دستانم خالی ست
    کاسه ی چشم لبریز رهایی هاست

  9. #19
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    آیینه ای برای صداها

    ایینه ای شدم
    ایینه ای برای صدا ها
    فریاد آذرخش و گل سرخ
    و شیهه شهابی تندر
    در من
    به رنگ همهمه جاری است
    ایینه ای شدم
    ایینه ای برای صدا ها
    آنجا نگاه کن
    فریاد کودکان گرسنه
    در عطر اودکلن
    آری شنیدنی ست ببینید
    فریاد کودکان
    آن سو به سوک سکت گلبرگ ها
    وزان
    خنیای نای حنجره ی خونی خزان
    ایینه ای شدم
    ایینه ای برای صداها

  10. #20
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    In My Dreams
    پست ها
    1,036

    پيش فرض

    باغ برهنه

    زاغی سیاه و خسته به مقراض بالهاش
    پیراهن حریر شفق رابرید و رفت
    من در حضور باغ برهنه
    در لحظه ی عبور شبانگاه
    پلک جوانه ها را
    آهسته می گشایم و می گویم
    ایا
    اینان
    رویای رندگی را
    در آفتاب و باران
    بر آستان فردا احساس می کنند ؟
    در دوردست باغ برهنه چکاوکی
    بر شاخه می سراید
    این چند برگ پیر
    وقتی گسست از شاخ
    آن دم جوانه های جوان
    باز می شود
    بیداری بهار
    آغاز می شود

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •