تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 15 از 42 اولاول ... 511121314151617181925 ... آخرآخر
نمايش نتايج 141 به 150 از 418

نام تاپيک: اشعار مادر

  1. #141
    حـــــرفـه ای ***Spring***'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    ♠♠♠♠♠♠♠
    پست ها
    6,296

    12 مـــــادر ، فرشته ای که او را صدا میزنیم : مادر ...


    کودکی که آماده‌ی تولّد بود، نزد خدا رفت و از خداوند پرسيد: "می‌گويند فردا شما مرا به زمين می‌فرستيد، اما چگونه من بسيار كوچك و بی‌پناهم ، من به اين کوچکی و بدون هيچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟"

    خداوند پاسخ داد: "در ميان تعداد بسياری از فرشتگان ، من يکی را برای تو برگزيده‌ام ، او در انتظار توست و از تو نگهداری و مراقبت خواهد کرد."


    امّا کودک هنوز اطمينان نداشت که می‌خواهد برود يا نه : "امّا اينجا در بهشت، من هيچ کاری جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اين‌ها برای شادی من کافی هستند."

    خداوند لبخند زد: "فرشته‌ی تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود."

    کودک ادامه داد: "من چگونه می‌توانم بفهمم مردم چه ميگويند وقتی زبان آنها را نمی‌دانم؟..."

    خداوند او را نوازش کرد و گفت: "فرشته‌ی تو ، زيباترين و شيرين‌ترين واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقّت و صبوری و مراقبت ، به تو می‌آموزد که چگونه صحبت کنی."

    کودک با ناراحتی گفت: "وقتی می‌خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟"

    امّا خدا برای اين سوال هم پاسخی داشت: "فرشته‌ات دست‌هايت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می‌آموزد که چگونه دعا کنی."

    کودک سرش را برگرداند و پرسيد: "شنيده‌ام که در زمين انسان‌های بدی هم زندگی می کنند، چه كسى مرا در برابر آنها محافظت مى كند ؟"

    خداوند گفت : "فرشته‌ات از تو دفاع و مواظبت خواهد کرد ، حتّی اگر به قيمت جانش تمام شود."

    کودک با نگرانی ادامه داد: "امّا من هميشه به اين دليل که ديگر نمی‌توانم شما را ببينم ناراحت خواهم بود."

    خداوند لبخند زد و گفت: "فرشته‌ات هميشه درباره‌ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من هميشه در کنار تو خواهم بود."

    در آن هنگام بهشت آرام بود، امّا صداهایی از زمين شنيده می شد.

    کودک فهميد که به زودی بايد سفرش را آغاز کند. او به آرامی يک سوال ديگر از خداوند پرسيد: "خدايا! اگر من بايد همين حالا بروم پس لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگوييد."

    خداوند شانه‌ی او را نوازش کرد و پاسخ داد: "نام فرشته تو مهم نيست . تنها بدان كه تو اين فرشته را « مـــــادر » صدا خواهى زد."








    .

  2. 4 کاربر از ***Spring*** بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #142
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    اهلی جاده هایی نبودم که بالا می آورد

    مادری که پاهاش را در یکشنبه ای جا گذاشت

    که از تقدس ریش های پدر

    چکه

    چکه

    علف های هرز می رویانید

    قسم یه دانه ای که اگر...اگر...بمیرد...

    من از مکاشفات زنی می آیم

    هراسان کابوس هایی که در ازای چند لوبیای ناچیز...

    یا هذیان هایی که گاهی جیغ می شد

    در التماسی که

    ما...در..

    من گاو خوبی بودم

    بعد ها

    انبساط دردهام

    سمت مردی می وزید

    که توی جیب هایش نقشه ی هیچ گنجی نیست

    و دارو ندارش باغچه ای ست که قرار است از لوبیای سحرآمیزش

    دست مادر به خدا برسد

    بیرون پنجره ای که برف می بارد بر سفیدی موهاش

    گاهی بلند بلند خواب دختری را می بیند

    که بلوغ دردهاش را مااااااغ می کشد

    دربدری که

    توی گلویش سیب نارسی ست

    میراث گذشته ی زنی سر در گم کابوس های کال

    و ما که از پس قرن ها

    هنوز برهنه ی جاده ای در رَد هفته ای هستیم

    که یکشنبه ندارد

    با مادری که

    حالا ناخن هاش را می جود

    و بغضی که سر باز نمی کند در انتظار جاده ای که

    هزاران سال است از خلقت خدا می گذرد و...

    سبز نمی شود
    که نمی شود.

  4. 2 کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #143
    اگه نباشه جاش خالی می مونه .::. RoNikA .::.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    p30world
    پست ها
    271

    پيش فرض

    با اجازه یکی از نامه هایی که برای پدر و مادرم نوشتم اینجا قرار می دم

    _______________________________

    پدر و مادر عزیزم

    هجدهمین بهار زندگی ام فرا رسیده و من در کنار شما هستم. از این بابت احساس خوش بختی می کنم. 17 زمستان سرد گذشته است که در تمامی این روزها و شب ها حضوز و یاد شما مرا دلگرم کرده است.

    تلاش عاشقانه پدر در گرمای گرمترین نقطه خاک و نیایش و مناجات شبانه مادر در سرد ترین لحظات تنهایی، خاطراتی را برایم ساخته اند که گنجینه امروز و سرمایه ی فردای من است ....

    امروز که در سایه لطف خدا و با هدایت دو فرشته مهربان در این مقام قرار گرفته ام شکر خدای متعال را به جای می آورم و همواره بهترین، زیباترین و عاشقانه ترین آرزوها را برایتان آرزومندم.

    _______________________________

    خواندم ترانه ای زیبا برایت مادر

    میون ترانه هام نوشتم نامت را

    نوشتم نامت را با بغض با گریه های دور

    نوشتمت، نوشتمت ترانه خوان شعر هایم

    نوشتم با کلماتم نام زیبایت را

    و بر هر شاخه ی گل یاس باز می نویسم

    دوستت دارم، مادر

  6. 4 کاربر از .::. RoNikA .::. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #144
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    تو مرا زادي و با مهرت حياتم دادي!
    مادر كهن روز من!
    فراموش نمي كنم كه
    در گهواره ي دستان خسته ي تو پرورش يافتم
    و هر روز در تو و با تو زيستم و باليدم.

    اما امروز از تو دورم در دياري غريب
    با مردماني ناآشنا
    و آييني ناخواستني...

    مادر جان
    لحظه ي جدايي،
    ديرينگي پيمانمان را از ياد بردم،
    از اين عهد شكني
    تا پايان عمر خود را ملامت مي كنم...

    من باز خواهم گشت
    با سينه اي كه هنوز
    مهر تو را فرياد مي كند
    با هر تپش ...
    و با چشماني كه
    باراني بودند در دوري تو...

    من باز خواهم گشت
    و در روز وصال دوباره
    تا ابد با هر قدم كه بر مي دارم،
    بوسه اي بر مي گيرم از خاك پاكت
    كه گلگونه ي خون پاكان آراسته اش...

  8. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #145
    حـــــرفـه ای eMer@lD's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    پایتخت
    پست ها
    1,613

    پيش فرض

    هیچ کلامی نمیتوانست آن چشمان ِ عاشق را بیابد و تو را آنگونه که ما را لمس کردی لمس کند0
    تو دنیا را بر دوش ِ خود کشیدی و آنرا از زمان ِ آغاز حمل کردی 0
    هر چه توانستی بدون ِ هیچ چشم داشتی به جبران ِ آن ، به ما دادی
    در آرامشی بدون ِ هیاهو ، هر یک «نوزادی»چون قدیسی در تو آرمیدهاست0.
    .
    .
    یک روز به افتخار تو معین شده است و ما تابع تقدیم ِ خود هستیم
    ولی تمام ِ روز ها روز ِ مادر است و تمام ِ دنیا بهشت ِ روشن ِ توست 0

    عشق مادری
    در اشکها یت با قلبی از طلا به ما نور دادی0
    دست هایت را محکم به هم فشردی و برای صلح دعا کردی0
    به چشمان ِ تو برای ِ یافتن ِ آسمانها «بهشت»نگاه می کنیم0
    در تاریکترین لحظات به سوی تو آمدیم ، تا شبهای تیره مان را از ترس و وحشت به نور برسانی0
    بوسه ها و مهربانیت
    با آغوش ِ نرم و توجه عاشقانه ات
    تمام ِ نیاز هایی که با آن مواجه می شویم بدون ِ نیاز به جبران ِ بر آورده می کنی

    با شادی برایت آواز می خوانیم
    شعف روح ما برای تو می درخشد0
    .
    .
    گلهای زیبا با نفس ِ زندگی ِ تو و زمزمه ی شاد ِ تو شکوفه می کنند0
    .
    ما مانند کودکانی نوزاد در آغوش ِ تو به تو می آویزیم0
    تو بی مانند
    شیر تمام عالمی
    مانند جرقه ای رویایی در چشمان ِ کودکان ، انگشتان ِ کوچک به امید چنگ می زنند وتو تمام ِ امید ها و آرزوها را به واقعیت مبدل می کنی0
    .
    .
    حمایت کننده و محافظ همه چیز حول ِ محور ِ تو به شیرینی می چرخد
    .
    ما مانند فرشته هایی به پای ِ تو
    برای آغوش ِ گرم ِ تو به زانو در آمده ایم
    تو مانند ِ رقص ِ زندگی هستی
    و مانند ِ هر تصویر ِ زیبایی آویخته شده به بالا

    .
    مانند ِ خاک آرمیده که دانه هایی برای ِ باروری دارد
    .
    یک عروسی در آسمان ِ پهناور ِ آبی
    تلاش و آرزوی ما برای لبخند ِ صبحت
    .
    هنگامی که غصه و غم ما را احاطه کرده
    مانند ِ روبانهای ابریشمی ِ صورتی از ابر ها آویخته شده و گونه های ما را نوازش می دهی
    .
    تسکینی برای لبهای غمگین
    .
    .
    .
    آه مادر ها
    .
    دعا میکنم که شما بدانید چرا هر روز الماسها می درخشند
    چرا خورشید می درخشد ؟
    نور صبحگاهی می تابد؟
    و چرا رزها معطرند؟
    چگونه شادمانی جرات خود نمایی می کند؟
    آه مادر ها
    ما همه شما را عاشقانه دوست داریم
    برای هر کلمه ای دعا می کنم تا آنها را بشنوی
    .
    I lOve yOu mother's

    مترجم :خودم
    Last edited by eMer@lD; 07-10-2008 at 19:57.

  10. 3 کاربر از eMer@lD بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #146
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    داشت اسم مادر از صفحه اول حذف میشد!!!
    Last edited by t.s.m.t; 18-10-2008 at 18:46.

  12. این کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #147
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    زمان تنت را شکست و من دلت را

  14. #148
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض


  15. #149
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض


  16. #150
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض



    مادر عزیز...
    قسم بر جامه ی پاکی که از مهرت به تن دارم
    فراموشت نخواهم کرد تا جان در بدن دارم

  17. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •