دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
باز پرسید خدا را که به پروانه کیست
دیوانه
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
باز پرسید خدا را که به پروانه کیست
دیوانه
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
می
ساقيا جام دل افروز بيار
فتح شه ياد كن و مي بگسار
فتح قنوج كه شمشيرش كرد
اندرين فتح شه آورد شكار
ارغوان
ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد .... چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شدنوشته شده توسط mehrdad-sistem [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دنيا
دنیا که از او دل اسیران ریش است
پامال غمش، توانگر و درویش است
نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است
شیخ بهایی
تشنه
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
جفا
جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست,
جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست.
مدام آتش شوق تو درون منست,
چنانکه یکدم از آن آتشم رهائی نیست.
نازک
ماهی که نظیر خود ندارد به جمال
چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید
مانندهٔ سنگ خاره در آب زلال
زلف
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان ز او شده ام بي سر و سامان كه مپرس
نرگس
چون غنچهٔ گل قرابهپرداز شود
نرگس به هوای می قدح ساز شود
فارغ دل آن کسی که مانند حباب
هم در سر میخانه سرانداز شود
ظلمت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)