تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 14 از 20 اولاول ... 4101112131415161718 ... آخرآخر
نمايش نتايج 131 به 140 از 196

نام تاپيک: اشعار کودکانه

  1. #131
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض زنگ آغاز بهار



    آفتاب مهربان
    تاج گل بر سر زده
    فصل تابستان گذشت
    نوبت مهر آمده

    کیف های پر کتاب
    کفش های بی قرار
    می رسد از نو به گوش
    زنگ آغاز بهار

    خسته از خواب و خیال
    خسته از خمیازه ام
    می وزد بوی بهار
    از کتاب تازه ام

    توی باغ مدرسه
    های و هوی دوستی
    دست های ما پر از
    رنگ و بوی دوستی

    آشنایی های نو
    دوستی های قدیم
    کیف و کفش من کجاست؟
    مدرسه، ما آمدیم!
    Last edited by دل تنگم; 29-02-2008 at 23:12.

  2. #132
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض بادبادک

    اتل متل بادبادکم پریده
    رفته هوا، به آسمون رسیده
    گوشواره هاش مثله گُله آفتاب
    توی هوا، هی می خوره پیچ و تاب
    لباسه اون پر گل و رنگارنگه
    خیلی بهش میاد لباس، قشنگه
    می خواست بره مهمونی پیشه خورشید
    اما کمی دست و دلش می لرزید
    کاش می شدم توی هوا بادبادک
    دامنه من پر میشد از قاصدک
    می رسیدم خنده کنان به خورشید
    خورشید خانوم گوشوارمو می بوسید

  3. #133
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض ماشینه مورچه

    آب، بابا، نان
    مورچه ای آمد
    از توی قندان
    بر شانه اش داشت
    یک قند شیرین
    آهسته می رفت
    با بارِ سنگین
    او را به لانه
    بردم با دستم
    ماشین او شد
    انگشته شستم

  4. #134
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض راننده

    یک آقای زرنگه
    روی لبش یه خنده ی قشنگه
    نشسته پشته فرمون
    می گرده تو خیابون
    بوق می زنه، بوق بوق
    بار داره توی صندوق
    کیه؟ بابای بنده
    اسمش چیه؟ راننده

  5. #135
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض کرم شب تاب و مهتاب

    در میان صحرا
    کرم شب تابی بود
    نور زیبای او
    رنگ مهتابی بود

    نور سردش می کرد
    سبزه را رنگارنگ
    کرم کوچک، اما
    بود خیلی دلتنگ

    ماه لبخند می زد
    گفت با او، شب تاب:
    "کاش من هم بودم
    مثل تو یک مهتاب!"

    گفت با لبخندی
    ماه از آن بالا:
    "مثل مهتابی تو
    بر تن ِ این صحرا،

    نورافشانی کن
    تا بتابی با من
    ماهِ آن پایین تو،
    ماهِ این بالا من!"

  6. #136
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض ظهر عاشورا

    خشک و سوزان بود
    خاک کربلا
    می بارید عطش
    ظهر عاشورا

    جای گل رویید
    سرنیزه از خاک
    هر غنچه شد از
    تشنگی هلاک!

    حتی "آب" آن روز
    تشنه بود تشنه!
    جای آب خوردند
    بچه ها دشنه!

  7. #137
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض مثل پاییز و بهار

    پدرم مثل روز است
    موهای مادرم مثل شب است
    مادرم مثل گل است
    پدرم هم مثل سبزه
    مادرم مثل بهار
    پدرم هم مثل پاییز
    مادرم مثل ماه
    و پدرم مثل خورشید است
    پدرم نور داد
    مادرم هم درخشید.

  8. #138
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض سکوت است و صدا خوب

    چه خاکی، چه زمینی
    چه زیبا، همه جا خوب
    چه گل های قشنگی!
    همه شاد و رها، خوب
    نه پژمرده، نه غمگین
    خوش و سر به هوا، خوب
    چه آبی، چه هوایی!
    بگو آب و هوا خوب
    نه گرم است و نه سرد است
    دما خوب و دما خوب
    چه گنجشک قشنگی!
    پر و بال و صدا خوب
    و هو هو، چه نسیمی است!
    لالا، زمزمه ها، خوب
    چه ابری، چه درختی!
    و هرچیز، به جا، خوب
    همه چیز زمین خوب
    همه چیز هوا خوب
    همه شاد و هم آواز
    "خدا خوب و خدا خوب"

  9. #139
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض تنها در پنجره

    پاییزه می آد، باد و باد و باد
    زوزه می کشه می کُنه فریاد
    برگ درخت ها باید بریزه
    چونکه نوبت باد پاییزه
    باد و باد و باد، ای داد و بی داد
    باد و باد و باد، ای داد و بی داد


  10. #140
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض لابه لاى شمعدانى ها كسى ست

    كنج چشمان قشنگ باغچه،
    لابه لاى شمعدانى ها كسى ست
    گرچه عطرش در هوا پيچيده است
    پشت گل ها صورتش معلوم نيست
    *
    شاپرك دور سرش پرمى زند،
    روى موهايش پر از پروانه است
    ميهمان قاصدك ها مى شود،
    قلب سبزش گرچه صاحبخانه است
    *
    برگ ها با خنده نازش مى كنند،
    غنچه ها پيراهن او مى شوند
    شاپرك هاى قشنگ باغچه،
    چين روى دامن او مى شوند
    *
    روزهايى هم كه سرما مى خورد
    با كمى گل روبه راهش مى كنند
    من نگاهش را نمى بينم ولى،
    شمعدانى ها نگاهش مى كنند
    *
    خوش به حال شمعدانى هاى باغ،
    صورتش را بارها بوسيده اند
    چهار فصل سال را گل مى دهند،
    رازقى هايى كه او را ديده اند
    *
    حيف اما راه بين چشم ما،
    با تن گلبرگ گل ها بسته است
    كاشكى او روزنى پيدا كند،
    چشم هاى من كه ديگر خسته است
    *
    كاش مى شد روزى از اين روزها،
    پرده هاى شمعدانى را كشيد
    يا براى ديدن چشمان او،
    برگ ها را يك به يك از شاخه چيد.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •