تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 12 از 12 اولاول ... 289101112
نمايش نتايج 111 به 117 از 117

نام تاپيک: داستان دنباله دار!!(بياين با هم کاملش کنيم!) (تاپیک دوم)

  1. #111
    داره خودمونی میشه peymansh's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    تهران نارمک
    پست ها
    90

    پيش فرض

    چرا کسی نمینویسه ؟

  2. #112
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    چرا کسی نمینویسه ؟
    فکر کنم باید به این موضوع عادت کنین! چون دوستان زیاد سرنمیزنن.

    ===

    وقتی جیسون از اتاق بیرون رفت، نیلوفر که هنوزم بدنش از ترس داشت میلرزید گفت: "میدونی که جیسون عمدا منو گذاشت تو این اتاق! چون در حال حاضر من تنها کسی بودم که در مقابلش میتونستی خودتو کنترل کنی!"
    جی: "از کجا اینقدر مطمئن بود؟ من که هنوز از دستش عصبانیم!"
    نیلوفر: "اون یه رئیس کامل و باهوشه، و از این گذشته، خیلی وقته داره اینکارو میکنه! اون فقط یه نگاه به کسی بندازه، میتونه بفهمه که طرف میتونه خودشو کنترل کنه یا نه!"
    جی که قانع شده بود، عصبانیتش رو کنترل کرد و آروم شد. بعد گفت: "خب یعنی کسایی که اولین بار تونستن خودشونو کنترل کنن کم هستن؟"
    نیلوفر گفت: "تا اونجایی که من میدونم تو بی رقیبی!"
    جی که معلوم بود ذوق کرده، لبخندی زد و تو دلش خودشو تحسین کرد! بعد هم دوتایی از اتاق خارج شدن.

  3. #113
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    سلام
    میبینم که این دفعه بدجوری تاپیک خوبیده! نکنه من بدجا تمومش کردم؟

    ===
    ادامه :

    وقتی از اتاق بیرون اومدن، آرتور جلوشون ظاهر شد، جیکوب که این دفعه دیگه تشخیص داده بود این فقط یه تصویره منتظر شد تا آرتور چیزی بگه، که گفت: "امیدوارم هنوز عصبانی نباشی! بهت تبریک میگم! تو این مرحله رو به طرز خیلی عجیبی به سرعت به پایان رسوندی!" و رو به نیلوفر گفت: "ممنون میشم جی رو پیش الیزا ببری." و غیبش زد.
    جی گفت: "الیزا دیگه کیه؟"
    نیلوفر که انگار میلی به انجام این کار نداشت گفت: "اون زن یکی از اساسی ترین عضو های گروهمونه! فقط کسایی رو که بخواد میبینه، زیاد با کسی حرف نمیزنه و وقتی هم حرف بزنه، همه ش زخم زبون میزنه! من که ازش اصلا خوشم نمیاد و از کاراش سردرنمیارم!!!" و به جی اشاره کرد که دنبالش بره.
    همینطور که میرفتن جیکوب گفت: "خب چرا منو میخواد ببینه؟ چون پسر رئیسم یا دلیل دیگه ای داره؟"
    نیلوفر گفت: "فکر بد نکن! اینجا کسی پارتی بازی نمیکنه!" و یه لبخند زد و ادامه داد: "به احتمال زیاد به خاطر مهارتی که داری میخواد ببینتت، اون معمولا کسایی رو که با بقیه فرق دارن رو احضار میکنه و چیزایی بهشون میگه که خیلی سریعتر پیشرفت کنن!"

    اونها تمام راهرو رو رفتن و از تعداد زیادی پله پایین رفتن تا به یه در خیلی کوچیک رسیدن که یه آدم به زور میتونست ازش رد بشه!
    جی گفت: "از اوصاف تو و جایی که زندگی میکنه، معلومه خیلی شخصیت جالبی داره! خیلی دوست دارم سریعتر ببینمش!"
    اونها همینطور پشت در ایستادن، که جی گفت: "چرا در نمیزنی پس؟"
    نیلوفر گفت: "خودش میفهمه ما اینجاییم، از صدای زیاد متنفره؛ حتی صدای در...!"

  4. #114
    داره خودمونی میشه peymansh's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    تهران نارمک
    پست ها
    90

    پيش فرض

    جی تنها وارد اتاق شد و همان چیزی را دید که منتظرش بود !
    پیرزنی زشت و کریه المنظر که مانند جادوگران با یک شنل بلند و مشکی رو به آتش و پشت به جی نشسته بود !
    جی گلویش را صاف کرد و گفت : " سلام "
    - " من وقتم بیشتر از جواب سلام دادن به تو ارزش داره ! "
    - " آها بله ! ببخشید ! "
    - " من توانایی تو رو تحسین میکنم ! تو از اون چیزی که من فکرش رو میکردم قوی تر هستی ! تو این توانایی رو داری که تبدیل به بهترین سلاح گرگینه ها در مقابل خون آشام ها بشی ! "
    جی که گیج شده بود حرفی نزد و منتظر حرف های دیگر الیزا بود تا بیشتر سر دربیاورد !
    - " تو خیلی خیلی قوی تر از اون چیزی هستی که خودت و حتی بقیه راجع به تو فکر میکنند ! تو فقط به یک چیز برای کامل شدن قدرتت نیاز داری و اون هم چیزی نیست جز ......... "
    جی که خیلی حول کرده بود پرسید : " یعنی چی ؟! من نمیفهمم ! یعنی چی که بهترین سلاح و قدرت و ........... "
    - " خیلی خلاصه بگم ! تو باید یک خون آشام رو بکشی و خون اون رو بمکی هرچقدر بیشتر خون خون آشام ها رو بمکی قوی و قوی تر میشی ! "
    ...........

  5. #115
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    جیکوب که هنوز درست متوجه حرفای الیزا نشده بود، یه ذره فکر کرد تا چیزایی که شنیده بد رو بررسی کنه، بعد گفت: "یعنی چی من میشم قویترین سلاح؟ یعنی میگین از پدرم هم جلو میزنم و بهترین میشم؟"
    الیزا که انگار از سوالای جی حوصله ش سر رفته بود، با بی حوصلگی گفت: "چقدر موضوع رو واسه خودت سخت میکنی! چرا اینقدر این واقعیت از ذهنت دوره؟ تو پسر قدرتمند ترین عضو مایی، اونوقت انتظار نداری یه روزی حتی از اونم بهتر بشی؟"
    جی تازه داشت حرفای زن رو حضم میکرد؛ از این خوشحال بود که میتونه مایه افتخار پدرش بشه ولی با ناراحتی پرسید: "من همیشه شنیدم هرچقدر قویتر باشی، حتما دشمنت هم قویتره و کارت سختتره! به نظرتون من آماده ی مواجه شدن با همچین چیزی هستم؟"
    الیزا گفت: "تو باهوشتر از اونی هستی که فکرشو میکردم! ممکنه الان آماده نباشی، ولی آماده خواهی شد، حتی خیلی زودتر از وقتی که بهت نیاز دارن! من راهشو بهت گفتم، دیگه خودت میدونی!"
    جی که هنوز خیلی سوال برای پرسیدن داشت با عجله پرسید: "پس بهم بگو اون خون آشام کیه؟"
    الیزا که داشت در رو برای جیکوب باز میکرد گفت: "خودت میدونی باید کجا پیداش کنی، دیگه نیازی به من نداری!"
    و به جی اشاره کرد که از اتاق بیرون بره و وقتی خواست در رو پشت سرش ببنده گفت: "تو برای ما خیلی ارزشمندی، ما نمیخوایم از دستت بدیم!" و در رو بست.

  6. #116
    داره خودمونی میشه peymansh's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    تهران نارمک
    پست ها
    90

    پيش فرض

    جی وقتی از اتاق بیرون اومد مات و مبهوت روی زمین نشست و به فکر فرو رفت.
    در همین حال بود که یهو نیلوفر از راه رسید و ازش پرسید : " چی شده ؟ الیزا چیزی بهت گفته ؟ باید با بقیه مشورت کنیم ! "
    سپس اون رو به یه اتاق برد و گفت : " اینجا بشین تا من برم بقیه رو هم بیارم ! "
    نیلوفر بعد از چند دقیقه به همراه سه نفر دیگه وارد اتاق شد. جیسون و آرتور و مردی قوی هیکل و درشت اندام !
    مرد قوی هیکل با اشاره جیسون به سمت جی آمد و دست اون رو محکم فشرد و گفت : " اسم من جانه ! من وزیر جنگ گرگینه ها هستم ! ولی تا حالا افتخار دیدار شما رو نداشتم ! از آشناییتون خوشبختم ! "
    جیسون که خیلی خیلی گیج بود جوابی نداد و فقط با اشاره اون ها رو دعوت به نشستن به دور میز کرد !
    بعد از بازگو کردن چیزهایی که الیزا به او گفته بود همه به فکر فرو رفتند !
    سپس بعد از چند دقیقه سکوت جان شروع به سخن گفتن کرد : " به نظر من میتونیم این کار رو انجام بدیم ! همونطور که همه مون میدونیم خون آشامها هم مثل ما گرگینه ها چندین و چند پایگاه در نقاط مختلف جهان دارند ! طبق خواسته ی جناب رئیس ( جیسون ) ما خیلی وقته شروع به تحقیق در مورد این پایگاه ها کردیم و به یه نتیجه هایی رسیدیم ! ما میدونیم که از حدود 100 پایگاهی که اونها در کل دنیا دارند حدود 10 پیاگاهشون استاندارد های لازم رو ندارند و خیلی ضعیف هستند و به راحتی نابود میشن. ما میتونیم با یک حمله غافلگیر کننده به یک و حتی چندتا از پایگاه ها اوها رو از پا در بیاریم و همینطور جیکوب هم میتونه کاری رو که باید برای قوی تر شدن انجام بده به انجام برسونه و اونوقت ما به بهترین پایگاه گرگینه ها و مقعر فرماندهی تبدیل میشیم ! همینطور هم میتونه تمرین خوبی برای گرگینه های تازه آموزش دیده باشه تا بتونن خودشون رو محک بزنن تا برای جنگ اصلی آماده بشن ! "
    ...................

  7. #117
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    چرا دیگه بقیه دوستان سر نمیزنن؟

    ===
    جیکوب که هنوز یه ذره گیج میزد گفت: "فکر نمیکنین همین حمله ی کوچیک باعث بشه اونا با ارتش قویشون به ما حمله کنن؟ ما فقط آتیش اونا رو شعله ور میکنیم!"
    جیسون گفت: "فکر همه جاشو کردیم! وقتی پایگاهی رو نابود میکنیم، تمام ارتباطش با پایگاههای دیگه رو در کنترل میگیریم و وانمود میکنیم که هیچ اتفاقی نیفتاده! اینطوری تا یه مدت خیلی زیادی میتونیم گولشون بزنیم!"
    جیکوب که هنوز هم مثل قبل کلی سوال نپرسیده داشت، از جیسون پرسید: "شما هم همینکارو کردین که قوی شدین؟"
    جیسون گفت: "اینجا هرکسی برای قوی شدن یه نوع کار میکنه! کاری که الیزا بهت گفت، بهترین راه برای توهه! با اینکه من پدرتم و خون من تو رگهاته، ولی راه من با تو فرق میکنه. ممکنه حتی بیشتر از 100 راه وجود داشته باشه و ممکنه هیچ کسی راهش با تو یکی نباشه!"
    جی که دوباره داشت احساس افتخار میکرد گفت: "خب کسایی که یه راه رو باید برن، خصوصیات مشترک دارن؟"
    جیسون که با نگاهش هوش جیک رو داشت تحسین میکرد گفت: "به احتمال خیلی زیاد بله! کسایی که راه قوی شدنشون مثل توهه، به احتمال زیاد خصوصیات اخلاقیشون، شرایطشون و حتی قدرت بدنیشونم میتونه مثل تو باشه!"
    جی از اینکه دید ممکنه رقیبی مثل خودش داشته باشه یه ذره دلخور شد تا آرتور بهش گفت: "نگران نباش! من توی این سالهای خدمتم، کسی که اینطوری قوی بشه رو ندیده بودم! این خیلی خشن به نظر میاد!"
    همون لحظه یکی از نگهبانا با عجله داخل شد و گفت: "رئیس، وضعیت قرمزه...."

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •