بخت با شجاعان یار است نه ترسوها


بررسی تجربه کشورهایی که نگاه به درون را به جای برون گرایی در دستور کار قرار داده اند نشان می دهد که لیبرالیسم فقط در روی کاغذ موفق بوده است.

اقتصاد سیاسی دوران معاصر با اثرگیری از تفکرات نظری متفکران سیاسی و الزامات دنیای واقع در کشاکش بین رشد با اتکا به ظرفیت های بیرونی و یا تمرکز بر ظرفیت های درونی بوده است. کشورهایی که سریع تر از دیگران راه اقیانوس ها را در پیش گرفته و راه های تجاری دریایی و زمینی را در اختیار گرفتند به مدافعان آزادسازی و استفاده از فضای بیرونی تبدیل شدند.
نظریات دانشگاهی که در این کشورهای پیشرو به تدریج به نظریات غالب در دانشگاه ها تبدیل شد مروج درهای باز و آزادسازی تجاری بود. این نظریات که در اقتصاد با عنوان کلی «لیبرالیسم» شناخته می شود مخالف حمایت گرایی بودند. شاکله این نظریات دانشگاه به گونه ای بود که بتواند اقناع قابل توجهی در خواننده ایجاد کند و به همین دلیل بر سود مشترک ناشی از تجارت تاکید می کردند. آدام اسمیت با طرح نظریه مزیت مطلق به کشورها توصیه کرد که اگر دنبال پیشرفت هستند تنها کالاهایی را تولید کنند که در آنها مزیت مطلق دارند. این نظریه سپس توسط دیوید ریکاردو افراطی تر شد و وی با طرح نظریه «مزیت نسبی» جایگزینی برای نظریه اسمیت با هدف لیبرال تر کردن تولید کرد.
طبق نظریه آدام اسمیت، تجارت بین دو کشور، با توجه به مزیت مطلق(1) انجام می‌‌شود. وقتی یک کشور، کالایی را با کارآیی بیشتر، نسبت به کشور دیگر تولید می‌‌کند و تولید کالای دوم نسبت به کشور دیگر با کارآیی کمتر صورت می‌گیرد (عدم مزیت مطلق دارد)، در این‌صورت، هر دو با تخصص در تولید کالایی که در آن دارای مزیت مطلق هستند و مبادله آن با یکدیگر، سود می برند.
مزیت نسبی(2) نخستین بار ابتدا در تجارت بین‌الملل استفاده شد. دیوید ریکاردو نتیجه‌گیری می‌کند که نفع هر کشوری در این است که کالاها و خدماتی را تولید کند که در آن بهترین است و با مبادله‌ مازاد کالای تولید شده با سایر کشورها، نیاز خود به کالاها و خدمات دیگر را تامین کند که کشورهای طرف مقابل در تولید آن بهترین‌ اند. با توجه به این نظریه، کشورهایی که می خواهند خودکفا در مسیر گسترش فقر در میان مردم خود حرکت می‌ کنند، زیرا که توان خود را صرف تولید کالاهایی می کنند که در آنها مزیت ندارند. نتیجه این می شود که آن کالاها را با قیمتی بالاتر از قیمتی که کشورهای دیگر تولید می کنند به مردم ارائه می کنند. در حالی که اگر مردم خود را آزاد می گذاشتند، آنها برای تولید کالاهایی که در تولید آنها بهترین اند و دارای مزیت هستند اقدام می کردند و در نهایت بهره‌وری و سود کسب می شد.
تمام نظریاتی که به نوعی همکاری با نظام بین الملل از همکاری حداقلی تا همکاری مطلق(برای کشورهای ذره ای و کوچک) را تبلیغ می کنند بر این دیدگاه ها استوار شده اند. به زبان ساده تاکید می کنند که کشورها نمی توانند همه کالاها را تولید کنند و بهتر است بخشی از نیازهای خود را از خارج تامین کنند. این نحله فکری محدود به اقتصاد نمانده و به سایر حوزه ها؛ حتی حوزه امنیت هم تسری پیدا کرده است. طرفداران لیبرالیسم معتقدند که نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی، یونسکو، ناتو و ... با کاستن از شدت اطلاعات نامتقارن بستری فراهم کرده اند که نفع ناشی از همکاری بر هزینه های آن می چربد و به نوعی مزیت نسبی در سایر حوزه ها مانند جامعه، فرهنگ و امنیت بازتولید شده است.
مزیت نسبی تا کجا؟
تردیدی وجود ندارد که هیچ کشوری نمی تواند و منطقی نیست که تمام نیازهای خود را در داخل تولید کند و بهتر است بخشی از نیازهایش را از بازار بین المللی که قیمت و کیفیت بهتری دارد تامین کند. خطای راهبردی که وجود دارد این است که مزیت نسبی را نامحدود، آشفته و بدون حد و حصر تفسیر می کنند. یعنی قائلین به مزیت نسبی به طور نظری کشوری را مطالبه می کنند که در دنیایی قانونمند زندگی می کند و هیچ کشور دیگری امنیت و فرهنگ آن را تهدید نمی کند و سایر کشورها هم به طور مطلق به اصل «مزیت نسبی» وفادار می مانند. یعنی:
1- تجارت آزاد مطلق وجود دارد
2- تحریم و نقض تجارت آزاد به هیچ وجه وجود ندارد
3- دامپینگ وجود ندارد
4- دامپینگ ارزی وجود ندارد
5- حرکت کار و سرمایه بین مرزها وجود دارد
6- جنگ وجود ندارد
اگر این اصول در دنیای واقع وجود نداشته باشد که به روشنی وجود ندارد، کشورهایی پیروز می شوند که به جای توجه به نظریات؛ با شجاعت فضای تحمیلی را کنار زده و به دنیای واقع توجه می کنند.
یک تجربه یک نظریه
تجربه اول: آلمان
آلمان را اقتصاد اول اروپا می شناسند. کشوری با 83 میلیون نفر جمعیت و 357 هزار کیلومتر مربع مساحت. درآمد سرانه 46 هزار دلاری نشان می دهد که کشوری ثروتمند است. نرخ بیکاری هم معمولا بین 5.2 . 6.4 در نوسان است که از عدد تقریبا دو رقمی حوزه یورو خیلی پایین تر است. ضریب جینی در این اقتصاد مدرن و با بهره وری ممتاز که می توان ادعا کرد بالاترین بهره وری را در دنیا دارد تنها 0.289 درصد است. مقایسه این رقم با کشوری مثل مکزیک که 0.459 درصد ضریب جینی دارد نشان می دهد که آلمان کشور واقعا ممتازی است.
دو کشور آلمان و مکزیک سرنوشت متفاوتی را پشت سر گذاشته اند. آلمان که از هلند، انگلیس و فرانسه عقب مانده بود و به دلیل عدم دسترسی به مدیترانه و اقیانوس نتوانسته بود در عصر فتح اقیانوس ها پیشگام شود، در قرن هجدهم حتی یک کشور واحد هم نبود. لیبرال های آلمانی مقهور اندیشه های لیبرالیسم تجربی انگلیس شده بودند که بر تجارت آزاد و کاهش تعرفه ها تاکید می کرد تا سود همگان حداکثر شود. مزیت نسبی به طور مطلق فرمانروایی می کرد و جرات مخالفت با آن را هیچ کس نداشت. اقتصاددانی به نام فردریش لیست(1789-1846) با نگارش کتاب نظام ملی اقتصاد سیاسی(The National System of Political Economy) انقلابی فکری به پا کرد که به سرعت به مرحله عمل رسید.
بخت با آلمان ها یار بود که نظریات فردریش لیست در کتابخانه ها محبوس نشد و چهره سرشناسی به اسم اتو فون بیسمارک(Otto von Bismarck) ملی گرایی اقتصادی مد نظر لیست را به عنوان دکترین اقتصادی آلمان تعیین کرد. معروف بود که همواره یک جلد از کتاب لیست روی میز بیسمارک یافت می شد. لیست معتقد بود که انگلستان با نردبان تعرفه ها بالا رفته و حال که به صنعتی ترین کشور جهان تبدیل شده است نردبان را پرت کرده و از دیگران می خواهد درهای خود را باز کنند. اصطلاح انداختن نردبان(kicking the letter) را اقتصاددانانی مانند ها جون چانگ(Ha-Joon Chang) از فردریش لیست به عاریت گرفته اند.
برعکس آلمان؛ کشور مکزیک که خود را زیر سایه آمریکا تعریف کرده؛ و نه تنها اقتصاد رو به رشد و قابل توجهی ندارد، حتی امنیت عادی خود را هم از دست داده و به سرزمین قاچاقچیان بین المللی مواد مخدر تبدیل شده است. مکزیک با ضریب جینی 0.459 درصد بدترین توزیع ثروت را در بین کشورهای OECD دارد. در حالی که با مساحت نزدیک به 2 میلیون کیلومتر مربع و جمعیت 127 میلیون نفری ظرفیت قابل توجهی برای پیشرفت دارد.
تجربه دوم: ژاپن
ژاپن که به دلیل جغرافیای ویژه و دوری از دنیای قدیم ارتباط چندانی با خارج نداشت به طور اساسی غافلگیر شد. کشتی های موتور بخار آمریکایی که می توانستند برخلاف جهت باد حرکت کنند برای ژاپنی ها عجیب بود. با این حال این کشور کسانی را داشت که دست و پای خود را گم نکنند. اصلاحات می جی(1868-1912) با حمایت گرایی شدید، اخراج میسیون های غربی و تاکید بر ورود فناوری و نظام فکری که بتواند به ایجاد فناوری بیانجامد؛ به جای واردات کالاهایی که ارزان تر تمام شده است اساس اصلاحات می جی بود. نتیجه کار همان چیزی است که اسم اصلاحات(قانون روشن بینی) بود. ژاپن توانست به کشوری تبدیل شود که حتی اگر در جنگ مغلوبه هم و با بمب اتم ویران شود، نیروی انسانی ماهر برای بازسازی مجدد در اختیار داشته باشد.
اگر در ژاپن هم دل به این خوش می شد که دوربین های عکاسی آمریکایی بدون تعرفه وارد شوند چون قیمت های کمتر و کیفیت بهتری دارند سونی و پاناسونیک نمی توانستند بازارهای جهانی را در دهه های بعد فتح کنند و ژاپن هم به کشوری مانند فیلیپین تبدیل می شد که در آشفتگی و فقر همه جانبه گذران می کند و به قمری در منظومه کشورهای لیبرال غربی تبدیل می شد. ضریب جینی 0.33 درصدی و اقتصاد عظیمی که جایگاه دوم را در جهان در اختیار دارد با جمعیت 127 میلیونی و مساحت 377 هزار کیلومتر مربعی از ژاپن کشوری مهم و اثرگذار ساخته است.
تجربه سوم: کره جنوبی
کره جنوبی با 51 میلیون نفر جمعیت و کمتر از 99 هزار کیلومتر مربع از بسیاری از کشورهای غربی پیشرفته تر است. ضریب جینی در کره 0.295 درصد است که نشان می دهد رشد اقتصادی و برابری در توزیع ثروت لازم و ملزوم یکدیگرند. کره جنوبی هم از دهه هفتاد با حمایت گرایی شدید کار خود را آغاز کرد. دیوار بالای تعرفه ها و تعریف پایین برای نرخ ارز تا صنایع داخلی بتوانند رقابت کنند از پایه های اقتصادی کره جنوبی در دوران آغاز حرکت بود. معجزه کره از زمانی که به توصیه نهادهای پولی بین المللی مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در اواخر دهه 1990 عمل کرده و درهای خود را گشوده است کند شده و بیشتر متکی بر دوران اوج خود در زمان اتخاذ سیاست های مستقل اقتصادی است.
تجربه چهارم: ایران
در ایران و در حوزه سیاستگذاری و اجرا معمولا غلبه با طیف به شدت معتقد به لیبرالیسم اقتصادی بوده است. از سال 1369 سیاست تعدیل اقتصادی و نظام بازار در دستور کار قرار گرفت. این سیاست در 28 سال گذشته معمولا حاکم بوده و به جا است تا نتایج آن ارزیابی شود. تاکید بر خصوصی سازی و بازار آزاد بدون توجه به بخش های مختلف و تفاوت های آنها در اقتصاد ایران به وفور وجود دارد. تمام دولت های بعد از جنگ حتی یک بار آثار واگذاری ها را ارزیابی نکرده اند. هیچ یک در لزوم کاهش تعرفه ها بدون جدول زمانی روشن تردید نداشته و همه از ریال قوی که برخلاف مصالح تجاری و مزیت های اقتصادی کشور است حمایت کرده اند.
ارزیابی این نگرش با توجه به پرش های معدودی که برخلاف نظریات لیبرال در حوزه های مختلف اقتصادی روی داده؛ از جمله در توزیع ثروت؛ خود را نشان داده است. به عنوان مثال برخلاف توصیه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که بر آزادسازی قیمت ها یا همان سیاست تعدیل اقتصادی تاکید داشتند، سیاست هدفمندی که حذف یارانه مصرف و توزیع یکسان یارانه ها را مدنظر قرار داده بود اثرات جالبی بر توزیع ثروت بر جای گذاشته است.
ضریب جینی در سال های تعقیب سیاست تعدیل اقتصادی و ادغام در نظام جهانی؛ آنهم با روشی منحصر به فرد که افراطی تر از کشورهای صنعتی تعقیب می شد؛ همواره روندی به سمت بدتر شدن داشته است. این رقم معمولا بالای 0.40 درصد بوده است.

اجرای سیاست هدفمندی یارانه ها متفاوت از نسخه های آزادسازی قیمت ها و ابداع توزیع یارانه نقدی باعث شد تا ضریب جینی نزولی شده و تا 0.36 درصد کاهش یابد. با متوقف شدن ادامه سیاست هدفمندی و بازگشت به افزایش قیمت ها به سبک گذشته با هدف رسیدن به آزادسازی باعث شده است تا ضریب جینی در سال 95 مجددا به بالای 0.4 درصد برسد.
توجه به الگوهای موازی توجه به درون به جای توجه به فضای بیرونی مثال های متعدد دیگری را پیش روی محققین قرار می دهد. ایران در حوزه های امنیتی و کلان فرهنگی به درون متکی بوده و به پیشرفت های بزرگی دست یافته است. پیشرفت هایی که در قیاس با وضعیت اقتصادی کشور بی ربط و نامتجانس به نظر می رسد. یعنی اینکه دکترین کلان اداره کشور در حوزه امنیت و اقتصاد متفاوت بوده و دو منطق مختلف داشته است.
کشور روسیه بعد از فروپاشی؛ در حوزه امنیت از نگاه ملی استفاده کرده و توانست در سال 2011 یعنی بیست سال پس از فروپاشی شوروی START-2 را با آمریکا امضا کند. یعنی برابری در قدرت هسته ای. اما همین روسیه در دهه نود و حتی در دوره فعلی از مدل اقتصادی غربی استفاده می کند. نه در تولید ثروت در قیاس با امکانات طبیعی بسیار زیادی که دارد توفیقی داشته و نه در توزیع ثروت موفق بوده است. ضریب جینی برای کشوری با 145 میلیون نفر جمعیت و 17 میلیون کیلومتر مربع مساحت که از نظر طبیعی بسیار غنی است، 0.37 درصد است. بالاتر از کشورهایی با نگاه ملی مانند آلمان که رکوردها را در اقتصاد در نوردیده است.
طرفداران نگاه به بیرون حتی یک مثال هم نمی توانند برای اثبات موفق بودن ادعای اتکا به بیرون به جای تمرکز بر داخل ارائه کنند. با این حال در فضای نظری دفاع سنگینی از برون گرایی افراطی شده و موضوع پیچیده زمان بندی، برنامه ریزی، نظام بازار و ... به تفاوت قیمت دو کالا تقلیل داده می شود؛ تقلیل گرایی ای که نتیجه آن بر باد رفتن توان ملی و قرار گرفتن در حاشیه نظام جهانی است. تجارب موفق بشری نشان داده است کسانی که شجاعت کنار زدن حصار نظریات ناکارآمد را داشته باشند و متفاوت بیاندیشند در نهایت پیروز خواهند شد.
انتهای پیام/
----------------------------------------------------------------------
1- Absolutes Advantage
2- Comparative Advantage

Rbahrami/P1010113/S7,77/CT5
به اشتراک بگذارید:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]