تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 19 از 26 اولاول ... 9151617181920212223 ... آخرآخر
نمايش نتايج 181 به 190 از 256

نام تاپيک: حافظ

  1. #181
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۴۳

    سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
    وان چه خود داشت ز بيگانه تمنا می‌کرد

    گوهری کز صدف کون و مکان بيرون است
    طلب از گمشدگان لب دريا می‌کرد

    مشکل خويش بر پير مغان بردم دوش
    کو به تاييد نظر حل معما می‌کرد

    ديدمش خرم و خندان قدح باده به دست
    و اندر آن آينه صد گونه تماشا می‌کرد

    گفتم اين جام جهان بين به تو کی داد حکيم
    گفت آن روز که اين گنبد مينا می‌کرد

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود
    او نمی‌ديدش و از دور خدا را می‌کرد

    اين همه شعبده خويش که می‌کرد اين جا
    سامری پيش عصا و يد بيضا می‌کرد

    گفت آن يار کز او گشت سر دار بلند
    جرمش اين بود که اسرار هويدا می‌کرد

    فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
    ديگران هم بکنند آن چه مسيحا می‌کرد

    گفتمش سلسله زلف بتان از پی چيست
    گفت حافظ گله‌ای از دل شيدا می‌کرد

  2. #182
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۴۴

    به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
    که خاک ميکده کحل بصر توانی کرد

    مباش بی می و مطرب که زير طاق سپهر
    بدين ترانه غم از دل به در توانی کرد

    گل مراد تو آن گه نقاب بگشايد
    که خدمتش چو نسيم سحر توانی کرد

    گدايی در ميخانه طرفه اکسيريست
    گر اين عمل بکنی خاک زر توانی کرد

    به عزم مرحله عشق پيش نه قدمی
    که سودها کنی ار اين سفر توانی کرد

    تو کز سرای طبيعت نمی‌روی بيرون
    کجا به کوی طريقت گذر توانی کرد

    جمال يار ندارد نقاب و پرده ولی
    غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

    بيا که چاره ذوق حضور و نظم امور
    به فيض بخشی اهل نظر توانی کرد

    ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی
    طمع مدار که کار دگر توانی کرد

    دلا ز نور هدايت گر آگهی يابی
    چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد

    گر اين نصيحت شاهانه بشنوی حافظ
    به شاهراه حقيقت گذر توانی کرد


  3. #183
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۴۵

    چه مستيست ندانم که رو به ما آورد
    که بود ساقی و اين باده از کجا آورد

    تو نيز باده به چنگ آر و راه صحرا گير
    که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد

    دلا چو غنچه شکايت ز کار بسته مکن
    که باد صبح نسيم گره گشا آورد

    رسيدن گل و نسرين به خير و خوبی باد
    بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

    صبا به خوش خبری هدهد سليمان است
    که مژده طرب از گلشن سبا آورد

    علاج ضعف دل ما کرشمه ساقيست
    برآر سر که طبيب آمد و دوا آورد

    مريد پير مغانم ز من مرنج ای شيخ
    چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

    به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم
    که حمله بر من درويش يک قبا آورد

    فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند
    که التجا به در دولت شما آورد


  4. #184
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۴۶

    صبا وقت سحر بويی ز زلف يار می‌آورد
    دل شوريده ما را به بو در کار می‌آورد

    من آن شکل صنوبر را ز باغ ديده برکندم
    که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار می‌آورد

    فروغ ماه می‌ديدم ز بام قصر او روشن
    که رو از شرم آن خورشيد در ديوار می‌آورد

    ز بيم غارت عشقش دل پرخون رها کردم
    ولی می‌ريخت خون و ره بدان هنجار می‌آورد

    به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بی‌گه
    کز آن راه گران قاصد خبر دشوار می‌آورد

    سراسر بخشش جانان طريق لطف و احسان بود
    اگر تسبيح می‌فرمود اگر زنار می‌آورد

    عفاالله چين ابرويش اگر چه ناتوانم کرد
    به عشوه هم پيامی بر سر بيمار می‌آورد

    عجب می‌داشتم ديشب ز حافظ جام و پيمانه
    ولی منعش نمی‌کردم که صوفی وار می‌آورد


  5. #185
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۴۷

    نسيم باد صبا دوشم آگهی آورد
    که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد

    به مطربان صبوحی دهيم جامه چاک
    بدين نويد که باد سحرگهی آورد

    بيا بيا که تو حور بهشت را رضوان
    در اين جهان ز برای دل رهی آورد

    همی‌رويم به شيراز با عنايت بخت
    زهی رفيق که بختم به همرهی آورد

    به جبر خاطر ما کوش کاين کلاه نمد
    بسا شکست که با افسر شهی آورد

    چه ناله‌ها که رسيد از دلم به خرمن ماه
    چو ياد عارض آن ماه خرگهی آورد

    رساند رايت منصور بر فلک حافظ
    که التجا به جناب شهنشهی آورد


  6. #186
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۴۸

    يارم چو قدح به دست گيرد
    بازار بتان شکست گيرد

    هر کس که بديد چشم او گفت
    کو محتسبی که مست گيرد

    در بحر فتاده‌ام چو ماهی
    تا يار مرا به شست گيرد

    در پاش فتاده‌ام به زاری
    آيا بود آن که دست گيرد

    خرم دل آن که همچو حافظ
    جامی ز می الست گيرد

  7. #187
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۴۹

    دلم جز مهر مه رويان طريقی بر نمی‌گيرد
    ز هر در می‌دهم پندش وليکن در نمی‌گيرد

    خدا را ای نصيحتگو حديث ساغر و می گو
    که نقشی در خيال ما از اين خوشتر نمی‌گيرد

    بيا ای ساقی گلرخ بياور باده رنگين
    که فکری در درون ما از اين بهتر نمی‌گيرد

    صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
    عجب گر آتش اين زرق در دفتر نمی‌گيرد

    من اين دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
    که پير می فروشانش به جامی بر نمی‌گيرد

    از آن رو هست ياران را صفاها با می لعلش
    که غير از راستی نقشی در آن جوهر نمی‌گيرد

    سر و چشمی چنين دلکش تو گويی چشم از او بردوز
    برو کاين وعظ بی‌معنی مرا در سر نمی‌گيرد

    نصيحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
    دلش بس تنگ می‌بينم مگر ساغر نمی‌گيرد

    ميان گريه می‌خندم که چون شمع اندر اين مجلس
    زبان آتشينم هست ليکن در نمی‌گيرد

    چه خوش صيد دلم کردی بنازم چشم مستت را
    که کس مرغان وحشی را از اين خوشتر نمی‌گيرد

    سخن در احتياج ما و استغنای معشوق است
    چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گيرد

    من آن آيينه را روزی به دست آرم سکندروار
    اگر می‌گيرد اين آتش زمانی ور نمی‌گيرد

    خدا را رحمی ای منعم که درويش سر کويت
    دری ديگر نمی‌داند رهی ديگر نمی‌گيرد

    بدين شعر تر شيرين ز شاهنشه عجب دارم
    که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گيرد

  8. #188
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۵۰

    ساقی ار باده از اين دست به جام اندازد
    عارفان را همه در شرب مدام اندازد

    ور چنين زير خم زلف نهد دانه خال
    ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد

    ای خوشا دولت آن مست که در پای حريف
    سر و دستار نداند که کدام اندازد

    زاهد خام که انکار می و جام کند
    پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد

    روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز
    دل چون آينه در زنگ ظلام اندازد

    آن زمان وقت می صبح فروغ است که شب
    گرد خرگاه افق پرده شام اندازد

    باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
    بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد

    حافظا سر ز کله گوشه خورشيد برآر
    بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد


  9. #189
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۵۱

    دمی با غم به سر بردن جهان يک سر نمی‌ارزد
    به می بفروش دلق ما کز اين بهتر نمی‌ارزد

    به کوی می فروشانش به جامی بر نمی‌گيرند
    زهی سجاده تقوا که يک ساغر نمی‌ارزد

    رقيبم سرزنش‌ها کرد کز اين به آب رخ برتاب
    چه افتاد اين سر ما را که خاک در نمی‌ارزد

    شکوه تاج سلطانی که بيم جان در او درج است
    کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد

    چه آسان می‌نمود اول غم دريا به بوی سود
    غلط کردم که اين طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد

    تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
    که شادی جهان گيری غم لشکر نمی‌ارزد

    چو حافظ در قناعت کوش و از دنيی دون بگذر
    که يک جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد


  10. #190
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sm73_ssa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    438

    پيش فرض

    غزل ۱۵۲

    در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
    عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد

    جلوه‌ای کرد رخت ديد ملک عشق نداشت
    عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد

    عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
    برق غيرت بدرخشيد و جهان برهم زد

    مدعی خواست که آيد به تماشاگه راز
    دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد

    ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند
    دل غمديده ما بود که هم بر غم زد

    جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
    دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد

    حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
    که قلم بر سر اسباب دل خرم زد


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •