خوب بچه ها اگه کسی تمایل داره عکس بعدی را داوطلب بذاره فاطمه جان گفتند این بار با مشکل مواجه شدن
خوب بچه ها اگه کسی تمایل داره عکس بعدی را داوطلب بذاره فاطمه جان گفتند این بار با مشکل مواجه شدن
هر کی میدونه زود بگه!
من میدونم ولی چون با آپلود عکس مشکل دارم نمیگم!
نزدیکه حوصله ام سر بره!!!!!
به حال تو كه فرقي نداره اين عكس يا يكي ديگه! از سيبيلش كه بر مي ياد از نوادگان دودمان نيچه-تواين باشه!نوشته شده توسط فاطمه بیرانوند [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Last edited by l176771; 01-11-2008 at 04:30.
خب فکر می کنم بهتر باشه مقادیری راهنمایی کنم...
این نویسنده انگلیسی دوره ویکتوریا هستش ...نوشته هاش هم بیشتر ناتورالیسم و طبیعت گراست....شعر هم می گفته....
توماس هاردی ?
بلی بلی....نوشته شده توسط magmagf [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توماس هاردی
توماس هاردی (١۸٤٠ - ۱٩٢۸) درحوالی دورچستر(Dorchester) زاده شد، در آن خطه از جنوب غربی انگلستان که مُقدَّر بود ناحیه ی وسکس (Wessex) در رُمان هایش را بنا نهد. تا سن پانزده سالگی، او در مدارس محلی حضور یافت و در همین زمان به عنوان کارآموز یک معمار برگزیده شد و به مدت شش سال با وی همکاری نمود. در سال ۱۸٦١، برای ادامه ی تحصیل و نیز کارورزی در زمینه ی معماری به لندن رفت. در همین زمان، تحصیلات ِ عمومی خود را به شکل غیر رسمی و از طریق مطالعه ای غیرمنظم که او را بیش از پیش هم به داستان و هم به شعر علاقه مند می کرد تکمیل می نمود. پس از نخستین کوشش ها در راه ِ نگاشتن داستان کوتاه و شعر، تصمیم گرفت به داستان نویسی بپردازد. بنا به توصیه ی جرج مردیث (George Meredith)، ناشران نخستین رمان وی را در سال ١۸٦۸ رد کردند، و خودِ مردیث، به هر تقدیر، به هاردی توصیه کرد که رمانی دیگر بنویسد. حاصل کار "علاج های نومیدانه" (Desperate Remedies) شد که در سال ۱٨٧۱ و بدون نام نویسنده منتشر گردید و سالی پس از آن نیز نخستین موفقیت راستین وی (که به همان صورتِ ناشناس منتشر شد) "به زیر درخت جنگل سبز" (Under the Greenwood Tree) پدیدار گشت. حرفه ی رمان نویسی برای هاردی دیگر به خوبی سر و شکل یافته بود؛ وی حرفه ی معماری را به کناری نهاد و به نوشتن سلسله ای از رمان ها پرداخت که به رمان ِ "جودِ تاریک" (Jude the Obscure) در سال ١۸٩٦ انجامید.
انسان ها در آثار هاردی مسلطِ بر سرنوشت خویش نیستند بلکه دراختیار ِ نیروهای بی تفاوتی هستند که اعمال و روابط آنها با دیگران را رقم می زنند؛ با این حال، آنها می توانند ار طریق ِ تاب آوردن به مرتبه ای والا و از راهِ قدرت ِ صرف ِ شخصیتی به قهرمان مَنِشی (heroism) دست یابند.خودِ هاردی مُنکر بدبینی اش بود و خود را یک بهبود باور (meliorist) می نامید، بهبود باور شخصی است معتقد به این امر که جهان می تواند به مددِ تلاش آدمی به مکانی بهتر مبدل شود. اما نشان ِ چندانی از "بهبود باوری" در هیچ یک از آثار وی اعم از مهم ترین رمان های او و اشعار تغزلی اش - که در آنها بسیاری از نگرش ها، تصورها و موقعیت های مطلوبش یافت می شود - به چشم نمی خورده. شماری از شعرهای وی حکایات منظومی هستند که کژروی ِ تقدیر و تصادف های طعنه آمیز یا مصیبت بار را به نمایش می گذراند. ولی بهترین شعرهای او از این حالت ِ ذهنی فراتر می روند تا با متانتی خموشانه و احساسی از اندوه باری ِ به دقت مهار شده، عرضه گر ِ برخی جنبه های حُزن، پشیمانی، خُسران و تلخ کامی ِ انسان باشند که همواره در موقعیت هایی بخصوص و کاملا ً واقعیت یافته نقش می بندند .
به هر ترتیب، هاردی امروزه نه فقط به سبب رمان های بی بدیلش که به خاطر ِ شعرهایی هنرورانه و آکنده از ژرف بینی نیز ازمهمترین میراث داران ادبیات انگلیسی محسوب می شود. در شعر او نیز مانند سلف ویکتوریایی وی، اِی. ای. هوسمن (A. E. Housman) نوعی اندیشه ی اپیکوری – خیامی به چشم می خورد که بیشتر بر تألمات و دشواری های هستی و بی سرانجامی آن تأکید دارد. نباید از نظر دور داشت که ادوارد فیتزجرالد نیز در همین دوره رباعیات خیام را به انگلیسی بر می گرداند. هاردی در شعری تحت عنوان ِ "بخت" (Hap)، این گونه می سراید:
" خدایی کینه شاد هم اگر
مرا از اوج آسمان
می خواند و می خندید که:
"هان، ای تو، موجودَکِ رنجیده حال
هشدار که غم تو مرا مایه ی سرمستی است
و زیان ِعشق ِ تو سودِ نفرتِ من."
پس آنگاه من تاب می آوردم
می پیچیدم سخت به خود و جان می دادم
خشکیده تن از احساس ِ خشمی به ناحق
نیم آسوده که وجودی
با- زورمندانگی- تر از من
مرا به سرشکی که افشاندم
خوش تر داشته و کیفر داده است.
اما چنین نیست..."
شعری که در این جا از وی ترجمه شده نیز، نشان دهنده ی همین نظرگاه وی درقبال سرنوشت و زندگی ست. عنصر تصادفِ صرف (crass casualty) سرنوشت آدمیان را تعیین می کند، و آن دو تن که می توانستند در می خانه ای یکدیگر را به صرف یک نوشیدنی دعوت کنند و همکلام شوند، در جنگی به کشتن یددیگر روی می آورند.
مرد ی كه او كشت
مترجم: مینا جلالی فراهانی
اگر من و او در مسافر خانه ای قدیمی و كهن
همدیگر را میدیدیم،
می نشستیم و به چند پیمانه
لبی تر می كردیم!
اما آراسته چون سربازی پیاده،
و چهره در چهره هم خیره،
به او شلیك كردم، همان گونه كه او به من،
و در جا كشتمش.
من او را با گلوله ای كشتم،چرا كه
چرا كه دشمن من بود،
فقط همین: او دشمن راه من بود،
به اندازه ی كافی واضح است، اگرچه
شاید، بی درنگ انگاشته بود كه
در ارتش ثبت نام كند درست مانند من
چون بیكار بود و لوازم كارش را فروخته بود
دلیل دیگری وجود نداشت.
آری؛ جنگ چیز عجیب و غریبی ست!
تو كسی را به گلوله میزنی
كه اگر در كافه ای میدیدی اش، مهمانش می كردی،
و یا به نیم سكه ای كمكش.
بله دوست عزیز تکراریه....البته فکر کنم نوبت مگ مگ عزیزه که عکس بذاره .....نوشته شده توسط MaaRyaaMi [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرسی عزیزم که گفتینوشته شده توسط zooey [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شرمنده من قبلش سرچ کردم چیزی نیومد وگرنه نمیزاشتم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)