بیگانه ای با من است / جوی فیلدینگ / انتشارات شادان
جوي فيلدينگ توانايي شگرفي در به تصوير كشيدن زندگي افراد با شرايط خاص دارد، شرايطي كه ممكن است براي هر كسي پيش آيد ." (نیویورک تایمز)
بیگانه ای با من است / جوی فیلدینگ / شهناز مجیدی / انتشارات شادان / 413 صفحه / چاپ پنجمداستان در همان ابتدا با شکل دادن موقعیتی استثنایی برگ برنده خود را رو می کند. تعلیقی که ناخواسته از همان سطر اول داستان ، خواننده را با این فضا درگیر می کند و متعاقب آن برای کشف سوالهای بیشماری که در ذهنش ایجاد شده صفحات را ورق می زند.این داستان هم مانند دیگر داستانهای این نویسنده از قصه ای جذاب و هیجان انگیز برخوردار است که مطابق معمول باز هم به بعد روانشناسی شخصیتها و رفتارشناسی آنها توجه خاصی شده است . طبیعتا طبق روال شیوه نگارشی خانم فیلدینگ ، گره گشایی در صفحات پایانی صورت گرفته اما نه به غافلگیر کنندگی دیگر داستانهای وی. باز هم همان فضاهای چالش برانگیز آشنا..... داستان درباره خانم جوانی است که خود را در میان خیابان با لباسی آغشته به خون و 10000 دلار پول در جیبهایش در شرایطی می یابد که هیچ چیز را بخاطر ندارد. هرچند تمام خیابانها و موقعیتی که در آن قرار دارد را می شناسد ، اما چیزی راجع به خود نمی داند... حتی نمی داند که رنگ چشمانش چه رنگیست و اصلا آیا ازدواج کرده است ؟!!!!!!! .... پس از مدتی فردی ادعا می کند که همسر اوست و او را به خانه می برد و سعی در بهبودی وی دارد اما تلاشهای زن برای یادآوری گذشته اش و اینکه اصلا چرا دچار این بیماری شده است او را با حقایقی روبرو می کند......" یک بعد از ظهر در اواخر فصل بهار (جین ویتاکر) برای خرید مقداری شیر و تخم مرغ به مغازه ای رفت و فراموش کرد که چه کسی است..... " ( اولین پاراگراف )
قبول کنید نویسنده دست به انتخاب موقعیت هیجان انگیزی برای داستان جدیدش زده است. حتی فکر کردن به این شرایط هم ترسناکه. اینکه یکروز ناگهان ببینی ، هیچ چیزی بخاطر نداری............. حتی نمی دونی کی هستی و چکاره ای!!! و موقعی که تصویر خودت رو در آینه ببینی ، احساس کنی با بیگانه ای روبرو هستی..... تصورش هم سخته.